شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۳۰ - ۱۲ شهریور ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۶۰۳۲۸۰
هنرهای تجسمی

هنرمندی که قربانی سهل انگاری مسئولان پارک ارم شد: به رنگ پناه بر دم تا از سیاهی بگریزم

نگار قربانی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی

شاید نگار قربانی، چهره ای شناخته شده در میان هنرمندان تجسمی نباشد اما اگر در سال ۱۳۹۳، دچار آن حادثه دردناک در پارک ارم -که نتیجه مستقیم سهل انگاری مسئولان است- نشده بود، امروز چهره ای شناخته شده تر در عالم هنر داشت.

 

داستان زندگی نگار قربانی، تقریبا برای همه ما آشناست؛ دختر جوانی که برای گرفتن جشن فارغ‌التحصیلی و قبولی در مقطع فوق لیسانس برای گرفتن یک جشن کوچک با دوستانش به پارک ارم می رود، دچار سانحه می شود و بعد قطع نخاع و سال‌ها خانه نشینی و... .

 

از آن روز سال ها می گذرد، به گفته خودش پزشکان در ابتدا امیدوارشان می کردند که سرانجام می تواند راه برود اما او مدت زیادی نیست که توانسته دست هایش را حرکت دهد. با تمام این ها در این گزارش قصد نداریم بازگردیم به روزهای قبل، چرا که نگار خودش بسیار امیدوار است و با اینکه اکثر وقت خود را در فیزیوتراپی می گذراند، اما دنیایش مانند نقاشی هایش رنگی است. با این هنرمند جوان و در بدترین شرایط امیدوار، درباره تازه ترین نمایشگاه نقاشی اش با نام «چیزی غیر از این» که در گالری محسن برگزار شده بود، به گفت‌وگو نشستیم. نگار قربانی معتقد است که زندگی یک انتخاب است ومي توان رنگ ها را به جای تیرگی برگزید.

 

گفت‌وگوی «قانون» با این هنرمند جوان را در ادامه می خوانید:

 

شما پیش از این حادثه نمایشگاهی برگزار کرده بودید یا این اولین بار بود؟

با توجه به اینکه رشته تحصیلی ام طراحی پارچه و گرافیک بود، قبل از این حادثه بیشتر شوهای خانگی برگزار می کردم اما «چیزی غیر از این»، اولین نمایشگاه رسمی من بود.

 

از چه زمانی توانستید کار نقاشی را دوباره ازسر بگیرید؟

بعد از حادثه و قطع نخاع دو سال طول کشید تا توانستم بنشینم و قلم به دست بگیرم.

 

با توجه به حادثه ای که برای‌تان پیش آمد انتظار می رفت آثاری تاریک و سیاه از شما ببینیم اما نمایشگاه پر از رنگ بود.

من ترجیح دادم به رنگ پناه ببرم تا از سیاهی بیرون بیایم؛به اصطلاح از آن بگریزم. زمانی که برای خرید رنگ بیرون می رفتم از رنگ های تیره دوری می کردم و در عین اینکه گاهی در کارها رنگ تیره بسیار لازم می شد اما ترجیح می دادم رنگ تیره خریداری نکنم! فرورفتن در تاریکی و سیاهی مثل یک باتلاق است که هرچه بیشتر در آن دست و پا بزنید زودتر غرق خواهید شد. من ترجیح دادم این اجازه را به خودم ندهم و از ابتدایی که برای نمایشگاه شروع به کار کردم، سعی کردم حال خوبی داشته باشم.

 

از چه زمانی شروع به کار روی پرتره ها کردید؟

در واقع از سال ۹۵ کار را شروع کردم اما در آن سال قوای جسمانی ام خیلی اجازه نمی داد که یک کار را یک ماهه تمام کنم. در طول کار روی یک تابلو بیش از نیم یا یک ساعت نمی‌توانستم کار کنم. از سوی دیگر زمان زیادی را در فیزیوتراپی به سر می بردم، بنابراین زمان زیادی برای کار نداشتم. بیشتر کارهایم را در سال های ۹۶ و ۹۷ که انرژی بیشتری داشتم و می توانستم بنشینم و کار کنم تکمیل کردم. کمترین زمانی که به دست می آوردم و از نظر جسمانی حالم مساعد بود که بتوانم بنشینم، نقاشی می کردم. این تنها کاری است که حالم را خوب می کند.

 

چرا تصمیم گرفتید پرتره هنرمندان را کار کنید؟

یک سری از هنرمندانی که پرتره آن ها را کار کردم از دوستان من بودند. از سوی دیگر، هنرمندان، مخاطبان زیادی دارند و مردم آن ها را می شناسند، بنابراین دوست داشتم به این وسیله صدایم بلندتر باشد چرا که در حق من بسیار اجحاف شد با اینکه در رسانه ها بسیار گفتم و شنیده شد که این آدم ها مقصر حادثه‌ای بودند که برای من اتفاق افتاد، اما به من توجهی نشد و بدهی‌شان را کامل پرداخت نکردند.

 

آن ها نمی‌خواهند توجه کنند و این غیرقابل تصور است. هنرمندان از لحاظ مادی وظیفه‌ای ندارند که به من کمک کنند، اما از لحاظ معنوی همواره کنار من بوده اند و این خیلی برایم ارزشمند است. پیش آمده که من به کنسرت یک هنرمند رفته ام و او شخصا من را سوار ماشین کرده و بهترین صندلی سالن را به من اختصاص داده است و آن لحظه ای که با برخی هنرمندان سر کرده ام، برایم از بهترین اوقات بوده است چرا که همیشه به من روحیه داده اند.

 

کمک های دولتی تا امروز به چه صورت بوده است ؟

من بیمه نداشتم و بعد از حادثه هم هیچ بیمه‌ای ‌قبول نکرد و تنها تحت نظر تعدادی از ان‌جی‌او‌ها هستم که آن ها هم خیلی کار خاصی انجام ندادند. خیلی زحمت بکشند مقداری هزینه دارو و فیزیوتراپی را بدهند. این ان جی او ها خودشان خیلی ساپورت نمی‌شوند. کسانی که بلایی به این بزرگی را سر کسی می آورند چرا خودشان را مقصر نمی دانند و حتی به روی خودشان نمی‌آورند؟ امروز سال ها از آن حادثه گذشته اما من همچنان با همان هزینه‌ها و دشواری ها زندگی می کنم و هرچه بیشتر می گذرد، دردهای تازه تری خودشان را به من نشان می دهند اما هیچ حمایتی از من نمی شود.

 

فیزیوتراپی را تنها برای نگهداری از عضلات می روم اما دردهای دیگر را چه کنم؟ چرا کسانی که مقصر این حادثه بودند همچنان بی توجه هستند؟ جالب این است که هنوز هزینه‌ای که باید پرداخت می‌شده، به من پرداخت نکرده اند. در یک سال اخیر هم به‌ طور کلی هیچ خبری از من نگرفتند و ادعای‌‌شان این است که پرونده‌ من مختومه اعلام شده است!

 

روند درمان به چه شکل است؟ آیا می توان به این امیدوار بود که روزی بتوانید به روزهای پیش از حادثه برگردید؟

متاسفانه باید بگویم نه؛ به این دلیل که نخاع هنوز درمان پذیر نیست. هر زمانی که جانبازان و بیماران ولیچری قدیمی ما از جای خود بلند شدند ما هم می‌توانیم بلند شویم. در دو، سه سال اول آسیب کم است و ترمیم می شود ولی وقتی طولانی تر می شود هم بدن سردتر می شود و هم نشان دهنده این است که آن نخاع قطع شده و نمی تواند ارتباطي با قسمت‌های پایین برقرار کند و شما هرچقدر تمرین کنید، بی‌فایده است. وقتی عصبی نباشد، آن عضله تکان نمی خورد. من کار فیزیوتراپی را ادامه می دهم تا حداقل با جسم سالم‌تری روبه رو باشم. متاسفانه در خارج از کشور هم نمی شود کاری کرد.

 

با شرایط سختی که درگیرش هستید، هنر چقدر می تواند به شما کمک کند؟

فکر می کنم هنر یک زبان است برای وقتی که نمی توانید به زبان خودتان حرف بزنید؛ خوشحالی و ناراحتی تان را نمی‌توانید بیان کنید اما همه این ها را می توانید روی بوم خالی کنید. نقاشی برای من فضایی به وجود می آورد که بتوانم به وسیله رنگ و بوم، گفت‌وگو کنم و از فضای سخت و سنگینی كه گذراندم و هنوز هم درگیرش هستم، دستِ کم برای ساعاتی بیرون بیایم و از فضای هنر لذت ببرم. من خیلی توان و فرصت سفر کردن ندارم اما نقاشی می تواند به من کمک کند که جای بسیاری از تفریحاتی که ندارم یا نمی‌توانم داشته باشم،پر شود.

 

در طول روز به چه کارهایی مشغول هستید؟

بیشتر وقت من، یعنی صبح تا عصر به فیزیوتراپی اختصاص دارد. به دلیل خستگیِ جسمانی، زمانِ من در فیزیوتراپی بسیار طولانی می شود و در طول این چند سال روند به همین شکل بوده است اما در زمان استراحتم و آخر هفته ها نقاشی می کشم.

 

شما با حادثه ای که از سر گذراندید اما دارای روحیه خوب و مثبتی هستید. این انرژی مثبت را از کجا دریافت می کنید؟

من این روحیه جنگجو و رو به جلو را پیش از حادثه هم داشتم. اگر یک چیزی را می خواستم به هر شکلی که بود باید به آن می رسیدم. در سال های اول با توجه به اینکه اطلاعاتی در زمینه این حادثه نداشتیم، فکر می کردم ممکن است این قوا برگردد تا دستِ کم بتوانم کارهای شخصی ام را خودم انجام دهد اما کم کم خودم و خانواده ام متوجه شدیم این اتفاق شدنی نیست و این شد یک نقطه سیاه برای من و خانواده ام اما امروز که به خودم نگاه می کنم، می بینم نسبت به سال های قبل، دارای روحیه بهتری هستم و با گذشت زمان دیدم که در کنار این اتفاق و مشکلات جسمانی، باز هم به آن چیزی که می خواهم می توانم برسم. احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند جلوی من را بگیرد، درست است که گاهی ضعف بر من مستولی می شود و افکار سیاهی به من هجوم می آورند اما جلوی همه این ها می ایستم.

 

با توجه به استقبالی که از نمایشگاه «چیزی غیر از این» شد، آیا در آینده هم برنامه‌اي براي برگزاری نمایشگاه دارید؟

بله حتما. این روزها مشغول آماده کردن سفارش های نمایشگاه هستم و به کارهای بعدی هم فکر می کنم که نیازمند چه متریالی هستند. دوست دارم کار متفاوتی نسبت به نمایشگاه «چیزی غیر از این» داشته باشم تا برای مخاطب جذاب تر باشد. حتی به پرفورمنس هم فکر می کنم. کار بازیگری تئاتر را خیلی دوست دارم. چند پیشنهاد هم داشتم اما متاسفانه شرایط مناسبی برای این کار نداشتم؛ امیدوارم در آینده بتوانم وارد این حیطه شوم. از سوی دیگر قرار است یک فیلم مستند از زندگی خودم کار کنیم تا پیش از جشنواره فیلم فجر آماده شود.

 

با توجه به شرایط جسمانی تان، چقدر می‌توانید تفریحات فرهنگی مانند تئاتر و کنسرت و سینما داشته باشید؟

کنسرت خیلی کمتر می روم و تئاتر را ترجیح می دهم. سینما هم اگر بشود می روم چون رفت و آمد برایم خیلی سخت است. بسیاری از اوقاتم را در خانه می مانم و فکر می‌کنم دست کم ۷۰ درصد ویلچری های ایران خانه نشین هستند چون امکان استفاده از بسیاری از فضاها را ندارند. پیاده‌روهای شهر برای آنان مناسب نیست و متاسفانه فکری به حال این مساله نمی شود.

 

 

ghanoondaily.ir
  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش