فیلم جدید «عجیب و غریب ها» (یا «وسواسی ها» و یا «تقلبی ها») نخستین فیلم بلند زاک لیپوفسکی و آدام اشتاین در مقام کارگردان اثری سینمایی است که بزرگترین محسنات آن از معایب عمده اش قابل تفکیک نیست و نمی توان به دقت گفت که کدام یک از این خصلت ها در این فیلم بیشتر از آن یکی است.
این فیلم با بودجه ای اندک و در لوکیشن های کم شمار و با هنرپیشه های کم تعداد و غیرمعروف (و البته با حضور بروس درن کهنه کار و مشهور) و میزانی از اسپشیال افکت تهیه شده که در قیاس با موارد به کار گرفته شده در فیلم های مشابه بسیار کم است. هر چه هست لیپوفسکی و اشتاین توانسته اند به حد و حدودی برسند که سایر فیلم های علمی- تخیلی و کارهای دلهره آور فقط با ادوات و امکاناتی بسیار بیشتر به آن دست یافته اند.
«Freaks» خواه ناخواه فیلم هایی همچون «هیولاها» و «بدون تضمین امنیت» را به یاد می آورد و در درجه اول شبیه به فیلم های مستقل کم بودجه است و البته دو کارگردان جوان این فیلم با این خودنمایی در سیستم بیرون از هالیوود در حال گوشزد این نکته به استودیوهای قدرتمند و مشهور این شهرک رویاسازی های کاذب هستند که اگر در آنجا به بازی گرفته شوند، قادر به خلق چه چیزهای بزرگتری هستند و اگر مبنای تشخیص استعدادشان همین فیلم باشد، شکی نیست که سزاوار مواردی فراتر از این هستند.
شبیه به «اتاق»
از یک نگاه دیگر «عجیب و غریب ها» بیش از آن که کاری پررمز و راز و سرشار از قواهای ماورالطبیعه و توطئه دولت های بزرگ در این عرصه ها باشد، به فیلمی همچون «اتاق» شبیه است که سه سال پیش با تمی جنایی عرضه شد و کاری از سینمای مستقل بود و بار روانی آزار دهنده و متمرکز بر کودک خردسالی داشت که در کنار مادرش در منزل خود و در اتاقی محدود زندانی شده بود و تقاص کارهای غریب و حس انتقامجویی پدرش را که از مدتی پیش با مادر وی متارکه کرده بود، می داد.
البته در «Freaks» به جز برخی شباهت ها، با خط داستانی و اتفاقاتی متفاوت با فیلم «Room» طرف هستیم، ولی بیشتر اتفاقات در خانه ای چوبی و رنگ و رو رفته با پرده های ضخیم و اسباب و اثاث مستعمل و رو به پوسیدگی روی می دهد و در چنین فضایی ما با کاراکتر مرکزی چلو (با بازی لکزی کولکر) روبه رو می شویم و او دختر ۷ ساله با استعدادی است که اگر ایرادی داشته باشد، این است که او را به ندرت از این محدوده ناقص به بیرون هدایت کرده اند و اگر بهتر بخواهیم بگوییم هرگز از درب خانه به بیرون نبرده اند.
باید فرار کردن را یاد بگیری
هر چه می بینیم و هر اتفاقی روی می دهد، آنها را از منظر همین دخترک و از دریچه دید وی مشاهده می کنیم و یکی از آنها کارهای پدر شلخته و بی نظم او (با بازی امیل هرش) است که پیوسته به چلو می گوید مبادا پایش را از خانه بیرون بگذارد زیرا هر اتفاق بدی برای او در آنجا متصور و مقدور است. پدر وسواسی و افراطی چلو که انبوهی از پول و چند سلاح گرم را در یک گاوصندوق در خانه اش پنهان کرده است، خطاب به دخترش می افزاید: «باید فرار کردن را به خوبی بلد باشی وگرنه آدم های بد تو را می گیرند و می کشند».
شبح در داخل کمد
ولی قضایای عجیب و غریب (همسو با عنوان فیلم) به همین حد منحصر نمی شوند و چلو دائماً تصویر و تجسم یک زن (آماندا کرو) را در داخل کمد لباس اش می بیند و بدیهی است که او را شبح می نامند. او یک دوستی خیالی و شبیه به حس تله پاتی هم با یک دختر تقریباً همسن و سالش که در خانه ای در آن سوی خیابان ساکن و نامش هارپر (آوا تلک) است، تشکیل داده و روزی که یک «ون» حاوی بستنی های فروشی مقابل خانه هارپر توقف می کند، چلو که این صحنه را از پشت پنجره می بیند، در دل آرزو می کند که یکی از این بستنی ها را هم به او بدهند و در همین لحظه ناگهان هارپر در حرکتی که برآورده شدن سریع آرزوی چلو را گواهی می دهد، دوان دوان بستنی را به خانه چلو می آورد و در حالی که مادر هراسان شده اش (میشل هریسون) در پی او روان است، بستنی را تحویل چلو می دهد.
نحوه قصه گویی مهمتر از خود داستان
به رغم تمام تلاش های پدر چلو وی سرانجام توسط راننده ون حامل بستنی ها که خودش را اسنوکان (بروس درن) می نامد، به بیرون از خانه اش برعه می شود و این مرد پیر به چلو می گوید که پدربزرگ اوست و به او درباره مادرش که به گمان دخترک مُرده است، چیزهایی را می گوید و مدعی می شود که وی در کوهستانی دور از دسترس در حبس بسر می برد.
این چنین است که چلو سوار بر ون اسنوکان از اسارت در دام پدر و امور ناشناخته رها و برای اولین بار وارد شهر می شود و از این محل دیدن می کند و از این نقطه به بعد زاک لیپوفسکی و آدام اشتاین در مقام کارگردان های این فیلم به شیوه ای ماجراها را از دید دخترک به نمایش می گذارند که شاید شیرین تر و جذاب تر از اصل وقایع باشد و این نحوه قصه گویی آنها است که ماجرا را جالب تر جلوه می دهد.
تلاش بی ثمر برای سیاسی کردن داستان
کارگردانان فیلم آشکارا از آنچه تدوین کرده و ارائه می دهند، راضی هستند و قطعاتی کوتاه از برخی برنامه های تلویزیونی قدیمی مانند «به یاد آوردن دالاس» و «درون در سیاتل ضربه می زند» را ارائه و در مسیر تشریح داستان مورد نظرشان کارگذاری می کنند. در این مقطع از اتفاقات چلو به خانه برگشته و به کارهای معمول خود مشغول است و موسیقی متن ریتمیک تأمین شده توسط تیموتی وین هم کمک می کند تأثیرگذاری این صحنه ها بیشتر شود. در عین حال تلاش فیلمسازان برای عمده تر کردن بار سیاسی و میزان حساسیت اجتماعی قضایا ثمر لازم را نمی دهد و فقط این نکته معلوم می شود که آنها هم از مکانیسم قصه خود و بار اجتماعی آن راضی نیستند.
«او» کم نمی آورد
همین نکته و دقت در پایه های همین نگرش است که مشخص می سازد که این شرایط بیرونی و ساختار اطراف قصه است که می تواند نظر بینندگان را جلب کند و به همان میزان و سهم نمی توان برای کاراکترها اهمیت قایل شد و همذات پنداری با آنها سخت است. البته همه اینها و هر ضعف احتمالی و قطعی این قضیه ارتباطی با بازیگر نقش اول فیلم یعنی لکزی کولکر پیدا نمی کند و او را باید از مسائل و نقصان هایی که گفتیم مبرا دانست و وی به رغم این که در اکثر قریب به اتفاق صحنه ها حاضر است، کم نمی آورد و کل فیلم را بر دوش ها و شانه های کوچک خود حمل می کند تا مشخص شود از قدرتمندان و زورمندان هم پراستقامت تر است.
بروس درن هم در رلی که وصف آن را آوردیم و امیل هرش در نقش پدر چلو عالی عمل می کنند و اگر هرش یک پدر صاحب نسبت و ارتباط واقعی با دخترش است، درن چهره پدرگونه ای است که دریچه های تازه بسیاری را به روی چلو می گشاید.
این فیلمی است که در آن کمتر کسی صاحب قوام و دوام لازم است اما مجموعه اتفاقات نشان می دهد که هم تم فیلم و اتفاقات آن ترسیم چنین کاراکترهایی را می طلبیده است و هم در دل رویدادهایی که بسیاری از آنها ریشه در بار تخیل و خصلت های ساینس فیکشن دارند، نمی توان از کارهای غریب این شخصیت ها و رویدادهای غیرمعمول ابراز حیرت کرد و ما گوشه ای از جامعه غرب را پیش رو داریم که هیچ چیز آن ثبات و منطق ندارد و آدمها جملگی لرزان اند و اتفاقات به فراخور عنوان فیلم عجیب و غریب و غیرعادی است.
مشخصات فیلم
عنوان: «عجیب و غریب ها»
محصول: کمپانی های واینر داتر پروداکشنز و استوری بورد کاپیتول گروپ
تهیه کنندگان: جوردن باربر، میچل واکسمن، الن اشتاین، ریک الیا و فیل کیم.
سناریست ها و کارگردان ها: زاک لیپوفسکی و آدام اشتاین
مدیرفیلمبرداری: استرلینگ بنکرافت
تدوینگر: سابرینا پیتره
موسیقی متن: تیموتی وین
طول مدت: ۱۰۴ دقیقه
بازیگران: لکزی کولکر، امیل هرش، بروس درن، گریس پارک، آماندا کرو، میشل هریسون، اوا تلک، ماتی فینوچیو، الکس پانوویچ و که وسی آمیاو.
- 18
- 1