پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۰۰ - ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۳۰۸۳۶۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

'نیما جاویدی' کارگردان فیلم «سرخپوست»:

برای متفاوت‌بودن تلاش نمی‌کنم

نیما جاویدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بعد از جشنواره فیلم فجر طرفداران سینما سخت منتظر بودند تا در صف اکران عمومی، نوبت به فیلم‌هایی برسد که همان موقع جشنواره موردتوجه تماشاگران و منتقدان قرار گرفت. با رسیدن فصل جدید اکران، یکی از این فیلم‌های پرحرف و حدیث یعنی سرخپوست، دومین ساخته نیما جاویدی بعد از «ملبورن» روی پرده رفته است. بیلبوردهای تبلیغاتی این فیلم با نمایش چهره متفاوتی از نوید محمدزاده خیلی زود موردتوجه قرار گرفت و اعداد و ارقام می‌گویند سرخپوست تا اینجا اکران موفقی داشته است. نیما جاویدی، فیلمنامه‌نویس و کارگردان این فیلم از فاصله طولانی بین ساخت نخستین و دومین فیلمش می‌گوید و از ساختن فیلمی که این روزها انتخاب خیلی از طرفداران سینماست.

 فیلمنامه‌نویس و کارگردان

 متولد ۱۳۵۸

 فارغ‌التحصیل مهندسی مکانیک

 شروع فعالیت در سینما با ساخت فیلم کوتاه از سال ۱۳۷۸

 ساخت ملبورن به‌عنوان نخستین فیلم بلند در سال ۱۳۹۲

 کسب ۱۱۳جایزه بین‌المللی برای فیلم ملبورن

 برنده سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیأت داوران برای سرخپوست

 عضو رسمی آکادمی آسیاپاسیفیک

درباره سرخپوست

سال ۱۳۴۶ است و یک زندان قدیمی در جنوب به‌دلیل مجاورت با فرودگاه در حال توسعه شهر، باید تخلیه شود. سرگرد نعمت جاهد، رئیس زندان به همراه مامورانش در حال انتقال زندانیان به زندان جدید هستند که متوجه می‌شوند یکی از زندانیان در زندان جدید نیست. ماجراهای فیلم از تلاش برای پیداکردن زندانی گمشده شروع می‌شود.

هم در ملبورن و هم در سرخپوست، منتقدان از متفاوت و خلاقانه‌بودن قصه حرف می‌زنند؛ چرا روی این تفاوت اصرار دارید؟

من برای متفاوت‌بودن تلاش نمی‌کنم. اگر تفاوتی وجود دارد، شاید آن‌قدرها آگاهانه نباشد. بیشتر سعی می‌کنم کاری که از نظر خودم درست است انجام دهم. در نگارش فیلمنامه براساس مکتبی که در آن آموزش دیده‌ام کار می‌کنم و البته سعی دارم مدام خودم را به‌روز کنم. در هر دو فیلم و بیشتر در سرخپوست، این تفاوت حس می‌شود. هدف من این است  فیلمنامه‌ای بنویسم که در درجه اول با طیف گسترده‌ای از مخاطبان ارتباط برقرار کند و در درجه بعدی تا حد امکان کم‌نقص باشد.

ایده اولیه سرخپوست از کجا به ذهنتان رسید؟

ایده از خبری به ذهنم رسید که چند سال پیش خواندم و مربوط به توسعه باند فرودگاه یاسوج بود. زندان شهر در مسیر باند بود و به ناچار باید تخریب و جابه‌جا می‌شد. این خبر برایم جالب بود و آن را تعقیب کردم تا ببینم به چه نتیجه‌ای می‌رسد. ایده را در حد یک خط، گوشه‌ای یادداشت کردم. مدتی پیش دوباره به یاد آن افتادم و فکر کردم در کل، پروسه اسباب‌کشی یک زندان می‌تواند جالب باشد. ایده اصلی از اینجا شکل گرفت.

انتخاب بستر زمانی گذشته برای فیلم چه دلیلی داشت؟

فرق می‌کند که اتفاق اصلی فیلم در چه بستر زمانی‌ای بیفتد. اگر زمان را جلوتر می‌آوردیم منطق روایت غلط از آب درمی‌آمد. با پیشرفت تکنولوژی که در سال‌های بعد اتفاق می‌افتاد، اگر زمان فیلم را تغییر می‌دادیم سؤال اولیه قصه در همان ابتدا پاسخ داده می‌شد. نمی‌خواهم به قصه اشاره مستقیم کنم اما منطق روایت اینگونه بود که ناچار شدم فیلم را به زمان گذشته ببرم تا داستان را تعریف کنم.

چرا تصمیم گرفتید درباره کاراکتری که نام آن روی فیلم نشسته اما تا انتهای فیلم غایب است و دیده نمی‌شود فیلم بسازید؟

داشتن کاراکتر غایب در سینما بارها اتفاق افتاده است. مثلا در فیلم «ربه‌کا»ی آلفرد هیچکاک، قصه زنی را می‌شنویم که اصلا او را نمی‌بینیم. در ادبیات هم این اتفاق مرسوم است و مثلا در کتاب «ماری» نوشته ناباکوف شاهد آن هستیم. اما من قصه را براساس اینکه درباره یک کاراکتر غایب حرف بزنم ننوشتم.

طرفداران سینما می‌توانند شباهت فیلم به فیلم‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰ آمریکایی را با بعضی ارجاعات سینمایی کشف کنند. این شباهت عامدانه است؟

 شباهت فیلم به فیلم‌های دهه‌های ۷۰ و ۸۰ آمریکا هم احتمالا به‌دلیل ژانر معمایی آن است. صحنه‌ای در فیلم هست که رئیس زندان، موسیقی را از بلندگوهای بندها پخش می‌کند. وقتی یکی از دوستان به این موضوع اشاره کرد که چنین صحنه‌ای در فیلم «رستگاری» شائوشنگ هم بوده، برای اعلام این ارجاع سینمایی به مخاطبان، لوگوی شائوشنگ را روی دستگاه پخش صدا گذاشتیم. بد نیست اشاره کنم که این ایده از کجا آمد. شخصی به نام تیمسار کورنگی که در دهه ۴۰ رئیس زندان بوده، به‌عنوان مشاور کمک کرد بخش زیادی از حس و حال آن فضا را لمس کنم. او در خاطراتش اشاره کرد که برای زندانیان از بلندگو کتاب می‌خوانده تا صدا در کل زندان پخش شود. به‌نظرم ایده جالبی رسید.

رشته تحصیلی شما با سینما فاصله زیادی دارد. این موضوع روی شغل شما تأثیر گذاشته؟

روی کاغذ فاصله مکانیک و سینما خیلی زیاد است اما واقعیت این است که این رشته خیلی به من کمک کرد. من ۵سال از عمرم را برای خواندن این رشته گذاشتم و پشیمان نیستم چون تجربیات خوبی داشته‌ام که در جاهای مختلف در سینما به کمکم آمده‌اند. ریاضی انسجام و چهارچوب‌بندی خاصی را در ذهن ما می‌سازد که در فیلمسازی هم مفید است.

انتخاب نوید محمدزاده با پیشینه‌ای که در ذهن تماشاگران دارد برای بازی در نقشی متفاوت در سرخپوست ریسک نبود؟

قطعا ریسک بالایی بود، هم برای من و فیلم هم برای خود نوید محمدزاده. اما من ریسک‌کردن را دوست دارم و برایم جذاب است. محمدزاده قرار بود نقش کسی را بازی کند که بیشتر از ۱۰سال از خودش بزرگ‌تر است. ضمن اینکه نقش‌های قبلی او هیچ‌ کدام تا این اندازه درونگرا نبودند. ما هیچ‌وقت او را تا این حد اتوکشیده و آرام ندیده بودیم. اما با توجه به توانایی‌ای که از او سراغ داشتم و انگیزه و انرژی قابل توجه او، می‌توانستم پیش‌بینی کنم که حاصل کار خوب از آب دربیاید. خوشبختانه خوب با نقش ارتباط برقرار کرد، تمرین‌های مفصلی انجام داد، وزنش را افزایش داد، روی لحن و صدایش کار کرد و کم‌کم به این نقش رسید.

لوکیشن زندان قدیمی در سرخپوست کجا واقع شده؟

کل لوکیشن دکور است و ساخته شده، در بخش کوتاهی از آن که نمی‌توانستیم دکور بسازیم هم از جلوه‌های ویژه استفاده شده است. محل دکور سوله‌ای در احمدآباد مستوفی است که کل آن را شبیه استودیو ساختیم.

چه مسیری را برای تبدیل‌شدن به یک فیلمنامه‌نویس طی کردید؟

من سینما را آکادمیک یاد نگرفتم اما این هنر برایم خیلی جدی بوده. نزدیک ۹سال به‌طور منسجم و جدی سراغ یادگیری فیلمنامه‌نویسی رفتم. خواندن فیلمنامه‌ها و کتاب‌ها و تماشای فیلم‌ها یکی از راه‌های انتخابی من بود. ضمن اینکه من نوشتن نخستین فیلمنامه‌ام را به تعویق انداختم. احساس کردم باید به نقطه‌ای برسم که از نظر خودم همه‌‌چیز ایده‌آل باشد و بعد شروع به نوشتن کنم. قبل از آن از ۱۸سالگی فیلم کوتاه می‌ساختم. بازه زمانی طولانی را روی فیلمنامه‌نویسی کار کردم بدون اینکه فیلمنامه‌ای بنویسم. مسیری که طی کردم خیلی سخت بود چون رشته تحصیلی‌ام سینما نبود، ناچار بودم خودم را تحت فشار بگذارم و زمانم را برای رسیدن به هر دو تقسیم کنم. برای من فیلمنامه‌نویسی پروسه جدی و مهمی است که برای آن خیلی وقت می‌گذارم. در فاصله بین ملبورن تا سرخپوست طرح‌های زیادی را نوشتم و دور ریختم؛ طرح‌هایی که گاهی تا مراحلی هم پیش می‌رفت اما مرا راضی نمی‌کرد.

به‌نظر شما چرا فیلم‌هایی که می‌سازید آن‌قدر که در جشنواره‌های خارجی دیده می‌شوند، در جشنواره‌های داخلی موردتوجه قرار نمی‌گیرند؟

چرایی این اتفاق را نمی‌دانم. من به‌عنوان فیلمساز تلاش می‌کنم فیلم‌ام را بسازم، کاری به این موضوعات ندارم. معتقدم اگر فیلم خوب باشد مسیر خود را پیدا می‌کند. ملبورن در بیش از ۸۰فستیوال شرکت کرد و ۱۳جایزه بین‌المللی گرفت اما در داخل کشور اتفاق خاصی برای فیلم نیفتاد هرچند که در زمان خود اکران موفقی داشت. هیچ‌کدام از این دو فیلم هم مشمول ممیزی‌های عجیب و غریب نشد. نکته‌ای که برایم مهم است اینکه مردم بتوانند با فیلم من ارتباط برقرار کنند.

فکر می‌کنید به این هدف رسیده‌اید؟

من اعتقاد دارم چیزی به نام مخاطب خاص وجود ندارد. اگر فیلم خوب باشد می‌تواند با طیف گسترده‌ای از مخاطبان ارتباط برقرار کند. در تاریخ سینما هم همین اتفاق افتاده و فیلمی مثل «پدرخوانده» را میلیون‌ها نفر با سلایق مختلف در دنیا تماشا کرده‌اند. تلاش کردم این اتفاق برای فیلم‌هایم بیفتد. استقبال از سرخپوست خوب بوده و این حال مرا به‌عنوان فیلمساز خوب می‌کند.

اظهارنظرها از غیرمنتظره‌بودن پایان‌بندی سرخپوست می‌گویند. آیا از ابتدا همین پایان برای فیلم نوشته شده بود؟

از ابتدا هم پایان‌بندی همین بود و اگر دوباره بخواهم فیلمنامه را بنویسم باز هم همین را خواهم نوشت. به‌نظرم بهترین پایان برای این فیلم همین است. من معتقدم پایانی که قابل پیش‌بینی باشد اصلا جذاب نیست. اما اگر بحث باورپذیری کنش شخصیت باشد، این موضوع حاصل شناختی است که در طول فیلم از کاراکتر پیدا می‌کنیم. من کدهای مشخص و واضحی در فیلم گذاشتم که این باورپذیری را ایجاد کند. یکی از منتقدان خوب سینما که برای بار دوم به تماشای فیلم نشسته بود گفت که این‌بار راحت‌تر توانسته پایان‌بندی فیلم را باور کند. فکر می‌کنم جزئیاتی در فیلم وجود دارد که باید با دقت بیشتری دیده شود تا شخصیت‌ها را باور کنیم. به‌نظر من این کاراکتر به این شکل دوست‌داشتنی‌تر است. البته به‌نظر مخاطبانی که پایان‌بندی را نمی‌پسندند احترام می‌گذارم.

فیلم قبلی شما را خیلی از منتقدان با سینمای اصغر فرهادی مقایسه کردند. نظرتان درباره این موضوع چیست؟

ملبورن فیلم کاملا مستقلی است و قصه آن براساس اتفاقی شخصی در زندگی خودم نوشته شد. پایه آن هم براساس آموزه‌های فیلمسازی است که در کل دنیا وجود دارد. اینکه فیلمسازی البته باهوش بالا، کاری را انجام می‌دهد که ما خیلی در سینما سراغ آن نمی‌رویم، دلیل نمی‌شود که آن نوع سینما متعلق به او باشد. این نقد از آنجایی غلط بود که ما فکر می‌کردیم این مدل سینمای داستانگو متعلق به اصغر فرهادی است درحالی‌که خود این کارگردان هم چنین ادعایی ندارد. شاید انتخاب بازیگر در ملبورن کار مرا کمی سخت کرد.

بعضی روایت‌ها در مسیر داستان سرخپوست از ذهن قصه‌گوی نویسنده خبر می‌دهد. شما زیاد قصه می‌خوانید؟

من در برهه‌ای از زندگی خیلی قصه می‌خواندم اما متأسفانه چند سالی است که زمان کافی برای کتاب خواندن ندارم. برادر بزرگم خیلی اهل کتاب خواندن بود و من وقتی کودک بودم به گنجینه کتاب‌های او دسترسی داشتم. سری کامل آثار ژولورن یا تن‌تن بعضی از این کتاب‌ها بود. بعدها وقتی وارد دانشگاه شدم چند سالی مطالعه منظمی داشتم. رمان و داستان کوتاه می‌خواندم و آثار یک نویسنده را تمام می‌کردم. مثلا کتاب‌های جلال‌آل‌احمد، صادق هدایت و صادق چوبک را از میان نویسندگان داخلی، یا آثار چخوف، ناباکوف و کافکا را از میان خارجی‌ها پشت سر هم می‌خواندم. قصه خواندن را دوست دارم و سینمای داستانگو را هم می‌پسندم.

موسیقی سرخپوست یکی از امتیازات آن است. چطور ساخته شد؟

وقتی ملبورن را ساختم، رامین کوشا، آهنگساز سرخپوست برایم پیام فرستاد که فیلم را پسندیده و دوست دارد با هم کار کنیم. استودیوی او در آمریکا بود و از آن موقع با هم در ارتباط بودیم. نمونه کارهایش را شنیدم و فهمیدم مشغول ساخت موسیقی برای بعضی فیلم‌های هالیوودی است. در مرحله فیلمنامه‌نویسی سرخپوست بودیم که کوشا به ایران آمد و توانستیم با هم قرار همکاری بگذاریم. فیلمنامه را خواند و بعد طرح‌های اولیه‌ای را برایم فرستاد. ارتباط ما با هم ادامه داشت؛ من تست گریم بازیگران و تصویر دکور لوکیشن را برایش می‌فرستادم و او نمونه قطعاتی که می‌ساخت. موسیقی فیلم بارها عوض شد و آهنگساز همراهی عالی‌ای با من داشت تا قطعه‌ها را صبورانه بسازد. تجربه کار‌کردن با او برایم بسیار لذتبخش بود. خوشبختانه حاصل کار هم خوب شد.

این روزها در اکران دو‌قطبی خاصی بین طرفداران سرخپوست و فیلم «شبی که‌ماه کامل شد» ایجاد شده، نظرتان درباره این اتفاق چیست؟

ترجیح می‌دهم خیلی به این چیزها توجه نکنم. ما تلاش می‌کنیم در مسیری کاملا سالم برای فیلم تبلیغ کنیم. همیشه چنین اتفاقاتی وجود داشته و چندان جدید نیست.

بین فیلم اول شما ملبورن تا اکران سرخپوست به‌عنوان دومین ساخته سینمایی‌تان، ۵سال فاصله افتاد. قرار است برای فیلم بعدی هم همین قدر منتظر بمانیم؟

نه امیدوارم این اتفاق نیفتد. به‌نظرم این همه فاصله بین ساخت فیلم‌ها اصلا خوب نیست و از طرف من عامدانه نبوده است. یکی از دلایل اصلی ایجاد این فاصله، سفرهای بین‌المللی مربوط به اکران و شرکت در جشنواره‌ها برای فیلم ملبورن بود که بیشتر از یک سال‌و‌نیم وقتمان را گرفت. یکی دیگر از دلایل هم وسواسی بود که در نوشتن پیدا کردم. فرصت مطالعاتی کوتاهی هم برای خودم درنظر گرفتم. در این مدت کار نگارش یک فیلمنامه را هم انجام دادم که البته فیلمنامه گرانی بود و نتوانستم آن را بسازم.

برای ساخت فیلم بعدی تصمیمی گرفته‌اید؟

فعلا مشغول حضور در اکران عمومی هستم و نمی‌توانم چندان متمرکز باشم. اما تلاش می‌کنم زودتر سراغ کار بعدی بروم و امیدوارم فاصله زیادی بین سرخپوست و فیلم بعدی‌ نیفتد.

ترجیح می‌دهم مدام فیلم بسازم

نیما جاویدی درباره تجربه ساخت سرخپوست  می‌گوید: «تجربه دلپذیری بود. مرحله نگارش تا پیش‌تولید و فیلمبرداری برای من روزهای لذتبخش و جذابی به همراه داشت. با وجود مشکلاتی که وجود داشت تجربه شیرینی بود. شاید دلیل این موضوع گروه حرفه‌ای و خوبی بود که شانس همکاری با آنها را داشتم. بازیگران فیلم عالی بودند و کار‌کردن با آنها دوست‌داشتنی بود. فکر می‌کنم برای یک فیلمساز لذتبخش‌ترین قسمت کار، همین پروسه ساخت فیلم است چون بعد از آن، حتی اکران و جشنواره‌ها آن‌قدر که به‌نظر می‌رسد خوشحال‌کننده نیست. هرچند به‌عنوان فیلمساز نمی‌توانم فیلمی را که ساخت آن تمام‌شده رها کنم اما اگر انتخابی وجود داشت، ترجیح می‌دادم مدام مشغول فیلم ساختن باشم. سرخپوست برای من با تجربه یک کار دلچسب همراه بود و امیدوارم در فیلم‌های بعدی هم این اتفاق دوباره بیفتد».

لذت همیشگی فیلم ساختن

مگر می‌شود جایزه‌گرفتن و دیده‌شدن یک فیلم برای سازنده‌اش جذاب نباشد. او در این‌باره می‌گوید: «قطعا لذتبخش است اما در مقایسه با لذت زمان ساخت فیلم، گرفتن جایزه و شرکت در جشنواره‌ها شیرینی کمتری دارد. ضمن اینکه بازخوردها می‌تواند مثبت و منفی باشد و این شما را در موقعیت دووجهی قرار می‌دهد. اما فیلمسازی با وجود همه مشکلاتش همیشه خوب است و تنها یک وجه لذتبخش دارد. این هم تناقضی است که میان سخت‌بودن و لذتبخش‌بودن این حرفه وجود دارد». جاویدی در نهایت پیشنهادی هم برای خوانندگان همشهری دارد؛ «در نهایت دوست دارم بگویم که به‌نظرم سرخپوست فیلم پرده سینماست و به خوانندگان همشهری پیشنهاد می‌کنم اگر این امکان برایشان وجود دارد، فیلم را حتما در سینما تماشا کنند. بین تماشای این فیلم روی پرده تا دیدن آن در خانه تفاوت زیادی وجود دارد.»

بیلی‌وایلدر روی من تأثیر گذاشته است

دنیای کارگردانان مخصوصا آنهایی که خودشان فیلمنامه‌نویس هم هستند، دنیای عجیب و غریبی است. عجیب و غریب از این جهت که احتمالا در مواجهه با بخش‌های مختلف یک زندگی معمولی انتخاب‌های متفاوتی دارند. از نیما جاویدی خواستیم با پاسخگویی به این سؤال‌ها، کمی این دنیای عجیب و غریبش را برای ما افشا کند.

 آثار کدام کارگردان را دوست دارید؟

بیلی وایلدر، فیلمسازی است که به‌نظرم روی من خیلی تأثیرگذار بوده است. نقطه قوت او فیلمنامه‌نویسی است و دلیل موفقیت فیلم‌هایش هم همین است. بعد از آن هم آثار هیچکاک و رومن پولانسکی برایم جذابیت دارد. فیلمسازانی که دوستشان داشته باشم کم نیستند اما اینکه طرفدار دوآتشه یک فیلمساز باشم نه. به‌نظرم فیلمسازان هم مثل همه آدم‌ها خطا دارند و هر فیلمسازی در جریان عمر کاری خود اشتباهاتی دارد.

این روزها چه فیلم و سریال‌هایی می‌بینید؟

سریال «بازی تاج و تخت» را دنبال کردم. عادت دارم وقتی پروسه نوشتن و ساختن فیلمی را شروع می‌کنم فیلم نبینم. بعضی کارگردانان روش دیگری دارند و اتفاقا اینطور مواقع بیشتر فیلم می‌بینند. از زمانی که سرخپوست را شروع کردم وارد این قرنطینه خودخواسته شدم و هنوز هم بیرون نیامده‌ام.

فیلمی بوده که با تماشای آن با خودتان بگویید ‌ای کاش من این فیلم را ساخته بودم؟

بله. فیلم «پرده آخر» واروژ کریم‌مسیحی. به‌نظرم فیلم فوق‌العاده‌ای است و هنوز هم تازگی دارد. خیلی متأسفم که کریم مسیحی زیاد فیلم نساخته‌ است.

دوست دارید تجربه همکاری با کدام بازیگران را داشته باشید؟

نمی‌توانم نام ببرم چون هر بازیگری برای یک نقش مناسب است و باید براساس نوع کار تصمیم بگیرم. البته امیدوارم این شانس را داشته باشم که بتوانم با بیشتر بازیگران مطرح سینمای ایران همکاری کنم.

به‌نظر شما این روزها سینما باید به واقعیت‌های گاهی تلخ بپردازد یا وظیفه دارد حال تماشاگران را خوب کند؟

هم‌اکنون طرفدار این نیستم که ما هم در سینما بخواهیم کاری بسازیم که نتیجه آن بدشدن حال مردم باشد. نه اینکه چیزی را معکوس جلوه دهیم اما فکر می‌کنم بسیاری از ما هم‌اکنون ترجیح می‌دهیم موقع انتخاب بین یک فیلم سراسر تلخ و پرغصه و یک فیلم معمولی، دومی را انتخاب کنیم. این نگاه من است و شاید فیلمسازان دیگر نظر دیگری داشته باشند. این موضوع را هم درنظر بگیرید که به‌عنوان فیلمساز، گاهی داستان در زمانی خاص به سراغ شما می‌آید و خوب با آن ارتباط برقرار می‌کنید؛ طوری که تلخ‌بودن یا نبودن آن مورد توجه‌تان نیست.

راه‌حل شما برای فرار از حال بد و ناراحتی چیست؟

من وقتی مشغول کار هستم حالم خیلی خوب است. با اینکه شرایط کاری فشرده و سخت است اما وقتی سرگرم کار هستم حال روحی خوبی دارم. کتاب خواندن یکی از راه‌های دیگر من برای انرژی گرفتن است. اگر فرصتی داشته باشم، شناکردن هم انتخاب خوبی برای بهبود روحیه است.

فضای مجازی تا چه اندازه برای شما جدی و مهم است؟

نمی‌توان منکر تأثیرگذاری فضای مجازی شد. این فضا پرطرفدار است و بیشتر ارتباطات این روزها از این راه برقرار می‌شود. چیزی که درباره فضای مجازی نمی‌پسندم این است که فکر می‌کنم اگر آن را خیلی جدی بگیری و سراغش بروی، وقت زیادی را هدر می‌دهد. اگر استفاده از این فضا مدیریت شود و بتوانیم برای آن برنامه‌ریزی داشته باشیم فضای مجازی خیلی جذاب و خوب است. باید روزبه‌روز بیشتر خودمان را با این فضا تطبیق بدهیم و فاصله گرفتن از آن نمی‌تواند پیشنهاد خوبی باشد.

newspaper.hamshahri.org
  • 9
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش