شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۶:۲۹ - ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۳۰۷۰۶۰
فیلم و سینمای جهان

معروف‌ترین کلیشه‌های داستانی در سینما

 «باند، جیمز باند»؛ یک معرفی خاص و فراموش نشدنی که به امضای شخصی کاراکتر فیلم‌های جیمز باند تبدیل شده است. باند نخستین بار در فیلم «دکتر نو» یعنی اولین فیلم از مجموعه فیلم‌های کلاسیک جیمز باند خودش را به این شکل معرفی کرد و به همین راحتی نامش را برای همیشه در ذهن مخاطبان فیلم‌های سینمایی به ثبت رساند، اما این نام جیمز باند است که به خاطر مانده است. نام کاراکتر‌های دیگری که سعی دارند با تقلید از او ردی از خود در خاطر دیگران باقی بگذارند، تنها به عنوان یک مقلد بی خلاقیت ثبت می‌شود. البته نام خالق این کاراکتر‌ها به عنوان «بی خلاقیت» در ذهن‌ها می‌ماند.

معرفی باند در آن فیلم کلاسیک زیبا و بامعنا بود، اما این شکل از معرفی در فیلم‌های دیگر و در فضا‌های واقعی کاملا بی معنا به نظر می‌آید. چند بار دیده اید کسی در عالم واقعیت خودش را این گونه معرفی کنید: «مظفری، جعفر مظفری»؛ مگر این که قصد خنداندن شما را داشته باشد. ژرار دو نروال، شاعر و نمایشنامه نویس فرانسوی می‌گوید: «نخستین مردی که زن را به یک گل سرخ تشبیه کرد، شاعر بود؛ و دومین مرد، یک احمق!»

معروف‌ترین کلیشه‌های داستانی در سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

فرار به کانون وحشت

عقل حکم می‌کند که وقتی شخصی با یک قاتل یا هیولا یا هر چیز وحشتناکی در خانه مواجه شود، از همان در جلویی به بیرون از خانه فرار کند. حالا چرا کاراکتر‌ها در فیلم‌های ترسناک مطابق حکم عقل عمل نمی‌کنند و به طبقه بالا یا زیرزمینی تاریک و ترسناک‌تر پناه می‌برند، جای سوال دارد. برخی از کاراکتر‌ها هم به داخل کمد لباس پناه می‌برند. حرکتی که با هیچ تحلیل منطقی در دنیای واقعی قابل توجیه نیست.

اما اگر یکی از کاراکتر‌ها خرق عادت کرد و به بیرون از خانه فرار کرد، با یک کلیشه دیگر مواجه می‌شود؛ ماشینی نو که یک خط روی آن نیست و تا همین چند دقیقه پیش زیر پای همین کاراکتر کار می‌کرد، روشن نمی‌شود! فیلم ساز دیگر باید چه کار کند تا مخاطب دچار ترس و دلهره شود؟ از این بیشتر و جذاب تر؟

جا ماندن از اتوبوس

کوچه‌ها و خیابان‌ها را با سرعت نور می‌دود تا این که به ایستگاه اتوبوس یا مترو می‌رسد؛ همه چیز به خوبی پیش می‌رود و قرار است به زودی از مخمصه نجات پیدا کند که قطار راه می‌افتد. اگر اتوبوس باشد هم راننده با بی توجهی در وسیله نقلیه را می‌بندد و به راهش ادامه می‌دهد. اما هیچ کس از این اتفاقی که افتاده، غافل گیر نمی‌شود. تقریبا همه می‌توانند به راحتی حدس بزنند که «الان قطار یا اتوبوس راه می‌افتد و کاراکتر جا می‌ماند.»

معروف‌ترین کلیشه‌های داستانی در سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

عشق پیروز است

«عشق بر همه چیز پیروز است!» خیلی از فیلم‌های رمانتیکی که ساخته می‌شوند، تلاش دارند همین یک جمله را به مخاطب خود یاد بدهند. آن‌ها عاشقی دل خسته را به نمایش می‌گذارند که صبر و بردباری پیشه می‌کند و حتی اگر توسط معشوق یا معشوقه خود کنار زده شود، باز هم شب‌های متمادی زیر پنجره اتاقش سازی در دست می‌گیرد و آواز‌های عاشقانه می‌خواند تا دل شخصی مقابل را نرم کند. بالاخره باید تلاش کرد، حتما عشق هم مرحله‌ای از سعی است.

مشت آهنین

«این محکم‌ترین مشتی بود که می‌توانستی بزنی؟» مهم نیست قهرمان داستان چه هیکل کوچکی داشته باشد و مهم نیست چه مشت محکمی از آدم بد ماجرا بخورد؛ او بدون شک این جمله را می‌گوید. حتی اگر قهرمان داستان از شدت ضربه‌ای که خورده به گوشه‌ای پرت شود و نتواند به درستی صحبت کند، باز هم آرام زمزمه می‌کند: «همه اش همین؟» گویی گفتن همین یک جمله او را شخصی شکست ناپذیر نشان می‌دهد، یا این جمله می‌تواند کاراکتر شرور را به اوج اندوه برساند که نتوانسته قهرمان را شکست بدهد.

معروف‌ترین کلیشه‌های داستانی در سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

دیدار آخر

یک یا چند نفر از کاراکتر‌ها قصد دارند به سفری کوتاه و حتی یک روزه بروند، تعداد زیادی از افراد خانواده‌های آن‌ها برای بدرقه می‌آیند. فرقی ندارد این سفر با کشتی باشد، یا قطار یا هواپیما، این قطعا سفر آخر است. کسانی که برای بدرقه رفته اند، دیگر این کاراکتر را نخواهند دید. احتمالا کسی که در حال سفر است، در هاله‌ای از مظلومیت نیز فرو می‌رود؛ خنده‌های دل نشینی از او به نمایش گذاشته می‌شود و به هر ترفندی در قالب همین کلیشه‌ها مخاطب در می‌یابد که باید برای همیشه با آن کاراکتر خداحافظی کند، چرا که این دیدار آخر است.

بزدل قهرمان

یک گروه از دوستان یا همکاران تصمیم می‌گیرند با هم به کوه نوردی بروند. در این گروه چند نفر یا حداقل یک نفر از ارتفاع می‌ترسد، اما عده‌ای دیگر در مقابل هیچ ترسی از ارتفاع ندارند. در پایان داستان کسی که ارتفاع وحشت داشته سالم و تندرست باز می‌گردد، اما کسانی که اعتماد به نفس کافی داشتند، از ارتفاع پرت می‌شوند و شاید حتی بمیرند. اما مخاطب از این طرح کلیشه‌ای چه نتیجه‌ای باید بگیرد؟ چند بار به این نتیجه برسد کافی است تا صحنه دوباره و دوباره تکرار نشود؟

چه کسی شلیک کرد؟

قهرمان داستان در دستان آدم بد ماجرا اسیر شده و حال بسیار بدی دارد. ناگهان صدای شلیک یک گلوله به گوش می‌رسد و صحنه ساکت می‌شود. قرار است مخاطب تصور کند این قهرمان به دست شخصیت شرور کشته شده است که ناگهان همان کاراکتر منفی نقش بر زمین می‌شود و از پشت سرش یک کاراکتر سوم نمایان می‌شود؛ همان کسی که قهرمان را نجات می‌دهد. حتما کسی که این فیلم را ساخته، انتظار دارد مخاطب بگوید: «وای! من غافل گیر شدم! کسی که این فیلم را ساخته، چقدر باهوش است!»

معروف‌ترین کلیشه‌های داستانی در سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

این صحنه کلیشه‌ای را معمولا کسانی خلق می‌کنند که تصور می‌کنند خیلی باهوش‌تر از مخاطب هستند. آن‌ها گاهی برای اثبات هوش سرشار خود کار‌های دیگری هم می‌کنند، مثلا کاراکتر سومی که وارد ماجرا می‌شود، یک کودک است که قهرمان داستان را از مرگ نجات می‌دهد. اما واقعیت این است که این صحنه تکراری از دومین باری که در تاریخ سینما استفاده شده تاکنون دیگر غافل گیر کننده نبوده است.

شانس سوم

اگر کاراکتری در حال کلنجار رفتن با چیزی است که می‌تواند چند بار دیگر هم آن را امتحان کند، می‌توان با اطمینان گفت دفعه سوم موفق می‌شود. همیشه در تلاش سوم است که قفل گاوصندوق باز می‌شود، ماشین روشن می‌شود و بالاخره کاراکتر به نحوی نجات پیدا می‌کند. البته برخی از فیلم ساز‌ها تلاش می‌کنند کاراکتر را در دفعه دوم یا دفعه چهارم به موفقیت برسانند تا خود را از این کلیشه «شانس سوم» نجات بدهند. اما به هر حال این صحنه کسالت بار و خسته کننده چه در فیلم‌های بد و چه در فیلم‌های خوب به نمایش گذاشته می‌شود.

اشتباه تلفنی

مشغول مکالمه تلفنی با دوستش است که مکالمه به پایان می‌رسد. مخاطب پایان مکالمه را از واژه «خداحافظ» تشخیص نمی‌دهد. کاراکتر‌ها تلفن را به روی یکدیگر قطع کرده اند، به همین راحتی. شاید در صحنه‌های اکشن یا زمانی که کاراکتر در حال صحبت با دشمن خودش است، نیازی به رعایت ادب نباشد و کاراکتر با عصبانیت تلفن را قطع کند، اما همه آدم‌ها در شرایط عادی و عالم واقعی، دیالوگ تلفنی خود را با یک کلمه به پایان می‌رسانند: «خداحافظ».

این که فیلمنامه نویس سعی دارد در کمترین زمان، بیشترین محتوا را به مخاطب برساند و زمان بیشتری را برای صحنه‌های فیلم داشته باشد، قابل تحسین است، اما این دو ثانیه‌ای که از زمان فیلم گرفته می‌شود تا کاراکتر‌ها پشت تلفن با هم خداحافظی کنند، به مخاطب کمک می‌کند فضای واقعی تری را احساس کند.

معروف‌ترین کلیشه‌های داستانی در سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

فرار قطارانه

ممکن است آدم خود ماجرا باشد یا آدم بد؛ به هر حال باید فرار کند و برای فرار چاره‌ای ندارد جز این که روی سقف قطار بپرد. اما این اصل مشکل نیست! قطار در حال حرکت است؛ این هم مشکل بزرگی نیست. اصل قضیه این است که قطار در حال عبور از روی یک پل است که اتفاقا زیر آن یک رودخانه خروشان هم در جریان است. احتمالا اولین باری که چنین صحنه‌ای در سینما به نمایش درآمد، مخاطب‌ها از فرط هیجان چشم به پرده سینما دوخته بودند و پلک نمی‌زدند، اما برای مخاطبی که فیلم‌های اکشن بسیاری دیده و به دنبال هیجانات جدید است، چنین صحنه‌ای صرفا تکراری و مسخره است.

هفته نامه چلچراغ

bartarinha.ir
  • 11
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش