نویسنده ای به اسم« کیت مورفی» بر این عقیده است کـه نداشتن توانایی خوب گوش کردن سبب می شود همگی احساس تنهایی کنیم. در دنیا تلفن های هوشمند و مشغله های زیاد، آیا میتوان مجدداً تعامل کرد؟من در مورد این مأموریت تردید بسیاری داشتم. کتاب جدید کیت مورفی،« تو گوش نمی کنی»، نشان می دهد خیلی از ما- که غرق در افکار و رؤیا های خویش هستیم و حباب های کوچک دیجیتال خـود را اشغال کرده ایم- قابلیت گوش کردن را از دست داده ایم و این مسئله سبب شده است گوشه گیری و تنهایی همه گیر شود.
این تصور به خودی خـود امکان پذیر است؛ ولی چرا من؟ منظـورت این است که من قادر به گوش کردن نیستم یا حتی میلی ندارم؟وقتی سردبیرمان مشغول صحبت شد تا به مـن بگوید چـطور میتوان این مطلب را ازآب درآورد، مدام وسط حرفش می پریدم و این برای همکارانم خیلی عجیب بود. قبول، احتمالا من اندکی مشکل دارم و نمی توانم چند دقیقه دهانم را ببندم و گوش کنم؛ دوست دارم صحبت طرف مقابل را حدس بزنم و حتی قبل از آن که وی فرصت پیدا کند حرفش را آن گونه که می خـواهد بزند، پاسخش را بدهم. مورفی در کـتاب خـود می گوید« شنونده های بد لزوماً آدم های بدی نیستند»، ولی نداشتن توان یا تمایل گوش کردن خصوصیت چندان جذابی نیست.
زمان بازآموزی است. بیایید امیدوار باشیم، بعد از یک عمر سخنرانی کردن به جای گوش کردن، هنوز برای تغییر دیر نباشد.مورفی، روزنامه نگاری ساکـن تگـزاس، شنونده ای بسیار خوب است. این را میتوان از ارتباطی دورادور و تلفنی هم فهمید. او وارد تعامل می شود؛ سوال هایم را جدی می گیرد؛ می کوشد مکالمه ای متناسب ایجاد کند. او اصلی ترین خصوصیت یک شنوندۀ خوب را دارد:کنجکاوی. قهرمان او تاریخ دانی شفاهی، اِستادز ترکل، است که معتقد بود اگـر زحمت خوب حرف زدن با دیگران را بخود بدهیم و به آن چه می گویند خوب گوش کنیم، درمی یابیم که هر کسی قصه جذابی برای تعریف و تمجید کردن دارد.مورفی می گوید« اگر درست سؤال بپرسیم، تمامی آدم ها جذاب هستند. در صورتیکه کسی خسته کننده و غیرجذاب است، تقصیر خودمان است».
این گفته مرا به یاد مصاحبه های بسیار خسته کننده و ناموفقی می اندازد که انجام داده ام، من جمله مصاحبه ای با یک نویسندۀ معروف که وسط آن خوابم برد. همیشه استدلال کرده ام که هر دو طرف مقصرند- سرانجام مصاحبه خیابانی دوطرفه است- ولیکن ظاهراً باید خودم تمام مسئولیتش را بپذیرم. من آن گونه که باید توجه نکرده ام.مورفی مدعی نیست که ذاتا شنوندۀ خوبی است بلکه می گوید با تمرین به اینجا رسیده است. او بحث می کند« هر کسی میتواند در این زمینه پیشرفت کند. هر چه با افراد بیشتری حرف بزنید ، بیشتر این مهارت در شما درونی می شود و میتوانید آن سرنخ های کوچک را پیدا کنید». او می گوید اینکه امروز وقت زیادی را صرف ارتباطات الکترونیک می کنیم بدان معناست که داریم توانایی پیداکردن سرنخ های چهره به چهره را از دست می دهیم. او توضیح می دهد که، بدون آن سرنخ ها، نمی توانید بافت جامع و تفاوت های ظریف گفتگو را دریابید.
دست آخر هم می گوید که« در صورتیکه بخواهید واقعاً گوش کنید، نخست باید از شر خودِ خود، یعنی افکارتان، خلاص شوید. این کار تقریباً غیرممکن است منتها باید بکوشید تمام این اذهان را کنار بگذارید». او می گوید زمانی که با زوج ها کار می کند از آنها می خواهد به یکدیگر گوش کنند و بعد حرف دیگری را تکرار کنند. می گوید« این تمرین کاملاً ساده بنظر میرسد لیک بدون استثنا آنها حرف را می پیچانند و تغییر می دهند ».
اسفتن موس
- 16
- 3