سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۲۲ - ۲۶ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۶۷۰۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

با صالح علا، از عشق تا کافه و سینما

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,صالح علا

شما در جایی گفتین ساعت ۱۱ صبح عاشق شدین، مگه اون ساعت بیدارین؟ هنرمندها مگه لنگ ظهر از خواب بیدار نمی شن؟

- این عبارت در یکی از داستان هاست، کار قصه فاصله گرفتن از واقعیت است.

 

آدم ها بیشتر شب ها عاشق میشن یا روزها؟

- آنها که شباهنگام عاشق می شوند، از نان آوران شب اند، از ماه انرژی می گیرند، شب، پایان غافلگیر کننده ای دارد، من هم از ماه انرژی می گیرم، به نظرم روزها زود شب می شوند اما شب آدمی را میکشند تا صبح شوند، دست کم برای عاشق بخشی از شب صبح نمیشود.

 

به ویژه آن شب ها که قرص ماه، شربت مهتاب نوشیده باشم، برخی از تاریکی می ترسند، برخی از روشنایی میترسند، من شب ها کترجکیل ام، روز آقای هاید. شب، تاریکی جایی برای پنهان شدن دارد، ما را یک شکل میکند، تفاوت ما روزها آشکار میشود، شب های من هوریزنتال اند، برایم فرصتی است تا به اتفاق هایی که نیافتاده فکر کنم، به خاطره هایی که ندارم. حرف هایی که نگفته ام، البته شب ها هم مثل روزها پر و پوچ دارند.

 

عوارض شیفت شب کار کردن هنرمندان چیه؟

- بی خوابی.

 

شما همیشه کلامتان حول عشق می چرخد. در عشق چه طنزی می شود یافت؟

- مثل خاراندن روی زخم هاست.

 

اگر آدم بتواند ساعت عاشق شدنش را به خاطر بسپارد می تواند ساعتی که از عشق فارغ می شود را هم به یاد بیاورد؟

- پیشتر گفتم، شخصیت جوان داستان ساعت یازده صبح عاشق می شود، نه من، من پشتکار او را ندارم. ضمن این که عشق، بزرگ ترین هدیه است، عاشق شدن، افتخار بزرگی است.

 

طنزآمیزترین موقعیت عاشقانه تان را برای مان تعریف می کنید؟

- شما بهتر میدانید، منهم خودم را مودب به ادبیات کرده بودم، چنانکه به کتاب ها میگفتم، ایشان.

 

فمینیست در عشق چه معنایی می دهد؟

- معنا نمی دهد.

 

شما با ساخت فیلم تبلیغاتی آغاز کردین. نان تو تبلیغات نبود که ولش کردین؟

- من دانش آموز بودم و آن کارها همه مجانی بود.

 

شما که خودتان مجله منتشر کرده اید و مشکلاتش را می دانید آیا «خط خطی» را می خرید؟

- نخستین بار که دیدم عنوان برایم جالب و جذاب بود. مجله را چند بار دیده ام. نخستین بار خانه برادرم دیدم اما خودم آن را نخریده ام زیرا به نظرم زمانی منتشر شد که من نمی خندیدم. میلی به طنز نداشتم. حدود یک سال و چند ماه است که باز می خندم.

 

هنرهای درماتیک تو ایران چقدر دراماتیکه؟

- غلظت دراماتیک کم می بینم.

 

شما که سواد داری، لیسانس داری، روزنومه خونی... کجای دنیا را گرفتی؟

- کنج دل برخی از جوان های نازنین مان.

 

با توجه به این که کتاب «تمامی آنچه که مردان در باب زن ها می دانند» را که کلا ۱۱۰ صفحه سفید بوده ترجمه کرده اید، برای مان کمی در مورد دشواری های ترجمه این کتاب و چالش هایش صحبت کنید.

- این کتاب را سال ۵۷ ساخته ام هر چند آن سال ها تولید آثار مفهومی با ترشرویی روبرو بودند، این کتاب در سمت هارهای تجسمی باید رصد شود.

 

وقتی کتاب تمامی آنچه که مردان در باب زن ها می دانند را منتشر کردید کدام خانم از نزدیکان تان اعتراض داشت؟

- هیچکس، خانم ها بیشتر به آن نگاه می کردند. پشت جلد چاپ سی و یکم در این باره توضیح داده ام.

 

پس از مطالعه کتابی که ترجمه کردید؛ آیا می شود خانم ها را شناخت؟

- نه، انسان موجود شگفتی است، زیرا انسان در جهان نیست، جهان در انسان است.

 

اگر یکی یک کتاب دویست صفحه ای تمام سفید چاپ کند شما می خرید و می خوانید؟

- هم از هنرمندهای هموطن مان و هم دیگرها کرده اند، نه.

 

اگر می خوانید هر دویست صفحه اش را مو به مو می خوانید؟ طوری که بشود از شما امتحان مفهومی بگیریم؟

- شوخی میکنید!

 

اگر بخواهید کتابی در مورد تمامی آنچه زن ها در مورد مردان می دانند بنویسید یا ترجمه کنید چند صفحه می شود؟

- نمیدانم، پرسش عجیبی است، مثل اینکه بپرسیم منو چندتا دوست داری؟

 

چقدر پول دادید به مولف اصلی کتاب؟

- پولی ندادم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,صالح علا

به نظرتان با گذشت زمان این کتاب نباید بازبینی شود؟

- جلد دوم آن سال ها پیش منتشر شده است.

 

چطور میشه با ترانه با داعش مبارزه کرد؟

- تنها راه مبارزه با آنها و مانند ایشان ترانه است.

 

ایران بیشتر سیندرلا وجود داره یا خواهرش؟

- من اینجا هرگز، آناستازیا و گریزلا را ندیده ام، همه دوشیزه های نیلوفری اینجا، سیندرلا هستند.

 

قصه نویسی در رادیو سخت تر است یا گوش دادن به قصه تان از رادیو؟

- سال هاست کارهایم را نشنیده ام. ندیده ام. برایم قصه نویسی در رادیو یکی از سخت ترین کارهاست.

 

چقدر توی رادیو دشمن دارین؟

- اصلا ندارم.

 

گفته اید در کار من هم تلخی کم نیست اما تلخی ها را با دوست داشتن با مخاطبش زلف گره می زنم. اگر مخاطبش زلف نداشت و کچل بود تکلیف چیست؟ با تفکیکی جنسیتی در زلف گره زدن چطور کنار می آیید؟

- شما بهتر می دانید، زلف موی آقاهاست، گیسو، موی خانم هاست.

 

«من وقتی می نویسم الواتی می کنم.» با این حساب تا حالا گشت ارشاد به خودتان و الواتی تان و زلف تان گیر نداده؟

- چرا. بارها، در گذشته.

 

جایی گفته اید دوتا دستام مرکبی، یعنی شما هم چپ دست هستید هم راست دست؟

- در آن غروب منتهی به شب، در تهران باران تندی می ریخت، برق شهر رفت، می خواستم در دل تاریکی و تنهایی برای کسی که از من دور بود، نامه ای بنویسم ولی آن نامه، بشکلی ناخواسته ترانه شد، من در تاریکی ترانه نمی نویسم، برای همین هم آن نامه ترانه ای رقیق شد، یا دست کم فاقد نوآوری های بیانی، اگر نوشته ام دوتا دستام مرکبی، تموم شعرهام خط خطی، حق با شماست، ترانه را معمولا با یک دست مینویسم اما آن شب برق رفته بود، ؟؟؟ هردوزیتم مرکبی شده.

 

تا حالا به چند نفر گفته اید به شعر من خوش آمدین؟

- به تعداد نفراتی که ترانه هایم را شنیده اند یا بعدا می شنوند.

 

شما از اول صالح علا بودید یا صالح فرد اعلا؟ فردش را حذف کردین؟

- من از آغاز صالح علا نبودم. از زمان کار در تلویزیون و تئاتر، به خاطر خانواده ام صالح علا شدم.

 

بهترین کافه ایران اسمش چیه؟

- همه کافه های در تهران و شهرستان ها از نظر من بهترین اند، کافه تئاتر را هم دوست دارم چون چند سالی، بیشتر سال ها در آنجا کار می کرده ام.

 

اگر کافه بروید چه سفارشی می دهید؟

- چای نسکافه.

 

اگر تو کافه ها عشق سرو می کردن مشتریش بیشتر می شد یا کمتر؟

- همیشه سرو شده، می شود.

 

موقع کتاب خوندن بیشتر سیگار میچسبه یا قهوه یا چی؟

- هر سه.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,صالح علا

بهترین کتاب طنزی که خوندین چیه؟

- (شوایک سرباز پاکدل) یاراسلاوهشاگ، (چنین کنند بزرگان) ترجمه استاد دریابندری، نازنین، (شوکران شیرین) ارت بوخوالد، وودی آلن و ... غیر از اینها که گفتم و آنها که نگفتم، من از جوانی خواننده مرید بیشتر طنزنویس های خودی بوده ام، افتخار دوست داشتن و معاشرت داشته ام، چه آنها که اینجایند، چه آنها که عازم عالم ناز شده اند، و چه آنها که مثل پرستوها مهاجرند، اما همواره در قلب من، همین قلبی که اکنون در سینه دارم، غ. داود، شادروان جنت مکان!!! من چهرصفا، جای بزرگی دارند.

 

چرا سینما را رها کردید؟

- من از اول هم مایل نبودم در زندگی فیلم بازی کنم اما شروع آن در دوران دانش آموزی با حسین عطار، محمود کلاری، احمد امینی بود. بعد هم با اصرار و در روی دربایستی وارد شدم. اما آخر بی روی دربایستی و با گستاخی رها کردم.

 

به نظر شما این خانه سیاه است فروغ رنگی بود؟

- همچنان سیاه است.

 

کیمیایی هم شاید مثل شما همیشه عشق در فیلم هایش موج می زند منتها سلاح او چاقو است. سلاح عاشقی شما چیست؟

- تا همین چند سال پیش خودکار و کاغذ، پس از خواندن یادداشتی از هوشنگ گلمکانی نازنین، با تبلت.

 

تا حالا شده با کسی دعوای فیزیکی هم بکنید؟ مثلا سر جای پارک.

- بله، مدرسه که میرفتیم، بچه های پر زور کلاس با هم قرار گذاشته بودند، هر هفته پنجشنبه، یک نفر را کتک بزنند، پس از دو سه هفته نوبت کتک خوردن من رسید. نخستین بار که کتکم زدند، همکلاسی هایم چنان مرا برای کتک خوردن مناسب تشخیص دادند که دیگر هر پنجشنبه بعدازظهر فقط مرا کتک می زدند، شاید چون بهتر از دیگرها کتک می خوردم، مادرزادی، از اول بلد بودم کتک بخورم، و هرگز صدایم درنیاید، نه گریه می کردم و نه دشنام می دادم، دیگرها به پدر مادرشان یا ناظم مدرسه شکایت می بردند، اما من به کسی چیزی نمی گفتم حتی آن روزی که پیراهن آبی راه راهم را (که دوست داشتم) پاره کردند، دکمه هایش کنده شد، جیب اش جر خورد، باز هم نه گریه کردم و نه به خواهرم گفتم، در آن سال ها مادرمان دور از ما بودند، هنوز هم اغلب یاد آن روزها از دلم رد می شود، غیر از آن، در سال هایی که در محله صفا غربی زندگی می کردیم، کار من نوشتن نامه های عاشقانه برای بچه های محله مان بود، آنها یکی یکی، پنهان از بقیه می آمدند، و محرمانه نشانی های نامعلومی از محبوب شان می دادند، و من نامه عاشقانه پر سوز و گدازی برای شان می نوشتم. گاهی که قابل استفاده بودم، خودم برای بالا یا پایین کاغذشان ترانه می نوشتم، مثل (باید از عشق تو بیچاره شوم، تا گدای در این خانه شوم، یا حتی بلندتر، مثل (فصل عطش یاد شما شکره شیره بستنی است، دست به دل ما نزنید ظرف بلوری شکستنی است، شما که عسل دارید قند دارید نگاه شبرنگ دارید، سینه زنان زخمی و عاشق دلتنگ دارید، شب هنوزم توی خواب، گل می ذارم تو بشقاب، دست میکشم سر ماه، آب می پاشم رو مهتاب، روز با هزارتا تاکسی، میرم سه راه عباسی، شاید کنار مردم، بیای منو بشناسی، مثل نسیم صبح ها، گاهی مرا مرور کن، بخواب خواب من بیا، از دل من عبور کن. یک روز یکی از بچه های محله مان، خسروجان آمد در منزل ما و خواست نامه عاشقانه ای برایش بنویسم. آن هم با غلظت بسیار، گفتم کمی از مشخصات طرف را بگو خسروجان، مشخصات خواهر دوستم، مسعودجان را به من داد.

 

من هم چنان خشمگین شدم که برای نخستین بار با او گلاویز شدم. خسروجان را کتک زدم، چنانکه خون دماغ شد. خسروجان جثه شان از همه کوچک تر و لاغرتر بودند، ما با هم کتک کاری کردیم اما بعدا من به اشتباه خودم پی بردند، زمانی که فهمیم نه تنها خسروجان که تقریبا همه بچه های محله مان، نشانی هایی که به من می دادند، همه نشانی خواهر مسعود است، متوجه شدم وقتی همه یک نفر را دوست دارند، نمی شود و نباید همه را کتک زد. البته هنوز هم مثل گذشته همه را به خاطر دوست داشتن یک نفر کتک می زنند، حالا دیگر خسروجان از من دلخور نیستند، چون اتفاقات بزرگ، دلخوری های کوچک را در خود حل می کند، اتفاقات بزرگ، موجب فراموش کردن کدورت های کوچک می شود.

 

اگر یکی بد بپیچد جلوی تان بهش باز هم می گویید رانندهی جان یا رانندگان جان؟

- بله. یک بار و حالا ایشان و خانواده نازنین شان از دوست های نزدیک ما هستند.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,صالح علا

یکسری واژه می گوییم نظرتان را بفرمایید.

حضرت عشق: پدرم که سلام بر ایشان باد.

 

فریدون آسرایی: تو یه دستم جنگ، تو یه دستم دریا، ماه میاد تو خوابم، میکنه بدارم.

 

باران: پسرم.

 

مهتاب: مادرم. مادرم باران، خواهرم. برادرم. همه آنها که دوست شان دارم.

 

 

 

 

 

 

  • 9
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش