سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
۱۱:۲۱ - ۱۸ آذر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۹۰۴۸۱۲
جرم و جنایت

سرگذشت تلخ مرد قوچانی که به قصاص محکوم شده است

وقتی به دنیا آمد، کسی او را دوست نداشت. مادر سینه‌اش تهی از شیر بود و پدر ومادرش برای آرام کردن پسرشان شب‌ها به جای شیر خشک در شیشه شیرش، شیره تریاک می‌ریختند تا آرامش کنند. «خداداد» دستانش را به خون یک انسان آلوده کرده تا ثابت کند آن شیره تریاک‌ها آغازگر یک جنایت بوده‌اند! او مردی ۴۰ ساله‌است اما موهای سر و صورتش سفید شده و با وضعیت ظاهری صورت، ۱۰ سال مسن‌تر دیده می‌شود. پای حرف‌های این مرد نشسته‌ایم تا از زندگی و اتفاقی که او را روانه زندان کرده‌است برای‌مان تعریف کند.

 

به چه جرمی زندانی هستی؟

یکی از همشهری‌هایم را کشتم.

 

درباره خودت بگو.

بچه قوچانم. از وقتی به‌دنیا آمدم معتاد بودم، چون مادرم معتاد بود! بعد از آن شیره تریاک به خوردم می‌داد. از سه سالگی به بعد تریاک را زیر زبانم می‌گذاشت. وقتی به کلاس اول ابتدایی رفتم، سهمیه تریاکم قطع شد و من مجبور بودم از تریاک‌های مادرم بدزدم! در کلاس دوم ابتدایی از مدرسه اخراج شدم، چون معلمم، سیگار را دستم دید.

 

پدر نداشتی؟

چرا... اما ۱۰ ساله بودم که مرد. پدرم هم معتاد بود. وقتی پدرم مرد، من اعتیاد داشت. پدرم از توزیع‌کننده‌های مواد مخدر بود و بعد از دستگیری به همین جرم اعدامش کردند.

 

پول خرید مواد را تهیه می‌کردی یا همیشه مواد می‌دزدیدی؟

یک گاراژ بود که ماشین‌های بزرگ، در آن بارگیری می‌کردند. من در آنجا به‌صورت قاچاق تریاک می‌فروختم و خرج خودم را درمی آوردم. می‌توانستیم یک کیسه آرد، روغن یا گازويیل به لب مرز ببریم. راه‌های قاچاق زیاد بود. وسایل می‌دادیم و از افغان‌ها تریاک و هرويین می‌گرفتیم. بعد از آن خرج مواد مادرم را هم تامین می‌کردم!

 

این وضع تا کی ادامه داشت؟

تا ۱۳ سالگی که با اصرار برادرم ازدواج کردم.

 

چرا این قدر زود ازدواج کردی؟

برادرم گفت من هم مجبور شدم با دختر عمویم عقد کنم! اما عروسی نکردم.

 

بعد از عقد چه کار کردی؟

به خانه خاله‌ام رفتم. کمی از او پول قرض کردم و به خانه دختر دایی‌ام در زاهدان رفتم که یک ماه پیش فوت کرده بود، اتفاقا دختر دایی دیگرم هم با شوهر و بچه‌هایش از کرج به خانه پدرش آمده بود تا او را ببینند.

 

قرار بود همان روز به کرج برگردند. گفت خداداد، چرا به ما سری نمی‌زنی؟ گفتم تو برو من دو روز دیگر به کرج می‌آیم.

 

روز سوم از خانه دختر دایی‌ام در زاهدان، به خانه دختر دایی‌ام در کرج رفتم.

 

برخورد خانواده دختر دایی‌ات با تو چه‌طور بود؟

خوب بود. خوشحال شدند. در همان روز هم دختری مهمان‌شان بود که از او خوشم آمد. به دختر دایی‌ام گفتم این دختر را برایم خواستگاری کن.

 

دختر دایی‌ات می‌دانست که دختر عمویت را عقد کرده ای؟

بله. می‌دانست.

 

گفت اول دختر عمویت را راضی کن بعد من او را برایت خواستگاری می‌کنم.

 

دختر عمویت راضی شد؟

با او صحبت نکردم. اما هرچه به قوچان رفتم و به برادرم اصرار کردم تا عقدم را با دختر عمویم به هم بزنم، قبول نکرد.

 

جرمت سر همین موضوع است؟

بله. همان دختری که در خانه دختر دایی‌ام دیده بودم، سبزواری بود. چند بار توانسته بودم با او حرف بزنم. او هم مرا دوست داشت. از اولین روزی که به خانه دختر دایی‌ام رفته بودم، ۱۶ یا ۱۷ روز می‌گذشت. با ستار برادر آن دختر نیز دوست شده بودم. در این برهه سر و کله نصرت هم پیدا شد. نصرت پسر همسایه بود که با پسر عمویش قرار گذاشته بودند من و دختر مورد علاقه‌ام را اذیت کنند. من این موضوع را فهمیدم. یک بار جلوی مدرسه‌ای که آن دختر درس می‌خواند با هم دعوا کردیم. مردم محلی ما را آشتی دادند. من و ستار، روزها برای کار میوه چینی به باغ‌های مردم می‌رفتیم و تا شب چند صندوق تحویل می‌دادیم و پول می‌گرفتیم.

 

بعد چه اتفاقی افتاد؟

آخرین بار وقتی برای کار به باغی ‌رفتیم، نصرت هم آمد. من، نصرت و ستار روی یک ترک موتور نشسته بودیم. نمی‌دانم چه شد که آن پسر از روی موتور افتاد. پیاده شدیم و دیدیم مرده است، به‌خاطر اینکه دچار دردسر نشویم، جنازه را به محل دیگری بردیم و جسد را مخفی کردیم. به خاطر دختر دایی‌ام فرار نکردم اما ماموران به خاطر دعوای چند روز قبل مرا دستگیر کردند فکر می‌کردند من او را کشته‌ام چون خانواده مقتول به پاسگاه رفته و شکایت کرده بودند. بازپرس از من چند تا سوال پرسید و بعد به زندان فرستاد!

 

چرا فقط مقتول از روی موتور افتاد؟

نمی‌دانم. البته به زور سه‌تایی روی موتور جا شده بودیم و سر یک دست انداز ناگهان نصرت افتاد و مرد.

 

چه طور دستگیر شدید؟

پلیس با شکایت خانواده مقتول، دنبال ما می‌گشت. ستار ماجرا را به یکی از بچه‌های محل به نام فرهاد گفته بود و توسط فرهاد این موضوع دهان به دهان گشت تا دو روز بعد به گوش پلیس رسید و دستگیر شدیم!

 

چه حکمی برای‌تان صادر شده؟

به ستار پنج سال حبس و به من حکم قصاص داده‌اند. اما خانواده مقتول برای اجرای حکم حاضر نمی‌شوند.

 

کسی شاهد این ماجرا نبود؟

نه، در یک کوچه باغ بودیم و کسی ما را ندید.

 

این موضوع با نقشه قبلی صورت گرفته بود؟

نه، کاملا اتفاقی بوده و من خبر از چگونگی افتادن نصرت ندارم.

 

وقتی تو و نصرت با هم درگیری داشتید، چگونه می‌توان تصادفی بودن مرگ او را در یک کوچه باغ باور کرد؟

نمی‌دانم.

 

الان به چه چیزی فکر می‌کنی؟

به اینکه من واقعا دست به قتلی نزده‌ام و نصرت به طور اتفاقی از روی موتور به زمین افتاد و مرد.

 

ghanoondaily.ir
  • 20
  • 7
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
بیژن بنفشه خواه بیوگرافی بیژن بنفشه خواه بازیگر خوش سابقه سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱ فروردین ۱۳۵۲

محل تولد: دروازه شمیران، تهران، ایران

حرفه: بازیگر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۳

تحصیلات: فارغ‌التحصیل رشته نمایش از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد

ادامه
یان کوم بیوگرافی یان کوم؛ بنیانگذار برنامه واتس اپ

تاریخ تولد: ۲۴ فوریه ۱۹۷۶

محل تولد: اوکراین، کی یوف

ملیت: آمریکایی

حرفه: تاجر، برنامه نویس، کارآفرین

دلیل شهرت: راه اندازی واتساپ

ثروت: ۱۵/۱ میلیارد دلار

ادامه
جلال الدین مارشاریپوف بیوگرافی جلال الدین مارشاریپوف بازیکن قوی ازبکی

تاریخ تولد: ۱ سپتامر ۱۹۹۳

محل تولد: گرگانج، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: استقلال تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
بیوگرافی و اشعار عثمان بختیاری زندگینامه عثمان بختیاری شاعر سده پنجم و ششم

تاریخ تولد: بین سال های ۴۵۷ تا ۴۶۹ هجری قمری

ملیت: ایرانی

زمینه فعالیت: شاعر و حماسه سرا

آثار: شهریار نامه - هنرنامه یمینی

وفات: بین سال‌ های ۵۱۲ تا ۵۴۸

ادامه
ابو حتوف بن حارث انصاری زندگینامه ابوحتوف بن حارث انصاری از دشمنی با امام علی تا شهادت در کربلا

محل زندگی: کوفه

دوران زندگی: همزمان با دوران زندگی امام حسین (ع)

از یاران: امام حسین (ع)

شهادت: روز دهم محرم

ابو حتوف بن حارث انصاری در سپاه عمر سعدزندگینامه ابو حتوف بن حارث انصاری

ادامه
محمد نادری بیوگرافی محمد نادری بازیگر سینما و تلویزیون

تاریخ تولد: ۱۰ تیر ۱۳۵۷

محل تولد: اردبیل

حرفه: بازیگر، فیلمنامه نویس، صدا پیشه، مجری

تحصیلات: کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر از دانشگاه تربیت مدرس

آغاز فعالیت: ۱۳۸۸ تاکنون

ادامه
محمد بن راشد آل مکتوم بیوگرافی محمد بن راشد آل مكتوم حاکم موفق دبی

تاریخ تولد: ۱۵ ژوئیه ۱۹۴۵

محل تولد: دبی

ملیت: امارات متحده عربی

لقب: والاحضرت شیخ محمد

حرفه: حاکم دبی

ادامه
ویژه سرپوش