رابین ویلیامز از همان آغاز کارش، بعد از آنکه از رشتهی علوم سیاسی انصراف داد تا در کالج مارین تئاتر بخواند، استعداد عجیبش را بهنمایش گذاشت و با بداههپردازیهای فوقالعادهاش تمام اعضای گروه را متحیر میکرد. او در ۲۲سالگی بورسیهی مدرسهی جولیارد نیویورک را بهدست آورد و در آنجا هم درخشید تا در کنار کریستوفر ریو بهعنوان یکی از دو دانشجوی برتر دورهاش انتخاب و به برنامهی پیشرفتهی مدرسه معرفی شود. این دو تا زمان مرگ ریو در سال ۲۰۰۴ دوستانی صمیمی بودند.
تواناییها و استعداد ویلیامز تمام استادان جولیارد را شگفتزده کرده بود، تا اینکه مدیر این مدرسه به ویلیامز پیشنهاد کرد جولیارد را ترک کند چون این مدرسه دیگر چیزی برای آموختن به او ندارد؛ اساتید مدرسه او را نابغهای میدانستند که شیوهی آموزشی محافظهکار و کلاسیک مدرسه مناسب او نبود و از همین رو بود که وقتی او جولیارد را ترک گفت، هیچکس تعجب نکرد.
ویلیامز فعالیت هنریاش را با اجرای استندآپ کمدی در اواسط دههی ۱۹۷۰ در کمدیکلابهای سانفرانسیسکو آغاز کرد و از بنیانگذاران رنسانس کمدی در این شهر شد. پس از مدتی به لسآنجلس رفت و کارش را در کلابهای آنجا ادامه داد. در یکی از این کلابها یک تهیهکنندهی تلویزیونی بهنام جورج اشلاتر او را دید و استعداد او را دریافت. اشلاتر او را به تلویزیون برد تا استندآپهایش را روی آنتن بفرستند.
این سرآغاز فعالیت تلویزیونی ویلیامز بود و در دو سال بعد در چندین نقش میهمان در سریالهای تلویزیونی بازی کرد. نخستین نقش اصلیاش در سریال کمدی علمیتخیلی «مورک و میندی» (۱۹۷۸-۱۹۸۲) بود که برایش نخستین جایزهی گلدنگلوب را در سال ۱۹۷۹ به ارمغان آورد.
سال بعد در نسخهی سینمایی کمدی ماجراجویانهی «ملوان زبل» (۱۹۸۰) در نقش عنوان و با کارگردانی رابرت آلتمن حضورش در سینما را آغاز کرد. حضورش در سینما، تلویزیون و استندآپ کمدی همچنان ادامه داشت تا سال ۱۹۸۷ که در فیلم «صبحبهخیر، ویتنام» با کارگردانی بری لوینسون به نقطهی عطف فعالیت هنریاش رسید، نامزد اسکار شد و دومین گلدنگلوبش را این بار برای سینما گرفت.
چهار فیلم برتر این بازیگر فراموشنشدنی را مرور میکنیم:
۴. خانم داوتفایر (Mrs. Doubtfire) (۱۹۹۳)
در این فیلم کمدی خانوادگی، بهکارگردانی کریس کلمبوس، رابین ویلیامز در نقش بازیگری بازی میکند که همسرش از او جدا میشود و حضانت بچهها را هم بهدست میآورد و او برای وقت گذراندن با فرزندانش خودش را بهشکل زن خدمتکار میانسالی درمیآورد و وارد خانهی همسر سابقش میشود.
فیلم با وجود نقدهای متناقض منتقدان در گیشه درخشید و در برابر بودجهی اندک ۲۵میلیون دلاریاش فروشی بالغبر ۴۴۱میلیون دلار را ثبت کرد. رابین ویلیامز چهارمین جایزهی گلدنگلوبش را برای بازی در این فیلم بهدست آورد ضمن اینکه فیلم هم برندهی جایزهی گلدنگلوب بهترین فیلم کمدی/ موزیکال شد. گریم فوقالعادهی ویلیامز هم از نظرها دور نماند تا جایزهی بهترین چهرهپردازی سهم این فیلم از جوایز اسکار باشد.
۳. صبحبهخیر، ویتنام (Good Morning, Vietnam) (۱۹۸۷)
همانطور که گفتیم این کمدیدرام زندگینامهای با کارگردانی بری لوینسون را میتوان نقطهی عطف بازیگری رابین ویلیامز دانست. داستان فیلم در سایگون ویتنام در سال ۱۹۶۵ و در زمان جنگ ویتنام میگذرد. ویلیامز در این فیلم در نقش یک مجری رادیویی در رادیوی نیروهای مسلح امریکا ظاهر میشود که برخلاف مجریهای دیگر خیلی علاقهای به آدابورسوم سنتی ندارد و اجرایی متفاوت با موسیقیهای راکاندرول را پخش میکند و خیلی زود در میان سربازان محبوب میشود، اگرچه فرماندهان نظامی چندان از این موضوع دل خوشی ندارند.
ویلیامز بیشتر اجراهای رادیویی در این فیلم را بهصورت بداهه اجرا کرد و فیلم چه از منظر نگاه منتقدان و چه از جانب استقبال مردم کاملاً موفق بود. این فیلم با بودجهی ۱۳میلیون دلاری ساخته شد و نزدیک به ۱۲۴میلیون دلار فروخت. ویلیامز برای بازی در این فیلم دومین گلدنگلوبش را بهدست آورد و نخستین نامزدیاش را در جوایز اسکار و بفتا ثبت کرد، اما اسکار را به مایکل داگلاس بازیگر فیلم «والاستریت» و بفتا را به جان کلیز بازیگر «ماهیای به نام وندا» واگذار کرد.
۲. انجمن شاعران مرده (Dead Poets Society) (۱۹۸۹)
این کمدیدرام با کارگردانی پیتر ویر که در رتبهی ۲۳۳ برترین فیلمهای تاریخ سینما تا به امروز قرار دارد، از بازی رابین ویلیامز در نقش اصلی بهره میبرد. داستان فیلم در سال ۱۹۵۹ او در این فیلم نقش یک معلم ادبیات انگلیسی را بازی میکند که جایگزین معلم دیگری شده و با معلم قبلی بسیار تفاوت دارد و نگاه بچهها را نهتنها به ادبیات و شعر بلکه به تمام زندگی تغییر میدهد.
این فیلم هم تحسین منتقدان را برانگیخت و در گیشه هم بسیار موفق بود: فروشی نزدیک به ۲۳۶میلیون دلار در مقابل بودجهی ۱۶میلیون دلاری. فیلم در چهار رشتهی اصلی بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه و بازیگر اصلی مرد (ویلیامز) نامزد اسکار شد و فقط در رشتهی فیلمنامه به جایزه رسید. دومین نامزدی اسکار ویلیامز هم مثل نامزدیاش در گلدنگلوب و بفتا نافرجام بود و او نتوانست بر دنیل دیلوئیس و بازی جاودانهاش در «پای چپ من» در اسکار و بفتا و بر تام کروز بازیگر «متولد چهارم ژوئیه» غلبه کند.
۱. ویل هانتینگ خوب (Good Will Hunting) (۱۹۹۷)
صدویکمین فیلم برتر تاریخ سینما تا به امروز، اگرچه بر اساس قواعد کلاسیک رابین ویلیامز را در نقش مکمل به بازی گرفته است، اما اوست که شخصیت اصلی را متحول میکند. مت دیمون که در نقش عنوان (ویل هانتینگ) بازی میکند نابغهای عصیانگر است که در یک دانشگاه کارگر نظافتچی است، اما با نبوغی ذاتی دشوارترین مسائل ریاضیات را حل میکند.
وقتی او بهخاطر یک نزاع خیابانی دستگیر میشود، دادگاه او را به گذراندن دورههای مشاورهی روانشناسی مجبور میکند. هیچکدام از روانشناسها از پس این نابغهی عاصی برنمیآیند تا اینکه «شان مگوایر» (با بازی ویلیامز) پروندهی او را میپذیرد. فیلمنامه را مت دیمون و بن افلک نوشتند و خودشان هم در فیلم بازی کردند و گاس ونسنت هم فیلم را کارگردانی کرد.
فیلم با بودجهی ۱۰میلیون دلاری ساخته شد و قریب به ۲۲۶میلیون دلار فروخت. فیلم در ۹ رشته نامزد اسکار شد، از جمله: بهترین فیلم، کارگردانی، فیلمنامه، بازیگر اصلی و مکمل مرد (دیمون و ویلیامز) و بازیگر مکمل زن (مینی درایور)؛ و توانست به دو اسکار بهترین فیلمنامه و بازیگر مکمل مرد دست یابد تا رابین ویلیامز در چهارمین نامزدی اسکارش در طول یک دهه بالاخره این جایزه را بهدست آورد.
ویلیامز دو سال بعد از ناکامی در نامزدی برای «انجمن شاعران مرده»، برای فیلم «شاه ماهیگیر» (۱۹۹۱) هم نامزد اسکار شده بود که این بار رقیبی سخت مثل آنتونی هاپکینز در «سکوت برهها» را در مقابل داشت و لاجرم به جایزه نرسید.
یاسین محمدی
- 15
- 4