پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۵۰ - ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۰۲۶۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

سیروس همتی:

چوب آدم‌های قبل از خودم را می‌خورم / بچه‌ تئاترم و به تحلیل عادت کرده‌ام

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سیروس همتی
سیروس همتی می‌گوید، قبل از من یک عده در مسیر رویدادهای جنگ و مذهب کار شعاری کرده‌اند و همین مسائل باعث شده جوانان از این مضامین خسته شوند.

به گزارش هنرآنلاین،سیروس همتی بازیگر، کارگردان، نمایشنامه‌نویس و طراح صحنه است، درحالی که  فارغ‌التحصیل کارشناسی ریاضی و مشغول تدریس در این رشته است. دغدغه وی نگارش نمایشنامه‌هایی در حوزه دینی، مذهبی و جنگ است. به تازگی مجموعه نمایشنامه‌ای از او با عنوان "سه سه" توسط نشر نیستان منتشر شده که تجربه‌ای جدید از این نمایشنامه‌نویس تئاتر به شمار می‌آید. همتی در این سال‌ها در عرصه سینما و تلویزیون نیز تا حدودی فعال بوده و اکنون نیز فیلم سینمایی "به کارگر ساده نیازمندیم" با بازی او در حال اکران در سینماهاست. در ادامه گفت‌وگویی مبنی بر سال‌ها فعالیتش در عرصه هنر داشته‌ایم که می‌خوانیم:  

 

با توجه به تحصیلات‌تان در رشته ریاضی، چطور به بازیگری، نویسندگی و کارگردانی علاقه‌مند شدید؟

دانش آموخته رشته ریاضی هستم و هنوز هم ریاضی تدریس می‌کنم، اما به هنر علاقه ویژه‌ای دارم. شروع علاقه‌مندی‌ام به تئاتر به اوایل دهه ۷۰ بر می‌گردد. گرچه پیش از آن در دهه ۶۰ در یک تئاتر به نام "گوهرشاد" به عنوان سیاهی لشکر حضور پیدا کرده‌ بودم، اما هنر نمایش دقیقاً از سال ۷۲ برایم جدی شد. برای اولین بار پسر دایی‌ام تقی همتی‌نیا مرا سر تمرین یک نمایش برد که در کانون حُر اجرا می‌شد. در آن تئاتر برای ۲-۳ ساعت، کنکور و مصیبت‌های دیگرم را فراموش کردم و از خودم جدا شدم. بعد فکر کردم که چقدر خوب است آدم از ۲۴ ساعت شبانه‌روز، ۲-۳ ساعت از خودش بی‌خود شود و با تئاتر وارد یک دنیای جدید شود. با تئاتر یک نگاه جدید به زندگی پیدا کردم و این‌طور بود که روز به روز توجهم به تئاتر بیشتر شد و در ادامه دامنه فعالیت‌هایم را در این حوزه گسترده‌تر کردم.

 

به ظاهر این‌طور به نظر می‌رسد که میان ریاضی و هنر هیچ ارتباطی وجود ندارد. آیا واقعاً همینطور است یا شما توانستید میان این دو ارتباط پیدا کرده و از ریاضی در تئاتر کمک بگیرید؟

اوایل حضورم در تئاتر نمی‌توانستم رابطه‌ای میان ریاضی و هنر پیدا کنم اما از وقتی وارد مقوله کارگردانی شدم، دیدم که به خصوص در کارگردانی رابطه جالبی میان ریاضی و هنر وجود دارد. این‌که شما به عنوان یک کارگردان، با استفاده از خطوط ذهنی ریاضی یک مثلث تشکیل‌شده از سه بازیگر روی صحنه تشکیل می‌دهید و رأس این مثلث را در معرض توجه قرار می‌دهید، می‌تواند جالب توجه باشد. منطق و استقراء ریاضی در رسیدن به نقش و شناخت محیطی تأثیر به سزایی دارد. این‌که کجا دیالوگ اهمیت دارد و کجا می‌توانید صدای‌تان را بالا و پایین کنید هم می‌تواند از ریاضی تأثیر بگیرد. من در خاطرات ریاضی‌دان‌ها متوجه شدم که تاریخچه‌ آن‌ها چقدر جنبه نمایشی دارند. در تعزیه‌خوانی بیشترین میزانسنی که استفاده می‌شود، دایره است. شما وقتی حرکت می‌کنید و دور یک دایره می‌چرخید، انگار که یک مسیری را طی کرده‌اید و گویا از بارگاه یزید به کربلا رفته‌اید. تقسیم‌بندی گیشه هم به نوعی درصدبندی ریاضی است. قوانین ریاضی خواسته یا ناخواسته در تئاتر به کمک آدم می‌آید.

 

 

گروه تئاتر "مانی" چطور شکل گرفت و چه اتفاقی افتاد که بعضی از بازیگرها آن از گروه جدا شدند؟

این گروه در سال ۷۸ با حضور یک سری از علاقه‌مندان به تئاتر از جمله من، آزیتا نوری وفا، آذر سماواتی، صدیقه کیانفر، کامبیز امینی، مرجان امیرارجمند، جمشید عسکری و امیر دلاوری تشکیل شد. اولین نمایشی که اجرا کردیم هم نمایش "مونی و کاروان‌هایش" بود که در سالن شماره ۲ تئاتر شهر اجرای عموم رفت. چندی بعد در جشنواره تئاتر فجر نمایش "یک اتفاق عجیب" را روی صحنه بردیم که آن نمایش در بخش خیابانی جشنواره، جایزه کارگردانی و بازیگری برگزیده جشنواره شد. گروه روند خوبی را در پیش گرفته بود اما آن زمان دید خانواده‌ها به تئاتر خیلی حرفه‌ای نبود و یک عده به خاطر آن‌که خانواده‌شان تئاتر را مطربی می‌دانستند، از گروه جدا شدند. از طرفی معمولاً این‌طور بود که اگر هر کدام از عوامل گروه ازدواج می‌کرد، همسرش دیگر اجازه نمی‌داد تئاتر کار کند. همه این‌ها دست به دست هم داد تا یک مدت گروه بهم بخورد و کار نکند.

 

شما چند سال به عنوان دستیار در کنار آقای پسیانی حضور داشتید. آشنایی‌تان با ایشان چطور اتفاق افتاد؟

زمانی که گروه تئاتر مانی به هم خورد، من با آقای بهرام عظیم‌پور آشنا شدم. ایشان یک کار خیابانی به نام "آقای ونداد" انجام می‌داد که آقای پسیانی هم در آن حضور داشت. من آن زمان رندی به خرج دادم و خودم را هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ کاری در دل آتیلا پسیانی جا دادم، چون می‌خواستم پیشرفت کنم. ۱۱ سال مداوم در گروه آقای پسیانی به عنوان دستیار کارگردان و بازیگر حضور پیدا کردم و برای اجرا در کشورهایی مثل اسکاتلند، ولز و ایرلند با ایشان حضور پیدا کردم. دوستی من با آقای پسیانی همچنان هم کم و بیش ادامه دارد.

 

ورودتان به عرصه تصویر و حضور در سریال‌ "خاک سرخ" و فیلم "مارمولک" از چه طریقی میسر شد؟

ورود من به تلویزیون هم از طریق آقای عظیم‌پور اتفاق افتاد. ایشان بازیگردان سریال "خاک سرخ" بود و مرا برای ایفای نقش "مراد" به آن سریال دعوت کرد. مراد یک پسر عقب‌مانده بود که من تمام تلاشم را برای درآمدن آن نقش انجام دادم. در آن سریال با آقای حبیب رضایی هم‌بازی شدم و ایشان به عنوان بازیگردان فیلم "مارمولک" مرا برای نقش یک طلبه در آن فیلم خاطره‌انگیز انتخاب کرد. از این بابت از آقای رضایی متشکرم. همکاری من با آقای کمال تبریزی بعد از فیلم "مارمولک" به حضور در فیلم "یک تکه نان" منجر شد و در ادامه دیگر امکان این‌که من به عنوان بازیگر در فیلم‌های ایشان حضور داشته باشم، میسر نشد اما به صورت مکتوب ادامه پیدا کرد و من طرح فیلمنامه "طبقه حساس" را تقدیم ایشان کردم و آقای قاسم‌خانی آن فیلمنامه را نوشت.

 

شما هم بازیگری انجام می‌دهید، هم کارگردانی و هم نویسندگی. دغدغه‌ اصلی‌تان کدام است و کدام یک برای‌تان در اولویت قرار دارد؟

اولویت نخست من بازیگری است. احساس می‌کنم هنوز نتوانسته‌ام در عرصه بازیگری توانایی‌های خودم را به منصه‌ظهور بگذارم. ۳-۴ سال پیش در سریال "خداحافظ بچه" بخشی از توانایی‌هایم را نشان دادم اما آن اتفاق دیگر تکرار نشد. در سینما هم با فیلم‌های "مارمولک" و "پا برهنه در بهشت" (بهرام توکلی) خودم را خوب نشان دادم ولی واقعیت‌ این است که یا تهیه‌کنندگان و کارگردان‌ها هنوز به من اطمینان کامل ندارند و یا یک سری شرایط دست به دست هم نمی‌دهد تا من آن‌طور که لازم است دیده شوم. احساس می‌کنم توانایی‌های من بالاتر از آن چیزی است که مردم عزیزمان تا به امروز شاهدش بوده‌اند. مطمئنم اگر نقش اول یک فیلم یا سریال را به من بدهند، حسابی خودم را نشان خواهم داد. خدا را شکر  الان یک درآمد ثابت دارم و همسرم هم عضو بیمارستان فارابی است، بنابراین شرایطم طوری نیست که نقشی را به خاطر پول بپذیرم. الان خود نقش از پول برایم مهمتر است. متأسفانه امروز نقش‌های خیلی مزخرفی به آدم پیشنهاد می‌شود. جای غم‌انگیزش هم آن‌جاست که عوامل فیلم‌ها تماس می‌گیرند و می‌گویند فردا کجایی؟! معنایش این است که فردا بیا فیلمنامه را ببین و همان موقع بازی کن! من برای این سیستم متأسفم که به این آدم‌ها اعتماد کرده و این‌ها که خودشان کیفیت ندارند و به کیفیت معتقد نیستند باید مرا انتخاب کنند. برای به دست آوردن جایگاه هنری خیلی تلاش کرده‌ام اما می‌دانم برای از دست دادن آن کافی است یک فیلم مزخرف بازی کنم تا تمام اعتبار و آبرویم از دست برود. مردم اگر تصویر مرا در تلویزیون ببینند، ممکن است یک لحظه مکث کنند و شبکه را عوض نکنند تا ببینند سیروس همتی دارد چکار می‌کند اما اگر قرار باشد فیلم و سریال‌های آبکی بازی کنم، دیگر کسی به من توجهی نمی‌کند. من بچه‌ تئاترم و به تحلیل و دورخوانی عادت کرده‌ام. نمی‌دانم چطور از من می‌خواهند بدون دورخوانی سر فیلمبرداری بروم و بازی کنم. "خداحافظ بچه"، "مارمولک" و "پا برهنه در بهشت" دورخوانی داشتند و خوشبختانه همه چیز حرفه‌ای پیش رفت. الان به خاطر همین تفکرهای آبکی است که تلویزیون بیشتر از ۱۰ برنامه خوب ندارد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سیروس همتی

از صحبت‌های‌تان این‌گونه بر می‌آید که دغدغه‌ اصلی‌تان بیشتر عرصه تصویر است تا تئاتر.

بله. تئاتر برای من حکم آچار فرانسه را دارد. در تئاتر بدنم را آماده می‌کنم و بیان و تخیلم را به کار می‌اندازم. اگر روی صحنه نروم، این کار را در خانه هم می‌توانم انجام بدهم. من در خانه نمایشنامه می‌خوانم، به بدنم می‌رسم و بیان کار می‌کنم. این‌که الان تئاتر مرا به خانه خود راه نمی‌دهد، تقصیر من نیست. تئاتری‌ها وارد یک سری مقولات شده‌اند که در شأن تئاتر کشور نیست. اگر شما در دهه ۷۰ از یک آدم با سواد تئاتری در خصوص اجراهای روی صحنه سوال می‌کردید، می‌گفت همه تئاترها خوب هستند اِلا یکی. الان همان آدم می‌گوید همه تئاترها مزخرف هستند جز یکی! اوضاع تئاتر خیلی به سامان نیست. شما گاهاً یک نمایشنامه‌ را به مدیران سالن‌های تئاتری می‌دهید، به جای آن‌که بپرسند متن‌ات راجع به چیست و چه کسی آن را کارگردانی می‌کند، اولین سوال‌شان این است که بازیگرهای‌تان چه کسانی هستند؟ این نوع دیدگاه فاجعه است. در سال‌های اخیر یک سری از بازیگرهای سینما به تئاتر آمدند و خودشان را خوب نشان دادند اما سوال من این است که اگر من به سینما بروم، همین برخورد با من می‌شود یا نه؟ باور کنید چنین برخورد خوبی با ما نمی‌شود. دیگر نمی‌گویند که فلانی منظم است و به تمرین و دورخوانی اهمیت زیادی می‌دهد، می‌گویند همین است که می‌بینید، دوست دارید در خدمت باشیم و دوست ندارید خداحافظ.

 

قرار بود برای ایام محرم سال جاری یک تئاتر مذهبی به روی صحنه ببرید. سرنوشت آن تئاتر چه شد؟

هنوز پاسخی برای اجرای آن تئاتر دریافت نکرده‌ایم و منتظر پاسخ مدیران هستیم. اگر مرکز هنرهای نمایشی ما را حمایت کند، با همین نمایش که "کاش می‌شد سرنوشت از سر نوشت" نام دارد، بزرگترین تجربه کارگردانی من در تئاتر رقم می‌خورد. من در این نمایش به سه فرهنگ ایران، چین و عرب پرداخته‌ام. اجرای این نمایش خیلی سنگین خواهد بود و به تحلیل بسیاری احتیاج دارد. جنس بازی‌های نمایش هم متفاوت خواهد بود. برای اجرای این تئاتر، سالن چارسو را در نظر گرفته‌ام و اگر امکان اجرا در آن سالن میسر نشود، سالن قشقایی هم مد نظرم هست اما در سالن‌های اصلی و سایه نمی‌شود آن را اجرا کرد چون برای سالن اصلی تعداد بازیگرانم کم است و برای سالن سایه، تعداد بازیگران زیاد. به همین خاطر سالن چارسو ایده‌آل این اجرا است.

 

شما به تئاتر مذهبی علاقه به خصوصی دارید. این علاقه از کجا ناشی می‌شود؟

در مورد علاقه‌ام به تئاتر مذهبی با شما موافقم، ضمن آن‌که من با احترام به تئاترهای مذهبی، نمایشنامه‌های خارجی هم کار کرده‌ام. در جنگ حضور داشته‌ام و بچه هیأت هستم. خانواده ما یک خانواده مذهبی است و تا ۱۵-۱۶ سالگی در خانه‌مان هیأت بوده است. حدوداً ۵۰ سال پیش که پدر و مادرم به عنوان پسر عمو و دختر عمو با هم ازدواج کردن و بچه‌های مادرم به خاطر ازدواج خانوادگی مرده به دنیا می‌آمدند و یا اگر زنده بودند هم ۶ ماه بعد از دنیا می‌رفتند، مادرم در مشهد پیش امام رضا (ع) می‌رود و از امام رضا می‌خواهد یک بچه سالم بهش بدهد. به همین خاطر وقتی برادر بزرگترم به دنیا می‌آید، نام او را رضا می‌گذارند. برادرم رضا شهید جنگ است. احساس قلبی من می‌گوید برای شادی روح برادرم، در مورد امام رضا (ع) یک متن بنویسم. ضمن آن‌که خودم هم علاقه شدید قلبی به ائمه اطهار (ع) دارم. به شدت دوست دارم تئاتر مذهبی در ایران را از آن چیزی که هست به یک شاخه و مسیر دیگر ببرم.

 

موضوع دفاع مقدس برای نوجوانان و جوانان دهه‌های ۷۰ و ۸۰ که جنگ را تجربه نکرده‌اند، اتفاق ملموسی نیست. فکر می‌کنید که یک تئاتر چقدر می‌تواند به این موضوع کمک کند؟

تئاتر کمک زیادی می‌تواند بکند اما من نوعی هر چقدر هم خوب باشم، قبل از من یک عده در این مسیر کار شعاری کرده‌اند و جنگ و مذهب را از دیدهای تکراری نگاه کرده‌اند که همین مسائل باعث شده جوانان از موضوع جنگ و مذهب در عرصه هنرهای نمایشی خسته شوند. الان دو سال است تلاش می‌کنم موضوع طنز جنگ را به شکل خوبی ارائه بدهم چون می‌دانم جنگ را می‌شود از منظر طنز دید و روی مخاطب تأثیر به سزایی گذاشت. نمایشنامه "ریحانه" کاری است که من در این حوزه انجام داده‌ام و قبل‌تر هم برای جا انداختن چنین موضوعی دریغ نکرده‌ام. به نظرم جوان‌های امروزی هم می‌توانند با موضوعاتی چون جنگ و مذهب ارتباط بگیرند. فیلم‌ "شکارچی گوزن" یکی از فیلم‌های محبوب من است. جنگ ویتنام را تجربه نکرده‌ام اما این فیلم می‌تواند روی من تأثیر بگذارد. پس جوانان دهه‌ ۷۰ هم می‌توانند از موضوع جنگ و مذهب تأثیر بگیرند ولی مشروط بر آن‌که در این زمینه درست کار شود. الان اگر نمایشنامه‌های مرا یک آدم خارجی نوشته بود، همه می‌گفتند دمش گرم. دلیلش این است که ما غریبه‌پسند شده‌ایم و از خودمان حمایت نمی‌کنیم. الان به جز نگاه شریف آقای مهدی شفیعی و آقای حسین پارسایی حمایت‌کننده‌ دیگری ندارم.

 

 

اشاره کردید که دوست دارید یک نگاه نو به تئاتر مذهبی داشته باشید. چه فکر و ایده‌هایی در این زمینه دارید؟

ببینید الان بعضی از تئاترهای ما روضه هستند. آدم اگر بخواهد روضه گوش کند، به هیأت می‌روند نه سالن نمایش. آن‌وقت برای همین روضه‌ها که در سالن‌های تئاتر اجرا می‌شود، با اتوبوس تماشاگر می‌آورند و در نهایت مدیران هم به اجراکنندگان آن روضه به به و چه چه می‌گویند. من چند نمایشنامه مذهبی دارم که هر کدام نگاه نو و تازه‌ای دارند. یک نمایشنامه چاپ شده به نام "یک شاخه گل سرخ" دارم که قصه آن در خصوص یک خانمی است که هر شب وارد مسجد می‌شود و با یک نفر درد دل می‌کند و می‌گوید کاش من جای شما بودم آقا. بعد یک نفر با یک شاخه گل در می‌زند و می‌گوید من به خواستگاری شما آمده‌ام. خانم از آن آقا می‌پرسد شما چکاره هستید؟

 

می‌گوید من سر می‌برم! در ادامه آن مرد می‌گوید شما که می‌گویید کاش من جای شما بودم، من هنوز سر ابا عبدالله را نبریده‌ام و آماده‌ام سر شما را ببرم! آن مرد شمر بن ذی‌الجوشن بوده است. این یک نگاه نو به مقوله‌های مذهبی است که من دغدغه‌اش را دارم. یک نمایشنامه دیگر راجع به حضرت علی‌اکبر (ع) دارم. تا به حال کسی در مورد ایشان نمایشنامه ننوشته است. قصه این نمایشنامه در خصوص دختری است که عاشق قهرمان خواب‌هایش می‌شود. او می‌گوید مرا بیدار نکنید چون عاشق این جوانی هستم که به خواب‌هایم می‌آید. به قهرمان خواب‌هایش می‌گوید تو را باید کجا ببینم؟ قهرمان خواب‌هایش هم می‌گوید اگر می‌خواهی مرا ببینی، ده روز دیگر فلان جا باش. در نهایت خیال به حقیقت تبدیل می‌شود و دختر به آن محل می‌رسد و می‌بیند سر عشقش بالای نیزه است. این قصه متفاوتی است که من نسبت به ماجرای حضرت علی‌اکبر (ع) روایت کرده‌ام. بعضی از آدم‌های قبل از من، تئاتر مذهبی کار نکردند، فقط کار مذهبی انجام دادند و کارشان تئاتر نبود. یک نمایش مذهبییا دفاع مقدس ابتدا بای، پارامترهای نمایشی داشته باشد و بعد به موضوعاتی چون مذهب و جنگ بپردازد. دغدغه من برای اجرای یک نمایش مذهبی، هم تئاتر بودن آن فعالیت هنری است و هم مذهبی بودنش. لذا من الان چوب آدم‌هایی را می‌خورم که فقط با شور و نه با شعور، تماشاگران تئاتر مذهبی را پراندند و توقع‌شان را به حداقل رساندند.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سیروس همتی

به جز تئاتر "کاش می‌شد سرنوشت از سر نوشت" که فعلاً تکلیف اجرایش در محرم امسال مشخص نیست، تئاتر دیگری برای اجرای عمومی آماده نمی‌کنید؟

نمایش "کلارینت" را هم اجرا خواهیم کرد. البته به این نمایش در سال ۹۷ نوبت اجرا داده‌اند.

 

قرار بود در نمایشی به کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور ایفای نقش کنید، این همکاری همچنان در قوت خودش باقی است یا خیر؟

بله. همچنان به قوت خودش باقی است. آقای تقیانی‌پور الان فیلم می‌سازند. فکر می‌کنم هنوز زود است در این مورد صحبت شود اما ما بعد از همکاری که در مجموعه "کلینیک خنده" با هم داشتیم، در مورد این اجرا صحبت کردیم و فکر می‌کنم این نمایش می‌تواند اتفاق خیلی خوبی باشد.

 

دخترهای شما نگار و بهار هم در بعضی از نمایش‌های‌تان بازی می‌کنند. آن‌ها چقدر به بازیگری علاقه دارند؟

هیچکدام بازیگری را دوست ندارند و حوصله‌شان سر می‌رود. من برای نمایش "ح دو چشم" به آن‌ها احتیاج داشتم چون قصه در خصوص فردی با نام سیروس همتی بود که دو دختر داشت. در نمایش "صبح بخیر" هم به دخترم احتیاج داشتم چون قرار بود عزرائیل سر یک بچه را ببرد و من فکر کردم که چه کسی بهتر از بچه خودم برای بازی در آن نقش؟ آوردن بچه‌های دیگران مشکلات خودش را دارد. اگر مادر یا پدر بچه همراه او سر صحنه نیایند، یکی باید برود بچه را از خانه بیاورد. اما من ماشین برای تمرین می‌گرفتم و بچه‌های خودم را هم با همان ماشین سر تمرین می‌آوردم. به ضرورت از دخترهایم در این دو نمایش استفاده کردم و هدفم این نبوده که به زور آن‌ها را در نمایش جا بدهم. در بعضی از تئاترها یا کارهای تصویری، عوامل تئاتر یا فیلم و سریال از بچه‌های خودشان استفاده می‌کنند و خیلی راحت می‌شود فهمید که آن نقش اضافه است و اگر حذف شود هم لطمه‌ای به داستان نمی‌خورد؛ اما در این دو تئاتر واقعاً به دختر بچه احتیاج داشتم و دیدم که بهتر است از دخترهای خودم استفاده کنم تا مشکلی برای کسی ایجاد نشود.

 

 

در حال حاضر در حیطه نمایشنامه‌نویسی مشغول چه فعالیت‌هایی هستید؟

مجموعه جدید نمایشنامه‌های اجرا نشده من تحت عنوان "سه‌سه" چندی پیش چاپ شد و در روز ۲۵ تیرماه هم مراسم رونمایی آن با حضور  قطب‌الدین صادقی و رحمت امینی به عنوان منتقد در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد. این مجموعه توسط چاپ نیستان چاپ شده است و مرکز پخش آن نشر ققنوس است. مجموعه "سه‌سه" شامل سه نمایشنامه بلند و سه نمایشنامه کوتاه است. نمایشنامه‌های بلند این مجموعه با نام‌های "صبح به خیر"، "فیش آباد"، "مهندس" و سه نمایش نامه کوتاه "درمان،" "راه" و "برزخ" است. مجموعه نمایشنامه‌های "سه‌سه" تجربه جدیدی از من در حوزه نمایشنامه‌نویسی است.

 

در میان این ۶ نمایشنامه، فقط نمایشنامه "مهندس" رویکرد دینی دارد. نمایشنامه "درمان" درخصوص بهداشت و نمایشنامه "برزخ" در کما می‌گذرد. "فیش آباد" هم یکی از بهترین‌ نمایشنامه‌های این مجموعه است که یک نگاه طنز انتقادی و اجتماعی دارد. به جز مجموعه نمایشنامه‌های "سه سه"، یک مجموعه داستان هم در نوبت انتشار دارم که فعلاً نامش "ننه کاراته" است. این مجموعه شامل ۶ داستان طنز است که رگه‌های فیلمنامه و نمایشنامه هم دارد و به نوعی اولین تجربه من در قالب داستان‌نویسی محسوب می‌شود. برای انتشار این مجموعه از طرف وزارت ارشاد کمی تعلل صورت گرفته که امیدوارم این مجموعه داستان هم به بهانه نمایشگاه کتاب، هفته کتاب یا هر چیز دیگری منتشر شود. به مخاطبان قصه و داستان اطمینان می‌دهم که از این مجموعه خوش‌شان بیاید.

 

چندی پیش برخی از نمایشنامه‌های‌تان به چاپ دوم رسید. در خصوص آن نمایشنامه‌ها هم توضیح بدهید.

نمایشنامه‌های "مجلس برادر کشی" (نشر افراز) و "الهه" نشر نیستان به چاپ دوم رسیده‌اند که من آنقدر از این موضوع خوشحالم که حد ندارد. دلیلش هم این است که کتاب در جامعه ما جایی ندارد و اگر داشته باشد، رمان‌های خارجی، رمان‌های ایرانی و داستان‌ها نسبت به نمایشنامه در اولویت هستند. از میان نمایشنامه‌ها هم نمایشنامه‌های خارجی در برابر نمایشنامه‌های ایرانی در اولویت قرار می‌گیرد و وقتی در چنین شرایطی نمایشنامه‌های من به چاپ دوم می‌رسند، حس خوبی به من می‌دهد و مرا به نوشتن نمایشنامه ترغیب می‌کند. مجموعه نمایشنامه‌های "سه‌سه" هم در همین مدت کوتاه فروش خوبی داشته و امیدوارم این مجموعه هم به چاپ دوم برسد.

 

به تازگی در عرصه سینما چه فعالیت‌هایی انجام داده و چه فیلمی در نوبت اکران دارید؟

من در آستانه ساخت فیلمنامه "رنگ خورشید" برای گروه سنی کودک و نوجوان بودم که از خودم سؤال کردم آیا تاکنون فیلم کوتاه ساخته‌ای که می‌خواهی فیلم بلند بسازی؟ به همین خاطر فعلاً از ساختن فیلم "رنگ خورشید" منصرف شدم و تصمیم گرفتم ابتدا فیلم کوتاه بسازم و بعد به سراغ آن فیلمنامه بروم. اولین فیلم کوتاهی که می‌سازم، "شش در چهار" نام دارد که تهیه‌کنندگی آن برعهده کریم رجبی است. بعد از آن یک فیلم کوتاه دیگر خواهم ساخت و تازه آن زمان به سراغ تولید تله‌فیلم "رنگ خورشید" می‌روم چون دوست ندارم خودم به همان نقدی متهم شوم که همیشه به دیگران داشته‌ام. در حال حاضر فیلم سینمایی"به کارگر ساده نیازمندیم" را در  اکران دارم. تجربه کار کردن با آقای منوچهر هادی خیلی تجربه خوبی بود و به نظرم این فیلم جزو فیلم‌های خوب آقای هادی است. موضوع این فیلم در خصوص درگیری طبقه فرادست و فرودست جامعه است و به مقوله بیکاری می‌پردازد که دغدغه سه چهار دهه اخیر این جامعه است. این فیلم داستان سه کارگر را روایت می‌کند که من یکی از آن سه کارگر هستم و نقش خوبی در آن دارم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سیروس همتی

 

کلام آخر...

در مدیریت دولت یازدهم یک آرامشی به وجود آمد که قابل مقایسه با دوره گذشته نیست. آن زمان ما مدیری داشتیم که تئاتر و تئاتری‌ها را نمی‌شناخت اما خوشبختانه مدیر فعلی مرکز هنرهای نمایشی هم تئاتری‌ها را می‌شناسد و هم خودش یک زمانی در خوزستان تئاتر کار می‌کرده است. الان یک آرامش نسبی بعد از طوفان نصیب تئاتر شده اما وضعیت هنوز راضی‌کننده نیست. تلویزیون دارد به طوری عجیب زیر پای تئاتر می‌زند و هیچ تئاتری را تبلیغ نمی‌کند. باید یک تعاملی میان مدیریت مرکز هنرهای نمایشی یا معاونت امور هنری وزارت ارشاد با آقای عسگرپور صورت بگیرد تا تلویزیون در کنار تبلیغ چیپس و پفک، تئاتر هم تبلیغ کند. من به شدت از تلویزیون بابت این موضوع گلایه‌مند هستم و امیدوارم در رسانه ملی کشور به تئاتر توجه شود. از طرفی امیدوارم خود مسئولین تئاتری هم یک اساسنامه دقیق تنظیم کنند تا شخصی چون سیروس همتی که سه دهه سابقه فعالیت در تئاتر دارد، اگر یک سال به هر دلیلی تئاتر کار نکرد، یک مبلغی از بودجه مصوب تئاتر بگیرد و بین اعضای گروهش پخش کند تا گروه‌های تئاتر به خاطر به دست نیاوردن فرصت اجرا یا به هر دلیل دیگری از هم نپاشند و بازیگرها و سایر عوامل به سراغ شغل‌های دیگر نروند، بلکه تمام تمرکزشان را روی پیشرفت تئاتر کشور بگذارند. 

 

 

 

 

 

 

  • 9
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش