شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۲۹ - ۱۳ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۳۴۶۶
زنان، جوانان و خانواده

عقد با رئیس شرکت برای فرار از شکست عشقی

شکست عشقی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان
۷ سال با عشق رؤیایی که ساخته ذهن ساده خودم بود زندگی‌ام را در سودای ازدواج با رضا هدر دادم اما وقتی سراب این عشق رنگ باخت تصمیمی اشتباه‌تر گرفتم.

«ترلان» هنوز ۲۵ سالش نشده بود اما چهره و رفتارش به زنی میانسال و باتجربه می‌آمد. مرور خاطرات گذشته بی‌اختیار اشک را از چشمانش جاری می‌کرد و آه می‌کشید: «من در خانواده‌ای سنتی بزرگ شده بودم که روابط با مردها برای پدر و مادرم تعریف خاصی داشت و من و خواهرانم فقط در جلسه خواستگاری اجازه صحبت با پسران را داشتیم. در این شرایط بود که من عاشق شاگرد سوپرمارکت محل شده بودم. احساس می‌کردم «رضا» هم به من توجه خاصی داشت. هر روز سر ساعتی که من به خانه می‌رفتم جلوی در مغازه می‌ایستاد و با نگاهش حرف می‌زد.

 

یک سالی رابطه‌مان در سکوت گذشت. دیپلم گرفتم و همان سال وارد دانشگاه شدم. اتفاقاً «رضا» هم در همان دانشگاه و رشته من درس می‌خواند. او یک سال زودتر از من قبول شده بود. فکر او ذهنم را آنقدر درگیر کرده بود که تصور می‌کردم همان مرد رؤیاهایم است. رفتارهای «رضا» نیز به این احساس دامن می‌زد. پس از تمام شدن دانشگاه هر دوی‌مان در شرکتی خصوصی مشغول به کار شدیم. هر روز تنها به عشق دیدن «رضا» از خواب بیدار می‌شدم با اینکه او همه ذهن و روحم را تسخیر کرده بود اما حتی یک بار هم به یکدیگر ابراز علاقه نکرده بودیم.

 

همه عشقم را در خودم می‌ریختم و همچنان امیدوار بودم روزی بالاخره از من خواستگاری کند. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم چقدر ساده و خام بودم که تنها به نگاه‌ها و رفتارهای رضا دل خوش کرده بودم غافل از اینکه همه این رؤیاها ساخته ذهن عاشق من بود.

 

تا اینکه یک روز صبح.... هنوز هم یادآوری آن لحظات دیوانه‌ام می‌کند. «رضا» شاد و سرحال با جعبه شیرینی در دست وارد شرکت شد و در حالی که سرخ و سفید شده بود خبر ازدواجش را اعلام کرد. نه گوش‌هایم صدایی می‌شنید و نه چشمانم چیزی می‌دید. همه بدنم داغ شده بود. از ترس اینکه جلو کسی گریه نکنم به بهانه‌ای اتاق را ترک کردم... مگر امکان داشت. «رضا» عاشق من بود. همه همکاران هم این را می‌گفتند. به خودم می‌گفتم شاید می‌خواست شوخی کند یا مرا بسنجد. اما چند روز بعد او همسرش را نیز به شرکت آورد و به همه معرفی کرد.

 

زندگی برایم تیره و تار شده بود. هیچ امیدی برای ادامه زندگی نداشتم. من ۷ سال در رؤیاهایم با «رضا» زندگی کرده بودم و حالا نمی‌دانستم چطور همه آن روزها را فراموش کنم. بسته قرص مسکن و لیوان آب کنارم بود. عکس «رضا» کنارم بود. بسته قرص را داخل لیوان آب خالی کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. سه روز بعد در بیمارستان به هوش آمدم.تازه فهمیدم پدرم عکس «رضا» را کنارم پیدا کرده بود. از آن روز به بعد فقط مادرم در خانه با من حرف می‌زد. در آن حال و اوضاع نگاه‌های سنگین پدر بیشتر آزارم می‌داد.

 

 از آن روز به بعد خانه برایم مانند اسارتگاه شده بود. پدرم دیگر اجازه نمی‌داد سرکار بروم. با کلی اصرار او را راضی کردم اما نمی‌توانست به من اعتماد کند و صبح و عصر همراهم بود. علاوه بر نگاه ترحم‌آمیز همکارانم، تحمل دیدن «رضا» را هم نداشتم. رئیس شرکت که از شرایطم خبردار شده بود مرا به دفتر خودش برد و به پدرم قول داد که مراقبم باشد. از آنجا که او هم سنش بالا بود پدرم حرف او را پذیرفت و من کمی به استقلال رسیدم.

 

هر روز که می‌گذشت رئیس شرکت به من نزدیکتر می‌شد. همیشه به چشم یک پدر به او نگاه می‌کردم غافل از اینکه باز هم اشتباه می‌کردم. یک روز صبح که به شرکت رفتم، رئیسم با دسته گل و شیرینی وارد شد و آنها را روی میزم گذاشت. تعجب کرده بودم. یک ساعتی گذشت تا صدایم زد. وقتی وارد اتاقش شدم از هر دری گفت اینکه همسرش را از دست داده و فرزندی ندارد و عاشق من شده و می‌تواند مرا خوشبخت کند. با شنیدن این حرف‌ها اول خیلی جا خوردم اما ناگهان فکری به ذهنم رسید. ماه‌ها بود که به انتقام از «رضا» فکر می‌کردم و با شنیدن پیشنهاد رئیسم حس کردم این بهترین راهکار است. پدرم اما بشدت مخالفت کرد حتی با تهدید گفت اگر تن به این ازدواج بدهم هرگز مرا به خانه‌اش راه نمی‌دهد. اما من تصمیمم را گرفته بودم و با گرفتن رضایتنامه قانونی به عقد رئیس شرکتمان درآمدم.

 

 شوهرم را دوست نداشتم و فقط برای فراموش کردن رضا تن به این ازدواج داده بودم. او ثروتمند بود و از هیچ تلاشی برای شاد کردن من دریغ نمی‌کرد. بعد از مدتی هم مرا معاون خودش کرد و بیشتر کارها و مسئولیت شرکت را به من سپرد. من هم از آن شرایط راضی بودم چون می‌خواستم «رضا» بفهمد که من بدون او هم خوشبختم. اما این شرایط فقط یک سال دوام داشت. شوهرم رفتارهای عجیبی می‌کرد. تلفن همراهش را در خانه اغلب خاموش می‌کرد.

 

در ماه چند روزی به بهانه کار به شهرستان می‌رفت. به کارهایش ظنین شده بودم و پس از زیرنظر گرفتن او فهمیدم درباره گذشته‌اش دروغ بزرگی گفته است. او همسر و دو فرزند داشت که در شهرستان زندگی می‌کردند. از اینکه وارد زندگی زن دیگری شده بودم حالم بد شد. از وقتی این واقعیت را فهمیدم دیگر نمی‌توانستم با شوهرم زیر یک سقف بمانم. او خیلی تلاش کرد که مرا به ادامه زندگی با خود متقاعد کند حتی قول داد از همسر اولش جدا شود اما من راضی نبودم زندگی زن دیگری را ویران کنم از طرفی چه تضمینی وجود داشت که همان بلایی که سر او آورده سر من نیاورد.

 

چند هفته‌ای با همین شرایط در خانه‌اش ماندم اما اینکه شوهرم موضوعی به این مهمی را از من پنهان کرده بود عذابم می‌داد بالاخره مجبور شدم با همان چمدانی که به خانه شوهرم رفته بودم به خانه پدری‌ام بازگردم. آنها هم همچنان از دست من ناراحتند... اما می‌خواهم بقیه عمرم را برای خودم زندگی کنم نه برای انتقامجویی از دیگران.

 

مرکز خدمات روانشناسی آرامش

معاونت اجتماعی پلیس کرمانشاه

 

iran-newspaper.com
  • 15
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش