بحران کاغذ به جایی رسیده که مثل قدیم که در خانه یکدیگر را میزدیم و میگفتیم:« ببخشید! نون دارید؟!» و احتمالا کمی بعد ازدواجی هم سرمیگرفت (شما ببین نون چه نقشی داشته!) الان روزنامهها به یکدیگر کاغذ قرض میدهند، انصافا زیبا نیست؟! در همین رابطه با یکی از مدیران بحث کاغذ تماس گرفتیم تا نظر ایشان را جویا شویم؛
من: سلام، روزتون بخیر!
مدیر: مشترک موردنظر در دسترس نمیباشد.
من: قربان خیلی تابلو صداتونو عوض نکنید، زشته!
مدیر: ای بابا! از کجا فهمیدی؟
من: اولا سهتا بوق خورد و بعد این جمله رو گفتید، دوما صداتون شبیه اون خانومه نیست!
مدیر: اولا دوما اینجا راه ننداز واسه من خبرنگار دو زاری! بیکاغذ!
من: اتفاقا در همین رابطه باهاتون تماس گرفتم.
مدیر: در رابطه با تغییر صدا؟!
من: خیر! در رابطه با نایابشدن و گرانشدن کاغذ.
مدیر: خب به درک، کاغذ نیست دیگه.
من: خب ناشرها و روزنامهها چیکار کنن؟
مدیر: خبرهاشونو پشت بلندگو میوهفروشی اعلام کنند. تو هم طنزاتو توی جمعهای خانوادگی بخون اعضای فامیل بخندن. آهان... کاریکاتورا هم روی دیوار بکشید.
من: اینکه راهحل نشد.
مدیر: بیین عزیز من کاغذ نیست، شما باید بنویسی رو درخت، رو پر پرنده یا نهایتا اگه قدت بلنده رو ابرا!
من: شما خبر داری روزنامهها الان دارن از همدیگه کاغذ قرض میکنن؟
مدیر: چه بهتر!
من: هرچی من میگم شما میگی چه بهتر! این الان کجاش بهتره؟!
مدیر: چون باعث دوستی میشه و کدورتها از بین میره! همه سر یه سفره میشینن و کدورتها از بین میره... حتی خبرگزاریها هم اینترنتشون رو اگه قطع کنیم، مجبورن از همدیگه حجم قرض کنن. خیلی کار زیباییه. راستش اصلا کاغذ هست، زیادم هست. این برنامه بنده جهت از بین بردن فاصله میان رسانهها بود. تا کِی میخواید عین موش و گربه بهم بپرید؟! چهاربار که کاغذ رد و ردل بشه نمکگیر میشید و مجبورید... الو؟! الو؟! قطع کرد!
- 10
- 2