جمعآوری کمکهای مالی فقط از طریق آدمهای معروف صورت نمیگیرد. جولیت استوت در گاردین گزارشی از چند شهروند عادی انگلیسی جمعآوری کرده که با استفاده از چه روشهایی توانستهاند برای خیریهها یا مراکز مورد علاقهشان، کمک های مالی جمعآوری کنند.
جنی آشمان
یکمیلیونو ٧٠٠هزار پوند برای آمبولانسهای هوایی میدلندز کمکهای مالی جمعآوری کرده است.
آشمان، معلم بازنشسته ٧٤سالهای است که به افرادی که نیازهای خاص دارند؛ افرادی که اختلالات هیجانی و رفتاری، خوانشپریشی یا Dyslexia دارند، کمک میکند. ٢٠سال پیش آشمان از فروش یک جفت صندلی قدیمی ٤٠ پوند به دست آورد و وقتی که پسرش، یکی از نخستین امدادگران هوایی آن ٤٠ پوند را به جیب زد، تصمیم گرفت برای شرکت آمبولانسهای هوایی میدلندز کمکهای مالی جمعآوری کند.
آشمان میگوید: «وقتی از پسرم خواستم پول را پس بدهد، در جواب گفت میشه برای بالگردم خرجش کنم؟ نمیدانستم که پول بالگرد از کجا میآید، پس گفتم باشه اشکالی ندارد. بعد از آن هر چیزی که فروختم یا اهدا میکردم پولش را برای شرکت پسرم میفرستادم. ٦ماه بعد، از من درخواست شد تا چند بار در ماه به یک رستورانی بروم و پول جمع کنم. ٢٠سال پیش اتفاقی افتاد. در یکی از نخستین برنامههایی که برای سخنرانی شرکت کردم، برنامه کارگران بود. یک نفر از انتهای سالن داد زد: شما باید جنی بالگردباز باشی! این اسم دیگر برای من باقی ماند. هر جا که میروم، میگویم سلام، من جنی بالگردباز هستم.
این همه را به خنده میاندازد. هیچ وقت فکر نمیکردم این میزان پول جمعآوری کنم. نامهها را خودم مینویسم و شخصا تشکر میکنم. من وقت زیادی را کنار موتورهای بخار، شهربازیها و جشنها میگذرانم و سطلی را تکان میدهم. از روی زمین پولخرد جمع میکنم. پولخردها سطل را پر میکنند. من نمیتوانم دستهگل درست کنم، آشپزی هم بلد نیستم، اما میتوانم ساعتها حرف بزنم. به زمین گلف، مدارس و مراکز نگهداری سالمندان میروم و درباره کار آمبولانس هوایی صحبت میکنم؛ داستانهای مربوط به آدمها. اگر تعداد مردها در جمعیت زیاد باشد، دوست دارند درباره خون و دل و روده صحبت کنم. با کودکان، مخصوصا در مهدکودکها بازی میکنم. یک پتوی قرمز و آتل را برمیدارم، لباسهایی تنشان میکنم که انگار بیمار شدهاند و از یک بالگرد کوچک موتوردار استفاده میکنم. دور هم گرد مینشینیم و به یک بیمارستان خیالی میرویم. این کار را به خاطر مردمی که خارج از شهر زندگی میکنند، انجام میدهم. اگر از جاده اصلی پنج کیلومتر فاصله داشته باشید، تنها یک راه خروج دارید؛ آن راه هوایی است. مسأله این نیست که امدادگران هوایی بهتر از امدادگران زمینی هستند، بلکه سرعت عملیات مهم است. نمیتوانیم همه را نجات دهیم، اما به همه شانس زیادی میدهیم.»
باربارا والمزلی
٤٠٣هزار پوند برای اوکسفام کمکهای مالی جمعآوری کرده است.
والمزلی، معلم بازنشسته مدرسه دبستان از برکشایر، از ١٦سالگی برای اوکسفام پول جمعآوری میکرده و در ٧٧سالگی، شصتویکمین سالی است که با اوکسفام همکاری میکند، اما در این ٣٠سال اخیر تلاشهایش بسیار ثمربخش بودهاند. در ماهاکتبر یک آخر هفته را روزه میگیرد و لباس عروسهای اهدایی را کرایه میدهد.
او میگوید: «بعد از ازدواج یکی از دخترهایم، خدمات کرایه لباس عروس را شروع کردم. به مغازههای لباس عروسفروشی نامه مینوشتم و التماس میکردم که «خواهش میکنم لباسهایی که در انبار باقی میماند، برای من بفرستید.» خیلی خوششانس بودم، دو طراح لباس عروس معروف لباسهای فراوانی اهدا کردند که باعث شد کارم رونق بگیرد. وقتی من تازه شروع به کار کردم، لباس عروس را ٢٥ پوند و لباس ساقدوش را ١٣پوند و ٥٠پنس اجاره میدادم. همانطور که قیمتها بالا و بالاتر رفتند، لباسهای بیشتری را اجاره میدادم –که بیشتر ابریشم، برند معروف و زیبا بودند- ٢٩٩ پوند برای لباس عروس و قیمت لباس ساقدوشها هم به ٣٥ یا ٤٠ پوند میرسید. در طی آن ١١سال توانستم ٦٧هزار پوند جمع کنم.
من همچنین هر ساله روزه میگیرم و امسال سیامین سالی است که روزه میگیرم. در فروشگاه محلهمان مینشینم؛ جمعهها ١٣ساعت، شنبهها ١٢ساعت و یکشنبهها هفتساعت. روی پارچهای مینویسم: به من غذا ندهید، برای اوکسفام روزه گرفتهام» و آن پارچه را دور گردنم میبندم. سال ١٩٨٥ نخستین سالی بود که روزه گرفتم و توانستم ٣١٣پوند جمع کنم. سال گذشته بیش از ١٨هزارو٤٥٠ پوند جمع کردم. در سالگرد ٢٠سالگی، بیش از ٢٠هزار پوند جمع کردم. همیشه ١٠روز قبل از روزه گرفتن همه را به صرف قهوه در خانهام دعوت میکنم تا پول جمع کنم. خوششانس بودم که توانستم نظر آدمهای معروف را جلب کنم. سلبریتیهایی مانند جان مورتیمر، جوانا ترولوپ و کلر تومالین. من برای جلب نظر حامیان مالی هم بسیار زحمت میکشم. ماهها وقت صرف میکنم تا از دوستانم پول جمع کنم یا یکی، دو شرکت حامی مالی پیدا کنم. الان بیش از ٤٠٠ حامی مالی دارم.
سهسال و نیم پیش، ایست قلبی کردم و بسیار مریض شدم. خیلی ناراحت بودم. به فصل روزهگرفتن و میهمانی قهوه نزدیک میشدیم و من در بیمارستان جان ردکلیف در آکسفورد بستری بودم. از دوستانم خواستم تا میهمانی قهوه را برگزار کنند و آنها این کار را انجام دادند. من نتوانستم روزه بگیرم، اما دوستانم در شیفتهای مختلف به جای من روزه گرفتند.
یکسال بعد، بعد از عمل قلب باز حالم بهتر شده بود و فکر کردم «میتوانم دوباره کارم را شروع کنم، اما سه نفر گفتند: «ببین اگر روزه بگیری، حامی مالیات نخواهیم بود. تنها راه این است که روزه نگیری.» تصمیم گرفتم که مودبانه تسلیم شوم.
حالا عکس سهبعدی مرا به نام «باربارا، خانوم اوکسفام» چاپ کردهاند. به هر فروشگاهی که میروم، عکس سهبعدی را میبرم، پارچه را دور گردنش میاندازم و آنجا با یک قوطی مینشینم و لبخند میزنم.»
کالین و آلکس گودهیند
٣٠هزار پوند برای مرکز نگهداری بیماران دوروتی جمعآوری کردند.
آلکس، پسر کالین گودهیند، ٣٠سال دارد. او از سال١٩٩٥ خانهشان در ملکشام، ویلتشایر را با چراغهای کریسمس تزیین میکند. آخرین چراغانی خانه که با ١٨٠هزار چراغ تزیین شده بود، توجه رسانههای دنیا را با فیلمبردارانی که از جاهای دور مانند برزیل آمده بودند، به خود جلب کرده بود. در سال ٢٠٠٦، خانواده گودهیندز از بازدیدکنندگان پول میگرفتند که در نتیجه توانستند ٣٠هزار پوند جمعآوری کنند.
کالین گودهیندز میگوید: «همسرم اواخر سال ٢٠٠٦ از دنیا رفت. آلکس از ١١سالگی چراغهای کریسمس را بیرون خانه نصب میکرد. او از سهسالگی به وسایل برقی علاقه داشت. نصب چراغها بین پنج تا ٦ هفته کار مداوم زمان میبرد. روزی ١٢،١٣ یا ١٤ ساعت کار. آلکس پشتکار بسیاری در این زمینه دارد. وقتی مادرش از دنیا رفت، او دوست داشت درحالیکه از نصب چراغها لذت میبرد، برای مرکز نگهداری از بیماران دوروتی هم کاری انجام دهد. ما تختهای با چراغهای چشمکزن و لولهای آویزان داریم تا پول جمع کنیم. اما در طی چندین سال گذشته، برای چند شب، بابانوئل و گوزنش با سطلهایی برای جمعآوری پول ایستاده بودند. حضور آنها باعث شد پول بیشتری جمع شود. امسال تا به امروز ١٦هزار پوند جمع کردهایم و شمارش هنوز ادامه دارد. شمارش آنها زمان زیادی طول میکشد، چون پولها به شکلهای مختلفی هستند. هیچوقت فکر نمیکردیم که جهانی شویم. سال ٢٠١٢ بود که خبر آن همه جا پیچید. امسال از شبکه آمریکایی ABC برای برنامه صبحگاهی «صبحبهخیر آمریکا» گزارش تهیه و همین باعث شد خبر آن جهانی شود. از شبکههای تلویزیونی بزریل برای فیلمبرداری میآمدند. گزارش آن در مجله چاپ رنگی استرالیایی هم منتشر شد.
دیدن عکسالعمل مردم بسیار لذتبخش است. تجربه عجیبوغریبی است. امسال یک حامی مالی، پول برق را پرداخت کرد. قبض برق حدود ١٥٠٠ پوند میآمد. برق زیادی مصرف میکنیم.
چندین سال از برق صنعتی استفاده کردیم که پارکینگ را کندیم و سیم را توی زمین کار گذاشتیم.بیشتر همسایهها خیلی از چراغانی ما خوششان میآید. همسایگان بسیار خوبی داریم و همه با هم کنار میآیند. بسیاری از آنها عقیده داشتند که این کار برای شهر و مرکز نگهداری بسیار خوب است، چون الان همه آنجا را میشناسند. در اینکه بعضیها به دلیل افزایش ترافیک آزرده شوند، شکی نیست، اما اکثر آنها حمایت میکنند.»
ایمی هیوز
٥٦هزار پوند برای بنیاد ایزابل لوتی جمعآوری کرد.
هیوز، ٢٦ساله، متخصص پزشکی ورزشی، ٥٣ماراتن را در ٥٣روز در ٥٣شهر مختلف انگلستان به پایان رساند. او از ششمآگوست ٢٠١٤ در چستر شروع کرد و آخر ماراتن را در ٢٧ دسامبر ٢٠١٤ در منچستر دوید. هیوز برای دوی ماراتن امسال در لندن از شهر خودش در اوزوستری، شروپشایر شروع خواهد کرد و تا لندن خواهد دوید.
او میگوید: «هدفم افزایش آگاهی مخصوصا برای جوانان در اهمیت ورزشکاربودن است. میخواستم برای خیریه هم پول جمع کنم. من در شهر کوچکی بزرگ شدم، برای همین خیریهای محلی را انتخاب کردم که برای کودکانی که تومور مغزی دارند، موسوم به بنیاد ایزابل لوتی کمکهای مالی جمع میکند. با شخصی از فامیلهای ایزابل آشنا بودم. ایزابل دوسال پیش تومور مغزی گرفت. از آن زمان به او گفته شد که زمان زیادی زنده نخواهد بود. پدر و مادرش امسال خیریهای را برپا کردند تا میزان آگاهی درباره کودکانی که بیماری تومور مغزی دارند را بالا ببرند. خیریه کوچکی است برای همین میخواستم کمکشان کنم.
ماراتن از بیرون بسیار برنامهریزیشده به نظر میآمد، اما اینگونه نبود. همه چیز خودبهخود درست شد. مادر دوستم تمام هتلها را رزرو کرد. هر شب اتاق و غذا اهدا میشد. فروشگاه سینزبری چرخدستی به ما اهدا کرد که توانستیم غذا و خوراکی بخریم. حامی مالی داشتیم که میتوانستیم از طریق آنها پول بنزین خودروی مینیون خالهام را که قرض گرفته بودیم، بدهیم.
هدف من این بود که ٥٣هزار پوند پول جمع کنیم و توانستیم خیلی بیشتر جمع کنیم. مردم از طریق رسانههای مجازی و اخبار از جریان مطلع میشدند و در مسیر راه کمکهای مالی میکردند. جشن بزرگی برپا کردیم. شب خیریه توانستیم ٣هزار پوند جمع کنیم.
من به مدت یکسالونیم این ایده را داشتم. در مارس ٢٠١٤ تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم و در ماه آگوست انجامش دادم. پول زیادی خرج نکردیم، اما همانطور که خودمان کارمند خودمان هستیم، دو ماه پول درنیاوردیم. من نمیتوانم تصور کنم که این اتفاق واقعی است با اینکه مدتهاست از این موضوع میگذرد. خیلی به من خوش گذشت.
گلین داگلاس
١٠١هزار پوند برای بیمارستان ملکه الیزابت و آمبولانس هوایی میدلندز جمعآوری کرد.
داگلاس، ٣٨ساله، اهل استفوردشایر انگلستان است. سال٢٠١٢ خواهرش لیسا بعد از وقوع حادثهای در خانه دچار سوختگی شدیدی شد که بعد از ١٢روز بستری شدن در بیمارستان ملکه الیزابت در بیرمنگام از دنیا رفت. برای تشکر از افرادی که سعی کردند زندگی او را نجات دهند و برای یادبود خواهرش، داگلاس و تیمی از حامیان مالی «چالش سه قله ملی» را راهاندازی کردند. هدف آنها این بود که ٥هزار پوند کمکهای مالی جمعآوری کنند، اما وقتی این چالش به پایان رسید، او توانسته بود، ١٠١هزار پوند جمعآوری کند.
او میگوید: «لیسا در خانه بود و سعی داشت چراغ بیواتیلنی را روشن کند. نفهمیدیم چی شد. امدادگران هر چه در توان داشتند برای درمان لیسا انجام دادند. آمبولانس هوایی آمد و لیسا را به بیمارستان برد که در بخش سوانح سوختگی ١٢روز ماند تا از دنیا رفت. در طی آن زمان، هشت عمل مختلف روی لیسا انجام شد. سعی کردند پوستش را ترمیم کنند. میخواستند پوستش را پیوند بزنند تا زندگیاش را نجات بدهند. در طی آن زمان به شوهر لیسا گفتم «اگر زنده بماند، وقتی حالش خوب شد، از تمام کسانی که سعی کردند زندگیاش را نجات دهند، تشکر خواهم کرد.
این اتفاق نیفتاد، اما آنها تمام تلاششان را کردند تا زندگیاش را نجات دهند. با خودم گفتم اگر بتوانم برای تشکر از آنها پول جمع کنم، ممکن است بتوانند جان فرد یا افراد دیگری را نجات دهند. احساس میکنم کاری برای یادبود لیسا انجام دادهام، برای همین تصمیم گرفتم سه قله را فتح کنم.
پانزده نفر بودیم که طی ٢٤ ساعت این کار را انجام دادیم. چالش سختی بود. وقتی از من میپرسند آیا دوباره این کار را انجام خواهم داد، میگویم: هیچوقت.
وقتی این چالش را شروع کردم، پدرم گفت: «پسرم، ایده بسیار خوب و پسندیدهای است، اما بیشتر مردم پول ندارند به خیریهها کمک کنند.»
وقتی فهمیدیم ١٠١هزار پوند جمعآوری کردیم، شوکه شدیم. قسمت نخست را از طریق بنیاد JustGiving که حامی مالی شد جمعآوری کردیم. آنهایی که با من پیادهروی کردند، از دوستان و همکاران خود پول جمع میکردند.
من یک گلفباز حرفهای هستم. برنامه سه روز گلف را طراحی کردیم که توانستیم ٦هزار، ٨هزار و ٥هزار پوند جمع کنیم. شرکت پدرم هم ١٥هزار پوند اهدا کرد. یکی از ایستگاههای برق که برایشان کار میکنم، ٧هزار پوند اهدا کردند. باشگاه اسبسواری Uttoxeter برنامهای یکروزه برای جمعآوری کمکهای مالی برای لیسا ترتیب داد که ٢٠هزار پوند جمع کرد. به شغل دومم تبدیل شده بود. باید برایش تبلیغ میکردم، آن را به جلو پیش میبردم، هتل، حملونقل و تجهیزات را فراهم میکردم. این کار باعث شده بود تمرکز داشته باشم.
احساس خیلی خوبی است که توانستیم این مقدار پول جمعآوری کنیم، اما وقتی تمام شد هم احساس راحتی داشتیم.»
تونی گرانت
٤٦هزار پوند برای تحقیق درباره بیماری سرطان جمعآوری کرد.
گرانت، ٦٣ساله، وکیل اهل تویکنهام، به همراه دو دختر نوجوانش کنسرتی برای جمعآوری کمکهای مالی به یادبود همسرش، جین که ١٨ماه پیش به خاطر سرطان مری از دنیا رفته بود، برگزار کردند.
روزی که فهمیدیم جین سرطان دارد، همان روزی بود که فهمیدیم دخترش یاسمین (که حالا ١٣ساله است) را حامله است. روز تلخ و شیرینی بود. ما مدتها بود که با سرطان زندگی میکردیم، چون بیماریاش مرتب برمیگشت.
وقتی سرطان جین دوباره در سال ٢٠١٠ برگشت، اینبار سرطان مری بود. در یک ماراتن دو جادهای شرکت کردم و توانستم ١٦هزار پوند پول کمکهای مالی جمع کنم.
قبل از آنکه از دنیا برود،با جین درباره جمعآوری کمکهای مالی صحبت کردیم و او مرا تشویق کرد هر کاری که به نظرم درست میآمد را انجام دهم.
او بسیار به موسیقی علاقهمند بود. در تویکنهام، در کالج سنتمری کنسرتی برگزار کردیم. از فروش بلیت و بلیتهای قرعهکشی حدود ١٥هزار پوند جمعآوری کردیم. دستبندهایی هم برای فروش درست کرده بودیم. او خواننده بود، پس آهنگهایی که دوست داشت روی یک سیدی ضبط کردم و فروختم. فروش موفقی داشتیم.
از بانک بارکلیز هم ١٠٠٠ پوند گرفتم. روز شنبه به بانک رفتم تا چکی را به حسابم بخوابانم. آنها به نظرم عجیب میرسیدند، چون اسم روی چکها «تونی گرانت» بود و اسم حساب AB گرانت. متصدی بانک کمی اعصابم را خرد کرده بود.
مدیر بانک بیرون آمد تا مرا آرام کند. به او جریان را توضیح دادم. در جواب گفت که بارکلیز طرح «تطبیق کمکهای مالی» دارد که میتواند ١٠٠٠پوند دیگر کمک کند. یک روز برنامه گلف گذاشتم، هر کسی که برای بازی دعوت شده بود، میتوانست بین ١٠٠ تا ١٥٠ پوند کمک مالی کند. ٤هزار پوند جمع کردیم.
چگونه توانستیم با موفقیت پول جمع کنیم؟ اگر به مردم چیزی بدهید، آنها بسیار سخاوتمند خواهند بود. به نظر من جمعآوری کمکهای مالی از طریق دویدن سختتر است.
اگر از کسی بپرسید: «برای یک کنسرت ٢٠ پوند میدهید؟» با خودشان فکر میکنند که قیمتش خوب است، به همین ترتیب برای بلیتهای قرعهکشی و حراجیها حاضرند بیشتر پول بدهند. این نوع مبادله بسیار خوب است.
تجربه بسیار خوبی بود. وقت زیادی برای آن گذاشتم. حواسم را پرت میکرد. راهی بود تا کمی از غم و غصه را از خودم دور کنم.
با کسانی که کارهای مشابهی انجام دادند، صحبت کردم. بیشتر آنها گفتند این کارها کمک میکند تا مشغول باشد و تمرکزتان را روی چیز دیگری بگذارید.
فکر کردم میتوانم این کار را انجام دهم، چون مرا به جین وصل میکرد. از لحاظ احساسی بسیار سخت بود. توانستیم پول زیادی جمع کنیم، به علاوه دوستان خوبی هم پیدا کردیم که خاطرههای خود را به اشتراک گذاشتند.
احساس کردم کار خوبی انجام دادم.»
یاسمن طاهریان
- 17
- 1