نگار مقدم به نحوی از پس ایفای نقش برمیآید که گویی همه ویژگیهای شخصیتی گلسا را در خود دارد
بادکوبه سراغ موضوعی حساس در جامعه متوسط ایرانی رفته و بادست گذاشتن بر زخم کهنه اخلاق در این طبقه ، بخشی از چرک جمع شده زیر زخم
را خالی میکند؛ اینکه جامعه ما با چه سرعتی با همکاری همه اعضا پدر، مادر، رییس و بقیه در حال غرق و دفن همه ارزشهای اخلاقی است
فیلم بادکوبه اثری متهور، لجامگسیخته و دور از عقل معاش است. دور از عقل معاش، ترکیبی است ایهامدار که نخست به رفتار شخصیت اصلی فیلم گلسا منتسب است که در بازی زندگی هرجا که منفعت و مصلحت خود و اطرافیانش در برابر اخلاق و عدالت قرار میگیرد ،حاضر به زیرپاگذاشتن اخلاقیات نمیشود
اولین فیلم بادکوبه، اثری متهور، لجامگسیخته و دور از عقل معاش است. دور از عقل معاش، ترکیبی است ایهامدار که نخست به رفتار شخصیت اصلی فیلم (گلسا) منتسب است که در بازی زندگی هرجا که منفعت و مصلحت خود و اطرافیانش در برابر اخلاق و عدالت قرار میگیرد، حاضر به زیرپاگذاشتن اخلاقیات نمیشود، حتی اگر به قیمت سختی و نابودی منافع خویش تمام شود و در وهله بعد به کلیت فیلم ارتباط دارد.
بدین معنی که فیلم براساس فروش در گیشه ساخته نشده است و هدفی مهمتر برای خود درنظر دارد. از این جهت میتوان فیلم و نیت سازندگانش را مماس بر شخصیت اصلی که رفتاری دور از عقل معاش دارد بهحساب آورد. فیلم درباره یک دختر نوجوان(گلسا) از خانوادهای در حال تقلا برای نزدیک شدن به طبقه متوسط است که در اطراف تهران زندگی میکنند.
پدر و مادر خانواده با بازی علی مصفا و شبنم مقدمی، رابطهشان باهم سرد است و به طور کلی اعضای این خانواده سه نفره هیچ دیالوگی جز امور ضروری باهم ندارند.
نارضایتی پدر و مادر از وضعیت بد مالی و اقتصادی ناشی میشود که بعد از کلی دستوپازدن و جمعکردن پول با سرمایهگذاری در بخش مسکن با کلاهبرداری سازندگان آپارتمانهای نوساز مواجه شدهاند که اتفاقا کارشان تحت لوای قانون نیز هست؛ چرا که در قرارداد بندهایی برای آن گنجانده شده است. گلسا به همراه دوستان همسنوسالش تصمیمی دیوانهوار میگیرند که دست به سرقت به یک سوپر مارکت بزنند.
داستان فیلم از جایی شروع میشود که آنها یادشان رفته فیلم دوربین مدار بسته را با خود بیاورند. در نزاع اولیه بین آنها توازن قوا برا اساس قدرت اقتصادی است و امیر که بچه پولدار جمع است، از موضع قدرت به همه دستور میدهد و بعد از شانهخالی کردن همگی از آوردن فیلم، این وظیفه را بعد از خشونتی فیزیکی و بهزور به گلسا میسپارند. ساختار روایی و شالوده اصلی داستان بر تصمیم گلسا بنا شده است. زمانیکه گلسا بعد از دیدن رفتار دوستان نزدیک خود تصمیم میگیرد که راه شخصی و فردی خود را برود و دربرابر اصرار دوستان، خانواده و فشار و تهدید پدر متمول امیر حاضر به دادن فیلم دوربین مدار بسته به آنها نمیشود.
بادکوبه سراغ موضوعی حساس در جامعه متوسط ایرانی رفته و بادست گذاشتن بر زخم کهنه اخلاق در این طبقه ، بخشی از چرک جمع شده زیر زخم را خالی میکند. اینکه جامعه ما با چه سرعتی با همکاری همه اعضا پدر، مادر، رییس و بقیه در حال غرق و دفن همه ارزشهای اخلاقی است. اخلاقیاتی که مدام با پول خریداری میشود و تنها سد دربرابرش گلساست.
گلسا از همه طرف زیر فشار است. ابتدا از طرف دوستان با طرد کردنش، سپس از طرف خانواده با گرفتن موبایل و پول و محدود کردنش و درنهایت از طرف پدر امیر که به محل کار گلسا رفته و با خریدن «الوند» اسب مورد علاقه گلسا با قیمتی بیشتر از قیمت واقعیاش، اجازه تردد در باشگاه سوارکاری و دیدن الوند را از او سلب میکند. پدر امیر با پیشنهاد جبران ضرر و زیان مالی خانواده گلسا در سرمایهگذاری، آپارتمان آنها را هم میخرد. واقعیت تلخی که در فیلم پنهان است بهحراج گذاشتن ارزشهایی است که خانواده گلسا برای فرار یا بالا بردن طبقه اقتصادی خود به آن تن میدهند. گویی تنها راه نجات طبقات اقتصادی فرودست قربانی کردن اخلاق است.
در این میان گلسا تنهاست و جز میلاد کارگر باشگاه کسی حاضر به کمکكردن به او نمیشود. حامد رجبی با چیدن آرام آرام وقایع به نحوی مواد داستانی را کنار هم قرار میدهد که سیر و تطور گلسا و واکنشهای اطرافیانش آنچنان روندی نامحسوس و طبیعی طی میکند که مخاطب بهآرامی در دل ماجرا قرار میگیرد. همچنین داستان درجزییات مصر است که منطبق بر مابهازای خارجی، باورپذیر باشد.
کلیت منسجم و یکدست داستان سبب میشود از تماشای فیلمی که مماس با رئالیته دنیای خارجش است، لذت ببریم. رجبی پیشتر با «پرویز» ، «پریدن از ارتفاع کم» مهارت ستودنی خود را در نگارش نوعی سینمای «آزار» و مازوخیستی نشان داده بود و «درساژ» برای رجبی بهنوعی گام برداشتن در مسیری است که از ابتدا دغدغه خود قرار داده و همچنان به ما ثابت میکند که فیلمنامههای او از پتانسیل بالایی برای «فیلم جدی» شدن برخوردار هستند.
نگار مقدم به نحوی از پس ایفای نقش برمیآید که گویی همه ویژگیهای شخصیتی گلسا را در خود دارد. اجرای نقش گلسا، ترکیبی از ویژگیهای متتاقض است. ویژگیهایی چون فروخوردن خشم، طغیان درونی در لفافه آرامش، صبوری و جدیت اما شیوه کارگردانی پویا بادکوبه بهنحوی است که به سیر منطقی حوادث خللی وارد نکند و درواقع دکوپاژی متناسب با محتوایش داشته باشد، بیآنکه سعی بر دیده شدن و محسوس بودن بکند.
نام فیلم «درساژ» برگرفته از اسبهایی است که برای حرکات نمایشی و عبور از موانع تربیت میشوند و برای سوارکاری غیر آن مناسب نیستند. درواقع انتخاب هوشمندانه نام تنها کاربردی که دارد، کنایهای است به تنها مسیر جهنمی پیشروی طبقات اقتصادی فرودست که در داستان فیلم جاری است؛ فروختن اخلاق برای فرار از وضعیت موجود. «درساژ»، فیلمی خوشساخت و دیدنی است که ارزش دیده شدن و بحث و فحص دارد.
حسام نصیری
- 18
- 6