شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۷:۵۶ - ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۳۸۹۷
سایر حوزه های اجتماعی

گفت‌وگو با ایرانگردی که برای ساخت مستند به جنوب شرق کرمان رفت و آن‌جا ماندگار و جزیی از زندگی اهالی منطقه شد

مرهمی برای جان پردرد جازموريان

وضعیت شهرهای مرزی,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه

تا چشم كار مي‌كند ريگزار است كه كپرهايي در آن جا خوش كرده‌اند. پسران و دختران شهرهای مرزی سیستان‌وبلوچستان و کرمان در لباس‌هاي محلي‌شان مردان و زنان كوچك به نظر مي‌رسند. لباس‌هايي كه با سوزن‌دوزي‌هاي ظريف چشم‌نواز شده‌اند. كودكاني كه با نقاشي و رنگ و حتي بازي با توپ بيگانه‌اند. مردان شترباني مي‌كنند و زنان از كيسه آرد موجود در كپر نان مي‌پزند. در اين منطقه از صبح تا شب تنها بوي نان است كه مي‌پيچد و بس.

 

میهمانان با آب و نهايتا با چاي پذيرايي مي‌شوند. نام‌شان را كه مي‌پرسي، نام محلي‌شان را مي‌گويند و شناسنامه براي‌شان چيز غريبي است و حمام‌كردن براي‌شان در تني به آب‌زدن خلاصه مي‌شود. روزهاي هفته را نمي‌شناسند و تعبيرشان از فصل‌ها در سرما و گرما خلاصه مي‌شود؛ البته در شهر وضعيت كمي بهتر است و كارت يارانه محل درآمد خانوار به حساب مي‌آيد. بيشتر آنها با وجود بيماري تاكنون مطب پزشكي را به چشم نديده‌اند.

 

اینها تجربه‌هایی است که«سروش صلواتيان» ايرانگردي كه دغدغه ساختن مستند ايران را داشته است. او این مدت میهمان آنهاست تا گره‌اي از كارشان باز كند و تا امروز توانسته به كمك فضاي مجازي افرادي را با خود همراه كند. در اين مدت پنج نفر شناسنامه‌دار شده‌اند و هفت بيمار به تهران آمده‌اند تا درمان شوند.

 

 از سروش صلواتيان بگوييد.

متولد همدانم، ساكن تهران. سه سالي مي‌شود به نقاط مختلف سفر مي‌كنم تا بكرترين مناطق را معرفي كنم.متولد ٦٥ هستم و قبل و بعد از تحصيل در دانشگاه حرفه‌هاي مختلفي را امتحان كرده‌ام و سه ‌سالي مي‌شود سفركردن تنها حرفه‌ام شده است. در دانشگاه تهران عمران خوانده‌ام و پدرومادرم هر دو پرستار بازنشسته هستند.

 

وقتي شروع به سفر كردم، تصميم داشتم از تمام مناطق بكر فيلمبرداري كنم و مستند ايران را بسازم اما شنيدن از جازموريان و مشكلاتش من را در اين منطقه پايبند كرد. ابتدا شناسنامه نداشتن اين افراد برايم عجيب بود و سعي كردم كاري براي‌شان كنم اما بعد بيماران اين منطقه هم به دغدغه‌هايم بدل شدند. من اينجا هستم تا رابط اين مردم با كمك‌رسان‌ها باشم؛ صدایي براي گفتن از مشكلات‌شان.

 

 چه ‌چیزی این انگیزه را در شما زنده کرد تا ایرانگردی کنید و مستند ایران را بسازید؟

 سفر و علاقه به سفر ریشه در کودکی‌ام دارد؛ تفکری که ابتدا در خانواده شکل گرفت. متولد همدانم و مجاورت این شهر با کوه و طبیعت باعث شده از میان همدانی‌ها کوهنورد، سنگ‌نورد، اسکی‌باز و علاقه‌مند به سفر و طبیعت زیاد باشد. درواقع اقلیم محل‌ زیست و تفکر خانوادگی این انگیزه را در من زنده کرد. پدرم متولد سی‌ویک است و با کهولت سن هنوز با دوچرخه سفر می‌کند. سفر به فرانسه، رکاب‌زدن از برج میلاد تا برج ایفل، دوچرخه‌سواری از موزه المپیک تا موزه المپیک سوییس؛ در حقيقت مي‌توانم بگويم با علاقه به سفركردن بزرگ شده‌ام.

