جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۲۸ - ۰۷ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۱۸۴۸
هنرهای تجسمی

عكاسان ايرانی «بحران» را چگونه تعريف می كنند؟

عکاسی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

انتهاي جاده در دود سياه و غليظ محو شده است. ٥ كودك در امتداد جاده؛ رو به دوربين در حال فرارند، فرار از چيزي مهيب، خيلي مهيب، كودكاني در محاصره سربازان مسلح، سربازاني كه توجهي به كودكان ندارند و مشغول كنترل خشاب‌هاي‌شان هستند، صورت كودكان از شدت ترس درهم پيچيده، نگاه‌شان پر از درد است، فريادشان در ثانيه‌هاي

 

ثبت تصوير جاري شده، دختركي در وسط اين جمع، عريان، با قدم‌هاي پرهراس، با دهاني باز مانده از فريادي كه پژواكش تا چشم‌هاي مخاطب، تا ٥٠ سال بعد هم مي‌رسد، دست‌ها را از بدن دور نگه داشته و مي‌دود. اين، عكسي بود كه به جنگ ويتنام (به مداخله امريكا در ويتنام) پايان داد. سردبيراني كه اين عكس را منتشر كردند، پاي عكس نوشتند «دختر ناپالم».

 

كودك عريان در عكس «نيك يوت»؛ عكاس آسوشيتدپرس، يكي از معدود بازماندگان روستايي در جنوب ويتنام بود كه سال ١٩٧٢ هدف بمب‌هاي ناپالم (آتش‌زا) قرار گرفت.

 

بحران، فقط زلزله و جنگ نيست

اغلب ما مخاطبان كه با هنر عكاسي بيگانه‌ايم، با شنيدن واژه «بحران»، به ياد حوادث طبيعي همچون سيل و زلزله و رانش زمين يا حوادث غيرطبيعي همچون جنگ و لحظات پس از ترور و انفجار انتحاري و تظاهرات مي‌افتيم. جسد بي‌جان سفير روسيه كه در يك گالري در شهر آنكارا ترور شد، تتمه خاك و آوار و جسد از زلزله ٦,٦ ريشتري بم، پيكر بي‌جان ارنستو چه‌گوارا و پايين كشيدن مجسمه صدام حسين در بغداد پس از هجوم امريكا به عراق، به سبب آنكه مطابق با تعريف عمومي «بحران» هستند، چنان در ذات خود قدرت دارند كه يك بار ديدن اين عكس‌ها و تصاوير مشابه از اين دست، تصوير را براي هميشه در حافظه مخاطب ثبت مي‌كند.

 

اما عكاسي بحران بنا به گفته عكاسان پرسابقه‌اي همچون «سعيد صادقي» و«محمد فرنود»، چنين تعريف مي‌شود: «عكاسي بحران، شفاف‌سازي درون بحران است كه در بدنه اجتماعي وارد مي‌شود. مهم‌ترين ويژگي عكاس خبري و عكاس بحران، اخلاق حرفه‌اي است. مثل «سباستيائو سالگادو». داشتن دوربين به تنهايي كافي نيست. عكاس بحران بايد جامعه‌شناسي و روان‌شناسي بداند. اگر مي‌خواهي به بدنه جامعه متصل شوي، امكان ندارد بدون شناخت جامعه‌شناختي شرايط بحران موفق باشي...... عكاس بحران، كسي است كه ناباورها را به باور و غيرممكن را ممكن كند. بحران را فقط در مسائل طبيعي نبينيم.

 

ما ٤٠ سال است دچار بحرانيم، بحران طبيعي و غيرطبيعي. بحران غيرطبيعي يعني همين بحران اقتصادي امروز و شايد در آينده شديدتر هم شود. شناسايي اين بحران، وظيفه عكاس و خبرنگار است. عكاسي بحران در دراز مدت بر زندگي عكاس تاثير منفي مي‌گذارد. مثل چكشي كه بر سندان بخورد، ظاهر شدن تاثيرات اين ضربات طول مي‌كشد اما وقتي اين آثار خود را نشان داد، ادامه زندگي دشوار مي‌شود.» بنا بر اين تعريف، اگر رويدادهاي ايران را طي حداقل ١٠ سال اخير مرور كنيم، در كنار حوادث معمول اين سرزمين همچون سيل و زلزله و آتش‌سوزي منابع طبيعي و اعتراضات خياباني مردم، بايد اتفاقاتي همچون بحران‌هاي اقتصادي و تبعات علني ناشي از بيكاري كارگران را هم زيرمجموعه تعريف واژه «بحران» قرار دهيم.

 

«جنگ ٨ ساله»؛ انساني‌ترين تجربه عكاسان ايران

آنچه در تاريخ معاصر ايران براي عكاسان ايراني خاطره‌ساز شده، حضور در لحظات جنگ ٨ ساله عراق عليه جمهوري اسلامي ايران است؛ رخدادي غيرطبيعي كه شهامت و حس ميهن‌پرستي‌ و ايثار تمام اقشار جامعه را برانگيخت و مرد و زن، با هر سطح از ايدئولوژي را به واكنش مثبت در قبال لزوم دفاع از خاك وطن واداشت. از شهريور ١٣٥٩ تا مرداد ١٣٦٧، تمام عكاسان ايراني علاوه بر وظايف معمول براي نشريات و تنها خبرگزاري وقت- خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران- يك مقصد مشترك داشتند؛ خطوط مقدم جبهه. جنگ ٨ ساله‌اي كه به ايران تحميل شد، فرصت غيرقابل تكراري بود

 

براي عكاسان ايراني. فرصت غيرقابل تكرار به سبب تولد يك انگيزه و بارور شدن تجربه‌اي كه رگه‌هاي ضخيمي از ميهن‌پرستي داشت. خاطرات عكاسان ايراني كه طي ٨ سال دفاع مقدس، داوطلبانه راهي خطوط مقدم غرب و جنوب كشور شدند، امروز و با گذشت ٣٠ سال از پايان جنگ، براي ما شنيدني است اما آنها، آن لحظه‌ها را با حضورشان زيستند؛ دوربين به دست، غيرمسلح و شاهدان صادق زشت‌ترين مصنوع دست بشر كه قرار بود بهترين تصوير را در حالي ثبت كنند كه رزمنده‌اي پيش چشم‌شان از شدت امواج انفجار، دچار موج‌گرفتگي مي‌شد، مغز رزمنده‌اي بر اثر اصابت تركش به سر، از هم مي‌پاشيد، رزمنده‌اي از تشنگي ٢ روزه و از خستگي ٧ روزه شهيد مي‌شد.... آنها، عكاسان جنگ، با بازگشتي به آن روزها و شب‌هاي بي‌نظير، طور ديگري به اين بحران دست‌ساز بشر نگاه مي‌كنند.

 

«سعيد صادقي»؛ قديمي‌ترين عكاس جنگ كه به تاييد دوستانش و به گواه عكس‌هايش، بيشترين سابقه حضور يك عكاس در خطوط مقدم نبرد را به نام خود رقم زده و تصاوير تكان‌دهنده‌اي از واقعيت جنگ ٨ ساله ثبت كرده، اينطور آن روزها را به ياد مي‌آورد: «عكس‌هايي كه از بمباران شيميايي حلبچه گرفتيم، سند محكوميت صدام در سازمان ملل بود. و اين، قدرت عكاسي است. من در آن سال‌هاي جنگ، شب‌هاي طولاني كنار پيكر شهدا خوابيدم و روزهاي فراوان گرسنه ماندم و بارها از پسمانده‌ها خوردم فقط براي اينكه موقعيت عكس گرفتن را از دست ندهم. اگر نگاه‌تان، گره‌هاي سياسي داشته باشد، ماندگار نخواهد بود.

 

عكاس فقط بايد درون بحران را ببيند و آنچه را كه مي‌تواند در مهار آن بحران موثر باشد. عكاسي بحران رياكاري را از بين مي‌برد و سياستمداران از بينايي جامعه به‌شدت وحشت دارند. من در جنگ، در دل آن بدن‌هاي قطعه‌قطعه شده و در دل آن خون‌ها كه عاشقانه براي وطن‌شان اهدا شده بودند اين بينايي را پيدا كردم. در جنگ همان جهان‌بيني بود كه بايد مي‌داشتيم تا بتوانيم با عكس‌هاي‌مان بيننده را درگير كنيم. پيش از آنكه به جبهه‌ها بروم، در احاطه ايدئولوژي بودم اما وقتي وارد عينيت جنگ شدم ايدئولوژي در نگاه من گم شد چون آنجا گوشت و خون انسان را لمس مي‌كردم. به همين دليل است كه امروز از شنيدن كلمه ايثار خنده‌ام مي‌گيرد چون ايثار بايد حاصل اتصال ملي باشد، براي زيستن با كرامت. ايثار بايد كرامت بياورد و امروز تنها چيزي كه از آن ٨ سال جنگ مانده، عكس‌هاي جنگ است و نه لاشه تانك و هواپيما.»

 

يكي از زيباترين عكس‌هاي اين عكاس جنگ، تصويري است از اعزام رزمندگان. اتوبوس اعزام، آماده حركت است. آخرين لحظه‌هاست براي وداعي كه هيچ تضميني به بازگشت نمي‌دهد. پاي پنجره اتوبوس، مادري روي پنجه‌هاي پا بلند شده تا براي آخرين بار شايد، صورت فرزندش را ببوسد. مادر، چادر به سر و جوراب ضخيم و دمپايي‌هاي سياه رنگ به پا دارد. ما، از اين زاويه فقط نيم‌رخ سياهپوش مادر را مي‌بينيم و انگشتان دست چپش كه لبه‌هاي چادر را زير گلو محكم نگه داشته است. دست راست، پشت سر فرزند رزمنده‌اش تكيه زده تا تمام مهرش را در قالب اين بوسه آخر به فرزند در حال اعزام منتقل كند.

 

پسر، تا آنجا كه قاب پنجره اتوبوس اجازه داده، نيم‌تنه را بيرون كشيده تا چهره به چهره مادر شود. پيكر نحيف مادر، بلند شدن روي پنجه‌ها تا آخرين حد، كفش و لباسي كه انگار با عجله و دقايقي قبل از حركت اتوبوس به تن كشيده شده، در سوي مقابل، اندام رشيد پسر؛ شايد تنها پسر كه از همين لحظه اعزام، پر شور و ملتهب است به گواه سربندي كه بر پيشاني بسته، تمام اين مختصات، تمام اين شكوه كه حس لطيف مادرانه را با تزريق نفرت از جنگ پررنگ‌تر كرده، مخاطب را بر خود مي‌لرزاند.

 

شبي كه از رودبار و منجيل، خاك به جا ماند

٣١ خرداد ١٣٦٩ در اثناي پخش مسابقات جام جهاني فوتبال، ٢٧٠ كيلومتر دورتر از پايتخت، زمين با شدت ٧,٤ ريشتر لرزيد. زمين لرزيد و هزاران سقف و ديوار بر تن مردمان رودبار و منجيل آوار شد. از زلزله ١٣٦٩ رودبار و منجيل، ٣٧ هزار كشته، ٦٠ هزار مجروح و ٥٠٠ هزار بي‌خانمان برجا ماند. محمد فرنود؛ عكاس پرسابقه ايراني با پرواز اختصاصي كه عبدالله نوري؛ وزير كشور وقت را به منطقه زلزله زده مي‌برد، همراه شد و تلخ‌ترين تصاوير را از اين زمين‌لرزه ثبت كرد.

 

عكس‌هاي «محمد فرنود» از زلزله رودبار و منجيل، با ارسال به نشريات و خبرگزاري‌هاي جهان، پيام سوگ را به دنيا مخابره كرد. در يكي از اين عكس‌ها، پيرزني؛ مادربزرگي رو به ناكجايي خارج از قاب تصوير بر زمين نشسته، سياهپوش و مبهوت از ثانيه‌هاي سرنوشت كه اينچنين هزاران نفر را راهي دالان مرگ كرده، نوزاد قنداق‌پيچ‌شده‌اي بر دو دست گرفته و دست‌ها و پيكر بي‌جان نوزاد را رو به آسمان. چشم‌هاي مادربزرگ، از شدت سوگ، از عمق بهت و از ضخامت درد، به دو حفره سياه شبيه شده و پوست صورت پيرزن خالي است از هر قطره اشكي كه انتظار داريم در اين لحظه‌ها، سيل باشد. پيرزن، يا در حال اداي سوگ است يا در حال هذيان و ذكر كه دهان باز كرده اما در تصوير فرنود، گفتار منجمد شده كه دهان هم به حفره سياهي شبيه شده همچون چشم‌ها.

 

اين سوال را به خاك بسپاريد

اين سوال، در طول تاريخ عكاسي معاصر بي‌پاسخ مانده كه عكاسي كه در ميدان بحران حضور دارد، آيا در لحظه‌اي خاص، لحظه‌اي كه صداي نبض وجدانش بلندتر از صداي بحران است، بايد دوربين را كنار گذاشته و امدادگر حادثه و ناجي انسانيت شود؟ تا امروز عكاسان حرفه‌اي پاسخ‌هاي متناقضي به اين سوال داده‌اند اما هيچ‌كدام قطعيت صفر يا صد ندارد. ما مخاطبان هم، معمولا با شنيدن اين سوال، عكس معروف «كودك و كركس» را به ياد مي‌آوريم.

 

بنا بر روايت‌هاي موجود، «كوين كارتر» عكاس اين عكس، سال ١٩٩٣ و در فاصله نزديكي از اردوگاه سازمان ملل در سودان، با كودكي مواجه مي‌شود كه از شدت گرسنگي، توان رسيدن به اردوگاه نداشته و كركسي هم در چند متري كودك، روي زمين نشسته و براي ساعت طلايي مرگ طعمه خود لحظه شماري مي‌كرده. كارتر، با چند دقيقه‌اي انتظار براي مشاهده سرانجام ماجرايي كه پيش رو داشته و «بعد» از ثبت اين تصوير، سراغ كودك مي‌آيد و كركس را فراري مي‌دهد و كودك را به اردوگاه منتقل مي‌كند. قضاوت‌هاي پس از انتشار اين روايت، آسيب رواني سهمگيني براي عكاس به دنبال داشت چرا كه بسياري از مخاطبان، معتقد بودند عكاس در همان لحظه اول و بدون هيچ ترديدي، بايد براي نجات كودك و حتي بدون ثبت تصوير اقدام مي‌كرد.

 

دو سال قبل مجموعه تصاويري از يك انفجار انتحاري در فوعه و كفريا، روي كانال شبكه‌هاي مجازي قرار گرفت. تصاويري از لحظات پس از انفجار ماشيني كه در ظاهر، حامل اسباب بازي براي كودكان اسير در چند كيلومتري فوعه و كفريا و در منطقه تبادل اسراي سوري، كنار اتوبوس انتقال پناهجويان سوري بود. لحظات پيش از انفجار ماشين- انفجاري كه ١٢٦ كشته و مجروح به جا گذاشت و ٦٨ نفر از كشته‌شدگان، كودك بودند- «الكادر هابك»؛ عكاس سوري در منطقه حاضر بوده و بلافاصله پس از انفجار به سمت باقي‌مانده‌هاي اتوبوس و ماشين و آدم‌ها مي‌دود. تصوير نهايي، عكسي است از هابك در حالي كه چند متري دورتر از همهمه خون و آتش، پيكر بي‌جان كودكي را روي دست گرفته و هرچه دورتر مي‌دود تا از محل حادثه فاصله بگيرد. در آخرين لحظه‌اي كه توان راه رفتن و اميد زنده ماندن پيكر سوخته كودك را از دست داده، بر زمين زانو زده، جسد كودك هم در فاصله‌اي دورتر از هابك و عكاس از نكبت جنگ، از نكبتي كه بر يك كودك هم رحم ندارد، فرياد مي‌كشد و زار مي‌زند.

 

«افشين والي‌نژاد»؛ خبرنگار ايراني مقيم ژاپن و گزارشگر آسوشيتدپرس از زلزله‌هاي آوج و قائن و بم و جنگ افغانستان، سال ١٣٩٠و همزمان با وقوع زلزله- سونامي، تجربه عجيبي از حضور در يك بحران، مردد شدن به فرار از خطر، كنار گذاشتن دوربين و كمك به زلزله‌زدگان و سپس، عكاسي از بحران فرو نشسته در كارنامه فعاليت حرفه‌اي خود دارد؛

 

توكيو؛ در فاصله ٢٠٠كيلومتري كانون زلزله، مي‌لرزد، مسوولان آژانس خبري به افشين تلفن مي‌زنند و خبر مي‌دهند كه چند خبرنگار خارجي به ژاپن رسيده‌اند تا با كمك افشين عازم منطقه زلزله‌زده شوند. سفر خبرنگاران خارجي، وسط تنها اتوبان منتهي به شمال ژاپن، نيمه‌تمام مي‌ماند چون با انتشار خبر احتمال وقوع آتش‌سوزي در نيروگاه اتمي فوكوشيما و هشدار به انفجار اين بمب ساعتي فعال، اتباع خارجي ملزم به ترك ژاپن مي‌شوند. افشين پس از انتقال خبرنگاران به

 

فرودگاه، راهي منطقه مي‌شود و در چند كيلومتري زلزله‌زدگان، كنار درياچه‌اي، مردد مي‌ماند كه «بمانم؟ مثل باقي خبرنگاران محل را ترك كنم؟ تفال به حافظ زدم و جواب آمد كه سحر با باد مي‌گفتم حديث آرزومندي، خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي. راهي منطقه شدم. دوربين را كنار گذاشتم، به مردم كمك كردم و بعد از آن از منطقه زلزله‌زده عكس گرفتم. عكس‌هايي كه در هيچ نشريه و خبرگزاري منتشر نشد و حتي يك ريال هم بابت اين عكس‌ها به دست نيامد و به هيچ‌وجه از اين اتفاق پشيمان نيستم.»

 

امروز و بعد از ٧ سال، تمام ژاپني‌ها مي‌دانند كه فقط يك خبرنگار در دنيا، يك خبرنگار ايراني به نام «افشين والي‌نژاد»، بيش از ٦ هزار فريم عكس- بيشتر از عكس‌هاي تمام خبرنگاران خارجي و ژاپني كه پس از فرو‌نشست بحران، خود را به منطقه رساندند- از زلزله سونامي ژاپن عكس دارد. اين را هم مي‌دانند كه فقط يك خبرنگار ايراني؛ مردي كه هيچ شباهت فرهنگي و نژادي با آنها نداشت، وقتي به منطقه زلزله‌زده رسيد، مثل يك امدادگر و به اندازه يك امدادگر، به زلزله‌زدگاني كمك كرد كه به جاي خانه، به آواري نگاه مي‌كردند كه زندگي و خاطرات‌شان را دفن كرده بود.

 

 

بنفشه سام گيس

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 9
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش