جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۳۱ - ۱۶ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۳۸۹۷
فیلم و سینمای جهان

نقد فيلم «شب های سپيد پستچی» ساخته آندری كانچالوفسكی

آندری كانچالوفسكی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

آفتاب مي‌تابد، دو مرد از اهالي جزيره راه مي‌روند و حرف مي‌زنند، دوربين پشت‌سرشان حركت مي‌كند و در يك پلان بدون‌قطع به ضبط تصاوير مي‌پردازد: گفت‌وگوها؟ نه لزوما؛ ضبط نور تصور زيباتري است. نور خورشيد در اين تك‌پلان چندين مرتبه تغيير مي‌كند و سايه‌روشن‌هاي خوش‌رنگي خلق مي‌شوند.

 

وقايع غيرقابل‌كنترل اين‌چنيني، گاهي اينگونه بكر است و غيرقابل‌انكار، لذت مي‌بريم از ديدن‌شان و گاهي هم بي‌حساب و كتاب بودنش دردسرساز مي‌شود و تبديل مي‌شود به بلايي آسماني كه جا و بيجا، نزول مي‌كند بر سر ما و فيلمساز؛ دراينجاست كه تماشاگر اجبارا وريته بودن را كه به‌شكل غيرهنرمندانه‌اي با شلختگي تركيب شده، تحمل مي‌كند و دم نمي‌زند و حرص مي‌خورد؛ البته گاهي هم تاب نمي‌آورد و سالن را ترك مي‌كند.

 

نمي‌دانم شايد اشكال از نگارنده است اما هرجور كه نگاه مي‌كنم نمي‌توانم مديريتي در به‌هم‌چسبيدن افكار جاه‌طلبانه آندري كانچالوفسكي پير در ساخته پرسر و صدايش بيابم و فيلمش را به ‌ هر گونه‌اي دوست داشته باشم؛ اشكال كار از كجاست...

 

شايد مي‌شد دوستش داشت اگر كمي بيشتر يلگي مي‌كرد، اگر چشم‌اندازهاي گوناگونش با نيت رهايي تصوير ضبط مي‌شدند و نه متنوع‌نمايي محيط، اگر كاراكتر اصلي‌اش (مرد پستچي) شخصيتي به اين اندازه پررنگ نداشت و سعي مي‌كرد بيشتر در ميان جمع ديده شود تا روبه‌روي جمع، اگر كادربندي غيركلوزآپ فيلم چنين سرگردان با پروتاگونيست فيلمنامه دست به يقه نمي‌شد،

 

اگر از وجود آدم‌هاي ديگر داستان اين‌چنين نابجا استفاده نشده بود و در حد تكرار بيدار شدن‌هاي صبحگاهي در مجموعه‌اي از سكانس‌ها سقوط نكرده بودند، اگر تغيير زوايا در صحنه‌هاي گفت‌وگو ميان كاراكترها مي‌توانست به قاعده‌اي تكامل‌يافته و زيست شده از ضدالگوها برسد و اگر اگرهاي قابل‌شمارش ديگر از روي قضا و قدر (همچون آمد و رفت آفتاب) به سود فيلم تمام شده بودند، شايد مي‌شد دوستش داشت و شايد ايده لطيف «شب‌هاي سپيد پستچي»: حكايت مردمان جزيره‌اي از كار افتاده در شمال روسيه كه تنها يك پستچي رابط‌شان با جهان بيرون است، اينگونه به اضمحلال نمي‌رفت.

 

بخش اعظم انتظار مخاطب از چنين ايده‌اي، منتظر نبودن است؛ حدس مي‌زنيم قرار است فيلم/مستندي ببينيم خالي از فراز و فرودهاي دراماتيك. تا اواسط فيلم همچنين است و زمان- تقريبا- به‌درستي پيش مي‌رود، اما از جايي كه ديگر تاكيد فيلمساز بر تنهايي پستچي از زيرمتن به متن مي‌رسد، پاشيده شدن بدنه ظريف فيلم را به‌ مرور احساس مي‌كنيم؛ كاراكتر اصلي فيلم خواهان ورود كردن به زندگي مادر و پسري‌ است كه در همسايگي‌اش زندگي مي‌كنند در ابتدا اين تمايل به اشاراتي مي‌مانند و ذهن مخاطب را قلقلك مي‌دهند،

 

اما وقتي كم‌كم اشارات تبديل مي‌شوند به رفتار و ديالوگ‌هايي گل‌درشت‌تر و شروع مي‌كنند به رنگ صراحت به خود گرفتن، هم اجازه فكر كردن و حدس زدن از مخاطب گرفته مي‌شود و انديشه‌اش خدشه‌دار و هم اينكه تبديل مي‌شوند به اصل روايت و وجهه دوست‌داشتني مردمان و جزيره را در سايه قرار مي‌دهند؛

 

همه المان‌هاي وسوسه‌كننده ابتدايي به پس فيلم مي‌روند و داستان تغيير مي‌كند (درواقع داستان شكل مي‌گيرد و بي‌داستاني از بين مي‌رود)؛ ديگر اينجاست كه فيلم كاملا از نو بودن خود [١] فاصله مي‌گيرد و قابليت فصل‌بندي شدن را دارا مي‌شود؛ رابطه پستچي و پسربچه كه از اواسط فيلم آغاز شده (فصل‌بندي) آنقدر كش پيدا مي‌كند و به درام تن مي‌دهد كه در انتها (سكانس رستوران رفتن) كاملا باور مي‌كنيم كه داريم فيلم تماشا مي‌كنيم!

 

انگار كه مستند در متن از يك جايي به بعد در كناره‌هاي جزيره به زير آب فرورفته؛ فيلمساز البته همچنان در تلاش است كه با تكرار تصاويري كه نقاط ضعف‌شان در ابتدا ذكر شد مستند را احيا كند، اما خب ناموفق است.

 

‌اي كاش فيلمساز روس، توانسته بود در فاصله باريك بيگانگي و آشناييت حركت كند و حساب‌شده كنترل اوضاع را در دست گيرد، نه از روي قضا و قدر (كه آمد و رفت خورشيد هم حساب‌شده است) . هنگامي كه فيلمساز خود را گم مي‌كند، دريافت تماشاگر ريسمان فيلمساز را رها كرده و عقبگرد مي‌كند به خود و تاريخ سينمايي كه تاكنون تجربه كرده؛ و اين رخداد هميشه خطر بالاي تكراري بودن را همراه خويش دارد: تماشاگر مي‌داند دارد چه مي‌بيند و مي‌داند كارگردان در حال انجام چه كاري است.

 

در حالي كه در نمونه‌هاي موفق فيلم‌هايي با تم مشابه ساخته كانچالوفسكي، همانند «The Tree of Life» ترنس ماليك و «Stop the Pounding Heart» روبرتو مينرويني كه هر دو از آثار بي‌همتاي عصر جديدند[٢]، ما با يك ندانستگي لذت‌بخش و همزمان تفهيم‌كننده مواجه هستيم كه فرم در آن، عقبگرد به تاريخ سينما و دانسته‌ها نيست و كشف قدم به قدم جهاني است تازه، جهاني با نطفه غيرسينمايي كه مدام روح تاريخي سينما را احضار و بااحتياط و رمز و رازي به‌زيبايي هراس‌هاي كودكانه، از آن- و از خودش- پرسش مي‌كند.

 

كنجكاوي اوليه «شب‌هاي سپيد پستچي» كه با خواندن موضوعش و تماشاي تريلرش و جايزه‌اي كه در ونيز گرفته بود، بسيار اميدوارانه جلوه مي‌كرد كه قرار است اثر روبه‌جلويي از اين تم نوين[٢] باشد كه به عقيده بنده- حتي خود ماليك و مينرويني هم در ساخته‌هاي بعدشان از ارايه آن عاجز بودند (هرچند دست به آزمايش‌هاي قابل‌تقديري زدند) . اما حيف... آزمايش كانچالوفسكي هم بي‌نتيجه ماند و گويا همچنان بايد منتظر آزمايش ديگر خلاقان اين عرصه باشيم.

 

توضيحات:

تيتر مطلب جمله‌اي است كه در ابتداي «زمين مي‌لرزد» ساخته لوكينو ويسكونتي ذكر مي‌شود.

 

[١] و چقدر هم بخش‌هايي از فيلم يادآور رمان نوي آلن‌روب-گري‌يه است: «شاهد».

 

[٢] و اينكه هر سه اثر (دو فيلمي كه ذكر شد و همين فيلمي كه تحليلش را مي‌خوانيد) از ديدگاه نگارنده، نه در زيرمجموعه فيلم‌ها، كه در زيرمجموعه داكيومنتري‌هاي به تعبير من چرخشي جاي دارند كه مجال توضيحش در اين يادداشت نيست.

 

شهريار حنيفه

 

 

etemadnewspaper.ir
  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش