چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۱۰ - ۱۴ فروردین ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۱۰۱۱۳۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت و گو با رقیه توکلی، کارگردان فیلم «مادری»

فیلم مادری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

فیلم «مادری» از فیلم‌هایی است که به‌ موقع اکران شد، یعنی زمانی اکران شد که چند روز بعدش، روز جهانی زن بود و روز بعد از آن هم در ایران، روز مادر بود. فیلمی زنانه که هم از نامش که مادری است زنانگی فیلم مشخص است و هم از محتوایش. فیلمساز در «مادری» سراغ یک فیلم با لوکیشن شهرستانی رفته است و «مادری» را در شهر مادری‌اش ساخته است. او اهل یزد است و آن‌جا را دوست دارد.

 

به همین خاطر هم هست که همه فیلم‌های کوتاهی که پیش از «مادری» نام او را به‌عنوان کارگردان بر خود دارند، در یزد تولید شده‌اند. توکلی دارای مدرک کارشناسی سینما و کارشناسی‌ ارشد ادبیات نمایشی است و ساخت بیش از ۳۰ فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه کاری خود دارد که برای آنها جوایز معتبر و متعدد داخلی و خارجی دریافت کرده است. نازنین بیاتی،‌ هانیه توسلی، ملیسا ذاکری، مریم بوبانی، آنا زارع، سجاد اسماعیلی و هومن سیدی بازیگران فیلم سینمایی «مادری» هستند که به تهیه‌کنندگی سیاوش حقیقی در شهر یزد فیلمبرداری شده است.

 

داستان «مادری» درباره زندگی دو خواهر است که یکی عشقش را رها کرده و دیگری عشقش او را رها کرده است. رقیه توکلی خودش نویسندگی این فیلم را به عهده داشته و سیاوش حقیقی، تهیه‌کننده «مادری» است. توکلی می‌گوید: بدش نمی‌آید در سینمایی که زنانه می‌نامندش بماند، چراکه او زن است و فیلم‌هایش هم ناخودآگاه زنانه. کارگردان مادری معتقد است؛ مردهایی که درباره زنان فیلم می‌سازند، به دلیل این‌که شناخت زیادی نسبت به زن‌ها ندارند، عمدتا در این زمینه نمی‌توانند موفق عمل کنند، بنابراین او به‌عنوان یک کارگردان زن از این‌که در این سبک از فیلمسازی بماند، هراسی ندارد. «شهروند» بعد از نمایش «مادری» در سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر با کارگردان این فیلم سینمایی گفت‌وگو کرده است. شرح گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

 

  معمولا ساخت فیلم اول ساخت است؛ شما هم این سختی را تجربه کردید؟

سخت چیز کمی است، چون همه چیزش در یک کلمه خلاصه می‌شود. شاید در یک کلمه از لفظ سخت استفاده کنیم، اما روند ساخت نخستین فیلم بلند من چیزی بیش از این کلمه است. پیداکردن سرمایه‌گذار و تلاش‌کردن‌ها و نگرانی و اضطراب‌ها که مشکل بود، از طرفی هم کار ما در شهرستان می‌گذشت و این، استرس‌ها را دوچندان می‌کرد و فشار کارمان بیشتر شده بود، اما درنهایت خوشحالم که این سختی‌ها را پشت‌سر گذاشتیم و امیدوارم که فیلم در جشنواره با استقبال مردم روبه‌رو شود و نظر آنها را جلب کند. من قبل از «مادری»، فیلم‌های مستند و کوتاه زیادی ساخته بودم و فوق‌لیسانس ادبیات نمایشی دارم و به دلیل رزومه‌ای که داشتم، عوامل به من اعتماد می‌کردند و از این بابت دچار مشکل نشدم.

 

  هنگام نمایش فیلم معمولا به‌ویژه اگر کارگردان فیلم اولی هم باشید، سخت می‌گذرد. شما چه احساسی خواهید داشت؟

بی‌نهایت اضطراب دارم، چون تاکنون این حس را تجربه نکرده‌ام و احساس می‌کنم که اصلا نتوانم در سالن بایستم، البته من سر اکران نخستین فیلم کوتاهم در دانشگاه نیز همین اضطراب را داشتم و ته سالن ایستاده بودم و منتظر واکنش تماشاگران بودم، که خوشبختانه با نظرات مثبتی مواجه شد، این روز‌ها هم همان احساس آن روز به من دست داده است و امیدوارم که پایانش مثل بار اول خوب باشد. باید این موضوع را قبول کنیم که فیلمسازان جوان برای شروع کار مانند من که موضوع کم‌ریسک‌تری را انتخاب کردم، دست به انتخاب می‌زنند، موضوعاتی که فکر نکنند قرار است کار عجیب و غریبی انجام دهد. به‌شخصه باید فیلمسازی را با اعمال دغدغه‌های شخصی خودم در آرامش پیش ببرم و فکر می‌کنم بهترین کار است.

 

  آن‌طور که از سال‌های قبل معروف است، فیلم‌ اولی‌ها، معمولا دچار اشکال می‌شوند، شما هم به‌عنوان کسی که فیلم اولتان را ساختید، از آن مشکلات را داشت؟

البته این بستگی به دید آدم‌ها دارد. به ‌هرحال از نظر من همیشه قدم اول را برداشتن هم قشنگ است و هم سختی‌های خاص خودش را دارد، بنابراین شما به‌عنوان یک فیلم ‌اولی هم جذابیت‌ها و استرس‌های خاصی را تجربه می‌کنید و هم در کنارش تجربه شروع یک کار جدید می‌تواند تکرارناشدنی به حساب بیاید. من پیش از ساخت فیلم «مادری»، فیلم کوتاه خیلی زیاد کار کرده بودم و این فیلم‌ها در جشنواره‌های مختلف جایزه گرفته بودند و اتفاقات خوبی برایشان افتاده بود.

 

من آن فیلم‌های کوتاه‌ را داشتم و به همین خاطر هم عوامل فیلم به من اعتماد کردند، وارد فیلمم شدند و کارشان را آغاز کردند، اما رزومه من محدود به همین فیلم‌های کوتاه‌ بود. وقتی تجربه یک فیلم سینمایی داشته باشید، باعث می‌شود در کار بعدی وضع بهتری داشته باشید و برای کارهای بعدی هم می‌تواند اتفاقات خوبی بیفتد. همین ناشناخته‌بودن یک کارگردان فیلم‌ اولی باعث می‌شود کار کمی سخت‌تر شود اما امروز من فیلمم را ساخته‌ام و فیلمم در جشنواره فیلم فجر حضور داشته، بنابراین وضع از این به بعد تفاوت بسیاری دارد. البته فیلم‌های کوتاهی که پیش از این ساخته بودم، به کمکم آمد.

 

من پیش از این، در کار سینمایی هیچ‌وقت دستیار کارگردان هم نبودم و نهایتِ وقتی هم که برای یک فیلم کوتاه صرف می‌کردم، بین ٥ تا ٦ روز بود. این اولین‌بار بود که همزمان زیاد سر فیلمبرداری بودم، هم بازیگران حرفه‌ای برای فیلمم کار می‌کردند و هم در شهرستان کار می‌کردیم. از سوی دیگر، مسائل مالی هم تأثیر خودش را داشت. درست است که همه کارها تهیه‌کننده دارد، اما وقتی کار اول باشد، ناخودآگاه درگیر مسائل مالی هم می‌شوید. این درگیری ذهن را پر از تشویش و استرس می‌کند. با این وجود، از نتیجه کار راضی بودم و پذیرفته‌شدن «مادری» در جشنواره هم رضایتم را بیشتر کرد.

 

  اصل و قاعده اقتصاد می‌گوید پول را جایی سرمایه‌گذاری کن که بازگشتش تضمین شود. در سینما هم سرمایه‌گذارها وقتی حاضر به همکاری می‌شوند که بدانند سرمایه‌ای که هزینه کرده‌اند، بازخواهد گشت.

 

این کار طبیعتا برای یک فیلم ‌اولی کار چندان ساده‌ای نیست. با این توضیح شما چطور توانستید سرمایه‌گذار جذب فیلم «مادری» کنید؟

ظاهرا برای فیلم ‌اولی‌ها چیزی شبیه قانون به وجود آمده که براساس آن، فیلم ‌اولی‌ها باید سرمایه داشته باشند و بعد به سراغ تهیه‌کننده بروند. من چند سالی بود که با شرکتی در شهر یزد در زمینه کارهای سینمایی، عکاسی و فرهنگی همکاری می‌کردم. مدیرعامل شرکت از کارهای من خوشش آمده بود و اعلام کرد شرکت حاضر است برای ساخت فیلم به من کمک کند. کمک آنها تبدیل به سرمایه‌گذاری در این فیلم شد. البته آنها هم آشنایی با فضای فیلمسازی نداشتند و همه اینها دست به دست هم داد که کار سخت‌تر شود.

 

  احتمالا به دلیل وجود همین سرمایه‌گذار بود که لوکیشن فیلم در شهر یزد بود؟

نه؛ یزد شهر مادری من است و در آن‌جا زندگی می‌کنم و همه فیلم‌های کوتاهم را در آن‌جا ساخته‌ام. حسم این است که در تهران همه فیلم می‌سازند. اگر من در شهر خودم فیلم نسازم، کجا این کار را انجام دهم؟ این برای من خیلی مسأله مهمی بود و خیلی دوست داشتم حتی اگر کوچکترین کاری هم در این زمینه از دستم برمی‌آید، آن را انجام دهم. اگر قرار است همین چند فیلم رزومه من باشد، دوست دارم در شهر خودم آنها را ساخته باشم و سختی‌هایش را هم به جان خریدم. عوامل و تجهیزات را به آن‌جا بردن و آنها را اسکان‌دادن با درنظر گفتن این موضوع که همه آنها دور از خانواده‌هایشان هستند، روی فضای کاری تأثیر می‌گذارد اما من همه اینها را به جان خریدم تا این اتفاق بیفتد. فیلمبرداری ٤٠روز طول کشید.

 

  یکی از سوالات دیگری که احتمالا پیش می‌آید این است که بعضی بازیگران با یک فیلم‌ اولی کار می‌کنند؟ دلیلش هم این است که ممکن است فیلمشان دیده نشود. البته این یک قانون کلی نیست اما ممکن است اتفاق بیفتد...

البته حرفتان درست است اما من رزومه خوبی داشتم. تحصیلاتم سینمایی است. کارگردانی سینما خوانده‌ام و فوق‌لیسانس ادبیات نمایشی دارم. فیلم‌های کوتاه زیادی ساخته بودم و فیلم‌هایم در جشنواره‌های مختلف دیده شدند.

 

جالب است که هر ملاقاتی با بازیگرانم داشتم، آنها آن‌قدر در مورد من سرچ کرده بودند که وقتی می‌خواستم در مورد خودم توضیح بدهم، می‌دیدم آنها خودشان بیشتر از اینها را می‌دانند. من سرمایه‌هایی در دست خودم داشتم. تلاش‌هایی که در سال‌های اخیر انجام داده بودم، بالاخره به کمکم آمد. از روزی که در‌‌ سال ٨٣ به تهران آمدم تا سینما بخوانم تا ‌سال ٩٥ که فیلم «مادری» ساخته شد، ١٢‌سال می‌گذرد. من در این مدت آهسته‌آهسته تلاش خودم را انجام دادم، یعنی یک شبه کاری انجام ندادم.

 

  طی این ١٢‌‌سال به شیوه خاصی از کارگردانی رسیده‌اید؟

مسأله‌ای که هست و باید درباره‌اش صحبت کنم، زنانگی است. حس‌های زنانه برای من خیلی مهم است و سعی کردم آن را در فیلم نشان بدهم. البته نمی‌دانم اسمش را می‌شود سبک خاصی گذاشت یا نه، اما وقتی فیلم‌هایم را کنار هم می‌بینند، می‌گویند خیلی شبیه هم هستند. معلوم است این فیلم «رقیه توکلی» است. در هرحال فضای روحی خودم در فیلم‌هایم هست. شاید خیلی‌ها این نوع نگاه را نپسندند اما خب روحیه من است و در من وجود دارد.

 

  دغدغه شما در «مادری» چه بود؟ واقعا قصه‌ای که مادری روایت می‌کند و خودتان هم آن را نوشته‌اید، مسأله شماست؟

همان‌طور که گفتم، ١٢‌سال پیش که به تهران آمدم، در خانه دانشجویی زندگی کردم؛ با دختران زیادی همخانه و با خانم‌های زیادی در ارتباط بودم. ماجراهایی که در اطراف من شکل می‌گرفت، مربوط به همین زن‌ها بود. ما درباره احساسات حرف می‌زدیم. اینها کم‌کم به درگیری ذهنی من مبدل شد. در آخرین فیلم‌های کوتاهم دانه‌به‌دانه این موارد را آورده‌ام، اما ماجرای نوا و گلنار، در واقع ماجرایی بود که دوست داشتم در آن تضاد عشقی و فکری دو خواهر را نشان دهم اما نمی‌توانستم در فیلم کوتاه این کار را انجام دهم.

 

می‌طلبید در فیلم بلند سینمایی این ماجرا را نشان دهم. من تا امروز فیلمنامه فرد دیگری را کار نکرده‌ام اما اگر هم بخواهم کار کنم، حتما باید دغدغه خودم باشد و باید آن را بازنویسی کنم. یک دغدغه و عشق درون من اتفاق افتاده بود، شاید یک نوع بی‌قراری و ناآرامی بود. به نظرم تا قبل از این فیلمی تا این حد دخترانه و احساسی نداشته‌ایم؛ یعنی دختری که تا این حد با احساسات خودش کلنجار می‌رود. همیشه فکر می‌کردم این‌طور فیلمی بسازم و تلاشم را هم کردم تا به آنچه مدنظرم بود، برسم.

 

نگاهی به «مادری»

در طول تماشای فیلم «مادری»، ما با شخصیت‌هایی روبه‌رو هستیم که نه‌تنها خوب پرداخته نشده‌اند، بلکه اتفاقاتی که برایشان می‌افتد نیز، به خوبی بیان نشده‌اند! از ابتدا با یک معرفی اجمالی، داستان آغاز می‌شود؛ داستانی که حتی نقطه ابتدای آن و تمرکز اصلی فیلمنامه تا مدتی مشخص نیست و بیننده تنها یک‌سری از پلان‌ها را می‌بیند که انگار به هم مربوط هستند و می‌خواهند ذهن مخاطب را به نتیجه‌گیری‌هایی سوق دهند. این مورد تا حدود دقایق ۳۰ یا ۴۰ فیلم حل شده و داستان بالاخره ریتم خود را یافته و روان می‌شود؛ تا حدود ۱۰دقیقه این ریتم خوب حفظ می‌شود و دقیقا در همین مواقع، مشکل بعدی فرا رسیده و انسجام فیلم به کل به هم می‌ریزد.

 

عشق‌ها به هم گره می‌خورند و حوادث یکی پس از دیگری پیش می‌آیند. این درحالی است که برخی از این حوادث یا در قصه گنجانده شده‌اند و انگار در هماهنگی با سناریوی اصلی نیستند یا منطقی پشت آنها نیست. دیالوگ‌های فیلم و اتفاقات بی‌دلیل ناشی از آنها نیز در ذوق بیننده می‌زنند و انگار همه چیز با دستپاچگی کار شده و اما همه این ماجرا‌ها روایت می‌شوند تا به پایان‌بندی برسیم که البته انتظارش را از مدت‌ها قبل می‌کشیدیم. شعارزدگی، - بازهم- اتفاقات بی‌دلیل و عدم‌ انتقال حس باعث می‌شود تا این پایان‌بندی نیز، مانند بسیاری دیگر از ملودرام‌هایی که می‌خواهند متفاوت باشند، محکوم به شکست و تا حدی سانتی‌مانتال باشد.

 

با وجود تزریق چند شخصیت فرعی برای جذاب‌کردن داستان (خصوصا پسر همسایه یا سجاد) اما، آنها نیز مانند شخصیت‌های اصلی به درستی تعریف نشده‌اند و شاید حتی حضور بعضی از آنان کاملا غیرضروری باشد. همچنین از ابتدایی‌ترین لحظه فیلم تا پایان، دو شخصیت زن اصلی، به هیچ‌گونه تحول یا تغییری نرسیده و همان‌گونه که وارد داستان شده‌اند، پایان می‌یابند؛ به‌طور خلاصه، هیچ‌گونه درگیری شخصیتی در پایان‌بندی گنجانده نشده است. عنوان فیلم نیز مانند محتوایش شعارگونه است.

 

در «مادری»، همه برای یکدیگر مادری می‌کنند؛ نگرانند، «دست خودشان نیست»... البته از تأثیر سکانس پایانی در نامگذاری فیلم نیز نباید غافل شویم؛ خاله‌ای که مادر می‌شود. «تو مادر خوبی می‌شوی» هم از همان اواسط فیلم، پایان را تا حدودی لو داده بود! با این‌که سخن پایانی در ذات خود زیباست و تا حدودی انسانی (اگر البته بی‌مسئولیتی مرد در قصه «مادری» را نادیده بگیریم)؛ اما مخاطب فیلم، باید به چه چیزی متصل شود تا تمامی اتفاقات را با عمق وجود باور کند؟

 

شخصیت‌پردازی نادرست و ناقص، عدم رعایت فرم صحیح داستانگویی و زندگی شخصی خاله‌ای که انگار دیگر مهم نیست و فراموش می‌شود (اگر نامش را فداکاری کاذب و بی‌دلیل مادر اصلی و در ادامه آن، خاله بچه نگذاریم!)، همه و همه باعث می‌شوند

 

تا با وجود تاثیرگذاری متوسط، سپردن مادریِ یک دختربچه به خاله‌اش درحالی‌ که پدری ضعیف دارد، چیزی جز یک شعار فمنیستی به نظر نیاید. با این‌که در تمام طول مدت فیلم، نویسنده و کارگردان سعی در برقراری مساوات میان زن و مرد داشته، اما درنهایت از شخصیت نامزد و پدر اصلی داستان که کلیدی‌ترین مردان نیز هستند، غافل شده و آنان را به ترتیب، خائن و ضعیف نشان می‌دهد؛ درحالی‌ که تلاش و دوندگی پدر را در اواسط فیلم برای نگه‌داشتن زندگی، همسر و دخترش شاهد بودیم.

 

در متن به وضوح دیده می‌شود که زنان و مردان یزدی عموما انسان‌هایی نشان داده شده‌اند که در زندگی خصوصی دیگران سرکشی می‌کنند، پشت غریبه‌ها را خالی می‌کنند، زیر قول خود می‌زنند، دروغ می‌گویند و... اگر لوکیشن و مردم این فیلم نیز تهران بودند، با تعمیم این موارد به جامعه، می‌توانستیم حتی به این قضیه برسیم که «مادری» علاوه بر سناریوی خود، درحال آسیب‌شناسی اجتماعی نیز هست؛ ولی نبودن این موارد در شخصیت‌های مهاجر تهرانی و همه آنها در برابر اخلاقیات مردم یزد. گرچه فیلمبرداری در یزد، در برخی موارد جزیی به کمک فیلم آمده و معماری سنتی آن باعث تلطیف فضا می‌شود، اما بیانات ضدیزدی فیلم آنقدری هستند که باعث شوند شعارهای فیلم از قبل هم بیشتر شود.

 

فیلمنامه و متن «مادری» اشکالاتی دارند که در میان- حتی- فیلم اولی‌ها نیز، کمتر شاهد آنها هستیم. عدم‌ رعایت ساختار و انسجام متن، زیاده‌گویی و شعارزدگی و پرداخت ضعیف و سطحی‌نگری به حوادث و کاراکترها ازجمله موارد کلیدی هستند که متن «مادری» فاقد آنهاست. همچنین دیده‌شدن تعداد زیادی پلان کاملا بی‌محتوا در میان فیلم، مادری را از ریتم خارج می‌سازد. به دلیل ضعف متن، هیچ‌یک از بازیگران نتوانسته‌اند نقش‌های خود را شناخته و اجراهایی قابل قبول ارایه دهند. با مقایسه بازی «هانیه توسلی» در مادری و «بن‌بست وثوق» می‌بینیم که خودِ توسلی قادر به خلق موقعیت‌هایی جذاب با نشان‌دادن میمیک‌های خوب و اکت نسبتا خوب است؛

 

درنتیجه آنچه شاید باعث درخشش او در بن‌بست وثوق و بازی بسیار بد و مصنوعی وی در مادری شده، شکست‌خوردن فیلمنامه در خلق شخصیت‌باورپذیر باشد. تصاویر اما گاهی خوب درآمده و زاویه و عمق نماها در لحظاتی از فیلم جذاب هستند. «هایده صفی‌یاری» نیز کار تدوین را به خوبی انجام داده است. نکته‌ای که شخص بنده را به فکر وا داشته، این است که چرا چنین فیلمنامه‌ای که متنش اضافی است، به یک فیلم بلند ٩٠دقیقه‌ای تبدیل شده درحالی ‌که شاید به‌عنوان یک فیلم کوتاه ٣٠دقیقه‌ای، می‌توانست به اثری قابل قبول یا حتی عالی تبدیل شود! در نهایت، با سخنی از آلفرد هیچکاک، فیلمساز مؤلف آمریکایی، متن را به پایان می‌رسانم: «برای ساختن یک فیلم عالی به سه چیز نیاز داری: فیلمنامه، فیلمنامه، فیلمنامه.»

 

 

رضا جمالی

 

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 14
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
مائوریستو موتا پائز بیوگرافی مائوریسیو موتا پائز؛ سرمربی والیبال

تاریخ تولد: ۲۶ مه ۱۹۶۳

محل تولد: ریو دو ژانیرو، برزیل

ملیت: فرانسه

حرفه: سرمربی والیبال

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴ تاکنون

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش