دکتر احمد بیگلری روانشناس در این رابطه در گفتوگو با روزنامه ایران میگوید: در صورت استفاده مداوم فرد از گوشی هوشمند، به لحاظ روانی به تدریج به استفاده از این ابزار عادت میکند، بهطوری که اگر این امکان در اختیارش نباشد، احساس میکند چیزی کم دارد. به همین دلیل در هر مکان و موقعیتی سعی میکند هیچ فاصلهای از تلفن همراهش نداشته باشد و از امکانات آن استفاده کند. هر موقعیتی را با دوربین ثبت و ضبط میکند و حتی ممکن است درک درستی از واقعه نداشته باشد اما به هرحال این نیاز را حس میکند که حتماً باید آن را ثبت کند. این افراد به مرور زمان به افرادی بیحوصله و پرخاشگر تبدیل میشوند.
دختر جوان روی زمین افتاده و از درد به خودش میپیچد. رد باریکی از خون کنارش روی زمین جاری شده است. راننده از صحنه تصادف گریخته و مردم دور دختر حلقه زدهاند و گوشیهای تلفن همراهشان را به سمت او گرفتهاند. فیلمبرداری از درد کشیدن دختری که چند دقیقه قبل تصادف کرده و حال و روز بدی دارد. کسی به درستی نمیداند اورژانس را خبر کردهاند یا نه. شاید خیلی هم اهمیتی ندارد برای آنهایی که فکر و ذکرشان این است که یک فیلم به قول خودشان جنجالی حادثهای ضبط کنند تا آن را نشان این و آن بدهند و به خودشان ببالند که در آن لحظه آنجا بودهاند.
به نظر نمیرسد از فضا لذت ببرند، آنجور که شش دانگ حواسشان به فیلمبرداری است. نه اینکه خیال کنید عکاس یا فیلمبردار حرفهای هستند و دارند کارشان را انجام میدهند؛ نه. آنها فقط گردشگرند. سوار قایق تفریحی شدهاند و قرار است بروند وسط آب مرجانها را تماشا کنند. راهنما مشغول توضیح دادن است. عمق آب و درجه حرارت و اطلاعاتی دیگر. در پایان هم مجدداً ورود گردشگران را به جزیره خیر مقدم میگوید و برایشان آرزوی سفری خوش دارد. گردشگران زیاد هم حواسشان به توضیحات راهنما نیست، کار خودشان را میکنند. گوشیهای تلفن همراهشان را مقابل چشمها گرفتهاند و با دقت مشغول فیلمبرداری هستند. همه چیز را از دریچه دوربین میبینند. درخشش آفتاب روی امواج آرام آب، مرغان دریایی که با ارتفاع کمی از قایق پرواز میکنند، حتی شوق و شادی کودکانشان را که از تماشای دریا به وجد آمدهاند. همه چیز را در همان لحظه ثبت میکنند تا شاید بعدها سر فرصت بنشینند و تماشایشان کنند.
البته معمولاً هم چنین فرصتی پیش نمیآید. عکسها و فیلمها شاید روی صفحه اینستاگرام قرار داده شوند و تعدادی لایک و کامنت بگیرند. شاید هم همان جا در گالری گوشی باقی بمانند و سال تا سال کسی سراغشان نرود. اتفاقی که میافتد این است که صاحب گوشی، به راحتی لحظه را از دست داده است. در واقع زندگی در لحظه را فدای ثبت لحظه کرده است. لحظهای که دیگر باز نمیگردد مگر در قالب فیلمی کوتاه.
نفری ۸۰ هزار تومان برای بلیت کنسرت خواننده مورد علاقهشان را پرداخت کردهاند. از چند روز قبل، کلی قند توی دلشان آب شده که داریم فلان روز میرویم کنسرت. خواننده با تشویق حضار روی سن میآید. به محض آمدنش و حتی چند دقیقه قبل آن، دوربینها صحنه را هدف گرفتهاند. برنامه را تمام و کمال ضبط میکنند. گاهی یک مکث در زمان نفسگیری خواننده. نتیجهاش این میشود که اصلاً متوجه نمیشوند کل کنسرت چطور گذشته است.
حتی ملتفت نمیشوند خواننده کدام آهنگ را خوانده و کدام را نخوانده. البته اشکالی ندارد. بعداً میتوانند به گوشی تلفنشان رجوع کنند و کنسرت ضبط شده را ببینند اما اگر قرار بود برنامه ضبط شده را تماشا کنند، اصلاً چرا زحمت تهیه بلیت و رفتن به کنسرت را به خودشان میدهند؟
دخترک به زمین پا میکوبد: «مامان بیا دیگه...» بادکنکهای رنگی بالای سر بچه تکان میخورند. شمعهای روی کیک هر لحظه کوتاهتر میشوند. دختر بچه آرام و قرار ندارد. انگار که حوصلهاش از جشن سر رفته باشد، یک بند غر میزند و مادرش را صدا میکند. مادر اما گوشی به دست، با ایما و اشاره از بچه میخواهد لبخند بزند. بچه به گریه میافتد. مادر دمق میشود: «نذاشتی فیلمم رو بگیرم.» و همانطور که خیلی با وسواس گوشی را دست یکی از خانومها میدهد، میگوید: «از میز شام بگیر تا من ببینم چی میگه این بچه.» مادر بیشتر از اینکه حواسش باشد بچه و البته خودش از جشن لذت ببرند، به فکر این است که فیلم بیکم و کاستی ضبط کند.
صدای آژیر از هر طرف به گوش میرسد. حادثهای رخ داده و ماشینهای آتشنشانی آژیرکشان خیابان را طی میکنند تا به محل حادثه برسند. مردم به سمت محل حادثه حرکت میکنند. خبر، دهان به دهان چرخیده است؛ از همان دقایق اولیه. هرچه به محل وقوع حادثه نزدیکتر میشوند، تعداد دوربین به دستها هم بیشتر میشود. هرکس تلاش میکند از نزدیکترین محل به وقوع حادثه فیلم بگیرد. مأموران هشدار میدهند که مردم از محل وقوع حادثه فاصله بگیرند. حاضران اما توجه چندانی نشان نمیدهند. ترجیح میدهند فیلمهای بهتری ضبط کنند.
دختر جوان روی زمین افتاده و از درد به خودش میپیچد. رد باریکی از خون کنارش روی زمین جاری شده است. راننده از صحنه تصادف گریخته و مردم دور دختر حلقه زدهاند و گوشیهای تلفن همراهشان را به سمت او گرفتهاند. فیلمبرداری از درد کشیدن دختری که چند دقیقه قبل تصادف کرده و حال و روز بدی دارد. کسی به درستی نمیداند اورژانس را خبر کردهاند یا نه. شاید خیلی هم اهمیتی ندارد برای آنهایی که فکر و ذکرشان این است که یک فیلم به قول خودشان جنجالی حادثهای ضبط کنند تا آن را نشان این و آن بدهند و به خودشان ببالند که در آن لحظه آنجا بودهاند و از حادثه فیلم گرفتهاند. در واقع یک جورهایی با این مسأله فخرفروشی میکنند. خیلیهایشان هم هیچ ابایی از انتشار فیلم در فضای مجازی ندارند. حالا اینکه تصاویر حاوی صحنههای دلخراش است و حریم شخصی فرد حادثه دیده هم نقض میشود، خیلی برایشان اهمیت ندارد.
گاهی فیلم گرفتن از حوادث به قیمت از دست رفتن جان فیلمبردار تمام میشود. مثل حادثه سیل آذرشهر آذربایجان شرقی که چند وقت پیش رخ داد و تعدادی از افرادی را هم که مشغول فیلمبرداری بودند، در کام خود کشید و غرق کرد. البته شاید قربانیان حتی اگر مشغول فیلمبرداری هم نبودند، قربانی حادثه میشدند اما در صورتی که حواسشان به صورت کامل به اطراف بود، شاید فرصتی برای نجات خودشان پیدا میکردند.
حالا جوری شده که در هر موقعیتی پیش از هر کاری، گوشیهای تلفن همراهمان را بیرون میآوریم و مشغول فیلم گرفتن میشویم. اصلاً یادمان نمیآید که از چه زمانی اینطور شدیم. اصلاً قبلترها که خبری از تلفن همراه نبود، چه کار میکردیم؟!
اعتیاد به تلفن همراه پدیدهای است که هر روز بیشتر و بیشتر با گسترش آن مواجه هستیم.
دکتر احمد بیگلری روانشناس در این رابطه در گفتوگو با «ایران» میگوید: «در صورت استفاده مداوم فرد از گوشی هوشمند، به لحاظ روانی بتدریج به استفاده از این ابزار عادت میکند، بهطوری که اگر این امکان در اختیارش نباشد، احساس میکند چیزی کم دارد. به همین دلیل در هر مکان و موقعیتی سعی میکند هیچ فاصلهای از تلفن همراهش نداشته باشد و از امکانات آن استفاده کند. هر موقعیتی را با دوربین ثبت و ضبط میکند و حتی ممکن است درک درستی از واقعه نداشته باشد اما به هرحال این نیاز را حس میکند که حتماً باید آن را ثبت کند. این افراد به مرور زمان به افرادی بیحوصله و پرخاشگر تبدیل میشوند که گاهی وقتها حتی حوصله حرف زدن را هم ندارند و فقط دوست دارند با تلفن همراهشان باشند.
آنها در واقع به استفاده بیرویه از تلفن همراه معتاد شدهاند و گاهی آنقدر در دنیای گوشی و فضای مجازی غرق میشوند که ارتباطاتشان با دنیای حقیقی به حداقل میرسد و کم کم روابط اجتماعی خود را با پدر و مادر، همسر یا دوستانشان از دست میدهند. همچنین این گونه افراد چون بیشتر در دنیای مجازی سیر میکنند و بیشتر ساعات روزشان را در این فضا میگذرانند که صد البته با دنیای واقعی تفاوت دارد، سیر و سلوک ذهنیشان در دنیای واقعی از واقعیات زندگی دور میشود. در حقیقت کنش و واکنش آنها در حوزه اجتماعی تحت تأثیر قرار میگیرد که ناشی از همین استفاده بیش از حد و افراطی از گوشیهای هوشمند است.»
برای آنان که یک لحظه گوشی تلفن همراه از دستشان نمیافتد، شاید سخت و دور از ذهن به نظر برسد که بخواهند ساعتی را بیتلفنشان بسر برند. مثلاً اگر به آنها بگویید یک گردش یا سفر کوتاه بدون تلفن همراهشان بروند، احتمالاً زیر بار نمیروند و با تعجب سؤال کنند: «پس با چی عکس و فیلم بگیرم؟!»
- 18
- 6