سه شنبه ۰۱ خرداد ۱۴۰۳
۱۱:۰۶ - ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۵۰۶۵۱۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

گشتی در خانه عزت‌الله انتظامی در اولین سالگرد درگذشتش؛ آمدیم نبودید

عزت الله انتظامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

روی تابلوی قهوه‌ای‌ رنگ سر خیابان نوشته شده: «موزه استاد عزت الله انتظامی». درست در تقاطع بلوار کاوه و اندرزگوی محله‌ قیطریه تهران؛ اوایل خیابان کوچکی که در گرمای تهران پر درخت است و سایه‌دار و خنک.‌ همان اوایل خیابان آجرهای قرمز و تازه خانه نسبتاً بزرگ از دور نشانت می‌دهد که همین جا باید بروی سراغ خاطره‌های آقای بازیگر ایران. دلت را صابون می‌زنی برای دیدن تکه‌هایی از زندگی عزت‌الله انتظامی و زنده‌ شدن نقش‌های بی‌نظیر و به یادماندنی‌اش.

درِ بزرگ خانه رو به حیاط سنگفرش باز می‌شود که سمت چپش دو سه پله سکوی جمع و جور قرار گرفته با سنگ‌های قرمز و سمت چپش یک ساختمان یک طبقه دیگر با نمای آجری؛ جایی که تماشاخانه موزه انتظامی است و نامش شبیه هیچ تماشاخانه‌ای نیست؛ «تماشاخانه من عزتم بچه سنگلج.» جمله‌ای که تا می‌بینی در ذهنت با آن لحن و لهجه شیرین و تهرانی عزت‌الله انتظامی تکرار می‌شود. انتهای حیاطی که خیلی هم بزرگ نیست انگار آقای بازیگر ایستاده و نگاهت می‌کند.

عزت الله انتظامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

در یک محفظه شیشه‌ای با کت و شلوار سیاه و پیراهن سفید و نگاه مات. مجسمه‌ای مومی که از خانه هنرمندان به موزه آمده است. روی در چوبی خانه اخطار داده‌اند که با کفش وارد نشویم اما پایین‌تر از آن نوشته ورود ممنوع است! به علت بازسازی. طبقه بالای خانه کافه اما دایر است و مِه‌پاش‌هایش ذرات ریز آب را پخش می‌کند در فضا تا هوا کمی خنک شود.

شوخی‌های انتظامی از داخل مانیتور

خانه موزه آخرین روزهای بازسازی را می‌گذراند تا احتمالاً در اولین سالگرد استاد انتظامی افتتاح شود. تاریخی که هنوز هم خیلی قطعی نیست. از پنجره که دزدکی به داخل خانه نگاه می‌کنی روی دیوار سفید روبه‌رو، خط و امضای آقای بازیگر بازسازی شده و روی دیوار قرار گرفته. با جمله‌ای که خواندنش دلت را می‌لرزاند: «تا چندی پیش اینجا خانه من بود. اما اکنون خانه همه عاشقان صحنه و نمایش است. خانه‌ام آباد است. خانه‌ام نورانی است چون شما اینجایید.»

عزت الله انتظامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

۱۰ سال پیش با او به توافق رسیدند که خانه‌اش موزه شود. این را در فیلم‌هایی که در سیستم‌های کامپیوتری خانه موزه قرار دارد و قرار است بازدیدکنندگان روی مانیتورهای لمسی آنها را تماشا کنند، می‌شود دید. زمانی که انتظامی در خانه و بین کتاب‌ها و وسایلش قدم می‌زد و همه چیز را نشان می‌داد و قصه هر کدام را تعریف می‌کرد و یادش هم نمی‌رفت سر به سر گروهی بگذارد که قرار بود خانه‌اش را موزه کنند؛ خانه‌ای که الان شباهتی به خانه‌ای که انتظامی در آن راه می‌رفت، ندارد. شکرخدا گودرزی اکنون مدیر این خانه موزه است.  خودش هم این را قبول دارد و سرش را با تأسف تکان می‌دهد. او و مختار شبرنگ از سوی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در تکاپوی آماده‌کردن خانه موزه و کارهای تقریباً دقیقه نودی هستند. گیوه و کلاه نمدی که برای مجسمه یکی از نقش‌های تئاتری انتظامی تهیه کرده‌اند در دست گرفته‌اند و از امتحان کردنش به پا و سر مجسمه حرف می‌زنند.

گودرزی می‌گوید: «با اتفاقاتی که در خانه افتاده بود و تغییراتی که در آن داده شده بود اینجا هیچ شباهتی به خانه‌ای که استاد انتظامی در آن زندگی می‌کرد نداشت. تبدیل شده بود به موزه تئاتر. دیگر موزه یک شخصیت هنری نبود که از آن بشود شیوه زندگی این چهره را دید و شناخت، سعی کردیم با بعضی وسایلی که از اطرافیان استاد گرفتیم و ساخت مجسمه‌هایی این فضا را دوباره به خانه بازگردانیم.»

تلاش برای زنده کردن خانه

چند روز مانده به سالگرد عزت‌الله انتظامی و احتمالاً افتتاح موزه با شکل و شمایل جدید، می‌توانم وارد خانه شوم. خانه‌ای که اکنون پر از راهرو است و اتاق‌های کوچک و بزرگ و دیگر نه خبری از آن سالن بزرگ است، نه آشپزخانه و نه حیاط خلوتی که در عکس‌ها و فیلم‌های قدیمی می‌بینیم.

در ورودی خانه وسایل شخصی آقای بازیگر در ویترین‌های کوچک دیوار قرار گرفته‌اند: سمعک، کراوات‌ها، دکمه سردست، عینک، تسبیح‌های رنگارنگ و چند دفتر تلفن با دستخط انتظامی که گاهی گوشه‌هایش را هم حاشیه‌نگاری کرده است. کت و شلوار و دستمال گردن معروفش هم هست به علاوه ردیفی از عصاهای مختلف. رنگ به رنگ و طرح به طرح. در یک اتاق دیگر همان مجسمه‌ای را می‌بینم که گودرزی و شبرنگ حرفش را می‌زدند. با کلاه نمدی و گیوه‌ای که تازه پایش کرده‌اند اما هنوز انگار جفت و جور نشده و ننشسته به تن مجسمه. کنارش لباسی است شبیه لباسی که انتظامی در فیلم کمال‌الملک بر تنش داشت در نقش ناصرالدین شاه. لباس‌هایی که گودرزی می‌گوید از ابتدا دوخته شده و بسختی آماده شده‌اند.

عزت الله انتظامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

به گفته گودرزی و شبرنگ با وجود همه تلاش‌ها، بسیاری از اسناد و وسایل انتظامی به دست آنها نرسیده. برای همین بعضی از ویترین‌ها هنوز و با اینکه چند روز به افتتاحیه باقی مانده خالی است. یک گوشه دیگر و در اتاقی دیگر، یک شهرفرنگ بزرگ قرار گرفته که قرار است بازدیدکنندگان تصاویری از تاریخ تئاتر و زندگی انتظامی را ببینند. گوشه‌ای دیگر دیواری است که می‌گویند قرار است دیالوگ‌های به یادماندنی آقای بازیگر روی آن چسبانده شود.

خانه‌ای که هست و نیست

شبرنگ می‌گوید: «خانه‌ای که خانه یک شخصیت است باید نمادی از زندگی او باشد. چهره او و تاریخ خودش را به مخاطبانش نشان دهد و برایشان تعریف کند؛ اما اینجا هنوز هم با همه کارهایی که انجام شده شباهتی به آنچه که بود ندارد، چون کاملاً تغییر پیدا کرده بود. وقتی چند سال پیش موزه افتتاح شد و عزت‌الله انتظامی برای بازدید آمد خانه‌اش را نشناخت و در حیاط ایستاد و گریه کرد. مجید انتظامی هم می‌گوید این خانه دیگر خانه پدر من نیست، درست برخلاف خانه موزه‌هایی که در کشورهای دیگر داریم؛ مثل خانه تولستوی.»

اینجا خانه انتظامی هست و نیست. نمی‌توانی از جذبه‌ای که وقتی سمعک، عصاها و کت و شلوارش را می‌بینی تو را می‌گیرد بگذری و نمی‌توانی صدایش را که از کامپیوترهای موزه می‌پیچد در سالن کوچک نشنوی و یاد شوخی‌ها و طنازی‌اش نیفتی. اما نمی‌توانی تصویری که از صحنه‌های گودبرداری چند سال پیش و زیر و رو شدن حیاط خانه در عکس‌ها و فیلم‌های زمان بازسازی دیده‌ای هم بگذری؛ از چیزی که خانه را دور کرده از خانه انتظامی. از تغییرات بنیادینی که شاید لازم نبود. شاید فقط لازم بود اینجا خانه عزت‌الله انتظامی باشد؛ بچه سنگلج.

غریب پور: خانه موزه انتظامی موزه‌ای مفهومی است

بهروز غریب‌پور که ابتدا مسئول راه‌اندازی موزه عزت‌الله انتظامی بود در پاسخ به انتقادهایی که بابت تغییر شکل خانه از او می‌شد در گفت‌و‌گو با ایران این‌طور به انتقادها پاسخ داد:«در طراحی خانه عزت‌الله انتظامی به‌عنوان موزه، به‌گونه‌ای عمل کردم تا متناسب با آن فضای محدود مخاطب در بازدید از آنجا بتواند با نگاهی گذرا در جریان احوال، اتفاق‌ها و رویداد‌های مهم تئاتر معاصر ایران قرار گیرد. همچنین می‌خواستم نشان دهم عزت‌الله انتظامی در چه دوره‌ای از تئاتر ایران حضور داشت.»

عزت‌الله انتظامی هم سال ۹۳ در نامه‌ای از غریب‌پور و نحوه طراحی موزه انتقاد کرد که غریب‌پور در نامه‌ای پاسخش را داد: «آنچه برای ما مهم بود و با آقای انتظامی هم توافق کرده بودیم، این بود که خانه موزه ایشان، موزه‌ای مفهومی باشد؛ یعنی به مفهوم حضور آقای انتظامی بر صحنه تئاتر ایران توجه داشته باشد. ساختمان خانه ایشان در حال فرو ریختن بود ضمن اینکه این بنا بر یک قنات آب قرار گرفته و اصلاً نمی‌شد آن را به همان شکل حفظ کرد. اگر خانه ایشان را به همان شکل قبلی حفظ می‌کردیم، شمار بازدیدکنندگان بسیار کم می‌شد زیرا کنجکاوی اولیه فقط درباره زندگی خصوصی ایشان بود و بزودی این کنجکاوی تمام می‌شد اما در شکل فعلی طراحی به گونه‌ای است که یک دوره تاریخی و حضور عزت‌الله انتظامی در تئاتر و سینما یادآوری می‌شود. اگر موزه ایشان به‌همان شکل قبلی ساخته می‌شد، اصلاً این منظور برآورده نمی‌شد.»

عزت الله انتظامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

  • 14
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی عسکری بیوگرافی علی عسکری سیاستمدار ایرانی

تاریخ تولد: ۱۳۳۷

محل تولد: دهق، اصفهان

حرفه: سیاستمدار، نظامی، مدیر ارشد اجرایی، مدیر عامل شرکت صنایع پتروشیمی خلیج فارس

آغاز فعالیت: ۱۳۶۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی مهندسی برق - الکترونیک، کارشناسی ارشد مدیریت، دکتری مهندسی صنایع - سیستم و بهره‌وری

ادامه
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
کاظم نوربخش بیوگرافی کاظم نوربخش بازیگر کمدین ایرانی

تاریخ تولد: ۱ مهر ۱۳۵۵

محل تولد: بیجار، کردستان، ایران

حرفه: بازیگر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۰ تاکنون

تحصیلات: دیپلم انسانی

ادامه
جیمی ولز بیوگرافی جیمی ولز نابغه پشت ویکی پدیا

تاریخ تولد: ۷ اوت ۱۹۶۶

محل تولد: هانتسویل، آلاباما، ایالات متحده آمریکا

ملیت: آمریکایی، بریتانیایی

حرفه: موسس بنیاد ویکی مدیا

ثروت: ۱/۵ میلیون دلار

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
مائوریستو موتا پائز بیوگرافی مائوریسیو موتا پائز؛ سرمربی والیبال

تاریخ تولد: ۲۶ مه ۱۹۶۳

محل تولد: ریو دو ژانیرو، برزیل

ملیت: فرانسه

حرفه: سرمربی والیبال

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش