به گزارش همدلی، «شما مشکل دنیا ندیدگی دارید. مخاطبانتان را دستکم میگیرید ولی از جهان برایشان حرف می زنید.... در همین اتریش ۸ میلیون نفری که من ساکن آن هستم صدها پزشک، مهندس، استاد دانشگاه، هنرمند و تاجر شریف ایرانی دو تابعیتی زندگی می کنند که نامشان باعث افتخار هر ایرانی است.» این چند جمله بخشی از تازه ترین نامه علی رهبری، رهبر مستعفی ارکستر سمفونیک تهران است، کسی که در چند ماه گذشته نامه های سرگشاده ای به افراد مختلف در داخل ایران نوشت.
این بار علی رهبری با حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان به نامه نگاری پرداخته است. لحن و صدای کلماتش در این نامه نشان از غم و اندوه او و بسیاری از ایرانیان ساکن خارج از کشور دارد؛کسانی که در سال های گذشته با اقداماتشان ما ایرانیان را در جهان سربلند کرده اند؛ آدم های موفقی که در علوم مختلف همچون پزشکی، مهندسی، ورزش یا در قامت استاد و مدرس و معلم ایرانی شاید برای لحظاتی هر چند کوتاه حال یکیکمان را بهتر کرده باشند. حالا اما به قول رهبری، حسین شریعتمداری در یادداشتی که در فارس به قلم او منتشر شده بود، خواستار لغو تابعیت ایرانی همه هموطنان دور از وطنمان را شده است. رهبری خطاب به مدیر مسئول کیهان می نویسد: «این گفته نسنجیده شما برخلاف اظهارات کلیه مقامات رسمی است که می خواهند جلوی فرار مغزها را بگیرند و از آن هایی که رفته اند ولی به جهاتی امکان مهاجرت کامل ندارند تقاضای همکاری و کمک می کنند.».
نامه علی رهبری می تواند گواهی برای تاریخ باشد؛ آن هم در روزگاری که یکپارچگی ایرانیان با همراهی اندیشمندان وطن می تواند نام نیک میهن را تداوم بخشد. علی رهبری حتما اوباش سیاسی خارج نشین را از نگاه خود دور می کند؛ یعنی آنهایی که با تخیلات ذهنی خود می خواهند زمینه پسروی وطن را مهیا کنند. اما او به ما یادآور می شود که مام میهن آغوشش برای همه فرزندان نیک و دلسوزش باز است.
این حدیث را نباید فراموش کرد. در ادامه متن کامل نامه ای که علی رهبری رهبر ایرانی موسیقی کلاسیک که این روزها ساکن اتریش است، خطاب به حسین شریعتمداری نوشته و آن را در اختیار روزنامه همدلی قرار داده ، با هم می خوانیم:
جناب آقای حسین شریعتمداری روزنامه نگار و مدیر مسئول روزنامه کیهان با سلام وادب خدمتتان عرض میشود:
مملکت عزیز ما ایران در این روزها شرایط بسیار سختی را پشت سر میگذراند و این امر میلیون ها ایرانی وطن پرست مقیم خارج از کشور را هم بر آن داشته است که، مانند هموطنان داخل کشور، از نزدیک اوضاع کشورشان را تحت نظر داشته باشند و با نگرانی و گاهی هم با دلهره نوشته ها و اخبار خبرگزاری ها و بنگاه های خبررسانی را تعقیب کنند.
در این میان طبیعی است که من نیز که حدود ۱۲ سال پیش از انقلاب یعنی بیش از ۵۰ سال قبل از مملکتم دور افتاده ام، مانند میلیون ها ایرانی ایران دوست دیگر، اخبار خبر گزاری ها و روزنامه ها و رسانهها را پیگیری کنم و دلواپس دسیسه های پیش رو باشم. در راستای همین پیگیری ها و مطالعه اخبار خبرگزاری ها بود که ناگهان با خواندن یادداشتی از جنابعالی در سایت خبر گزاری فارس یکه خوردم و بهواقع شوکه شدم: تک تابعیتی، نه دوتابعیتی.
آیا برابر آنچه که شما نوشته اید، حقیقت دارد که میلیون ها ایرانی وطن پرست که در خارج از ایران اقامت دارند، که تبعیت کشور محل اقامت خود را پذیرفته اند، که تعداد فراوانی از آن ها دارای درجات عالی علمی و هنری هستند، که تعداد فراوانی از آن ها کارآفرینان برجسته بین المللی شده اند، که تعداد فراوانی از آن ها را خود من، بنا به مقتضیات شغل بین المللی که داشته و دارم میشناسم، که باعث افتخاربنده بهعنوان ایرانی بوده اند، وطن فروشاند و بر علیه سرزمین پدری خود میجنگند؟
آیا این درست است که دراین زمان حساس که ما احتیاج به یکپارچگی داریم، شما میخواهید گروه بزرگی از فرهیختگان را که اتفاقا در ایالات متحده میتوانند تاثیرگذار باشند، از ملت جدا کنید؟
جناب آقای شریعتمداری، در ویکیپدیا آمده است که شغل شما روزنامه نگاری است و مدیر مسئول یک روزنامه هم هستید. شغلی بسیار محترم و پرمسئولیت وحساس. شما یکی از ارکان دموکراسی هستید.
شما روی افکار عمومی بسیار تاثیرگذار هستنید و رعایت صداقت و بیطرفی در نوشته ها کار اصلی شما ست. من این ها را می دانم. من ضمناً میدانم که شخص شما یک روزنامه نگار قدرتمند در ایران هستید که نوشته های شما در کیهان ، درسایر نشریات داخل و حتی در موارد زیادی، در خارج از ایران نیز انتشارمجدد مییابند و بدست هزاران ایرانی وطن پرست و نیز نابخردان و سوء استفاده کنندگان و سودجویان هم میرسند. میخواهم بگویم که به این ترتیب شما با هر روزنامه نگار دیگری در ایران فرق دارید و قدرتتان به مراتب بیشتر از هر ایرانی دیگر است. وجود این امکانات و قدرت در دست شما، مسئولیت شما را چندین برابر می کند. ای کاش شما سنگینی بار این مسئولیت بزرگ را حس میکردید. ایکاش شما قبل از انتشار مطالبتان آنها را با اشخاص دیگر در میان میگذاشتید.
متاسفانه این طور بهنظر میرسد که در این کار غفلت کرده اید. انتقاد حق مسلم شماست، ولی نه اینکه همه چیز را منفی نشان دهید. انتقاد ها و ایراد های شما را گاهی اوقات میشود فهمید ولی خیلی از اوقات هم از حدود رسم شده برای یک روزنامه نگاری مسئول، خارج میشوند. این مشکل اساسی، در نوشته ای که به آن اشاره کردم به وضوح بهچشم میخورد. شما در این نوشته حس وطن پرستی میلیون ها ایرانی را، بدون دلیل و صرفاٌ بر اساس فرضیات و حدسیّات خود، در یک چشم بههم زدن زیرسئوال بردید. ما اصلاً نفهمیدیم که منظور شما از خراب کردن عمومی چهره دو تابعیتی ها چیست وحتی هدف شما از این نوشته هم برایمان روشن نیست.
آیا خیانت کاران و دزدان، قبل ازاقدام به جرم و جنایت به پاسپورتشان نگاه میکنند؟ این گونه افراد در هر جامعه ای و تحت هر ملت و قومی یافت میشوند. چه یک تابعیتی ، چه چند تابعیتی.
در دنیای مدرن امروز، تمام کشورهای بزرگ و کوچک دنیا، سعی بر این دارند تا روزنه ای پیدا کنند که بتوانند با افرادی که به هر دلیلی از کشورشان مهاجرت کرده اند رابطه برقرار کنند و اگر هم این افراد تابعیت کشور مادری خود را ندارند، این تابعیت را به آن ها بدهند. نگاه کنید به چین، کره جنوبی، روسیه و یا حتی هندوستان و پاکستان.این ها میخواهند همه هموطنان سابقشان را که در این دنیای بزرگ پراکنده شده اند جلب کنند. میخواهند با آن ها پزبدهند، میخواهند قدرتشان را به جهانیان عرضه کنند. میخواهند شبکه سازی کنند، میخواهند زنجیرهای عظیم از هموطنانشان تشکیل دهند تا پشتیبان یکدیگر باشند.
حالا شما میآیید وبا کمال راحتی میفرمائید که دوتابعیتی های ما باید بین این کشور و آن کشور یکی را انتخاب کنند و چه بهتر که آن کشور را انتخاب کنند. این چه طرز تفکری است. این گفته نسنجیده شما بر خلاف اظهارات کلیه مقامات رسمی، از رهبر مملکت گرفته تا مقامات دولتی است که میخواهند جلوی فرار مغزها را بگیرند و از آنهائیکه رفته اند ولی به جهاتی امکان مراجعت کامل ندارند، تقاضای همکاری و کمک میکنند. از فکرشان، از دنیادیدگیشان، از بینش باز و تجربیاتشان، از سرمایه شان. آقای شریعتمداری، شما برای فصل کردن آمده اید نه برای وصل کردن.
ما صد ها هزار ایرانی دو تابعیتی در بالاترین مدارج شغلی در اروپا داریم که بدون هیچگونه چشم داشتی نه از نظر مقام و نه از نظر پول، قلبشان برای ایران میتپد و عاشق مملکتشان هستند. به نمونه های کمک به آسیب دیدگان سوانح طبیعی در ایران نگاه کنید. به زمین لرزه های کرمان و آذربایجان و کردستان نگاه کنید . حالا شما میخواهید این ها را خیانت کار جلوه دهید وبا حمله گاز انبری کاری کنید که پاسپورت ایرانیشان را از آن ها بگیرید تا در وطنشان غریب باشند. ویا حد اقل آن ها را وادار به کار ناشایست، پنهان کاری و دروغگوئی کنید. مگر اینجا بحرین است که رژیم آلخلیفه، از شیخ عیسی قاسم، سلب تابعیت کند؟
این طور که بهنظر میرسد، شما مشکل دنیا ندیدگی دارید. مخاطبانتان را دستکم میگیرید ولی از جهان برایشان حرف می زنید. برای اطلاع جنابعالی عرض می کنم که در همین اتریش ۸ میلیون نفری که من ساکن آن هستم، صدها پزشک، مهندس، استاد دانشگاه، هنرمند و تاجر شریف ایرانی ۲ تابعیتی زندگی میکنند که نامشان باعث افتخار هر ایرانی است.
شما که خود را مسلمان متعهد میدانید چگونه پیشنهاد میکنید که این گروه و یا هزاران گروه مشابه آن در سایر کشورهای دنیا، باید تابعیت دولت اسلامیشان را پس بدهند و تابعیت دولت غیر اسلامی را بپذیرند . از کودکی یاد گرفته ایم که ایرانی همیشه ایرانی می ماند. سلب تابعیت از سوی قواعد نظام بینالمللی حقوق بشر بهشدت محدود شده است. در نظام حقوقی اسلام هم تا آنجا که من میدانم، سلب تابعیت برای مسلمانان امکان پذیر نیست.
آیا هیچ فکر کردهاید که با پذیرفتن این پیشنهاد شما تکلیف صدها هزار غیر ایرانی که ازطریق ازدواج و روابط خانوادگی ، پاسپورت ایرانی دریافت کرده اند چه میشود؟ تکلیف فرزندان ما که پاسپورت ایرانی هم دارند چه میشود؟ ایا آن ها را هم جزو خائنین محسوب میکنید و میباید آنها را از خانه هایمان بیرون کنیم؟ آیا آنها هم باید ازوطن پدری شان جدا شوند؟ آیا این ها در خارج از کشور و در سرزمین مادری خود مروج فرهنگ ایرانی نیستند؟ چرا بهعنوان روزنامه نگار متعهد وطن دوست نمی نویسید که چه کنیم تا از این صدها هزار ایرانی با شخصیت، از این گنج بزرگ برای پیشرفت مملکت استفاده کنیم.؟
این نخبگان، سرمایه های ایران هستند که اغلب به هزینه کشورهائی که مقیم آنجا هستند تحصیل کرده اند و اکنون ما در داخل کشور میتوانیم و باید از علم و وجود آن ها استفاده کنیم. نه آنطوریکه حضرتعالی میفرمائید ، آن ها را بپرانیم و یا خدای نکرده پایشان را قطع کنیم. بهتر است کمی دنیا را ببینید و آن را بشناسید. نگاهی به قاره اروپا که از امریکا به شما نزدیک تر است بیندازید. مشاهده کنید که چگونه مرز ها برداشته شده اند و افراد مختلف با تابعیت های سیاسی مختلف یک پارچه شده و در ممالک یکدیگر کارو زندگی میکنند. این افقی است که روزنامه نگاران مسئول باید آن را تبلیغ کنند. نه تکه تکه کردن جامعه و جدا کردن هم میهنان از یکدیگر.
شما چرا به نیمه خالی لیوان نگاه میکنید؟ کمی هم به جنبه های مثبت قضیه نظر بیندازید. آیا رفت و آمدها و مراودات علمی و فرهنگی همین دوتابعیتیها موجبات بالارفتن سطح علمی کشور را فراهم نمیکنند. آیا همین دوستانی که به زبانهای خارجی مسلط هستند و علم دنیای کنونی را میشناسند و گاهی اوقات مانند شما فکر میکنند، دانش آموخته گان و بهره ُبردگان آن دنیای خارج نیستند که اینک اینگونه به آنطرفی ها میتازند؟ و آیا در بین آنها دوتابعیتی وجود نداشته و ندارد؟ عشق به وطن وابسته به آن کاغذ و مدرک و کارتی که در جیب شما میباشد، نیست. این عشق، وابسته به حرمت انسانی است.
کسانیکه این حرمت و شرف انسانی را ندارند، از قبل تصمیم شان را گرفته اند و روی کاغذ هم یک تابعیتی شده اند. ما با آن ها کاری نداریم. آن ها وضعشان با دوتابعیتی ها فرق میکند. شما در یادداشتتان از جنگ و بکارگیری از ایرانیان در جنگ علیه ایران گفته اید. این هم ناروا است و بی پایه. اگر تاریخ جنگ های جهانی اول و دوم را خوانده باشید حتما میدانید که در این جنگ ها همواره سعی شده است که از مهاجرین کشور های متخاصم در نبرد ها استفاده نشود، چه رسد به دو تابعیتی ها. من نمیدانم ۴۰ سال پیش در زمان ورود امام خمینی به فرانسه شغل شما چه بود و اصولاً چه کار میکردید.
ولی بنده در آن زمان در ۷ کیلومتری نوفل لوشاتو در پاریس زندگی میکردم و اگر جنابعالی به عکس های آن زمان نگاه کنید ملاحظه خواهید فرمود که اغلب اطرافیان اما م خمینی دوتابعیتی بوده اند. نکته مهم دیگری که شما متاسفانه آن را نمیبینید و یا از آن خبر ندارید آن است که در اروپا و به احتمال زیاد در بسیاری از کشورهای دیگر، دریافت تابعیت از طرف ایرانی ها به علت کیفیت ها و قابلیت های این افراد میباشد. وگرنه هزاران نفر از اهالی ترکیه، عراق، سوریه و سایر ممالک هستند که سال ها دوندگی میکنند ولی موفق به دریافت تابعیت کشور های محل اقامتشان نمیشوند. از این گذشته، شما همه جا از کشور امریکا صحبت کرده اید و اشاره ای به ۲ تابعیتی های کشور عراق و سایر کشور های عربی نکرده اید.
لطفاً سعی کنید کمی منصفانه تر در این مورد فکر کنید. چنانچه برادر و یا فرزند شما به فرض محال در کنار تبعیت ایرانی تبعیت اتریش، سوئیس، سوئد و یا دانمارک را هم داشت، آیا به او پیشنهاد میکردید این پاسپورت را پس بدهد و ارتباط شخصی خود را با دنیای خارج عملاً قطع کند و برای هر بار سفر علمی و یا تجاری و ...
برای گرفتن ویزا از ساعت ۵ صبح در زمستان و تابستان،چندین ساعت درخیابان در صف بایستد و منتظر پاسخ مثبت و اغلب منفی سفارتخانهها باشد؟ دقت کنید بخش زیادی از ایرانیانی که بهدنبال دریافت تبعیت های دیگر رفته اند ، ضرورت های شغلی بوده است تا بتوانند در حرفه موردنظرشان کار کنند. تا بتوانند به آسانی سفر های کاری خارج از کشور محل اقامتشان را انجام دهند و هر بار مجبور به اخذ ویزا نباشند که با توجه به محدودیت هائی که برای ایرانیان وجود دارد ، مانع بزرگی در انجام شغل محوله میباشد.
از نوشته های جنابعالی چنین بر میآید که جنابعالی از هر ایرانی دیگری وطن پرست تر هستید و بیش از هر شخص دیگری مسائل ایران را میشناسید و اتفاقاً برای همه آنها هم را ه حل های قاطع دارید. و هرگز این شبهه برایتان پیش نیامده است که ممکن است شما هم مانند میلیارد ها بشر در روی این کره خاکی ، خدای ناکرده دچار اشتباه شوید. بنا بر این ، با این دیدی که دارید چرا روزنامه نگاری را رها نمیکنید و وارد شغل اجرائی نمیشوید تا بجای انتقاد کردن و پیشنهاد دادن و از بیرون گود لنگش کن گفتن ها، خودتان آستین ها را بالا بزنید ووارد گود شوید و مسائل را حل کنید. مطمئن باشید که با این اقدام ، همه مردم ایران ، علی الخصوص مسئولین مملکتی از شما ممنون خواهند شد.
در خاتمه، از آنجایی که درحسن نیت و خیرخواهی جنابعالی شکی نیست ، پیشنهاد میشود در اینگونه موارد و سایر موارد مشابه که ورود به مسایل تخصصی قوانین پیچیده بین المللی را ضروری میسازند، با یک کارمند معمولی وزارت خارجه ایران تبادل نظر بفرمایید . قطعا نظرتان در این موارد عوض خواهد شد.
علی رهبری
- 21
- 3