جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۰:۰۵ - ۰۸ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۱۹۷۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

ناگفته‌های مجری و گزارشگر قدیمی برنامه‌های ورزشی

چرا «عباس بهروان» افسرده و غمگین شد؟

عباس بهروان,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

عباس بهروان را به خاطر دارید؟ بدون‌شک بچه‌های متولد دهه‌های قبل از ١٣٧٠ چهره و صدای گرم او را به یاد می‌آورند. آن زمان‌هایی که خبری از عادل فردوسی‌پور، مزدک میرزایی و محمدرضا احمدی نبود، چهره‌ای مثل عباس بهروان و تکیه کلام‌هایش در خاطره‌ها می‌ماند؛ او هنوز هم مثل گزارش‌هایش افعال را کامل و نشکسته می‌گوید. او که خالق جمله عجیب: « ازبین پاهای بازیکن حریف تونل باز می‌کند.» است.

 

حالا سال‌ها می‌شود که از همه آن دوران پرجنب و جوش شهرت و معروفیت فاصله گرفته. ورود عباس بهروان به برنامه‌های ورزشی صداوسیما یک اتفاق بود و حذف شدنش هم یک اتفاق. حذفی که از سر آن تصادف کذایی در‌سال ٨١ رقم خورد و به قول خودش این بار درحالی‌که برای اجرای برنامه از اصفهان به تهران رسید راننده آژانس او را رساند زیر تریلی! حادثه‌ای که باعث شد این گزارشگر ورزشی ٥٩ روز در کما باشد و بعداز بهبودی هم دیگر مورد قبول مدیران صداو سیما واقع نشد. موضوعی که باعث شد او تا به امروز خانه‌نشین شود و دیگر هیچ‌کس مثل سابق سراغش را نگیرد. با این حال خیلی‌ها که با صدای «بهروان» خاطره دارند و عادت داشتند در بیشتر برنامه‌های ورزشی او را در کنار مرحوم بهرام شفیع و صالح نیا ببینند، هنوز هم نمی‌دانند که در تمام این سال‌ها چه اتفاقی افتاد که باعث شد جای او را به دیگران دهند؟ این مصاحبه بخشی از حکایت زندگی عباس بهروان ٦٧ ساله است که ١٧‌سال اخیر را در سکوت و خاموشی گذراند.

 

«عباس بهروان» چهره شناخته شده‌ای برای دهه شصتی‌ها و نسل‌های قبل‌تر است. اگر بخواهید خودتان را به نسل جدید معرفی کنید چه می‌گویید؟

من اگر بخواهم خودم را به نسل جدید معرفی کنم می‌گویم، عباس بهروان هستم، ایرانی و البته اصفهانی. درست است که خیلی‌ها مرا به‌عنوان مجری و مفسر ورزش می‌شناسند، اما من از هنر شروع کردم، عاشق هنر بودم، هستم و خواهم بود. ازدواج کرده‌ام، دو فرزند پسر دارم. از زندگی‌ام راضی هستم، افتخار من خانواده‌ام هستند. بعضی از دوستان هرگاه به شهرت می‌رسند زندگی خانوادگی‌شان تَرَک برمی‌دارد، ولی من زندگی خوبی دارم و به وجود خانواده‌ام افتخار می‌کنم. همسر و فرزندانم مایه فخر و مباهاتم هستند. در یک خانواده فقیر و مذهبی به دنیا آمده‌ام. صداوسیما و کلا شهرت خیلی چیزها را به من آموخت و مدیون مردم بسیار با محبت و قدردان کشورم هستم.

 

ظاهرا همسرتان هم از خانواده ورزشی هستند.

خانواده همسر من کاملا ورزشی هستند. خواهر خانم من «گیتی محبان» قهرمان رشته شمشیر بازی درمسابقات آسیایی  ١٩٧٤بود و مدال طلا و برنز دارد. خواهر بزرگترش هم «فاطمه محبان» عضو تیم‌ملی والیبال بود. برادر خانم من «همایون محبان» یکی  از فوتبالیست‌های مطرح اصفهان بودند.

 

اینکه با خانواده‌ای ورزشی وصلت کردید اتفاقی بود یا به‌هرحال به واسطه شغل‌تان می‌خواستید که همسرتان هم با ورزش بیگانه نباشد؟

راستش همایون محبان از دوستان من بود و از طریق این دوستی ازدواج من و همسرم صورت گرفت. همسرم هم بسکتبال بازی می‌کردند. به‌هرحال  اگر در مورد ازدواجم بخواهم حرف بزنم باید به این نکته اشاره کنم که من برای همسرم با توجه به مطرح بودن و گرفتاری‌های کاری، شوهر سختی بودم، اما او پیوسته یار و مددکار من بود.

 

چند‌سال‌تان بود که ازدواج کردید؟

من ٣٠ ساله بودم که ازدواج کردم و به رحمت خدا رفتم.(می‌خندد)

 

پسران‌تان هم اهل ورزش هستند؟

بله نیما قهرمان بسکتبال جوانان اصفهان بوده و نادر هم قهرمان جوانان فوتبال بود.

 

از این بحث خارج شویم. قصه زندگی آقای بهروان در این ١٦ سالی که از رسانه دور بود را برای‌مان تعریف کنید.

با خانواده و دوستان گذر عمر کرده‌ام. اهل طبیعت هستم و رابطه خوبی با ادبیات دارم و زیاد مطالعه می‌کنم. در کل زندگی آرامی را سپری کردم. ولی به‌هرحال پیوسته مردمی که اینگونه سوال‌ها را از من می‌پرسند نمی‌دانم چه جوابی به آنها بدهم! گاهی اوقات حتی به من پیشنهاد می‌دهند که زندگی‌ات را بنویس و در قالب یک کتاب منتشرکن!

 

می‌خواهید بنویسید؟

راستش من عددی نیستم که بخواهم کتاب بنویسم. اما دوست دارم در یک جایی مسئولان به سوال‌هایی که شما از من می‌پرسید پاسخ دهند تا این معما حل شود!

 

برگردیم به دوران کاری شما در صداوسیما. آن زمان که اینترنت وجود نداشت و خیلی راحت نمی‌شد به اطلاعات ورزشی بازیکن‌ها بخصوص خارجی‌ها دسترسی پیدا کرد، منبع اطلاعاتی‌تان چه بود؟

سوال جالبی است. باید بگویم زمانی که من و مرحوم بهرام شفیع  مفسر و گزارشگر ورزشی بودیم، منبع اطلاعاتی ما دو روزنامه «کیهان ورزشی» و «دنیای ورزش» بود.

 

با این منابع می‌شد اطلاعات دقیقی داشت؟

سختی‌ها و مشکلات عجیب و غریبی داشتیم که خدا می‌داند! ضمن اینکه از وجود اساتید و کارشناسان بزرگ قدیمی هم محروم بودیم،‌ به ‌هرحال به لطف خداوند منان حافظه‌ام بد نیست و این را هم از مرحوم پدرم به ارث برده‌ام. با این حال با تلاش و کوشش سعی می‌کردیم اطلاعاتی به دست بیاوریم. برای همین هم بعد از مدتی به من لقب دایره‌المعارف ورزش ایران را دادند اما من معتقدم هنوز هم خیلی چیزها را نمی‌دانم و باید بیاموزم.

 

با این حافظه خوبی که دارید، اولین بازی‌ای که گزارش کردید را به خاطر دارید؟

بله! اولین گزارشی که انجام دادم، یک بازی فوتبال بود مربوط به دهه٦٠ بین تیم‌ملی ایران و چین.

 

شما به غیر از گزارش فوتبال، رشته‌های ورزشی مثل والیبال، هندبال و کشتی را هم گزارش می‌کردید؟ چطور راجع به قوانین و حتی اسم همه بازیکن‌ها اطلاعات داشتید؟

ببینید من اعتقاد دارم برای اینکه کسی در کارش موفق شود، باید همه چم‌وخم کارها را بداند. من با روسای فدراسیون‌ها، روسای هیأت‌های ورزشی، کارشناسان و نویسندگان ارتباط برقرار می‌کردم و چون عاشق کارم بودم، همه این مسائل را دنبال می‌کردم.

 

بین گزارشگرهای الان کار چه کسی را بیشتر می‌پسندید؟

ببینید وقتی صحبت از گزارشگران می‌شود، ناخودآگاه ذهنیت آدم‌ها به سمت و سوی گزارشگران فوتبال می‌رود؛ درصورتی که ما در رشته‌های دیگر هم گزارشگرهای مسلطی داریم. به ‌هرحال بین گزارشگرهای فوتبال عادل فردوسی‌پور و محمدرضا احمدی کارشان خوب است، اما مثلا در بین گزارشگرهای رشته‌های ورزشی آقای عامل گزارشگر کشتی خیلی عالی گزارش می‌کند. بنابراین گزارشگران خوب زیاد هستند اما بحث این است که یک عیب بزرگ در این ماجرا وجود دارد و آن هم این است که گزارشگران و مفسران ورزشی هیچ اتحادیه و سندیکایی ندارند که از حقوق من و امثال من دفاع کند. به‌عنوان نمونه همین اتفاق اخیری که برای عادل فردوسی‌پور افتاد‍‍! امروز یک مدیری می‌آید‌ و می‌گوید فلانی خوب است و برود روی آنتن اما فردا با تغییر مدیریت می‌گویند نه فلانی به درد نمی‌خورد بگذاریدش مسئول بایگانی!

 

در سال‌هایی که کار و زندگی‌تان به ورزش گره خورده بود، مافیای ورزش به سراغ‌تان نیامدند؟ منظورم این است که پیشنهادات اغواکننده‌ای نداشتید؟

مافیا که زیاد بود و اتفاقات زیادی افتاد، اما مهمترینش پیشنهادات اغواکننده خارج از ایران برای اجرای برنامه‌های صحنه‌ای و هنری و ورزشی داشتم! حتی گفته بودند که حاضر هستیم حقوق ١٥‌سال آینده‌ات را هم جلوتر پرداخت کنیم!

 

چرا قبول نکردید؟

به دلیل اینکه غیرشعاری عاشق کشور و مردم وطنم هستم و برای همین ماندم.

 

این پیشنهادات را زمانی که در صداوسیما کار می‌کردید، به شما دادند یا بعد از آن؟

بله در زمان فعالیتم بود. حتی من این مسأله و پیشنهادات را با ذکر دلیل و سند به گوش مقامات صداوسیما رساندم.

 

پایبندی شما به تعهدات کاری‌تان امتیازی برای شما محسوب شد؟ منظورم این است که وقتی رئیس و روسای‌تان فهمیدند که پیشنهادات اغوا‌کننده را به خاطر علاقه‌تان به کار و وطن رد می‌کنید، فایده‌ای هم داشت؟ یا قدردان بودند؟

والا آنها فقط می‌گفتند باریکلا چقدر خوب است که تو این‌قدر پایبند هستی و به وطنت عشق می‌ورزی اما در عمل ٣، ٤ نقطه!‌...

 

در یکی از مصاحبه‌های‌تان گفته بودید زمانی که برای اجرای برنامه از اصفهان به تهران می‌آمدید، جایی برای اقامت به شما نمی‌دادند. واقعا این‌طور بود؟

این هم ازجمله سوال‌هایی است که باید از مسئولانش بپرسید‍! من برای جام‌جهانی ١٩٩٠ ایتالیا یک‌ماه به تهران آمدم و ماندم و مسابقات را گزارش کردم اما جایی برای اقامت به من نداده بودند! درطول تمام سال‌هایی که آمدم، تهران حتی یک شب، یک روز نگفتند این جای استراحت و آسایشت!

 

پس این یک‌ماه کجا می‌رفتید و استراحت می‌کردید؟

کشتی‌گیرها یک اصطلاحی دارند که می‌گویند ما را بردی روی پل! حالا شما هم امروز با این مصاحبه چندبار من را برده‌اید روی پل! (می‌خندد) چه بگویم؟! خب این مسائل بود! به چه چیزی باید اعتراض می‌کردم؟! بنابراین مجبور بودم که گاهی اوقات به هتل بروم، گاهی هم با سختی و خجالت به منزل دوستان و آشنایان می‌رفتم و می‌ماندم.

 

آقای بهروان، با همه تجربیات تلخ و شیرینی که از دوران کاری‌تان دارید، اگر فرزندان‌تان بخواهند دنباله روکار پدرشان باشند و گزارشگر فوتبال شوند، اجازه می‌دهید؟

راستش بچه‌ها و همسر من اصلا به این کار علاقه‌مند نیستند و حتی بچه‌هایم خیلی هم کم‌حرف هستند. جالب است که بدانید اگر همسر یا پسرانم در خیابان یا جایی باشند و به آنها بگویند شما همسر یا فرزند آقای بهروان هستید، به راحتی جواب نمی‌دهند! من جوری تربیت‌شان کردم که در باد پدر ننشینند و روی پای خودشان بایستند. زمانی هم که اینها ورزش می‌کردند، از من می‌خواستند سر تمرین‌ها و بازی‌های‌شان نروم، چون اعتقاد داشتند برای دیگران این توهم به وجود می‌آید که اسم پدر باعث شده که ما در ترکیب تیم قرار بگیریم، اما اگر روزی روزگاری تصمیم می‌گرفتند راه من را بروند، قطعا برای‌شان تصمیم نمی‌گرفتم که این کار را انجام دهند یا نه، برعکس قطعا تلاشم را می‌کردم تا الفبای کار را به آنها یاد بدهم که البته این اتفاق نیفتاد.

 

خیلی‌ها می‌گویند شما در این مدت افسرده و غمگین بودید...

به هرحال من هم توقعات منطقی داشتم که برآورده نشد. اعتقاد دارم که ایران گنجینه گرانبهایی است از آدم‌های بسیار بزرگ و باید در زمان حیات‌شان قدر آنها را بدانیم نه اینکه بعد از فوت‌شان گل‌های ٨، ٧متری سفارش بدهیم! و حکایت من چنین است.

 

در چند‌سال اخیر نسبت به دهه‌های قبل پخش مسابقات ورزشی از شبکه‌های مختلف صداوسیما خیلی جدی‌تر شده، با وجود این همه برنامه ورزشی چرا دیگر به تلویزیون برنگشتید؟

چه سوال جالبی! فکر می‌کنم باید این طور جواب دهم که از تجارب امثال من که تجاربی در زمینه هنر و ورزش ایران دارند و القاب جالبی هم به آنها داده می‌شود کی، چه موقع، و چگونه استفاده می‌شود؟! راستش هیچ وقت جواب این سوال‌ها را نفهمیدم؛ من اهل گلایه و شکوه نیستم ولی درد دل‌های بسیار زیادی دارم. حرف من این است که بارها به من می‌گفتند برو پشت آنتن و بگو پیشکسوتان گنجینه‌های گرانبهایی هستند که باید از تجربیات‌شان استفاده کرد! من می‌خواهم بدانم از تجربیات من و امثال من چگونه و چه زمانی استفاده کردند؟!

 

شما به این سوال که چرا از صداوسیما دور شدید زیاد پاسخ داده‌اید اما می‌خواهم دوباره این سوال را از شما بپرسم.

اساسا این سوال را نباید از من بپرسید! جواب این سوال را باید مسئولان مربوطه بدهند! من که با القابی مثل «بلبل ورزش» و «آچار فرانسه میدان‌های ورزشی» معرفی شدم و حتی در همه شبکه‌های ایران به جز شبکه ٤ برنامه اجرا کردم که در نوع خودش رکورد محسوب می‌شد! با این حال این‌که چرا الان حداقل در حد یک مشاور اندک در خدمت ورزش ایران یا جایی مثل تلویزیون  نیستم؟! سوالی است که برای خودم هم بدون جواب مانده!

 

اصلا شما چطور وارد این کار شده بودید؟ چون ظاهرا ورود به صداوسیما آن هم در جایگاه مجری و کارشناس ورزشی، چندان آسان نیست.

من کارشناس تربیت بدنی بودم و هیچ پارتی بازی برای ورود من به حرفه گزارشگری و کارشناسی برنامه‌های ورزشی صورت نگرفت. آن زمان هم مثل خیلی از متقاضیان تست دادم و قبول شدم یعنی کسی سفارشم را نکرده بود!

 

در این سال‌های دور از تلویزیون کسی از دوستان و همکاران سراغ‌تان را گرفته؟

من همه را با یک چوب نمی‌رانم! در این مدت کسانی بودند که مرا با محبت نواختند. در رأس آنها بزرگمردی از تبار ورزش بود که حداقل حالم را پرسید و او کسی نبود جز معاونت ورزش جناب آقای داورزنی. مسعود سیدی پهلوان بزرگ رزمی ایران همچنان از من احوالپرسی می‌کند. به‌هرحال کسانی هم بوده و هستند که حداقل باید پیش خودشان فکر کنند «بهروان» چگونه امرار معاش می‌کند؟!

 

چطور امرار معاش می‌کنید؟

من بازنشسته وزارت ورزش هستم و به غیراز حقوق بازنشستگی‌ام که خیلی ناچیز است الان برای یکی، دوتا روزنامه نقدهای ورزشی می‌نویسم. البته مدتی است که مشاور ورزشی شهرداری اصفهان شده‌ام. گاهی اوقات هم برای اجرای برنامه‌های صحنه‌ای دعوت می‌شوم و از این راه هم کسب درآمد می‌کنم.

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش