جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۳۵ - ۲۶ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۷۱۹۸
فیلم و سینمای ایران

بابک اطمینانی:

تکه رنگی به زمین افتاد و همه چیز را تغییر داد / تدریس هنر برای من بخشی از بودن است

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
 بابک اطمینانی عقیده دارد دوره سبک‌ها به پایان رسیده و دیگر نمی‌شود مثل گذشته سبک‌های مشخص تعریف کرد و طبق آنها افراد را طبقه‌بندی کرد.

به گزار ش هنرآنلاین، کتاب مرور آثار بابک اطمینانی چندی پیش توسط بنیاد لاجوردی منتشر شد. در این کتاب نفیس که به مرور آثار اطمینانی پرداخته، تصاویری با کیفیت از نقاشی‌ها به همراه متن‌هایی درباره دوره‌های مختلف فعالیت هنری او وجود دارد که مخاطب را به طور کامل در جریان روند شکل‌گیری نقاشی‌های این هنرمند قرار می‌دهد. به مناسبت انتشار این کتاب نمایشگاهی از آثار اطمینانی هم در بنیاد لاجوردی برپا شده که مرور آثار او را برای طیف گسترده‌تری از علاقه‌مندان امکان‌پذیر می‌کند. به همین مناسبت گفت و گوی بابک اطمینانی با هنرآنلاین را بخوانید.

 

آقای اطمینانی، شما بر خلاف بسیاری از هنرمندان، فعالیت هنری را از کودکی آغاز نکرده‌اید و در دوره‌ جوانی به سمت نقاشی گرایش پیدا کردید. دقیقاً از چه زمانی نقاشی کشیدن را شروع کردید و چطور خودتان را به عنوان یک نقاش حرفه‌ای مطرح کردید؟

من در زمینه‌های مختلفی تحصیل کردم. وقتی دوره دبیرستان را در ایران گذراندم، برای تحصیلات مقدماتی پزشکی به انگلستان رفتم و بعد از دو سال متوجه شدم که به پزشکی علاقه چندانی ندارم. بعد از آن به رشته‌های مختلف دیگری هم سرک کشیدم، مثل مهندسی معدن و ادبیات تطبیقی که برایم جذاب نبود و هیچکدام را ادامه ندادم. سال‌ها ترک تحصیل کردم و مشغول به کار شدم. البته در آن مدت هم مطالعاتی در مورد علایق شخصی‌ام داشتم و گاهی حتی می‌نوشتم تا این‌که یک مشاهده در سن ۲۸ سالگی مرا به سمت نقاشی کشاند.

 

روزی حضور چهار فصل را در یک درخت دیدم و برایم این سؤال مطرح شد که این چهار فصل دقیقا چه زمانی و چگونه به هم تبدیل می‌شوند. من به عنوان یک انسان، تغییر فصل‌ها را از روی تقویم متوجه می‌شوم ولی طبیعت به گونه دیگری عمل می‌کند. سؤالی که برایم مطرح شد، باعث شد سیری در مکان و زمان داشته باشم و به دنبال پاسخی برای این سؤال بروم. تجربه تماشای آن درخت برایم خیلی جالب و غریب بود. به همین خاطر سعی کردم آن را بنویسم ولی از عهده نوشتنش بر نیامدم، بنابراین با استفاده از کاغذهای رنگی و بریدن و چسباندن آنها قصه‌ یک شاخه در چهار فصل را ساختم و این شروع کار من در حوزه تجسمی بود.

 

یک ماه بعد از آن وارد کالج هنرهای کالیفرنیا شدم و دوره لیسانسم را آغاز کردم. دوره لیسانس من تحت تأثیر هنر فیگوراتیو و دوره فوق لیسانسم با کارهای آبستره گذشت. مجموعه آثارم در دوره فوق لیسانس "تم‌های فارسی" نام داشت چون خیلی مجذوب پدیده‌های بصری در سنت تصویریِ خودمان بودم و می‌خواستم این پدیده‌های بصری را به شکل جدیدی بیان کنم. بعد که تز فوق لیسانسم را نوشتم و درسم تمام شد، در بهمن ماه سال ۱۳۷۰ به ایران بازگشتم. در بدو ورودم به ایران، به عنوان عضو هیئت علمی مؤسس گروه نقاشی دانشگاه آزاد با این دانشگاه شروع به کار کردم اما شش ماه بعد استعفا دادم و از همان سال‌ها تا همین چند سال پیش صرفاً به عنوان استاد مدعو در دانشگاه آزاد و دانشگاه‌های دیگر تدریس کردم.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

نمایشگاه "بابک اطمینانی، مروری بر آثار" که این روزها در بنیاد لاجوردی برپا شده است چگونه شکل گرفت؟

ایده این نمایشگاه که آمیزه‌ای از متن و تصویر است و حالت بیوگرافی دارد توسط احسان لاجوردی و مُنا زهتابچی مطرح شد. چیدمان این نمایشگاه هم مرتبط است با کتابی که جدیدا توسط بنیاد لاجوردی درباره زندگی و آثار من به چاپ رسیده است.

 

در این نمایشگاه چه آثاری را ارائه کرده‌اید؟  

این نمایشگاه مجموعه‌ای از آثار من از ۲۸ سالگی تا سال‌های کنونی است که ۲۷ اصل اثر و ۲۰ تصویر از آثار قدیمی را شامل می‌شود. مجموعه‌ای از طراحی‌ها و نقاشی‌های آکادمیک، طراحی‌ها و نقاشی‌های فیگوراتیو، پوسترها و نقاشی‌های ۴ مجموعه، یعنی‌ منظومه‌ها، آفرینش‌ها، خاکستری‌ها و گستره‌های ارگانیک است. ضمن این‌که دو اثر هم از آثاری که به آن‌ها میان‌دوره‌ای می‌گویم در این نمایشگاه حضور دارند. من وقتی نمی‌دانم باید چه‌کار کنم، جستجوهایی را انجام می‌دهم تا به یک رگه جدید برای استخراج برسم. اسم این جستجوها را کارهای میان‌دوره‌ای گذاشته‌ام. یک اثر جدید که مربوط به امسال است نیز در نمایشگاه دارم که در کتاب نیست و جزو آثار میان‌دوره‌ای محسوب می‌شود.

 

اشاره کردید که در نمایشگاه‌ اخیرتان چند اثر طراحی پوستر هم وجود دارد. گرافیک را چه زمانی آموزش دیدید؟

زمانی که در کالیفرنیا زندگی می‌کردم و ترک تحصیل کرده بودم، برای امرار معاش کارهای مختلفی انجام می‌دادم. مثلاً دوره‌ای در رستوران کار کردم و مدتی هم در یک نشریه کارهای آماده‌سازی پیش از چاپ را انجام می‌دادم و به این صورت با طراحی گرافیک آشنا شدم و تصمیم گرفتم به آن به عنوان یک شغل فکر کنم. در نتیجه دوره‌ای را در همین رابطه در کلاس‌های آزاد دانشگاه برکلی در کالیفرنیا گذراندم ولی کار حرفه‌ای در این زمینه انجام ندادم. البته حدود ۳ سال برای رویدادهای هنری و فرهنگی ایرانی در شمال کالیفرنیا پوستر طراحی می‌کردم که البته جنبه اقتصادی نداشت و بخشی از فعالیت‌های اجتماعی من محسوب می‌شد.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

شما ابتدا تمرکزتان روی نقاشی فیگوراتیو بود و بعد به نقاشی آبستره علاقه‌مند شدید. چه اتفاقی افتاد که از نقاشی فیگوراتیو دل کندید و به سمت نقاشی آبستره رفتید؟

من در بهار سال ۱۳۶۸ لیسانسم را از کالج هنرهای کالیفرنیا گرفتم و در پاییز همان سال در همان کالج تحصیل در مقطع فوق لیسانس را شروع کردم. از آنجایی که در دوره لیسانس فقط طراحی و نقاشی فیگوراتیو انجام داده بودم، در تابستان آن سال تابلوهایی می‌کشیدم که همه فیگوراتیو بودند و روی آنها خط‌های فارسی هم می‌نوشتم، که البته هیچکدام‌شان جالب از آب در نمی‌آمد. همه را سفید می‌کردم تا دوباره از نو شروع کنم. تا این‌که یکبار به جای سفید کردن تابلوی نقاشی شده، با رنگ سبز تیره و روشن بیش از ۹۰ درصد سطح آن را پوشاندم. آن‌چه باقی ماند خیلی جالب بود و باعث ورود من به عرصه آبستره شد، و دوره فوق لیسانس به همین ترتیب طی شد، با خلق تم‌های فارسی.

 

زمانی که آمریکا را ترک کرده و دوباره به ایران برگشتید، طبیعتاً با فضای جدیدی آشنا شدید که فرم و نوع نگرش مردمان آن به هنر متفاوت از غرب است. در ایران چطور به بینش و تفکر هنری خودتان دست یافتید و مسیر مشخصی را برای عرضه هنرتان پیدا کردید؟

در بهمن ۱۳۷۰ به ایران بازگشتم ولی قبل از آن، در دوره فوق لیسانس و به واسطه مجموعه "تم‌های فارسی" تلفیقی ایجاد کرده بودم بین دو قطب متضاد سنت و مدرنیته ایرانی. وقتی به ایران آمدم می‌دانستم که ضعف تکنیکی دارم. خوشبختانه با همایون سلیمی آشنا و دوست شدم و کار او باعث شد تا اهمیت تکنیک را درک کنم. منظورم از تکنیک، روش‌های مختلفِ به کارگیری رنگ‌ماده و ابزار است. در همین حال و احوال بود که روزی، مثل همیشه، یک تکه رنگ از روی پالتم به روی زمین خیس افتاد. ولی من انگار برای اولین بار با آن مواجه شده بودم. فعل و انفعالاتی که آن اتفاق به وجود آورد، ناگهان معنای دیگری را در ذهنم پدیدار کرد و همان معنا به رگه اصلی محتوای کارم در ایران تبدیل شد و به مرور آن را گسترده‌تر و عمیق‌تر کردم، محتوایی که درباره یگانگیِ عالم هستی و نحوه شکل‌گیری آن است.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

در ایران، شما چهار دوره مختلف را در زمینه نقاشی آبستره تجربه کرده‌اید که حاصل این دوره‌ها به ترتیب مجموعه‌های منظومه‌ها، آفرینش‌ها، خاکستری‌ها و گستره‌های اُرگانیک است. مجموعه منظومه‌ها شامل چه آثاری است؟

مجموعه منظومه‌ها یک طغیان بود بر علیه بی‌تکنیکیِ خودم، بر علیه تکنیکی که نداشتم. من دوره لیسانسم را در رشته طراحی گذرانده بودم و به این مدیوم کاملا مسلط بودم؛ ولی از نقاشی‌هایم رضایت نداشتم و همیشه از فقدانِ رهاشدگی رنج می‌بردم. اولین دوره‌ای که در ایران شروع به کار کردم، با ابزار رنگ‌گذار خیس شروع به طراحی کردم و قلم‌مو تقریباً برایم به یکی از ابزارهای دست چندم تبدیل شد. از همه چیز برای رنگ‌گذاری و حرکت دادن رنگ استفاده می‌کردم و آن آزادی خاصی را که در نقاشی به دنبالش بودم، از آن موقع به بعد تجربه کرده‌ام.

 

خلقِ مجموعه منظومه‌ها حدود یک سال به طول انجامید و نقاشی‌های آخر آن با نقاشی‌های اولیه خیلی فرق داشت و تکامل‌یافته‌تر شده بود. در شروعِ نقاشی‌های آن مجموعه، گرچه از نیروهای جاذبه استفاده می‌کردم منتها هنوز خیلی به آن آگاه و واقف نشده بودم که بخواهم به عنوان دستیار و همراه از آن استفاده کنم. یعنی هنوز به برقرار کردن میدان‌های مادّه و میدان‌های انرژی فکر نمی‌کردم تا این‌که در پایان آن دوره متوجه شدم که وقتی میدان‌های مادّه تشکیل می‌شود، ماجرا وارد فاز دیگری می‌شود. به همین خاطر در کارهای پایانی مجموعه منظومه‌ها به سمت پیوند دادن میدان‌های مادّه و میدان‌های انرژی رفتم، و از این طریق به مجموعه آفرینش‌ها رسیدم.

 

پس از مجموعه منظومه‌ها، چگونه به مجموعه آفرینش‌ها رسیدید؟

در کشیدن نقاشی‌های مجموعه منظومه‌ها از یک قلوه سنگ الهام گرفتم که در نهایت به مجموعه آفرینش‌ها ختم شد. یک قلوه سنگ کوچک به دستم رسید که شبیه به چشم بود. به آن قلوه سنگ و دایره‌های متحدالمرکز آن نگاه کردم و واقعاً حس کردم که چشمِ هستی دارد به من نگاه می‌کند. به همین جهت آن قلوه سنگ تبدیل به یک منبع الهام برای من شد و از آن چشم در تمام کارهای آن مجموعه استفاده کردم. از طریق چند جستجوی میان‌دوره‌ای، تصمیم گرفتم آن چشم را به شکل خیلی بزرگتری نشان بدهم. به این‌صورت بود که به کمپوزیسیون‌های تک مرکزیِ دوره آفرینش‌ها رسیدم که از مرکز شروع می‌شود و دوباره به همان جا برمی‌گردد. در مجموعه آفرینش‌ها بحث اصلی‌ام جِرمِ رنگی و یکپارچه کردن آن بر روی بوم بود. می‌خواستم ببینم چگونه می‌توانم یک پوسته‌ به هم‌ پیوسته را به وجود بیاورم. از قبل متوجه شده بودم که عالمِ هستی یک بدنِ یک‌پارچه‌ای است که چه در کل و چه در جزء آن این یک‌پارچگی ادامه دارد. تلاش برای ادارکِ این وحدت و این تمایلِ به هم، که در بینِ عناصرِ عالمِ هستی در جریان است، مهمترین معنایی است که من به شوق آن نقاشی می‌کنم و در نهایت یک موجود طبیعی از جنس اکریلیک به وجود می‌آورم. از سال ۱۹۹۷ تا سال ۲۰۰۰ روی مجموعه آفرینش‌ها کار کردم که البته بعدها هم باز گریزهایی به تفکرات این مجموعه زدم ولی در آن سه سال صرفاً روی آن مجموعه متمرکز بودم.

 

شاید برای خیلی از مخاطبان نقاشی جالب توجه باشد که با ابزاری غیر از قلم‌مو توانسته‌اید مجموعه‌ آثاری را خلق کرده و ارائه بدهید. در مورد تکنیک و ابزار نقاشی‌های مجموعه آفرینش‌ها توضیح بدهید.

شاید در ایران اینطور که شما می‌گویید باشد ولی در نقاشی جهان دهه‌ها است که تجربیات مختلفی در زمینه استفاده از ابزارهای گوناگون برای خلق اثر در جریان است. خیلی از نقاش‌ها در سبک‌های مختلفی حضور دارند که اصلاً از قلم‌مو استفاده نمی‌کنند و یا کلا به واکنش‌های شیمیایی یا فیزیکی در حیطه مواد علاقه‌ دارند. نقاشی از نقطه نظر مکانیکی یعنی این‌که ما یک ماده رنگی را از نقطه الف به نقطه ب منتقل کرده و حرکت دهیم و این حرکات را  آرایش دهیم. این تعریف برای همه سبک‌های نقاشی بطور یکسانی معتبر است. این‌که این ماده رنگی در چه حالتی و با چه ابزاری از نقطه الف به نقطه ب منتقل می‌شود و چگونه و با چه ابزاری در نقطه ب حرکت داده می‌شود، بحثی را دربرمی‌گیرد به نام تکنیک. ولی متاسفانه در ایران اینطور جا افتاده که تکنیک یعنی مثلأ رنگ روغن، آکریلیک یا مداد رنگی. این مثل این می‌ماند که بگوییم تکنیک آقای کلهر کمانچه است و این اشتباه را برای توضیح همه آثار در کتاب‌ها، گالری‌ها و موزه‌های‌ تجسمی‌مان ذکر کنیم، آن هم به دو زبان.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

از لحاظ تکنیکی، زمانی که آن تکه رنگ از پالت به روی زمین خیس افتاد، من متوجه شدم که این فقط نیروی ماهیچه‌های هنرمند نیست که می‌تواند رنگ را حرکت بدهد، بلکه نیروهای دیگری مثل جاذبه هم این کار را انجام می‌دهند. نیروی جاذبه هم چیز جدیدی در نقاشی نیست و در دوره‌های مختلف، هنرمندانی از این نیرو در کارشان استفاده کرده‌اند.

 

پس از مجموعه آفرینش‌ها چه انگیزه‌ای باعث شد که رنگ‌ها را کاملاً کنار گذاشتید و به سراغ نقاشی خاکستری رفتید؟

علتش این بود که متوجه شدم مخاطب مجذوب و شیفته فام‌های رنگی می‌شود، در حالی‌که ذهنیت من این نبود که جذابیت رنگی ایجاد کنم بلکه به دنبال ایجاد یک یگانگی مادی و جرمی بودم. به همین خاطر تصمیم گرفتم فام را کنار بگذارم و با رنگ‌های سیاه و سفیدِ سرد کار کنم. این کار را تعمدا انجام دادم و بزودی متوجه شدم که انتخاب درستی بوده است چون توانسته بودم یگانگی جِرم را از طریق ایجاد بافت در آثارم برقرار کنم. کارهای خاکستری به خارج از سیاره زمین اشاره دارند. حدود نُه سال روی این مجموعه کار کردم و تجربه منحصر به فردی عایدم شد.

 

چند نمایشگاه از آثار مجموعه خاکستری‌ها برگزار شد؟

اولین بار پنج اثر از این مجموعه را در بینال جهان اسلام ۱۳۸۶، در مجتمع صبا به نمایش گذاشتم.  همان سال یک نمایشگاه مروری بر آثار در موزه امام علی (ع) داشتم که شامل بیش از چهل تابلو بود که از این تعداد، بیش از بیست نقاشی خاکستری را به نمایش گذاشتم. بعد از آن در سال ۸۷ در گالری خاک و در سال ۸۸ در گالری آن؛ دو نمایشگاه انفرادی با مجموعه آثار خاکستری برگزار کردم. با همین آثار چند نمایشگاه در ایران و دو نمایشگاه هم در شهرهای سن‌فرانسیسکو و لس‌آنجلس داشتم. علاوه بر این، در چندین نمایشگاه گروهی هم آثاری از مجموعه خاکستری را نشان داده‌ام.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

در طول ۹ سالی که روی مجموعه خاکستری کار کردید و حاصل آن حدود هشتاد اثر شد، هیچ‌وقت دچار بن‌بست و تکرار نشدید؟

البته که شدم. بیشتر اوقات وقتی به تکرار می‌رسیدم که سؤالی نداشتم و یا در حال جست‌وجوی مشخصی نبودم. سال‌هایی که روی مجموعه خاکستری کار می‌کردم، کلأ جست‌وجوهای مختلفی داشتم. مثلأ خالی کردن پهنه بوم از هر عنصر اضافی یکی از این جست‌وجوها بود، یعنی خلاصه کردن تا حد امکان، تا جایی که از نیت اصلی غافل نشوی. جست‌وجوی دیگر این بود که بتوانم حالت‌های مسطحی را به وجود بیاورم که واقعأ سه بعدی به نظر بیایند مگر آنکه لمس شوند. چگونگی حضور و انتشار نور در اثر از اصلی‌ترین جست‌وجوها بود. در عین حال، بررسیِ فیزیکیِ ساختارهای ارگانیک و مرتبط با سیاهچاله‌ها و نیز دعوت از رنگ برای بازگشت به متن خاکستری از دیگر موضوعات مورد توجهم بود. ممکن است آثار مجموعه خاکستری‌ها از نظر مخاطب عام تا حدی شبیه به هم باشد ولی از نظر مخاطب خاص، کاملاً با هم فرق دارد.

 

بعد از مجموعه خاکستری‌ها، دوباره رنگ را وارد کارتان کردید و مجموعه جدیدی را به وجود آوردید که به نظر می‌رسد از لحاظ رنگ و ساختار، پیوندی میان مجموعه خاکستری‌ها و آفرینش‌ها است. چه چیزی باعث شد که احساس کنید لازم است دوباره رنگ به کارهای‌تان برگردد؟

در تمام مدتی که روی مجموعه خاکستری‌ها کار می‌کردم، دلم به عنوان نقاش، رنگ را می‌خواست. حتی خیلی وقت‌ها از ابتدا با رنگ شروع می‌کردم ولی در نهایت رنگ را زیر نقاشی‌های خاکستری دفن می‌کردم. بعد از این‌که چند سال روی مجموعه خاکستری‌ها کار کردم، دیگر دلم می‌خواست از آن فضا بیرون بیایم و یکی از راه‌هایی که می‌توانستم این کار را انجام بدهم این بود که دوباره رنگ را وارد کارم کنم.

 

در عین حال نقاشی‌های خاکستری قلمرو کلانی را مطرح می‌کردند که شاید میلیون‌ها سال نوری با ما فاصله دارد و یا قلمروهای بسیار ریزی که حاصل کوچک کردن بسیار زیاد عالم هستی است. این دو قلمرو بسیار شبیه به یکدیگر هستند و هر کدام عالم‌های دوری را می‌سازند. من احتیاج داشتم که فاصله‌ام را کمتر کنم، به همین خاطر رنگ را وارد کارم کردم و این باعث شد تا فاصله بسیار کمتر شود.

 

در حال حاضر روی مجموعه جدیدی کار می‌کنید؟

مشغول تعقیب رگه‌هایی در کارها و ذهنیاتم هستم. زمانی که مجموعه گستره‌های اُرگانیک را کار می‌کردم، ایده‌هایی درباره یک مجموعه جدید در ذهنم شکل گرفت که باید دید به کجاها خواهد کشید.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

از میان مجموعه‌های مختلفی که در طول سال‌های متمادی در نمایشگاه‌های داخلی و خارجی ارائه دادید، کدام یک از مجموعه‌ها با اقبال بیشتری همراه بود؟

اقبال مخاطب نسبت به یک اثر هنری بستگی به مختصاتِ اثر و مخاطب دارد. یقینأ آثار خاکستری جاذبه بیشتری داشته‌اند. گرچه، عده‌ای هم با آثار رنگی ارتباط بیشتری برقرار می‌کنند.

 

شما سال‌ها در زمینه نقاشی‌ آبستره کار کرده‌اید، با این حال فکر می‌کنید که می‌توان کارتان را در قالب یک سبک خاص گنجاند و برای سبک‌تان یک عنوان خاص معرفی کرد؟

حس می‌کنم امروز دیگر دوره سبک‌ها به پایان رسیده. شاید دهه‌هاست که دورانِ جنبش‌های پرچم‌دار به پایان رسیده است. الان دوره حرکت‌های جمعی بطور فردی است و آگاهی‌های فردی کم‌کم دارد از طریق تکاملات درونی و گفت‌وگوهای بیرونی به آگاهی‌های جمعی منجر می‌شود و به سرعت در این شبکه رشد می‌کند. به همین خاطر دیگر نمی‌شود مثل گذشته سبک‌های مشخص تعریف کرد و طبق آنها افراد را طبقه‌بندی کرد.

 

 زمانی در مصاحبه‌هایم خود را بخشی از اکسپرسیونیسم انتزاعی طبقه‌بندی کرده بودم ولی بعدها متوجه شدم که این طبقه‌بندی اساساً غلط است و کار من به لحاظ فرم و محتوا ربطی به اکسپرسیونیسم انتزاعی ندارد. در حقیقت وقتی نیروی جاذبه میدان‌دار شد، متوجه تفاوت ماهوی کارم با کار نقاشان اکسپرسیونیسم انتزاعی و "من"گرا شدم.

 

با ورود نیروی جاذبه انگار نیروهای طبیعت به کمکم آمده بودند. بخشی از نیروهایی که پدیده‌های هستی را در مقیاس‌های ریز و کلان ایجاد می‌کنند وارد نقاشی‌ام می‌شوند و همراه با حضور و آگاهی من آن را به ثمر می‌رسانند. در حین عمل، تبعات بعضی از تصمیمات قابل جبران است و بعضی دیگر نه. نیت من داشتنِ حضورِ مؤثر در خودِ واقعیت است، در همان چیزی که دارد همان موقع شکل می‌گیرد. و منظورم از مؤثر این است که بتوانم یک حادثه آشوب‌زده را به تدریج منظم و زیبا کنم. و باید بگویم که خیلی خوشحالم که از طریق نقاشی می‌توانم راجع به مسائل دیگر هم شناخت پیدا کنم و به برخی از نتایج برسم.

 

بابک اطمینانی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

برخی از هنرمندان معتقدند که تدریس کردن، آرامش ذهنی را از آن‌ها می‌گیرد ولی شما از زمانی که به ایران برگشتید تا به حال مشغول تدریس هستید. چه انگیزه‌ای باعث ورودتان به حوزه آموزش نقاشی شد؟

برای من تدریس به مثابه یک فرم هنری است. وقتی درس می‌دهم مثل این می‌ماند که دارم در بیان و در اجرا یک عمل هنرمندانه انجام می‌دهم، یعنی دارم آگاهانه از مواد خام و ابزار برای ساختن فضا و فرم استفاده می‌کنم تا بتوانم "محتوا"یی را منتقل کنم، محتوایی که در واقع همان "ایجادِ ادراکِ مشخص" است. و برای این کار باید تمرین‌هایی طراحی شود که بتواند در کمترین زمان بیشترین اطلاعات را بطور ساده، منسجم و واضح به هنرجو منتقل کند. و طراحیِ این تمرین‌ها یکی از دلمشغولی‌های من است، و همینطور رسانا کردن فضا به وقت آموزش. ذهن من دوست دارد اطلاعات آموزشی را تولید و دسته‌بندی کند و برای رشد هر کدام برنامه‌ریزی و بسترسازی کند. ذهن من دوست دارد سیستم تولید کند و جزئیات را به کلیات و بالعکس، پیوند بزند و از این میان الگوهایی را تعریف و کشف کند که به سادگی قابل اجرا باشند. ذهن من این کارها را خودش بطور فی‌البداهه انجام می‌دهد و لازم نیست من کاری بکنم. تدریس برای من بخشی از بودن است.     

 

تا کنون پیش آمده که تصمیم بگیرید تمرکزتان را صرفاً روی نقاشی یا آموزش بگذارید؟

اگر تدریس نکنم دچار افسردگی می‌شوم و اگر از نقاشی کشیدن دور شوم به تدریج حالم خراب می‌شود. ولی خودم را به عنوان یک کارمند هنر نمی‌بینم که موظف باشم صبح تا شب به آتلیه بروم و کار کنم. خودم را مثل درختی می‌بینم که بهار، تابستان، پاییز و زمستان دارد. زمان‌هایی بوده که برای مدت بیش از یک سال سکوت کرده‌ام و نقاشی نکشیده‌ام ولی این به معنای این نبوده که ذهنم از ماجرا جدا شده باشد.

 

 

 

 

 

  • 10
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش