جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۲۰ - ۱۰ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۲۶۲۴
هنرهای تجسمی

مجتبی تاجیک: هنر نقاشی دوران غربال‌گری را طی می‌کند

مجتبی تاجیک,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی
مجتبی تاجیک می‌گوید سال‌هاست نقاشی انسان نکشیده ولی نقاشی اشیاء برایش حکم انسان را دارد.

هنرآنلاین/ مجتبی تاجیک هنرمند نقاشی است که از سال‌های پیش با نقاشی از کفش‌ها، جعبه‌ها، صندوق‌های امانات و... شناخته شد و کم‌کم جایگاه خود را در جامعه تجسمی پیدا کرد. این هنرمند که متولد ۱۳۴۵ است، فعالیت هنری خود را با عکاسی آغاز کرد و پس از آن نقاشی را به عنوان فعالیت اصلی خود برگزید. جدیدترین مجموعه آثار تاجیک با عنوان "تن-ها" چندی پیش در گالری اثر به نمایش درآمد. به همین بهانه گفت‌وگوی هنرآنلاین با این هنرمند را بخوانید.

 

آقای تاجیک، از چه زمانی به نقاشی علاقه‌مند شدید و یادگیری نقاشی را آغاز کردید؟

در دوران راهنمایی و زمانی که ۱۲ ساله بودم، خانمی به مدرسه ما می‌آمد و بعدازظهرها برای دانش‌آموزان کلاس خصوصی طراحی می‌گذاشت که من هم در آن کلاس‌ها شرکت می‌کردم و کم‌کم به این کار علاقه‌مند شدم. جرقه اولیه را آن خانم در ذهن من به وجود آورد و بعد از آن شروع به طراحی کردن چهره اقوام و آشنایانم کردم. این وضعیت تا ۱۷ سالگی طول کشید تا این‌که در سال ۶۲ به کلاس‌های عکاسی مسعود معصومی در کارگاه لورکا رفتم. مرحوم معصومی از اقوام ما بودند و من عکاسی را نزد ایشان آموزش دیدم. سال ۶۴ به خدمت سربازی رفتم و وقتی از خدمت برگشتم، همچنان به کارگاه لورکا رفت‌وآمد می‌کردم و درگیر عکاسی بودم. آقای هومن مرتضوی در کارگاه لورکا کار می‌کرد که یک روز شماره تلفن آقای آیدین آغداشلو را از ایشان گرفتم و بعد از صحبت‌هایی که با استاد آغداشلو انجام دادم، به کلاس‌های ایشان رفتم و یادگیری نقاشی را نزد استاد آغداشلو آغاز کردم.

 

پس تحصیلات آکادمیک نقاشی ندارید؟

خیر. البته من در اولین سالی‌ که دانشگاه سوره افتتاح شد، در کنکور شرکت کردم و برای این دانشگاه پذیرفته شدم. حتی یکی دو جلسه هم سر کلاس‌ها رفتم ولی تحصیل را رها کردم. من معتقدم که دانشگاه و تحصیلات آکادمیک به آدم کمک می‌کند ولی شاید آن زمان برای من مناسب نبود که به دانشگاه بروم. به همین خاطر دانشگاه را رها کردم و مشغول به کار شدم.

 

آقای آغداشلو چقدر روی ذهنیت شما در حوزه نقاشی تاثیر گذاشت؟

حُسن بزرگ یاد گرفتن نقاشی در حضور آقای آغداشلو این بود که ایشان راه را به من نشان داد. به یاد دارم که روزی مشغول یاد گرفتن نقاشی آبرنگ بودم که به پشت‌بام رفتم و تکه‌ای از یک کولر آبی را نقاشی کردم. بعد همان را به استاد آغداشلو نشان دادم و ایشان گفت خیلی خوب است. شاید اگر کسی دیگر به جای ایشان بود، این کار را تشویق نمی‌کرد، ولی آقای آغداشلو از ایده من خوشش آمد و آن را تأیید کرد که همین روی من تأثیر زیادی گذاشت.

 

دوران شاگردی شما در حضور آقای آغداشلو چقدر به طول انجامید؟

من یادگیری نقاشی را در سال ۶۹ در حضور ایشان شروع کردم و فکر می‌کنم دوران شاگردی‌ام تا سال ۷۳ هم ادامه داشت. البته در ماه‌های آخر کلاس‌ها کمتر به نزد ایشان می‌رفتم ولی تا سال ۷۳ به طور مداوم شاگردی ایشان را کردم. من آن موقع برای این‌که هزینه‌های زندگی و کلاسم را تأمین کنم، در هتل انقلاب مشغول کار بودم که همین در گذراندن دوره نقاشی من نزد استاد آغداشلو تأخیر انداخت وگرنه آن‌هایی که مشغول کار نبودند، این دوره را زودتر می‌گذراندند.

 

زمانی که شروع به عکاسی کردید، عکاسی را در حد آموزش و تجربه انجام می‌دادید یا این‌که در این زمینه فعالیت جدی هم داشتید؟

من عکاسی صنعتی و تبلیغاتی انجام می‌دادم و از این طریق پول در می‌آوردم. شغل و درآمد اصلی من از راه عکاسی بود. تازه ده سال است که پول وارد هنر نقاشی شده است و قبلاً پولی در این حرفه نبود. حراج کریستیز دبی باعث شد که مردم ما به خرید تابلو روی بیاورند و نقاش‌ها بتوانند از راه نقاشی ارتزاق کنند. قبل از آن همه نقاش‌ها یک شغل دیگر هم در کنار نقاش بودن داشتند. آن‌ها یا تدریس می‌کردند و یا کارهای گرافیکی انجام می‌دادند. من هم عکاسی انجام می‌دادم و منبع درآمدم عکاسی بود.

 

در کنار عکاسی صنعتی و تبلیغاتی، عکاسی هنری انجام نمی‌دادید؟

خیر. آن موقع اصلاً چنین چیزهایی وجود نداشت. عکاسی هنری و مفهوم فاین آرت تازه چند سال است که به شکل جدی رواج پیدا کرده است.

 

اشاره کردید که در جوانی بخشی از یک کولر آبی را نقاشی کردید. چه شد که فکر کردید نقاشی از یک کولر آبی، یک لنگه کفش یا یک جعبه می‌تواند یک اثر هنری باشد؟

خیلی از نقاشی‌های من از یک جرقه در ذهنم شروع شده است. ایده کشیدن آن نقاشی هم از ناخودآگاه و درون من آمد و دقیقاً نمی‌توانم بگویم که چطور شد آن را کشیدم. بعد از آن هم بارها اشیایی را دیدم که احساس کردم متعلق به فضای ذهنی خود من است و باید آنها را نقاشی کنم. معمولاً آدم‌ها خیلی وقت‌ها چیزهایی را می‌بینند که خیلی راحت از کنارشان می‌گذرند ولی هنرمندان ممکن است همان چیزها را طور دیگری ببینند و تبدیل به سوژه یک اثر هنری کنند. شاید این لطف خداوند به من است که گاهی می‌توانم یک سری چیزهای جزئی را ببینم و نقاشی آن‌‌ها را بکشم.

 

تاکنون چقدر پیش آمده که سوژه‌هایی که می‌بینید را ابتدا عکاسی کنید و بعد از روی عکسی که گرفته‌اید به کشیدن نقاشی آن سوژه‌ها بپردازید؟

خیلی وقت‌ها این کار را انجام داده‌ام چون وقتی یک سوژه‌ای را در محل خاصی ببینم، نمی‌توانم همان‌جا مستقر شوم و شروع به کشیدن نقاشی کنم، بنابراین آن سوژه را عکاسی می‌کنم و بعد نقاشی آن را می‌کشم. عکاسی کردن برای من مثل کشیدن طرح است. معمولاً نقاش‌ها ابتدا طراحی می‌کنند و بعد طرح‌شان را در قالب یک نقاشی به روی بوم می‌آورند که من به جای طراحی کردن سوژه مد نظر، از آن عکس می‌گیرم و بعد شروع به کشیدن نقاشی می‌کنم.

 

مجتبی تاجیک,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

عکاسی چقدر می‌تواند در کمپوزیسیون و نورپردازی نقاشی‌های‌تان تأثیرگذار باشد؟

مطمئناً عکاسی به نقاشی کمک می‌کند. عکاسی همیشه با من بوده و من هر دوی آن‌ها را با هم پیش می‌برم. اما نکته جالب این است که اگر به نقاشی‌های من توجه کنید، متوجه می‌شوید که دید من در کشیدن نقاشی بسته است و همیشه یک سری اشیاء مثل جعبه، بیلبورد، لباس یا میخ را روی بوم می‌کشم ولی در مورد عکاسی، دیدم گسترده‌تر است و سعی می‌کنم تصاویر گسترده‌تری را ثبت کنم. این چیزی است که هنوز خودم هم دلیلش را نمی‌دانم. 

 

همه مجموعه‌هایی که در سال‌های گذشته به نمایش گذاشته‌اید، سوژه‌هایی مثل جعبه‌های کفش، صندوق پست، بیلبوردهای شهری و... دارند. چرا به سراغ این سوژه‌های واحد می‌روید و آنها را بر چه اساسی انتخاب می‌کنید؟

همه این سوژه‌ها با یک اتفاق شروع شده و آن‌ها را بر اساس جستجو پیدا کرده‌ام. نمایشگاه اخیرم با نام "تن-ها" که در گالری اثر برگزار شد، مجموعه‌ای از نقاشی‌های لباس بود. یک روز خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم یک لباس را نقاشی کنم و بعد که آن نقاشی تمام شد، فکر کردم که این مجموعه می‌تواند ادامه‌دار باشد. من اشیاء را خیلی انسانی می‌بینم. بعد از دوره نوجوانی که چهره انسان‌ می‌کشیدم دیگر هیچ‌وقت نقاشی انسان نکشیدم ولی نقاشی اشیاء برایم حکم انسان را دارد. مثلاً در مجموعه نقاشی کفش‌ها، حرکت آدم‌ها در کنار هم برایم مهم بود. یک سری از کارهایم مثل مجموعه جعبه‌ها و کفش‌ها، کارهای استودیویی است ولی مجموعه بیلبوردها و ماشین‌ها را در شهر و خیابان پیدا کرده‌ام.

 

بنابراین می‌شود گفت که یک سری از آثارتان درونی هستند و فضای محدودتری دارند و بقیه آثارتان به یک فضای خارجی متصل شده‌اند. این داخلی و خارجی بودن آثار به لحاظ نوع پرداخت و تکنیک، روی کاری که انجام می‌دهید تأثیرگذار است؟

فرق زیادی نمی‌کند. در نمایشگاه "تن‌-ها" تجربه جدیدی در نوع رنگ‌گذاری داشتم و یک تفاوت‌هایی با بقیه کارهایم به وجود آمد ولی من به طور کلی یک نقاش هستم و دیگر نمی‌آیم فکر کنم که نقاشی‌ام را چطور بکشم. حتی وقتی از من می‌پرسند که فلان اثر را چطور کشیدی؟ می‌گویم نمی‌دانم، خودش کشیده می‌شود. به نظرم اگر آدم با درونش روراست باشد، هنرش مورد قبول قرار می‌گیرد و بیننده خواهد داشت.

 

شما خودتان را نقاش طبیعت بی‌جان می‌دانید؟

حتماً.

 

به نظرتان اگر آن حس انسانی که در اشیاء نقاشی‌های شما وجود دارد را یک حس زنده در نظر بگیریم، با طبیعت بی‌جان بودن آثار منافاتی ندارد؟

طبیعتاً دسته‌بندی‌های آبستره، فیگوراتیو، طبیعت بی‌جان و... وجود دارد ولی اگر بیشتر دقت کنیم، می‌بینیم که در نقاشی آبستره هم حس و انرژی جریان دارد و یا در کار فیگوراتیو هم این آدم‌ها هستند که تبدیل به اشیاء می‌شوند. در نتیجه فکر می‌کنم این‌که می‌گویم همه اشیاء جان دارند، در تضاد با مفهوم طبیعت بی جان نیست. برای من حتی یک سنگ هم حس و انرژی دارد و می‌تواند روی همه چیز تأثیر بگذارد. همه اشیاء جان‌دار هستند که اگر این‌طور نبود کل دنیا به هم می‌ریخت.

 

نقاشی فیگوراتیو مدت‌ها رواج نداشت ولی الان دوباره مورد توجه قرار می‌گیرد. کار انتزاعی هم همچنان طرفدارهای خودش را دارد. در این بین شاید طبیعت بی‌جان، گرایشی است که افراد کمتری به سراغ آن می‌روند و حتی با وجود امکانات عکاسی، لزومی برای این نوع نقاشی حس نمی‌شود. شما به عنوان هنرمندی که خودتان را نقاش طبیعت بی‌جان می‌دانید، چه ضرورتی دیدید که به این گرایش هنری بپردازید؟

این ضرورت درونی است و به همان موضوع روراست بودن که خدمت‌تان عرض کردم بر می‌گردد. من اگر از کارم لذت نمی‌بردم، مسلماً تا الان کارم ادامه پیدا نمی‌کرد. خیلی‌ها همزمان با من شروع به برگزاری نمایشگاه کردند ولی کارشان را به هر دلیلی ادامه ندادند اما من از سال ۷۴ تاکنون، ۱۴ نمایشگاه انفرادی برگزار کرده‌ام که این نشان‌دهنده انرژی و حقیقتی است که از درون من بیرون می‌آید. خوشبختانه مخاطبم را هم پیدا کرده‌ام و از این طریق زندگی می‌کنم.

 

یک هنرمند نمی‌تواند با مد پیش برود چون خودش یک خالق است و باید تأثیرگذار باشد نه تأثیرپذیر. یعنی هنر این‌طور نیست که بگوییم چون حالا نقاشی طبیعت بی‌جان مد نیست، پس من هم روی علاقه‌ام پا بگذارم و سراغ فرمی دیگر از نقاشی بروم. من فکر می‌کنم که یک نقاشی زمانی تأثیرگذار می‌شود که یک اتفاقی در درون نقاش افتاده باشد. اگر این اتفاق افتاد، دیگر فرقی ندارد که یک نقاشی آبستره از درون آن بیرون بیاید یا طبیعت بی‌جان. هر کسی به یک شکلی نقاشی می‌کند و جنس تکنیکش فرق دارد ولی مهم آن اتفاقی است که باید در درون نقاش بیفتد و باعث تأثیرگذاری نقاشی شود.

 

شما سال‌ها کار عکاسی صنعتی و تبلیغاتی انجام داده‌اید و در آن کار هم با اشیاء برخورد داشته‌اید. به نظرتان چه تفاوت‌هایی بین نقاشی از اشیاء با عکاسی از آنها وجود دارد؟

به نظرم فرق زیادی ندارد. شاید تفاوتش در این است که من با نقاشی می‌توانم درونیات خودم را روی تابلو بیاورم که این ویژگی در عکاسی وجود ندارد. طبیعت بی جان را با عکاسی می‌توان خیلی بهتر نشان داد ولی نکته‌ای که اهمیت نقاشی را زیاد می‌کند این است که نقاش می‌تواند درونیات خودش را روی بوم بیاورد. من که اشیاء را نقاشی و عکاسی می‌کنم، فرق زیادی نمی‌توانم بین آن‌ها قائل شوم ولی شاید این‌ها برای مخاطب فرق داشته باشد. 

 

شما ۱۴ نمایشگاه انفرادی برگزار کرده‌اید. در این بین نمایشگاه‌هایی وجود داشته که سوژه‌های‌شان به هم مرتبط بوده باشند؟

معمولاً نمایشگاه‌هایم سوژه متعلق به خودشان را دارند ولی قبل از مجموعه جعبه‌ها یک مجموعه‌ای را به نمایش گذاشتم که در آن هم یک سری جعبه با المان‌های متفاوت وجود داشت. به نوعی آن نمایشگاه پیش زمینه و شروع‌کننده نمایشگاه جعبه‌ها بود که بعد از آن اتفاق افتاد.

 

اکثر مجموعه‌های شما مانند جعبه کفش‌ها، صندوق‌ها و... فضاهای بسته‌ای دارند ولی در مجموعه "تن‌-ها" به یک فضای باز و بی انتها رسیده‌اید. این سیر و تحول چگونه اتفاق افتاد؟

من با مجموعه "تن‌-‌ها" و لباس‌هایی که در این مجموعه کشیده‌ام، به دنبال مفهوم تنهایی می‌گشتم. نقش این لباس‌ها از تنهایی می‌آمد و برایم جذاب بود. شما وقتی خودخواسته تنها هستید، با خودتان خیلی رو راست هستید و ماسک بر چهره‌تان نیست. نه قرار است نقش بازی کنید و نه قرار است خودتان را برای کسی بزک کنید. در تنهایی آرامشی وجود دارد که آن آرامش برای من جذاب بود. رودکی شعری دارد که می‌گوید: "با هزار مردم تنهایی / بی هزار مردم تنهایی". متأسفانه این بیت عین حقیقت است. آدم قرن ۲۱ علیرغم تمام ارتباط‌هایی که دارد، به سمت تنها شدن می‌رود. لایک زیادی می‌خورد و کامنت زیادی دریافت می‌کند ولی کسی از دلش خبر ندارد. کانسپت نمایشگاه "تن-ها"، تنهایی است که هم به درونیات من و هم به واقعیت دنیای امروز مرتبط است.

 

در دنیای نقاشی هنرمندی وجود داشته که از او تأثیر گرفته باشید؟

معمولاً هنرجوها در دوره شاگردی به کار هنرمندان دیگر توجه زیادی نشان می‌دهند. من هم همینطور بودم و حتی یک زمانی کار هنرمندان خارجی را کپی می‌کردم. مثلاً برای یاد گرفتن نقاشی رنگ روغن، اثری از رامبراند را نقاشی کردم. نقاش‌های دیگری هم مثل اندرو وایت و دیه‌گو ولاسکوئز هم برای من خیلی جذابیت دارند. متأسفانه زمانی که شاگردی می‌کردم، منابع زیادی وجود نداشت که بتوانم به آن‌ها مراجعه کنم و آثار نقاشان برجسته جهان را ببینم. سال‌ها به موزه هنرهای معاصر می‌رفتم که کتاب بگیرم ولی می‌گفتند این کتاب‌ها هنوز شماره‌بندی نشده است. خوشبختانه الان اینترنت باعث شده آثار هنرمندان برجسته نقاشی در دسترس علاقه‌مندان باشد.

 

 چهار سال پیش به موزه سیته شهر پاریس رفتم و آثار هنرمندان برجسته‌ای را از نزدیک دیدم و کاملاً افسرده شدم. همیشه با خودم می‌گفتم که چرا اینقدر به آثار ونسان ون‌گوگ توجه می‌شود؟ تا آن موقع فقط عکس آثارش را دیده بودم ولی وقتی رفتم و از نزدیک به تابلوهای ون‌گوگ نگاه کردم، واقعاً حیرت‌زده شدم. الان هنرجوهای ایرانی نقاش‌های بیشتری را از هنرمندان مطرح جهان می‌بینند که این اتفاق خیلی خوبی است ولی امیدوارم اگر قرار است با دیدن آن نقاشی‌ها در ذهن هنرجویان ما تأثیرگذاری اتفاق بیفتد، این تأثیرگذاری در جهت خوب آن باشد.

 

برای مجموعه بعدی‌تان شیء یا سوژه جدیدی را انتخاب کرده‌اید؟

سوژه مجموعه بعدی‌ هم لباس است ولی این‌بار به شکل دیگری به این سوژه می‌پردازم. کلاً فشن و بحث لباس و کفش برای من جذابیت دارد. لباس، شی‌ء متفاوتی است که در مجموعه بعدی به شکلی دیگر به آن می‌پردازم. این‌بار لباس‌ها ساده‌تر و حس تنهایی آن‌ها کمتر و رنگ‌های‌شان شادتر خواهد بود.

 

قصد دارید دوباره به عکاسی برگردید و عکاسی صنعتی و تبلیغاتی انجام بدهید؟

عکاسی علاقه‌ای است که از دوران دبیرستان در من شکل گرفته و مطمئناً علاقه‌ای که در آن سن و سال در آدم به وجود می‌آید، خیلی قوی است. عکاسی صنعتی و تبلیغاتی یک فضای بزرگ می‌خواهد و امکانات زیاد احتیاج دارد که من از آن دور شده‌ام. الان چون علاقه زیادی به طبیعت و معماری دارم، می‌خواهم عکاسی طبیعت و معماری انجام بدهم.

 

به عنوان هنرمندی که سال‌هاست در عرصه هنرهای تجسمی فعالیت دارید، اوضاع هنرهای تجسمی را در کشورمان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

عرصه هنرهای تجسمی ایران در یک بلاتکلیفی بد به سر می‌برد و هنرمند، گالری‌دار و خریدار در جایگاه درست خودشان قرار ندارند. هیچ‌کدام نمی‌دانند کجا هستند و چه‌کار می‌کنند. هیچکس هم قرار نیست کمکی انجام بدهد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که مسئول ساماندهی این وضعیت است، خودش را دخالت نمی‌دهد و بقیه هم کاری از دست‌شان بر نمی‌آید. من به عنوان یک نقاش ۵۱ ساله که ۲۲ سال است به طور حرفه‌ای کار می‌کنم و نمایشگاه می‌گذارم، سعی می‌کنم کار خودم را به بهترین نحو انجام بدهم ولی نمی‌توانم شرایط بدی که در آن قرار گرفته‌ایم را تغییر بدهم. در سال‌های اخیر وضعیت هنرهای تجسمی به لحاظ کمّی بهتر شد ولی به لحاظ کیفی افت پیدا کرد. هر هفته ده‌ها گالری در سطح شهر تهران فعال هستند و آثار هنرمندان مختلف را به نمایش می‌گذارند ولی کیفیت آثار واقعاً جالب نیست.

 

فکر می‌کنید افت کیفیت عرصه تجسمی به آموزش هنرمندان هم بستگی دارد؟

بله. کلاً هیچ چیز سر جای خودش نیست. ما به عنوان هنرمندان این مملکت هم مشکلاتی داریم که باید برطرف‌شان کنیم. هیچ هنرمندی کامل نیست چون هنر کمال و انتها ندارد. من خودم به مشکلاتی که در کارم دارم واقف هستم. دوست دارم آدم‌های معمولی به دیدن نمایشگاه‌هایم بیایند چون بعضی وقت‌ها چیزهایی را از آن‌ها می‌شنوم که به کارم کمک می‌کند.

 

عده‌ای به من می‌گویند چرا نمایشگاه برگزار می‌کنی؟ به نظر من نقاشی به خودی خود یک هنر خاص است و یک نمایشگاه نقاشی اگر خیلی موفق باشد، حدود هزار بازدیدکننده دارد. مثل سینما و موسیقی نیست که میلیون‌ها بیننده و شنونده داشته باشد. حالا اگر همین هنر را هم بخواهیم خاص‌تر کنیم، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند. به نظرم الان نقاشی ما دارد یک دوره گذار را طی می‌کند و در آن غربال‌گری صورت می‌گیرد. امیدوارم این غربال‌گری درست اتفاق بیفتد و آدم‌هایی در این حرفه بمانند که باید بمانند تا هنر کشورمان ارتقاء پیدا کند.

 

 

مریم درویش

 

 

  • 14
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش