جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۴۲ - ۱۶ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۳۷۹۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

ناگفته ها از مراسم ازدواج پرحاشیه بهاره رهنما

ازدواج بهاره رهنما,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
حدود یک هفته ای از مراسم عروسی جنجالی بهاره رهنما می گذرد و فضای مجازی، هنوز متاثر از این اتفاق است.

واکنش ها آنقدر زیاد بود و آنقدر عکس های این مراسم، دست به دست شد که آن را به یکی از مهم ترین حاشیه های سینمایی سال ۹۶ تبدیل کرد. بهاره رهنما و همسرش سه روز پیش و در گفت و گویی مفصل با یک رسانه اینترنتی، بسیاری از ناگفته های این مراسم پرحاشیه را توضیح دادند.۱۰ فراز از مهم ترین حرف های آن ها را می خوانید:

 

۱- تصور این حجم از واکنش ها را نداشتیم

عباسی: از زمانی که این ازدواج شکل گرفت، صبح که از خواب بلند شدیم، دیدیم کلی میس کال داریم! همه زنگ زدند و پرسیدند آقا چه اتفاقی افتاده؟ ! ظاهرا ساعت ۲یا ۳شب بود که این عکس ها منتشر شدند. بعدش هم خودمان تصمیم گرفتیم ۲تا عکس بگذاریم و جلوی بسیاری از حرف های ادامه دار را سد کنیم.

 

رهنما: این طور نبود که قرار باشد عکس ها منتشر نشود و چیزی پنهان شود. برای این که تقریبا تمام اقوام و دوستان ما، خبر داشتند. ولی واقعا تصور این حجم گسترده انتشار عکس ها را نداشتیم.

 

۲- چرا بهتون میگن حاجی؟ پولدارید؟

عباسی: عمدتا مردم ما ندیده تفسیر می کنند. راجع به همه چیز، همه کارشناس اند. توی همه چیز هم نظر می دهند. شخص را می بینند و سریع برایش کامنت می گذارند.

 

رهنما: مگه نخواندید؟ «حلقه ۲۰۰ میلیونی بهاره رهنما» ! من نمی دانم چطور چنین حلقه ساده ای، ۲۰۰ میلیون می شود؟ ... برای من قطعا مهم بود که اگر می خواهم ازدواج کنم، همسرم به لحاظ مالی آدم موفقی باشد، محکم باشد و بتواند آینده خوبی برای خودش و همراهش رقم بزند. ولی واقعا چیز های افسانه ای را که (در کامنت ها) می نویسند، ما که هنوز ندیده ایم!

 

۳- اسپانسر عروسی برای سلبریتی طبیعی است

مجری: نوشته بودند چقدر مراسم عروسی شما اسپانسر داشته و چقدر داماد خوشبخت بوده که هیچ هزینه ای متقبل نشده!

 

رهنما: هیچ کس باور نمی کند که این عکس ها مربوط به یک جمع ۲۵-۲۶ نفره بوده... ما طبیعتا از آشناهایمان خرید کردیم، آن ها هم محبت کردند و هدیه عروسی دادند یا روی خریدمان تخفیف خوبی دادند. هرکجای دنیا هم یک سلبریتی ازدواج کند، از هر برندی خرید کند، هم صاحب همان برند دوست دارد برندش را معرفی کند و هم این که قطعا تخفیف می دهد اما درباره اسپانسر من اصلا متوجه این کنایه مردم نشدم، خیلی اتفاق بدیهی بود.

 

۴- تلفنی خواستگاری کرد!

رهنما: من تقریبا بیش از ۷-۸ سال است که مدل صورت برای میکاپ و جواهرات هستم. یکی از مواردی که با من تماس گرفتند و اتفاقا در شلوغی کارم بود، آقای عباسی بود که سه سال پیش به من زنگ زدند و گفتند که برای تبلیغ لوازم آرایشی و بهداشتی، مدل می خواهیم.

 

من هم ظاهرا خیلی بی حوصله حرف زده بودم و گفته بودم که مدیر برنامه دارم. آقای عباسی می گفت خیلی خوشش نیامده بود و گفته بود چقدر این بازیگر ها جلوی دوربین خندان و خوش اخلاقند ولی غیر از آن نه.

 

مدتی بعد فردی به نام سروش لاچینی به من زنگ زد. من نمی دانستم این دو تماس، به هم مربوط اند. سفارشی برای تبلیغ شان داشتند. فیلم برداری هم کردند ولی مجوز پخش از صداوسیما نگرفت. بعد ها که شروع به کاهش وزن کردم، از کرم های این شرکت استفاده کردم ولی ارتباط شان را با آقای عباسی نمی دانستم. حدود ۳ماه پیش به طور اتفاقی ایشان را در فرودگاه دیدم و آقای لاچینی هم که حضور داشتند، ما را به هم معرفی کردند. شماره من را برای تولید تیزر های تبلیغاتی گرفتند ولی فردای آن روز به من زنگ زدند و گفتند کاری مهم تر از تیزر های تبلیغاتی دارم و تلفنی از من خواستگاری کردند!

 

۵- تنها شرط امیر، نماز به موقع بود

رهنما: روز تولد امام رضا(ع) وسط حرم و بین مردم عقد کردیم ولی حتی یک نفر هم مرا نشناخت در حالی که تمام حرم، پر از زائر بود! عاقد هم خیلی تعجب کرده بود! شاید امیر دوست نداشته باشد که بگویم ولی باید بگویم که امیر، محب اهل بیت(ع) است و نمازش قضا نمی شود. تنها شرطی هم که برای ازدواج با من گذاشت، این بود که نمازم را به موقع بخوانم. یعنی هیچ چیز دیگری از من نخواست. چیزی که من را غافلگیر کرد، این بود که به من گفت اگر تو کنار خیابان گردو هم می فروختی، من دور می زدم و از تو خواستگاری می کردم!

 

۶- شقایق دهقان تبریک گفت

رهنما: من کلی تبریک توی صفحه ام از خانواده همسر سابقم داشتم. شقایق جان زنگ زدند، خود آقای قاسم خانی (مهراب) چند شب پیش برای ما آرزوی خیر و برکت کردند اما آدم های خیلی نزدیک تری بودند که هیچ واکنشی نشان ندادند، کسانی که من نمی خواهم اسم ببرم و از دوستان نزدیک خود من هستند و من در سختی ها و هجمه های اجتماعی کنارشان بودم ولی حتی یک تبریک هم نگفتند. دلیل آن هم این بود که مورد ما (من و پیمان) یک مورد خاص بود، یعنی فقط دو دوست بودیم که مسیرمان جدا شد. پیش همسرم امیرخسرو خیلی افتخارآمیز بود که یکی از اقوام درجه یک قاسم خانی ها تماس گرفتند و برای ازدواج به من تبریک گفتند.

 

۷- شرطم این بود که حق ندارد بازیگر شود!

شرطم برای ازدواج با امیرخسرو، این بود که چون خیلی خوش قیافه است، حق ندارد بازیگر شود. ممنوع التصویر هستند! (با خنده) من تقریبا مهریه ای نداشتم. ما در حد هدیه ای بین خودمان صحبت کردیم. آقای عباسی با این که روحیه کاملا مذهبی دارد، نگاهش به زن نگاه خیلی روشنفکرانه ای است و تمام حقوق مسکن، طلاق، حضانت و... را به من داد. می گفتند زنی که مهریه ندارد، حقش است که این حقوق را داشته باشد. راجع به مهریه اصلا صحبتی هم نکرده بودیم. برای این که سن ما طوری نیست که کسی بخواهد مهریه ای بگیرد یا بدهد. می خواهیم در آرامش زندگی کنیم و این اندازه هم که درباره اش حرف می زنیم، تکرار نخواهیم کرد.

 

۸- گفتند بالاخره به مراد دلت رسیدی

عباسی: زمانی که این خبر منتشر شد، دوستان دوره نوجوانی من زنگ زدند و گفتند واقعا این اتفاق افتاد. گفتند بالاخره بعد از ۵بار یا ۱۰ بار دیدن فیلم «افعی» در سینما، به مراد دلت رسیدی! ساعت ۱۰ صبح فردای عروسی هم اولین جوک منتشر شد. من در اوج عصبانیت از برخی جوک هایی که منتشر شده بود، خندیدم.

 

۹- نمی خواستیم کسی را ناراحت کنیم

رهنما: همان روز صبح امیرخسرو گفت اگر قرار است عکسی از طرف خودمان منتشر شود، به تمام آدم هایی که ممکن است خدای ناکرده از این موضوع مکدر بشوند، فکر کنیم. چون پریا داشت از ایران می رفت، با او صحبت کردم و خواستم با پدرش صحبت کند. پرسیدم برای شما مشکلی نیست که ما می خواهیم یکی دو عکس از مراسم مان منتشر کنیم و اعلام کنیم که ازدواج کرده ایم.

 

ما تا این حد به همه چیز فکر کردیم و سعی کردیم که کسی ناراحت و مکدر نشود و مسیرمان، مسیر درست و دوستانه ای باشد. اگر برعکس این ماجرا هم اتفاق بیفتد، اصلا ناراحت نمی شوم. بسیار برای ایشان (پیمان قاسم خانی) احترام قائلم و برایم مثل بزرگ تر هستند، چون ۷-۸ سال هم از من بزرگتر اند. (رو به امیرخسرو عباسی) من در حرم حضرت شاهچراغ(ع) برای چه چیزی نماز خواندم؟

 

عباسی: برای آرامش و خوشبختی پیمان.

 

۱۰- تئاتر عاشورایی در راه داریم

 

عباسی: پیشنهادی به ایشان دادم. چون خودشان به امام حسین(ع) ارادت بسیاری دارند، پیشنهاد دادم درباره واقعه کربلا، تئاتری بنویسند و تهیه کنندگی اش را هم خودم انجام می دهم. درباره بانوان کربلا مانند حضرت زینب(س) و حضرت ام البنین(س) که دور از کربلا بودند و حضرت رباب(س)  متنی نوشته اند که ان شاءا... از چهاردهم محرم تا دو روز مانده به اربعین در تالار شهرزاد روی صحنه می رود. زمانی که تیم نویسنده ها داشتند می نوشتند و چند نفر از دوستان دیگر، کارشناس بودند، متن را که داشتند می خواندند، تبدیل به مجلس روضه شده بود. من به ایشان گفتم در این تئاتر، کسانی می آیند که اهل دل باشند و همه هم گریه خواهند کرد. بنابراین بهتر است که از میکروفن استفاده کنید.

 

رهنما: درباره خانم های کربلا، کار نمایشی و سینمایی کم داشتیم. جالب است که متن نمایشنامه، دقیقا در روز عرفه به پایان رسید! امیرخسرو هم تهیه کننده است. امسال در ایام عزاداری تاسوعا و عاشورا، به یکی از آرزو های مهمم می رسم و به کربلا می روم. یکی از قول هایی که امیرخسرو داده بود، سفر کربلا بود.

 

 

 

 

khorasannews.com
  • 20
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱۵
در انتظار بررسی: ۲۶
غیر قابل انتشار: ۲۷
جدیدترین
قدیمی ترین
آبروی محب اهل بیت و نبر داداش
بنظرمنوهم نیازی نیست برای نشون دادن میزان علاقه به همسر ازین عکسها تو فضای مجازی منتشر کنیم..
ما فضول نیستیم ناشناس خودشون امورات زندگیشان را با ما در میان میگذارن محب اهل بیت ومدل جالبه اگه اینطوری که اینا وتو نظرته بپسندیم جهان اولیم ولی اگه راه قران وحرف قران واهل بیت را قبول کنیم سوم قطعا با حجاب این هنرمند دل بانو زینب بدرد میاد چه برسه بخواد تئاتر عاشورایی درس کنه
محب اهل بیت واین همه خود آرایی زن
مرفهین بی درد
چه حرفامیزنیداچه ربطی داره کسی که مذهبیه حتمابایدهمسرباحجاب باسه حتماحق انتخاب بعهده خودخانم رهنماگذاسته ادم بایدبدل خودس باحجاب باسه نه باحرف یکی دیگه
به جای اینکه به فکر مردم مظلوم وبی پناه میانمار باشیم ودعا به حال زار آنها کنیم ازدواج چنین افراد از همه جا وهمه چیز بی خبر،شده خبر رسانه و...خدا به کشور ما رحم کنه با این بازیگراش ...که نماز وکربلا و امام حسین و...بازیچه وابزار کارخودشون کردن
چرا هی تو بغل مردها عکس میندازی بعد میدی تو آلبوم مردم بعد مگی مردم حسودن
انشا الله خوشبخت بشن. ولی آخه محب اهل بیت نباید خانومش باحجاب باشه؟! خیلی عجیبه! اصلا یک محب اهل بیت میره از زیبایی یک خانم برای تبلیغ محصولاتش استفاده می کن یعنی استفاده ابزاری از زن. فکر میکم نظر اهل بیت غیر ازین باشه.
متاسفم چرا باید چنین افرادی اصلا برای ملت مهم باشند که سوژه بحث شوند واقعا اینقدر لیاقت دارن؟
ان شاالله خانم رهنما هرچه زودتر متحول بشن برای آقا پیمان هم آرزوی خوشبختی میکنیم
مگه نه آقای عباسی مذهبی هستن پ چراخانم رهنمااینطوری هستن توی عکس ومنتشرشده پ حجابش کو؟
مگه نه آقای عباسی مذ...
منم موافقم با حرفت ایشون اگه مذهبی هستن یکم باید رو حجاب خانومشون حساسیت نشون بدن
به ما چه مگه فضولیم ؟؟!!! زندگی حق همه هست حالا مرد چهار تا زن بگیره عادیه بیخود نیست میگن ما جهان سومی
به ما چه مگه فضولیم ...
مردم ما ندیده و نادیده نیستند آقایی عباسی!شما به نمازت برس
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش