الان هرکس درباره هر مسالهای نظر بده، میگن «وقتی اطلاعات کامل نداری چیزی نگو». دیگه ما که طنزنویسیم و تکلیفمون مشخصه. حرف جدی هم بزنیم کسی جدی نمیگیره، یا نهایتا میگن «تو چه میفهمی تو مملکت چی میگذره؟ برو لودگیترو کن».
بنابراین ما ترجیح میدیم نه درباره اوضاع وزارت آموزش و پرورش چیزی بگیم، نه به مدیریت قشنگ وزیر راه کاری داشته باشیم، نه سوال کنیم«رییس دفتر همون معاون اوله؟»، نه بپرسیم اون بودجهای که به دولت نمیرسه به کی میرسه و چی میشه، نه از قیمت دلار و سکه بپرسیم، نه بریم بالاشهر، تو ولنجک و پاسداران و تجریش و اون سمتا بچرخیم. همین پایین مایینا میچرخیم واسه خودمون و لودگیمونرو میکنیم. به ما چه اصلا؟
امروز هم میخوایم درباره یه نوع پرنده حرف بزنیم که غذاهاشرو یه جا ذخیره میکنه، چون هواپیما اعتباری بهش نیست، خودش پرواز میکنه میره مناطق سردسیر تو جشنوارههای تابستونیشون شرکت میکنه. منتها وقتی برمیگرده، میبینه واسه اون درختایی که تو محوطهاش غذا رو قایم کرده بود مجوز صادر کردن و از بافت جنگلی داره تبدیل میشه به ویلا. حالا بگرد دنبال ذخیرهات!
بعدشم میبینه چارهای نیست و خوبیت هم نداره بری غذای بقیه رو برداری، تصمیم میگیره با اتکا به تحصیلات و سوادش کار پیدا کنه. اول که پوستش کنده میشه و بهش کار نمیدن، تا بالاخره یه پارتی گیر میاره و استخدام میشه و پلههای ترقی رو دوتا یکی طی میکنه و نهایتا به یه پست مهم اقتصادی میرسه. بعد از یه مدت هم آذوقههای داخل بانک رو برمیداره و کوچ تابستانی میکنه به کانادا. کل این مدت هم هیچکس نمیپرسه پرنده تو پست اقتصادی دقیقا چی کار میکنه؟! حالا امیدواریم بهار سال بعد برگرده. به ما چه اصلا!
- 13
- 1