«پرونده یک جناییساز»: ساموئل خاچیکیان درحالی به پیشخوان کتابفروشیهاعرضه شده است که چاپ نخست آن(با نام ساموئل خاچیکیان، یک گفتوگو) درسال ۱۳۷۱توسط انتشارات«نگاه»منتشر و ازاواسط همان دهه نایاب شده بود.
امید نجوان، منتقد سینمایی معتقد است این کتاب چنان که از نامش هم برمیآید شامل گفتوگو با یکی از تاثیرگذارترین کارگردانهای نسل اول تاریخ سینمای ایران است وهمان طور که عباس بهارلو در یادداشت مقدمه توضیح داده، انجام چنین تجربهای(تالیف کتابی سراسر گفتوگو بایک کارگردان ایرانی)درزمان انتشارآن بیسابقه بوده است.وی دربخش دیگری ازاین یادداشت بااشاره به مشغلههای خود به عنوان عامل تاخیر در تجدید چاپ کتاب تاکید کرده است:«متن فعلی، عینا همانی است که در چاپ نخست منتشر شده بود؛بدون هیچگونه ویرایش یا تجدید نظری»(صفحهی ۱۰). بهارلو درادامه اشاره کرده است که فقط در چاپ عکسهاتغییرهایی داده وچندسند ویک مقاله(درمعرفی کارنامه سینمایی خاچیکیان)به کتاب اضافه کرده که به گمان او برای این چاپ ضرورت داشته است اماواقعیت این است که نسخه جدید این کتاب،از حالت مصور خارج شده امامهمترین امتیاز آن، تصویر سندهایی(نظیر درخواست مجوز برای فیلمهای مرگ در باران و اضطراب) است که در چاپ قبلی وجود نداشت.
البته چاپ نخست ساموئل خاچیکیان...دردورانی عرضه شدکه عباس بهارلو آثار خود را با نام مستعارِ غلام حیدری منتشر میکرد و باید اشاره کرد جدا ازتغییر دربرخی عکسهاکه خوداوبه آنهااشاره کرده، بخشهای «فیلمشناسی» و «گزیده نقد و مقالههایی درباره فیلمهای خاچیکیان» نیز از چاپ فعلی کنار گذاشته شده است؛ تمهیدی که بیشک برای کم کردن حجم کتاب و ایجاد تعادل در قیمت نهایی آن انجام شده است. به همهاینها حذف توضیحاتی به زبان انگلیسی را که درانتهای چاپ قبلی وجود داشت، بیفزایید ونمایش تعدادی از فیلمهای بازسازیشدهی خاچیکیان در جشنواره امسال ریترُواتا (ایتالیا) نشان میدهد بر خلاف تصور، چنین یادداشتی نهتنهااضافه یا بیربط نبوده بلکه با نوعی پیشبینیِ دقیق در کتاب گنجانده شده است؛ پیشبینی نسبت به اینکه سرانجام روزی، جهان سینما فیلمهای خاچیکیان راکشف وبه آنها ادای احترام خواهدکرد.
کتاب حاضر جداازگفتوگوی اختصاصی باخاچیکیان وآلبوم عکسهاواسناد مربوط به فیلمهایش، شامل مقالهای است که نویسنده، آن را با هدف تشریح ویژگیهای این «جناییساز» نوشته است؛ مقالهای که مثل سایر نوشتههای بهارلو، سرشار از نکتههای دقیق و بیش از همه نشاندهنده تسلط او بر جزییاتی است که بیشک از سالها تحقیق مستمر و دامنهدار به دست آمده است؛ازآن جمله میتوان به تاکید او بر«تاثیر داستانهای نازلِ پلیسی/ اروپایی(بهویژه فرانسوی)،فیلمهای سطحپایین و موسوم به B-Movie و همچنین پارهای ازپاورقیها وداستانهای پلیسی/ ایرانی بر سینمای پلیسی/ جنایی» ایران اشاره کرد امانکته اینجاست که نویسنده در مورد برخی نکتهها (مثل دلیل احمد ناظرزادهکرمانی برای نگارش «رقص با خنجر» که به گفته او «با هدفِ اثبات توانایی در نگارش داستانهای پلیسی» انجام شده) به منبع این ادعا اشاره نکرده است و این در حالی است که او درهمین مقاله به صورت دقیق و موشکافانه به تقدم زمانیِ تولید چهارراه حوادث (۱۳۳۳) با انتشار داستان «جاده شماره ۳۰۲» (ایرج پزشکزاد)درمجله «فردوسی» (مرداد ۱۳۳۴) پرداخته است؛ داستانی که بهارلو در صفحه ۱۲ کتاب و پس از ذکر مثال (گنگسترهایی که به جای مسلسل، چاقو به دست دارند و بیشتر، جاهلهای چالهمیدان هستند تا چیزی دیگر) میگوید پزشکزاد در آن «به ریشخند و هجو داستانها و فیلمهای پلیسیِ ایرانی» پرداخته است.
بهارلو همچنین در صفحه بعد به اعطای لقب «هیچکاک سینمای ایران» به خاچیکیان اشاره کرده ونوشته است:«اوآنقدر کارش را در این «نوع» سینمایی ادامه داد که در مطبوعات سینمایی به طنز یا جد به این نام خوانده شد» امامتاسفانه به اینکه چنین عنوانی نخستین بار توسط چه کسی و کدام نشریه به خاچیکیان داده شده، اشاره نکرده است.
نکته قابل ذکر بعدی،عدم پرداخت نویسنده/گفتوگوکننده به جزییات ساخت برخی فیلمهاست که به عنوان نمونه در صفحه ۳۰ کتاب ودر بخش اشاره خاچیکیان به نحوه ساخته شدن نخستین فیلمش به نام بازگشت (۱۳۳۲) نمود چشمگیرتری دارد.البته کارگردانی یک فیلم سینمایی توسط جوانی که در زمینهی سینما هیچ آموزشی ندیده است،هنوز هم یک معما به حساب میآید.
به هر حال باید پذیرفت که بهارلو درزمان نگارش و چاپ نخست این کتاب، تجربه امروز خود برای انجام این گفتوگوی دشوار و طولانی را نداشته است؛ چنان که خود او نیز در یادداشت مقدمه نوشته است: «نخستین بار بود در مقام مصاحبهکننده قرار میگرفتم و چهبسا اگر طرف گفتوگو، شخصی با سابقه حرفهای، شکیبایی و خوشطبعی خاچیکیان نبود این کتاب سرووضع فعلی را پیدا نمیکرد»(صفحه ۹).
بهارلو همچنین در ادامه آورده است: «خاچیکیان شایدازمعدود افرادی بود که قبل از گفتوگو، درباره فعالیت سینمایی و فیلمهای خود یک ارزیابی انتقادی ارائه میداد و در واقع تا حدی فرصت انتقاد را از «حریف» سلب میکرد» که شاید در مجموع، توجیه مناسبی به نظر برسد اما متاسفانه توقع خوانندگان و طرفداران پروپاقرص نوشتههای او (که نگارنده هم جزو آنهاست) را به صورت کامل برآورده نمیکند؛ به عنوان مثال در بخش اشاره به شباهتهای آشکار میان فریاد نیمهشب و فیلمهایی نظیر گیلدا (چارلز ویدور) و شیطانصفتان (آنری ژرژکلوزو) فضایی فراهم میشود تا نویسنده در کنار اشاره به این جزییات، «شباهتهای فراتر از قصه» و بهخصوص «تقلید» از «نما به نمای این فیلمها» را تشریح کند اما عقبنشینی از این موضوع باعث میشود گفتوگوشونده به دفاعکردن، آن هم از نوع احساسی رو بیاورد: «احتیاج به قسم خوردن هم ندارد؛ ولی من افتخار میکنم که میگویند پلانهای فیلم من شبیه به این یا آن فیلم است.
پس بنابراین من یک شعوری دارم» (صفحه ۶۸). نوعی از پاسخگویی که بیش از هر چیز یادآورِ واکنش ابراهیم حاتمیکیا در مقابل اشاره منتقدان به شباهت بسیار زیاد بعضی صحنههای آژانس شیشهای با بعدازظهر سگی است!البته باید پذیرفت که این گفتوگوی به نسبت طولانی در ۱۰ جلسه، ۴۰ ساعت و شايد با قطعو وصلهای متعددی انجام شده است.
نکتهای که بهحتم در کیفیت نهایی آن تاثیر داشته اما خوشبختانه در بخشهایی (بهخصوص به دلیل مرور و تماشای مجدد فیلمها توسط بهارلو) باعث شده نویسنده درهنگام انجام گفتوگو با ذهنی تازه در محل حاضر شود و پرسشهایی را مطرح کند که ازتسلط بر موضوع و البته ذهن تازه او نسبت به فیلمها ناشی شده است.اشاره به«تکنیک کاملا ابتدایی»دربخش اشاره به فیلمبرداری قاصد بهشت (۱۳۳۷) و «بازیهای تئاتری» و «بیشباهت این فیلم به تکنیکهای بازیگری سینما» (در صفحههای ۶۰ و ۶۴) از آن جمله است.
کتاب حاضر،سرشارازلحظههای جالبی است که به لطف روحیه منعطف و سعه صدرساموئل خاچیکیان بسیار جذاب و خواندنی از کار درآمده است. تایید «همراهی»با«مسیر فیلمفارسی» ازسوی خود او (در صفحه ۱۰۵)، پذیرش (آن هم با کمال میل!)نسبت به حذف فیلم نعره طوفان از کارنامه خود (در صفحه ۱۰۹)، اضافه کردن من هم گریه کردم و بوسه بر لبهای خونین به این فهرست (صفحه ۱۱۰) و مهمتر از همه، پیشبینی او نسبت به «گشوده شدن پنجرهرو به سینمای جهان» (صفحه ۱۳۲) از جمله فرازهای این کتاب به حساب میآید؛ نکتههای بهظاهر سادهای که جدا ازتکمیلِ تصویر ذهنیِ خوانندگان از زندهیاد خاچیکیان،احترام وجایگاه ویژهاورانیزدستنیافتنیترازقبل جلوه میدهد؛ فیلمسازی که خودش دراین گفتوگو اعتراف کرده دیر جنبیده و به همین خاطر بدجوری فتیلهپیچش کردهاند: «این درست نبود که بعد از ۳۵ سال بگذارند زنگ بزنم» (صفحه ۱۲۹).
درنهایت بایداشاره کردآنچه درپایانِ مطالعه این گفتوگوی جذاب، حسرت دوبارهخوانی آن رادوچندان میکند،تکمیل نشدن برخی اطلاعات شخصی خاچیکیان (نظیرعدم تاکید برروز وماه تولداو)،عدم اشاره به واکنش خاچیکیان نسبت به چاپ نخست این کتاب ومهمترازهمه،ابهام در انتشار خاطرات سینمایی او است که جدا از ارجاع بهارلو به بخشی از آن (درباره فیلم قصه شب یلدا)خودخاچیکیان نیزدر یکیدو بخش از کتاب به آن اشاره کرده است؛به عنوان مثال در صفحه ۶۳ و در هنگام اشاره به فیلم تپه عشق(۱۳۳۸)گفته است:«همان طور که درخاطرات خودم هم نوشتهام،ازاین فیلم به عنوان دومین اشتباه زندگیام یاد کردهام»ودرپایان گفتوگو نیز تاکید کرده که: «البته تا موقعی که در قید حیات هستم منتشر نخواهد شد» (صفحه ۱۳۳). اشاره به دلیل یا دلایل منتشر نشدن این یادداشتها شاید میتوانست مهمترین و اصلیترین جذابیت چاپ جدید ساموئل خاچیکیان را رقم بزند؛ یادداشتهایی که شاید بتواند جعبهسیاه سینمای پلیسی/جنایی ایران تلقی شودو باتاباندن نوربه نقاط تاریک و رازآلود آن، راه رابرای علاقهمندان به تحقیق دراین زمینه هموارتر کند.
امید نجوان
- 19
- 5