پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۱:۱۵ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۲۰۷۷۳۴
تئاتر شهر

گفت‌و‌گو با حمیدرضا نعیمی کارگردان نمایش سقراط

نوشدارویی برای یک جامعه خرد گریز

حمیدرضا نعیمی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نمایش سقراط که این روزها برای پنجمین دور در تالار وحدت روی صحنه  است و همچنان با استقبال مخاطبان روبه‌رو شده بهانه‌ای شد تا با حمیدرضا نعیمی نویسنده و کارگردان این اثر به گفت‌و‌گو بنشینیم و درباره دیدگاه‌های مختلف این درام‌نویس درباره اندیشه‌ای که موجب خلق این اثر موفق شده‌است، همچنین آنچه کارگردان درباره دلایل موفقیت آن می‌اندیشد صحبت کنیم. حمیدرضا نعیمی نویسنده و کارگردانی است که چند تجربه پیاپی از اجرای آثار بزرگ را در تالار وحدت پشت‌سرگذاشته و نشان داده است که با نگاه دغدغه‌مند به ارکان اندیشه و رفتار انسان می‌پردازد.

 

با نمایشی روبه‌رو هستیم که در پنجمین دور اجرایش سولدآوت می‌شود، موفق است و هرکس می‌پرسد چه نمایش خوبی روی صحنه است، اولین پیشنهاد برایش این است که سقراط را دیده‌ای؟ به‌عنوان نویسنده نمایش چرا سقراط هنوز مخاطب دارد و دوستش دارند؟ چه ویژگی در این نمایش هست که در سه نمایش بعدی شما «شوایک»، «ریچارد» و «شرق دور، شرق نزدیک» تکرار نشد؟

موافق نیستم که در سه نمایش بعدی‌ام تکرار نشد آن سی و دو شب اجرا با شکوه و استقبال فراوان روبه‌رو شد در حالی که برای دیده شدن یک اثر بزرگ خیلی کم است. نمایش شوایک از نظر فنی، تصویرسازی و کارگردانی بسیار از سقراط بهتر بود.ارتباطش با تماشاگر عالی بود و هنوز یک نمایش هیجان‌انگیز برای ده بار اجراست.

 

 شوایک را دیده‌ام و خیلی دوستش داشتم اما هیچ کدام سقراط نشدند.

 اگر بگویید ریچارد، بله من خودم کمی با ریچارد مشکل دارم. اما شرق دور شرق نزدیک یک کار کارگاهی است و نباید درباره یک کار تجربی نگاه اجرای حرفه‌ای داشته باشیم. در یک کار برای یک سالن بلک باکس، جریان و رویکرد دیگری را تجربه کردیم.

 

من  نسبت به خودم همیشه سخت گیرم. سعی می‌کنم از خودم فاصله بگیرم و خودم را نقد کنم و تمام مدت خودم را ویران کنم. این خود ویران کردن باعث می‌شود مدام نسبت به آنچه ارائه می‌دهم راضی نباشم. با این نگاه تئاتر برایم جذاب است. اگر یک روزی مرا دعوت کنید تا در اداره‌ای کار کنم مطمئن باشید که بعد از یک هفته خودکشی می‌کنم.

 

اما اینکه نمایش سقراط فرصت این را پیدا کرد که به دور پنجم اجرای عمومی برسد، موفقیتش به این برنمی‌گردد که در کارگردانی یا در متن حرف‌های خوبی برای گفتن دارد. به نظرمن به این برمی‌گردد که گروهی دارند آن را اجرا می‌کنند که هیچ کدامشان نگاه تجاری به آن ندارند. چه نقش‌های اصلی و چه نقش‌های فرعی همه‌شان هرروز در استرس این هستند که آیا امروز بازی خوبی را ارائه خواهند داد؟ آیا امروز از پس ایفای نقش‌شان بر خواهند آمد؟ آیا ریزه‌کاری‌ها و ظرافت‌هایی که مد نظر خودشان است و من هم از آنها می‌خواهم اتفاق خواهد افتاد. این نگاه زنده به اثر باعث شده است که هربار که سقراط را اجرا می‌کنیم این حس را داشته باشیم که اولین دور است که اجرا می‌شود.

 

مسلماً پس از پنج دور اجرا نگاه و تجربه‌ای که گروه نسبت به اثر دارد با اجرای اول متفاوت است.

همه ما متوجه شدیم که اثر به بلوغ رسید. جالب است بدانید که در چهار دور اجرای قبلی اصلاً به چیزی مثل بلوغ فکر نکردیم. مدام داشتیم چیزهایی را تغییر می‌دادیم. تصاویر را تکمیل می‌کردیم. نورها را تغییر می‌دادیم.

 

میزانسن‌های جدید خلق می‌کریم و در بازی‌ها دست می‌بردیم. اما دراجرای پنجم همه ما متوجه شدیم که بزرگ شده‌ایم و الان نیاز داریم که خودمان را تغییر بدهیم. این ظرفیت در متن و کارگردانی سقراط وجود داشت. دیالوگ اضافه شد، میزانسن‌های زیادی تغییر کرد و مهم‌تر اینکه تمام جزئیات نمایشنامه شنیده می‌شود. قبلاً درصد کمی از آن شنیده نمی‌شد. این به آن معنی است که بازیگران به درک رسیده‌اند. همان طور که اثر رشد کرده‌بود و می‌گفت که یک کار زنده‌ام بچه‌ها متوجه شدند که باید کار دیگری را در این اثر انجام بدهند و همین طور خود من.

 

تغییراتی هم در گروه بازیگران داشتید؟

چند نفر از بازیگرانی که تا دور چهارم با ما بودند در این دور نبودند. آقای نقی سیف جمالی به رحمت خدا رفتند، لادن مستوفی سر فیلم بودند، سیاوش چراغی‌پور سر کار پارسا پیروزفر هستند و آقای بهنام شرفی سر کار آقای کوشکی. من چهار بازیگر نداشتم. وقتی فهمیدم که باید با چهار بازیگر اصلی شروع به کار کنم احساس کردم که چرا با ده نفر این کار را نکنم! این روحیه یک کار حرفه‌ای نیست خانم. روحیه یک کار دانشجویی است که خودت را در یک مخمصه بندازی!

 

  این همان روحیه‌ای‌است که در شما می‌شناسم و انتظار داشتم وجود داشته باشد.

بله، بنابراین ۵۰ روز و روزی شش ساعت تمرین کردیم. چهاربازیگر اضافه و شش بازیگر جابه‌جا شد  و از بازیگران خواستم که کار دیگری نسبت به نقش قبلی انجام بدهند. وقتی که تالار وحدت به من پیشنهاد داد که کاری را اجرا کنم به شوایک فکر کردم اما متأسفانه تیم آماده نشد. برای همین سقراط را پیشنهاد دادم. همه از جمله من و آییش مشتاق بودیم. آرزویم این بود که می‌توانستم پرونده سقراط را ببندم و بگویم جامعه من دیگر نیاز به سقراط ندارد و می‌توانم نمایشی دیگر با نگاهی دیگر را بسازم.

 

 البته من به این نگاه شما نقد دارم چرا که فکر می‌کنم شخصیتی مثل سقراط متعلق به تمام بشریت است و اگر فراموش شدنی و از یاد رفتنی بود سال‌های پس از مرگش از یادها می‌رفت. مانند بسیاری از اندیشمندان دیگر که تنها یک خط در کتاب‌های تاریخ از آنها یاد شده است. شگفت‌انگیزی شخصیتی که در حقیقت وجود دارد و در نمایش شما پررنگ شده است. تعمیم آن فقط به جامعه خودمان بی‌انصافی نسبت به شخصیت خود سقراط است.

 

حرفتان را کاملاً می‌پذیرم.

 انسان نواندیشی در تقابل با جامعه‌ای؛ حتی با نگاه فلسفی، که می‌خواهد قوانین و مقررات خودش را حفظ بکند به چالش کشیده می‌شود. یادم می‌آید که در یکی دو تا از نقد‌ها عنوان شده بود که نعیمی دموکراسی آتنی و به عبارتی آن‌ چیز که مهم‌ترین دستاورد فرهنگی بشری است را زیر سؤال برده است. دموکراسی که دستاورد مهم بشری باشد و در آن پانصد و یک نفر درباره سرنوشت انسانی به اسم سقراط تصمیم بگیرند که باید اعدام شود، من این دموکراسی را نه دوست دارم، نه قبولش دارم و نه برایم اهمیتی دارد. اشکال، خطا، جنایت و خیانت از هر کس و با هر اسمی سر بزند مذموم است من باید نقدش کنم.

 

بله با فرمایش شما موافقم. نمایش سقراط تلنگری است به مخاطب. بحث آتن، بحث خرد است. به نظرم این خرد در بعضی از جوامع مورد بازیچه قرار می‌گیرد.

 

 اگر بخواهید تفکر سقراط را در یک کلمه بیان کنید چه می‌گویید؟

سقراط یک چیز می‌گوید خودت را بشناس! آگاه باش! هیچ وقت بدون آنکه چیزی را ندانی نپذیر! الان چقدر لازم است به مردم گفته شود به خودتان بیایید، عاقل باشید خردمند باشید.

 

 و شورا؟

از دل رأی مردم امریکا یکدفعه ترامپ به وجود می‌آید، ترامپی که پشتش هیچ چهره فرهنگی و هنری نیست هیچ چهره اندیشمندی نیست. اکثراً دیده‌ایم که اکثریت اشتباه می‌کنند. رأی اکثریت همیشه غلط بوده است.

 

مسأله تقابل رفتار و اندیشه یکی از ویژگی‌های سقراط است گاه با موضوع فلسفی روبه‌رو می‌شویم و گاه رفتارهای فردی آدم‌ها. آیا قصد داشتید که این ریزه‌کاری در ویژگی‌ها و بازخورد‌های رفتار اجتماعی را در نمایش نشان بدهید؟

ابتدا بگویم که وقتی نمایشنامه می‌نویسم در وهله اول به سرگرم کردن تماشاگر فکر می‌کنم.

 

قدم دوم شاید به ایده‌ای رسیده باشم که با تماشاگرم درمیان می‌گذارم. اینکه نسبت به وضعیت‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی کشورم و جهان پیرامونم این گونه نگاه می‌کنم و به تماشاگرم نگاه از این زاویه را پیشنهاد می‌دهم. من چیزی بالاتر از تماشاگرم نیستم. خودم را در جاهایی به شکل ترسناکی عقب‌تر از آنها می‌دانم چون نمی‌دانم این هفتصد نفری که هر شب می‌آیند چه کسانی هستند. تمام جانم را می‌کنم که تماشاگر یک چیز را دریابد. من به او احترام گذاشته‌ام و اندیشه‌ام را به‌عنوان یک مؤلف؛ حالا مؤلف اول یا دوم، نشان داده‌ام و شما چگونه فکر می‌کنید؟ قرار است با هم حرف بزنیم.

 

اول به بوها، لمس کردن، شنیدن، عشق، نفرت و کینه فکر می‌کنم. این‌ها اثر را زنده می‌کنند. این‌ها از جنس زندگی است و من این را از خود جامعه گرفته‌ام. به همین دلیل هم هست که تماشاگر می‌گوید این شخص، این جمله، این رفتار همان چیزی است که در یک جایی یک جور دیگر آن را تجربه کرده‌ام، آتن انگار تهران الان است. اینکه می‌گوید تئاتر را باید قدغن کرد چون سیاست و حکومت را به فساد می‌کشاند چقدر شبیه نظر عده‌ای است که تئاتر را دوست ندارند و تمام تلاش‌شان را می‌کنند که ایران صاحب تئاترنباشد. بله من به جزئیات خیلی می‌پردازم. اساساً تئاتر را جزئیات می‌دانم و نه کلیات. مگر شما یک نقاشی را می‌بینید می‌گویید کلیاتش خوب است؟ نه تمام وقت دارید به ریزه‌کاری‌ها نگاه می‌کنید، حتی به میزان انرژی که نقاش در ضربه قلم مو بر بوم وارد کرده کار دارید.

 

 از شوایک بگویید، راستش را بخواهید به نوعی کارگردانی آن شگفت‌انگیزتر از سقراط هم بود.

آنجا کارگردانی‌ام به چشم می‌آمد. در سقراط با متن دیالوگ محور روبه‌رو بودم و باید تمام مدت به قاعده رفتار می‌کردم. ولی در شوایک بیشتر می‌توانستم از متن عبور کنم، بلندپروازی کنم و به نفع اجرا به متن ضربه بزنم.

 

 آیا برنامه‌ای برای اجرای آن دارید؟

مطمئن هستم که اگر شوایک اجرا شود به معروفیت سقراط می‌رسد اما به محبوبیت سقراط نمی‌رسد. سقراط یک اتفاق بود که عزیز دل مردم شد. امیدوارم برای هر هنرمندی این اتفاق بیفتد که یکی از کارهایش عزیز دل مردم بشود. ببینی که دیگر صاحب اثر نیستی، آنچه به صحنه می‌بری متعلق به مردم است گویی جزو میراث شده است.

 

وقتی می‌بینم تعدادی از افراد هم با این کار مسأله دارند احساس می‌کنم که اثر موفقی است. اثر هنری که همه با آن موافق باشند مشکوک به نظر می‌رسد. وقتی عده‌ای آن را دوست ندارند می‌گویم پس اثر مشکوکی نیست. درباره شوایک هم باید بگویم که اثری که در آن بیش از صد نفر کار می‌کنند و تنها سی شب اجرا شده نمی‌تواند که اجرای مجدد نداشته باشد. سالن‌های محدودی هم برای اجرای آنها وجود دارد وگرنه در سالن‌های دیگر اجرا می‌کردم. امیدوارم اجرای نمایش من حق کسی را ضایع نکرده باشد.

 

این حق یعنی چی؟ من با این عبارت حق درباره خلق هنری مشکل دارم و هیچ وقت منظور افراد را نمی‌فهمم.آیا چون کارگردان هستم باید بگویم حق من است که سالن اصلی را داشته باشم؟

این واقعیت است که در خلق اثر هنری حق معنایی ندارد. یک نفر برای خلق اثر هنری گوشش را با چاقو می‌برد و نابود می‌شود در فقر می‌شود ونگوگ، همان موقع هم کسانی بودند که تابلوهایشان در صدر فروش بود ولی نامی از آنها وجود ندارد.

 

حمیدرضا نعیمی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

 

زهرا شایان فر

 

iran-newspaper.com
  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
بیژن بنفشه خواه بیوگرافی بیژن بنفشه خواه بازیگر خوش سابقه سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۵۲

محل تولد: دروازه شمیران، تهران، ایران

حرفه: بازیگر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۳

تحصیلات: فارغ‌التحصیل رشته نمایش از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد

ادامه
دنی آلوز بیوگرافی دنی آلوز؛ مدافعی با چهره منفی

تاریخ تولد: ۶ مه ۱۹۸۳

محل تولد: ژوازیرو، باهیا، برزیل

حرفه: فوتبالیست

پست: دفاع راست

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش