رابرت رودریگز ۵۱ ساله متولد شهر سن آنتونیو در ایالت تگزاس امریکا است و همان جا نیز مدرک تحصیلیاش را که فوق لیسانس ارتباطات است گرفته اما وی فرزند دو مهاجر مکزیکی و بواقع نیز مکزیکی است و سالها پیش از آنکه مثلث نوابغ مکزیکی مشتمل بر ایناریتو، کوارون و دل تورو هالیوود را به آتش بکشند و جوایز اسکار دهه جاری را درو کنند، مکزیک را در سینمای امریکا و کل جهان پرآوازه کرده بود.
رودریگز البته نگاه و رویکردی به کلی متفاوت با سه غول فوق دارد و تجاریسازی و تسخیر گیشهها هدف و تخصص او طی ۳ دهه فیلمسازی بوده و از همان جوانی با افسانههای پرتحرک و رؤیایی خود بسیاری از مردم را در غرب شیفته فرهنگ مکزیک کرده است. اولین فیلم بلند او به نام «El Mariachi» در سال ۱۹۹۲ چنان موفق بود که او آن را آغاز یک تریلوژی تلقی و دو قسمت بعدی آن را هم با نامهای «دسپرادو» و «روزی روزگاری در مکزیک» تهیه و عرضه کرد و دومی (دسپرادو) با بازی آنتونی باندراس اسپانیایی در نقش اصلی مرد و سلما هایک مکزیکی در نقش اصلی زن تبدیل به یکی از پرطرفدارترین فیلمهای سال عرضهاش (۱۹۹۴) شد.
از توفیق «ال ماریاچی» همین بس که تهیهاش فقط هفت هزار دلار آب خورده اما بیش از دو میلیون دلار به دست آورد و با چنین پشتوانهها و اسناد مسلم موفقیت بود که استودیوهای هالیوود چراغ سبز را مقابل پروژهها و درخواستهای بعدی او گشودند. به این ترتیب رودریگز از «غروب تا طلوع» را که سرشار از اکشن و اتفاقات عجیب بود، در سال ۱۹۹۶ به نمایش در آورد و ۲۰ سال بعد یک مجموعه تلویزیونی هم از آن تهیه کرد که در سه فصل پخش شد. رودریگز که برخلاف دل تورو نه دچار اوهام علمی و در تضاد با کوارون نه دغدغهمند گذشته پر حسرت خود و آبا و اجدادش است، در سال ۲۰۰۵ با «شهر گناه» «فیلم نوار» مدرن و دلهرهآور خود باز هم خبرساز شد و در سال ۲۰۱۴ دنبالهای هم بر آن ساخت و هر دوی این فیلمها از یک رمان مصور و تقریباً کمیک بوکی با همین نام نشأت میگرفت.
پیش و پس از آن رودریگز که رگ خواب بینندههای تنوع طلب را در غرب بخوبی به دست آورده است، فیلمهای عمدتاً پرفروش دیگری مانند سه گانه «بچههای جاسوس»، «ماجراهای شارک بوی و لاداگرل» و «ماچت» را نیز ساخته و اخیراً «الیتا: فرشته مبارزه» را روانه بازار کرده که از پرفروشترین فیلمهای دوماه اخیر جهان (اسفند ۹۷ و فروردین ۹۸) بوده است. سوابق همکاریهای چند باره رودریگز با همتای امریکاییاش کوئنتین تارانتینو که مثل او استاد در خلق موقعیتهای غیرمنتظره و به روز کردن نشانههای پرطرفدار فرهنگی گذشته است از این حکایت میکند که رودریگز مرد ماجراهای فوقالعاده و آرتیست بازیهای پرهیجان است و بدین روی جای دارد سه دهه بعد از هجوم ایدههای او به هنر سینما و اشاعه آن به همگنانش پایههای توفیق او از زبان خودش کند و کاو و بیان شود. بخصوص که او فیلم تازهای به نام «قرمز ۱۱» را که یک کار دیگر از ژانر تریلر (دلهرهآور) و به نوعی مرتبط با «ال ماریاچی» است عرضهکرده است.
آقای رودریگز، شنیدهایم که شما و فرزندانتان اخیراً برای اولین بار فیلم «از غروب تا طلوع» را کنار یکدیگر دیدهاید. ۲۳ سال بعد از تولید این فیلم به آن چگونه نگاه میکنید؟
بچه هایم برای اولین بار بود که این فیلم را میدیدند و بسیار هم لذت بردند. صحنههایی که مردم طی تمامی این سالها پیوسته درباره آن صحبت میکنند، انگار تمامی فیلم را تشکیل میدهند. خود من نیز که سالها این فیلم را روی پردههای بزرگ ندیده بودم، از این فرصت بیشترین بهره را گرفتم و به آرامی دریافتم چرا یک ربع قرن پیش این انتخابها را داشته و این کاراکترها را خلق کردهام و رفتارهایشان از کجا میآید. چرا این تبهکاران به آنجا میروند که در فیلم میبینیم. کاراکترهای پیچ و ال ری در این فیلم که به شهرت زیادی رسیدهاند، نمونههای این رفتار هستند. وقتی آنها و کارهایشان را میبینید، میفهمید که چرا هیچ کس حاضر نیست به آن سمت و سو برود. چیزی مثل رفتن به جهنم است.
کارهای شما در راه ساختن برخی فیلمهایتان کم از جهنم نیست و مصداق روشن آن است.
بله، میگویند رابرت رودریگز ۲۷ سال پیش پول - ولو اندک- لازم برای ساخت «ال ماریاچی» را با اجاره دادن بدن خود به پزشکان برای انجام دادن برخی تستهای پزشکی مورد نظر آنان روی آن فراهم آورده و من تأیید میکنم. من با دوستانم شرط بسته بودم که این کار را خواهم کرد تا فیلم را طبق دلخواه خود روی نوارهای ۳۵ میلیمتری و به زبان اسپانیایی بسازم. من بعداً در یک کتاب مرتبط با نحوههای کارم که نام آن را «شورشی بدون گروه» گذاشتم این روالها را توضیح دادم و همه اینها مقدمهای شد بر رویکرد من به سیستم دیجیتال که اولین سالهایبه کارگیریاش در فیلمهای سینمایی را سپری میکرد. قصد تعریف از خود را ندارم اما من از اولین سینماگران نامدار شاغل در هالیوود بودم که به روش دیجیتال متوسل و روی آن متمرکز شدم و این جور چیزها و کارها مثل قربانی کردن بسیاری از امور راحتتر و مطمئنتر به قصد اوجگیری بیشتر است.
مخلوقات شما نه بسان کاراکترهای غریب دل تورو موجودات ناشناخته اما آدمهایی هستند که از جان خود گذشته و بهدنبال ماجراجوییاند و منطقی بر بسیاری از کارهایشان متصور نیست. آیا این نشانهای از استیصال و تندروی اکثر آدمها در دنیای غرب در شرایط کنونی نیست؟
در کتاب سالها پیش خود توضیح دادم که چگونه در سالهای سخت قبل از مطرح شدنم برای جورکردن هزینه ساخت فیلم هایم مجبور شدهام در ازای دریافت مبالغی بدنم را برای تستهای مورد نظر پزشکان به آنها اجاره بدهم. من در آن زمان بسیار جوان بودم و با اینکه بهدنبال بهانهای برای توجیه کارهایم نیستم اما آنکار کمک کرد دنیا را بهتر بشناسم و به معرفت بیشتری برای برآورد امور برسم. در همان زمانها هم به ساخت فیلم «قرمز ۱۱» میاندیشیدم اما حساب هایم جور از آب در نمیآمد. وقتی مجبور به متوقف کردن آن طرح شدم، دسپرادو را تنظیم و ارائه کردم و خواست خدا بود که آن فیلم سر و صدای زیادی کرد و از El Mariachi نیز موفقتر از آب درآمد و در نتیجه «قرمز ۱۱» را به ته ذهنم حواله کردم تا در درازمدت به آن بپردازم.
این عنوان «قرمز ۱۱» از کجا میآید و چرا این واژگان را انتخاب کردید؟
در بیمارستانی که در سال ۱۹۹۱ چند روزی بستری بودم تا آزمایشهای پزشکی رویم صورت بگیرد و پولی بابت آن دریافت دارم، به مریضها و داوطلبهایی مثل من شمارهها و نشانههای مختلفی داده بودند تا سریعاً شناسایی و از بقیه تفکیک شویم و برای من نیز واژگان «قرمز ۱۱» انتخاب و اجرا شد.
موضوع واتفاقات «قرمز ۱۱» برخلاف توضیحات شما بوی پختگی و تکامل یک فیلمساز را میدهد و نه وجود سینماگری را که جوان و در مرحله آزمون و خطا است.
نمی دانستم وجه کمیک آن ماجرا را بیشتر کنم یا «دوز» جدی و پردلهره بودن آن را بالاتر ببرم و در این زمینه با خودم ستیز داشتم. این مریض (و بواقع خود من) در آن سالهای جوانی مطمئن نیست که با آمدن بر سر این تستها آیا خود را در آستانه مرگ قرار نداده و آثار مضر جنبی استفاده از این داروها او را بشدت متضرر نخواهد کرد. بعداً با خودم عهد کردم که آن داستان را به روز و دچار تحول کنم ولی در همه حال این ابهام را داشتم که بهترین شکل ماجرا چیست و از چه طریق میتوان به برترین حالت و موجهترین مقصود رسید.
شما در شبکه الری که متعلق به خودتان است یک سری کارهای مرتبط با «ال ماریاچی» را عرضه کردهاید. هدفتان در این ارتباط چه بوده است؟
این بیشتر یک نوع اطلاعرسانی بوده و البته محکم کردن پایههای الری که باید محصولات متنوعی داشته باشد. از حق نباید گذشت که «El Mariachi» در فراهم آوردن بسیاری از تعابیر و مقدمات تازه برای پرداختن جوانترها به هنر فیلمسازی راه را به روی آنها باز کرد و در نتیجه ساخت فیلمهای مستندی که نظایر این کار ساختارشکن را توضیح و ارائه طریق کنند، خودستایی نیست بلکه تشریح بخشی از تاریخ معاصر سینما است.
- 15
- 4