 

 از اين علاقه بگوييد.

به قول معروف بسیار سفر باید تا پخته شود خامي. به شهرها و كشورهاي زيادي سفر كرده‌ام. يكي از دغدغه‌هايم شناساندن نقاط بكر و ناشناخته ايران بود و براي همين به مناطق مختلفي سفر و از آنها فيلمبرداري كردم تا درنهايت مستندي از ايران بسازم؛ مستندي با اين نام «ايران را از بالا ببينيد» چون در مناطق مختلفي كه مي‌رفتم، سعي داشتم از زاويه بالا هم تصويربرداري داشته باشم، البته بايد بگويم هدف اصلي سفر بود؛ این هدفي است كه سه سالي مي‌شود آن را به ‌طور جدي دنبال مي‌كنم.

 

 چه شد سفرکردن و ایرانگردی جای خود را به کار خیر و پرداختن به مردم کپرنشین جنوب کرمان داد؟

این نوع نگاه‌کردن به زندگی از زلزله اخیر کرمانشاه به‌ وجود آمد. خبر زلزله سرپل ذهاب هر شنونده‌ای را متأثر می‌کرد و من هم به نوبه خود دوست داشتم کاری انجام بدهم برای همین در صفحه اینستاگرامم شروع به جمع‌آوری کمک کردم و راه کرمانشاه را در پیش گرفتم. سعی کردم در حد توان باری از روی دوش مردم مصیبت‌دیده سرپل‌ذهاب بردارم، این کمک‌ها و فعالیت‌ها تا زمانی که کمک‌ها بیشتر شد و ارگان‌های دولتی به مسأله ورود پیدا کردند، ادامه داشت. با همین ایده که هر فردی می‌تواند در حد توان به همنوع‌اش کمک کند و گره‌ای از کارش باز کند، دوست داشتم این نوع‌ از نوع‌دوستی ادامه داشته باشد تا این‌که یکی از شاگردان برادرم که اهل جنوب کرمان است و فعالیت‌های خیرخواهانه‌ای هم دارد با این بخش از ایران من را آشنا كرد.

 

روزهای اول باور این‌که در ایران افرادی زندگی‌ می‌کنند که تنها وسیله گرمایشی و روشنایی‌شان آتش است و برای خنک‌شدن منتظر وزش باد می‌شوند، غیرقابل باور بود. مردمی که روزهای هفته برای‌شان مفهومی ندارد. ماه‌های ‌سال برای‌شان معنایی ندارد و فصل‌ها به سرما و گرما تقسیم می‌شود. ابتدا آمدم تا به‌شخصه ببینم همه اینها واقعیت دارد یا نه. دیدن آن شرایط باعث شد به این بیندیشم که کاری برای‌شان انجام بدهم.

 

 نخستین اقدام‌تان بعد از آگاهی از این بخش از ایران چه بود؟

در صفحه اینستاگرامم عکس‌ها و شنیده‌هایم را نشر دادم و مثل همیشه مردم با محبت پاسخ دادند. کمک‌ها را در ماشینم جمع کردم و تنهايي به سمت مقصد حرکت کردم. اول به این فکر می‌کردم که نهایتا یک هفته در آن‌جا بمانم، اما در حال حاضر چهار، پنج ماه مي‌شود كه اينجا ماندگار شده‌ام. درواقع بايد بگويم هر كس ديگري هم اگر جاي من بود، ماندگار مي‌شد. این‌جا آدم صحنه‌هایی می‌بیند که هر قدر دل‌سنگ باشد، حسي جز تأثر نخواهد داشت. من هم همین‌طوری پایبند این‌جا شدم. چیزهایی که این‌جا می‌بینی واقعا دردناک است و برای بیننده دغدغه ایجاد می‌کند.

 

 کمک‌گرفتن برای کارهای خیر آن هم در فضای مجازی بیشتر مواقع توسط سلبریتی‌ها صورت می‌گیرد و به واسطه جایگاه اجتماعی که دارند این اتفاق می‌افتد. شما در صحبت‌های‌تان از جمع‌آوری کمک از طریق اینستاگرام‌تان گفتید، این اعتماد از کجا نشأت می‌گیرد؟

این مسأله تنها یک جواب دارد؛ نشان دادن واقعیت. اگر واقعیت را به مردم نشان بدهیم، بی‌شک افراد به کمک خواهند آمد؛ مصداق همان جمله است که می‌گوید هر آنچه از دل برآید، بر دل نشیند. گاهي ‌اوقات شاید بعضی‌ها با بزرگنمایی مشکلات شروع به جمع‌آوری كمك کنند اما متاسفانه مشکلات این منطقه بدون اغراق بسیار بزرگ است.

 

در حقیقت بعضی از مسائل غیر قابل باور است. این منطقه و مسائلش بیشتر باعث تعجب می‌شود؛ این‌که فردی از بدو تولد تا زمان مرگ سه وعده غذایی‌اش تنها نان است، نانی که زیرخاک پخته می‌شود؛ یعنی ٧٠درصد زندگی‌اش را نان می‌خورد. اين روند زندگی عادی اكثر مردم قلعه‌گنج است در حالي كه بيشتر ما اگر سه،چهار روز غذای محبوب‌مان را بخوریم، زده می‌شویم.

 

 از هشتگ «جازموریان تنها نیست» بگویید.

در ‌سال ٧٢- ٧١ ابتدای رودخانه حلیم‌رود و رودخانه بمپور که آبشخور تالاب جازموريان بودند، سد زده شد. سدی برای تأمین آب شمال کرمان و قرار بود دریچه‌ای به‌عنوان سهمیه به این منطقه اختصاص داده شود؛ البته چنین نشد و این تالاب خشک شد. حالا اين منطقه به بیاباني تبدیل شده است. جاز یعنی علف و موریان یعنی جایی که علف زیاد است. این منطقه در برهه‌ای معروف به انبار علوفه ایران بود، قطب دامپروری جنوب ایران و حالا چيزي كه از آن باقي مانده، بیابان جازموریان است؛ ریگزار. در حال حاضر در اين منطقه واژه‌هايي همچون آب، باران، نم یا رطوبت معنایش را از دست داده‌ است. منطقه‌ای که روزگاري با کشاورزی، دامپروری و شتربانی روزگار می‌گذرانده است. نیمی از این منطقه، وابسته به سیستان‌وبلوچستان است و نیمی دیگر به کرمان تعلق دارد.

 

 با این تفاسیر محروم‌ترین بخش‌های این منطقه کجاها هستند؟

در شمال تالاب، شهر رودبار جنوب و در غربش شهر قلعه‌گنج قرار گرفته است. این دو شهر محروم‌ترین شهرهایی هستند که تاکنون به زندگی‌ام دیده‌ام. شهر قلعه‌گنج به شهر یارانه‌ای معروف است. مردم اکثرا با یارانه زندگی خود را می‌گذرانند. اكثر مردم برای تأمین وسایل مورد نیازشان کارت یارانه‌شان را در مغازه‌ها گرو مي‌گذارند تا در پايان ماه بدهي‌شان از كارت يارانه تسويه شود. در مغازه‌های شهر قلعه‌گنج سس یا رب سایز بزرگ به چشم نمی‌خورد چون به زبان ساده مردم این‌جا گنجشک روزی هستند درحالی‌که در شهرهای بزرگ مردم از سایزهای بزگ کالاها استفاده می‌کنند تا به صرفه باشد.

 

 در طول مدتی که سفر می‌کردید عجیب‌ترین نقطه ایران را کجا یافتید؟

من به دوستانم می‌گویم این‌جا سرزمین عجایب است چون از همان ابتدای صبح با اتفاقات عجیب روبه‌رو هستی. در مقابل چشمانت به دلیل آسفالت نبودن جاده ماشيني چپ می‌کند و از جاده خارج می‌شود. جلوتر به دلیل نبود تابلو، دو شتر بر اثر تصادف مرده‌اند. به بیمارستان مراجعه مي‌كنيد، پزشك نيست. به ثبت‌احوال مي‌رويد، پیرزني را مي‌بينيد كه یکی، دو هفته دوندگی کرده چون جای فوتی، نام ولی‌ دم را اشتباه نوشته است. در اين نقطه از ايران آدم‌هايي را مي‌بينيد كه با وجود نياز به پزشك به دليل نداشتن پول به پزشك مراجعه نمي‌كنند.

 

 داستان «سامیه» را براي‌مان تعريف كنيد.

«ساميه» دختري ١٣ساله است كه با نرمی‌استخوان شدید به دنیا آمده، اما هيچ‌گاه به پزشك مراجعه نكرده است.مشكل «ساميه» در حدي بود كه در طول زندگي‌اش هر حركتي باعث شكستگي استخوانش مي‌شده؛ شكستگي‌هايي كه به خودي خود جوش خورده‌اند. جابه‌جا شدن در خواب، در آغوش كشيدن و .... درواقع تمام اعضاي «ساميه» فرم اوليه خود را از دست داده‌اند به جز صورتش. «ساميه» هم جزو كودكاني است كه شناسنامه ندارد و به واسطه آن از داشتن دفترچه بيمه محروم است و اين در حالي است كه كاملا ايراني است. ولي از آنجایی که پدرش شناسنامه نداشته او هم از این حق محروم مانده، البته پروسه درمانش آغاز شده است.

 

 و اما قصه شناسنامه‌ها.

بي‌شناسنامه بودن ساكنان اين منطقه به مسائلي همچون فقر وآگاهي‌ پايين برمي‌گردد. بعضي از افراد شناسنامه‌شان را گم كرده‌اند بعضي ديگر بر اثر حادثه‌اي آن را از دست داده‌اند و عده‌اي هم آن را فروخته‌اند، البته براي تامين مايحتاج. ساكنان اينجا در خانه‌هايي زندگي مي‌كنند كه با يك كبريت مي‌سوزد و با پارچ آبي خيس مي‌شود پس نمي‌توان توقع داشت به اهميت شناسنامه واقف باشند و از آن نگهداري كنند. فقر هم به نوبه خود بي‌تأثير نيست.

 

من، «سروش صلواتيان» اگر اينجا زندگي مي‌كردم و ناني برای خوردن نداشتم، شناسنامه‌ام را مي‌فروختم. در اين پنج‌ماه توانسته‌ايم پنج شناسنامه را تا مرحله صدور برسانيم كه از اين تعداد دو شناسنامه متعلق به سرپرست خانوار است كه هركدام چهار فرزند دارند و بعد از اين مي‌توان براي آنها اقدام كرد. داستان شناسنامه طولاني است و در دل خود ماجراهاي زيادي دارد. به‌عنوان مثال ١٥سال پيش فردي از تعدادي از خانوارها شناسنامه گرفته تا براي‌شان پمپ آب بياورد و هنوز خبري از پمپ‌ آب نيست.

 

يا كودكي اينجا زندگي مي‌كند كه نامش را نمي‌داند تا براي شناسنامه اقدام كنيم گاهي خودش را حسين رمضان‌نژاد مي‌نامد و گاهي حسين نژادرمضان. چون تمام عمر با نام‌هاي محلي او را  نامیده‌اند. بعضي‌ها پنجشنبه صدايش مي‌زنند و عده‌اي پشتك چون در كودكي پشه رويش زياد مي‌نشسته. براي مشكل شناسنامه‌ها نامه‌اي را از طريق همسر وزير به دست وزير رسانديم. وزير هم نامه‌اي براي ثبت‌احوال كشوري نوشتند و از آن‌جا به كرمان و بعد قلعه‌گنج. اما چون ارگان‌هاي زيادي در اين مسأله دخيل هستند اين نامه‌ها هم نتوانستند كاري از پيش ببرند ولي ما همچنان پيگير هستيم.

 

 با همه سختی‌هایی که با آن روبه‌رو هستید به فعالیت‌تان ادامه می‌دهید؟

 فعالیت‌هایی از این جنس لذت بالایی دارد و این درحالی است که همیشه شنیده‌ایم، کار خیر عاقبت به‌خیرت می‌کند، اما من از چیز دیگری لذت می‌برم. من از این‌که موفق می‌شوم به کسی کمک کنم، لذت می‌برم. هم از موفقیت و هم از کمک به آدم‌ها. این‌که بگویم صرفا چون به آدم‌ها کمک می‌کنم، لذت می‌برم اغراق است. من از حس موفقیت در این کار لذت می‌برم. شاید اگر تنها کمک کردن صرف بود آدم جاهایی کم می‌آورد و خسته می‌شد ولی زمانی که خودم از گرفتن یک شناسنامه چند برابر صاحب شناسنامه خوشحال می‌شوم، انگیزه می‌شود برای شناسنامه بعدی اقدام کنم.

 

به‌عنوان نمونه برای گرفتن شناسنامه دختربچه‌ای اقدام کرده‌ام، چند‌بار از طریق دهیار از پدرومادرش خواستم شناسنامه‌های‌شان را بدهند تا اقدامات را شروع کنم اما کوتاهی کردند تا این‌که به شخصه به منزل‌شان مراجعه کردم تنها با این انگیزه که این دختربچه بتواند شناسنامه‌دار شود و تحصیل کند، به اين اميد كه سرنوشت بهتری در انتظارش باشد. دختری ١٠ساله که اگر شناسنامه‌دار نشود‌، سال آینده نمی‌تواند مدرسه برود؛ سن ورود به مدرسه در روستاها ١١‌سال است.

 

 در حال‌حاضر به‌جز شما چند نفر ديگر پیگیر مشکلات اين منطقه هستند؟

در ابتداي امر كمك‌ها را جمع‌آوري كردم و با ماشينم به اينجا آمدم تا ببينم قصه مردم اين مناطق چيست. البته قبل از اين كار از فضاي مجازي براي جمع‌آوري كمك‌ها بهره بردم و بعد از آن از يكي‌، دو نفر از دوستانم كمك گرفتم، البته دوباره فضاي مجازي به كمك ما آمد و از اين طريق با افراد جديدي آشنا شدم كه به ما اضافه شدند. بعضي از افراد به دلايلي مقطعي كمك‌ حال‌مان هستند ولي من به شكل پيوسته در منطقه حضور دارم.

 

از طریق همین فضای مجازی با خانم دکتری آشنا شدم که از طریق ایشان ده‌ها پزشك دیگر به ما وصل شدند.به‌عنوان مثال پزشکی که بیماران سوختگی را درمان می‌کند یکی از پزشکان نامی است؛ آقای ده‌مرده. خدمات ارتوپدی را دکتر توکلی به عهده گرفته‌‌اند. خوشبختانه پزشکان زیادی هستند که برای ویزیت رایگان بیماران اعلام آمادگی كرده‌اند. از طریق خیریه‌هایی که در اینستاگرام با ما آشنا شدند هم خدماتی دریافت کرده‌ایم. واقعیت این است که این زنجیره درحال بزرگ‌شدن است و افراد بیشتری به آن می‌پیوندند.

 

 ابتدای ورود دغدغه چه چیزی را بیش از هر چیز داشتید و حالا این دغدغه از چه جنسی است.

کارمان را با شناسنامه شروع کردیم اما درحال‌حاضر مهمترین کارهایی که انجام می‌دهیم مسأله درمان است.درحال‌حاضر هفت بیمار را برای درمان به تهران آورده‌ایم که در مجموع ١٥٠میلیون عمل جراحی برای‌شان انجام شده که همگی رایگان بوده‌اند و تنها هزینه‌، برای پروازها و ایاب‌و‌ذهاب بیماران بوده است، البته برخی از بیماران را در خانه خودمان نگهداری کرده‌ام چون دو روز قبل از عمل‌جراحی در تهران حضور داشتند، اگر چه چند نفر هم در اینستاگرام برای خدماتی از این دست اعلام آمادگی کرده‌اند.

 

یکی، دو نفر هم اعلام کرده‌اند مي‌توانند مکان‌هایی را در اختيار اين بيماران قرار بدهند تا مهمانسرای آنان باشد، بعضی از بیماران هم در همان کهنوج درمان می‌شوند. در همین اتفاقات اخیر به وزارت بهداشت مراجعه کردم. وزارتخانه نماینده‌ای فرستاد و ما را به‌عنوان نماینده دانشگاه علوم پزشکی جیرفت معرفی کرد تا بتوانیم راحت‌تر بیماران را انتقال بدهیم چون قلعه‌گنج امکانات مورد نیاز را ندارد و تنها یک آزمایشگاه دارد.

 

 از مدارس این منطقه و حاشیه‌هایش بگویید.

مدرسه به شکل متعارف آن وجود ندارد اما مدارسی به چشم می‌خورند، البته از بانک‌های خصوصی پیشنهاد داده‌اند كه مي‌توانند مدارس را تجهيز كنند. بسیاری از مدارس کولر ندارند و این درحالی است که در ابتدای اردیبهشت دماي هوا به ٣٧-٣٨درجه مي‌رسد و هر نیم ساعت معلم‌ها، دانش‌آموزان را از كلاس بیرون مي‌فرستند تا كمی خنك شوند.

 

مدارس اين منطقه به بدبختي خصوصي‌سازي گرفتار هستند. آموزش‌وپرورش مدارس اين منطقه را خصوصي‌سازي كرده است و در همين بخش خصوصي از معلم‌هاي حق‌التدريسي استفاده مي‌كند. معلماني كه دريافتي‌شان حداقل دريافتي وزارت كار ثبت مي‌شود در حالي كه در واقعيت دريافتي آنها به ٥٠٠-٦٠٠هزار تومان مي‌رسد كه از اين مقدار بايد ماهانه ٢٠٠هزار تومان هزينه رفت‌وآمد بدهند چون مسافت‌ها طولاني است.

 

 راه گریز از این مشکلات عدیده.

٨٠هزار نفر در قلعه‌گنج زندگي مي‌كنند كه از اين تعداد چهارهزار خانوار تحت‌پوشش كميته امداد هستند؛ خانوارهايي كه حداقل پنج نفر جمعيت دارند. درواقع يك‌چهارم جمعيت اين منطقه تحت پوشش كميته امداد هستند كه اين خود در كنار ساير مشكلات اين منطقه يك بدبختي است. چون كميته ‌امداد از خزانه ملي اين هزينه را صرف مي‌كند در حالي كه مي‌شود اين هزينه را صرف مسائل زيرساختي در كشور كرد.

 

يكي از راهكارها شايد اين باشد كه هزينه چند ساله كميته ‌امداد پيش پيش صرف اين منطقه شود تا اشتغال جان بگيرد، البته سرمايه‌گذاري در بخش آبياري قطره‌اي هم مي‌تواند جان تازه‌اي به اين منطقه بدهد حتي دولت مي‌تواند بخشي را به‌عنوان سرمايه‌گذار به اين منطقه براي مشاركت با كشاورزان اختصاص بدهد. رونق كشاورزي در اين منطقه كمك مي‌كند تا اين تالاب دوباره به انبار غلات ايران بدل شود در حالي كه درحال‌حاضر ٢٠‌درصد ريزگردها را به وجود مي‌آورد.

 

لیلا مهداد

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 20
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش