پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۰۱ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۷۲۱۱
سایر حوزه های اجتماعی

تولد دوباره در قطب شمال

کلر کینز,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه

کلر کینز از مدت‌ها پیش آرزو داشت به قطب شمال برود. او نزدیک به دو دهه در پلیس سلطنتی کانادا مشغول به کار بود، اما هیچ گاه مأموریتی در قطب شمال نصیبش نشد.

 

او به خبرنگار بی‌بی‌سی می‌گوید: «همکارانی داشتم که آنجا خدمت کرده بودند. هدف من هم بود که روزی به آنجا بروم و مدتی زندگی کنم. من و همسرم جانیس درباره رفتن به آنجا و زندگی در آن منطقه خیلی با هم حرف می‌زدیم و قرار بود این کار را انجام دهیم. اما ناگهان، او مریض شد و ورق برگشت.»

 

این زوج در شمال مانیتوبا با هم آشنا شدند و ازدواج کردند، اما در سال ۱۹۹۶ پزشکان تشخیص دادند که جانیس به سرطان تخمدان مبتلا شده است. او پس از چند ماه از دنیا می‌رود. کلر بعدها در دفترچه خاطراتش می‌نویسد: «روزی نیست که لبخند جانیس را روزی که از دنیا رفت به یاد نیاورم.»

 

در سال ۱۹۹۹، آرزوی او و همسر از دنیا رفته‌اش به حقیقت می‌پیوندد. او به نانسیوویک در ۷۰۰ کیلومتری قطب شمال منتقل می‌شود.

 

کلر به تنهایی آنجا می‌رود و در منطقه‌ای به نام خلیج قطبی ساکن می‌شود. «از خیلی جهات احساس می‌کردم که به کشور دیگری مهاجرت کرده ام. اینجا همه چیز متفاوت بود. زبان محلی در اینجا ایناک تیتات است. در واقع، منظورم زبان اینیویت‌ها یا همان اسکیموهاست. برای همین، بیشتر اوقات برای ارتباط با مردم به مترجم نیاز پیدا می‌کنید. در تابستان، آسمان ۲۴ ساعته روشن است. شما می‌توانید در ۲ بامداد به پیاده روی بروید. از آن طرف، وقتی نوامبر از راه می‌رسد، باید با خورشید خداحافظی کنیم. تا چند ماه باید بدون نور خورشید سر کنیم و این تفاوت عجیب، جالب و هیجان انگیز است.»

 

اما کینز به فصل تاریکی اهمیت خاصی نمی‌دهد. او می‌داند این فصل به معنای تاریکی مطلق نیست. این فصل به معنای دیدن رنگ‌های مختلف است. این فصل به معنای هوای گرگ و میش طولانی و رنگارنگ است. او چنین چیزی را شگفت انگیز می‌داند.

 

«اینجا نور به طور مداوم در حال تغییر است. در اواسط صبح، رنگی از طیف صورتی و شبیه به ماهی سالمون تپه‌های اطراف را دربر می‌گیرد. دیدن چنین صحنه‌ای بسیار شگفت انگیز است. رنگی که هر چه هوا تاریک‌تر می‌شود به سمت آبی تغییر پیدا می‌کند.»او که سعی می‌کرد هر چه بیشتر خودش را درگیر کار کرده تا کمتر به همسرش فکر کند، می‌گوید: «فقط من و یک پلیس بودیم. باید مشکلات را به کمک همدیگر حل می‌کردیم. این چالش‌ها و سختی‌ها به من کمک کرد تا دوره سوگواری را بهتر پشت سر بگذارم.»

 

نرخ بیکاری در این منطقه ۱۵% است که دو برابر متوسط نرخ بیکاری در سراسر کشور کاناداست. کینز می‌دید که بیکاری باعث ایجاد مشکلات اجتماعی زیادی بین مردم شده است.

 

اینیویت‌ها نزدیک به ۴ هزار سال است که در این منطقه زندگی می‌کنند، اما از دهه ۱۹۶۰ میلادی آنها انتخاب‌های کمتری داشتند و مجبور شدند در جاهایی مثل این شهر خلیجی در قطب شمال ساکن شوند. اگر آنها در جایی خارج از مناطق تعیین شده ساکن می‌شدند، از خدمات اجتماعی دولت محروم می‌شدند.

 

کینز می‌گوید: «بعضی از مردم خشمگین شدند و این دردی را در وجودشان زنده کرد. آنها ساکنان بومی کانادا هستند و حالا تا این حد محدود شده‌اند.»

 

او با اینکه نمی‌توانست به زبان محلی صحبت کند، اما خیلی زود با مردم ارتباط برقرار کرد و آنجا را خانه نامید. «واقعاً رفتار خوبی با من داشتند. خیلی زود مرا به جمع‌های خودشان راه دادند و کمک کردند احساس غربت نکنم. بسیار میهمان‌نواز هستند. مردمی که با هم شادی می‌کنند و با هم اشک می‌ریزند و به احساسات همدیگر توجه می‌کنند.»

 

او کم کم به زندگی در این محیط سرسخت و هوای سرد عادت کرد. او تلاش کرد تا حد امکان با مردم خو بگیرد و مثل آنها لباس بپوشد. «با گذشت زمان احساس می‌کردم دوباره زندگی را دوست دارم. به زندگی امیدوار شده بودم.»

کینز با دختری به نام لی آشنا شد و ازدواج کردند و در خانه‌ای زیبا در آنجا ساکن شدند.

 

هر سال، در سالروز مرگ جانیس، او همراه همسرش کنار رودخانه می‌روند و چند شاخه گل را به یاد او به آب می‌اندازند. «بیشتر آدم‌ها در زندگی‌شان عشق را پیدا نمی‌کنند. من خوش شانس بوده‌ام که عشق بیش از یک بار وارد زندگی‌ام شده است.»

 

به دلیل مشکلاتی، این زوج نمی‌توانند بچه دار شوند. برای همین، تصمیم می‌گیرند کودکی را به فرزندی قبول کنند. «چیزی که در مورد اینیویت‌ها خیلی توجهم را جلب کرد، فرهنگ پذیرش کودک در بین‌شان بود. خانواده‌ای توافق می‌کند تا یکی از بچه‌هایش را به زوجی بدهد که به هر دلیل بچه دار نشده‌اند. نگاه‌شان در این رابطه بسیار باز و مترقی است.»

 

آنها فرزند اولشان به نام تراویس را در سال ۲۰۰۲ و پس از تولد به آغوش می‌کشند. فرزند دومشان هیلاری هم در سال ۲۰۰۶ به آنها می‌پیوندد. «مادر هیلاری یکی از دوستان نزدیک همسرم است. تراویس هم می‌داند مادر و پدر واقعی‌اش چه کسانی هستند و با آنها ارتباط دارد. چیزی برای پنهان کردن و نگران شدن وجود ندارد.»

 

کلر سعی می‌کند تا حد امکان با آداب و رسوم آنها آشنا شود و مانند آنها زندگی کند. «هنوز احساس می‌کنم در این زمینه مبتدی هستم. به هر حال خو گرفتن به فرهنگی تا این حد متفاوت به زمان زیادی نیاز دارد، اما من سعی می‌کنم در فرهنگ آنها حل شوم. پدر همسرم تلاش کرد تا من یک ایگلو (خانه‌های زمستانی سرخپوستی) بسازم. این خانه‌ها خیلی راحت و دنج هستند.»

 

او درباره رئیس شهر می‌گوید: «او زنی ۹۷ ساله و بسیار شاد و صمیمی است. هنوز در خانه‌ای سنتی زندگی می‌کند و به سنت‌ها بسیار وفادار است.» یکی از عکس‌هایی که کینز از او گرفت، در مسابقه‌ای بین‌المللی به فینال رسید.

 

«اینجا خیلی زیباست. همین که پایمان را از در خانه بیرون می‌گذاریم، وارد طبیعت می‌شویم. عکاسی از چنین طبیعت و فرهنگی بسیار لذتبخش است.»

 

یکی از عکس‌هایی که او از همسرش لی و ایگلوهای اسکیموها گرفت اکنون روی تمبرهای کانادایی جا خوش کرده است. بسیاری از عکس‌های او در روزنامه‌های محلی چاپ شده است.

 

«زندگی در اینجا بسیار پرهزینه است. برای مثال، بلیت هواپیما به اتاوا در حدود ۵۶۰۰ دلار امریکاست. اینجا امکاناتی چون جاده و چیزهایی مشابه وجود ندارد. برای همین، باید شغلی داشت.»

 

او حالا به‌عنوان مشاور اقتصادی در منطقه فعالیت می‌کند و از کارش راضی است.

 

«درست است که زندگی خیلی سخت است، اما  دلم نمی‌خواهد اینجا را ترک کنم. من به فرهنگ اینجا دلبسته شده ام. وقتی خانه‌ای آتش می‌گیرد، بقیه مردم کمک می‌کنند تا آن خانواده دوباره سر پا شود. یکی مبل می‌دهد و یکی غذا و یکی لباس. این همکاری‌شان بسیار لذتبخش است. من و خانواده ام، اینجا در قطب شمال، بسیار خوشحال هستیم و از زندگی لذت می‌بریم.»

 

رقیه بهشتی

 

iran-newspaper.com
  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
ویژه سرپوش