راوی تجربه نادیدههاست این مرد. راوی همه سالهایی که بر عالم و آدم گذشته. محصور در خاک و مرز نیست، اما ایرانی است. رهاست و زندانی، ساز کلهر. جمع همه تضادهایی که جان و روان آدمی پنجه به پنجهشان کشیده در درازدامنی حیاتِ ناپایداری به درازی هزارهها. انگار عصیانی است بر اتفاقهای پیش نیامده و تنگناهای به تصویر کشیده نشده! رقص و حزن؛ شادی و بغض؛ به تاراج بردن گوشهِ امنِ خیال است کمانچه کلهر.
خنیاگرِ نام آشنا، امروز بر صدر نشسته و نان دلش را میخورد؛ شاید اما دیرتر و دورتر از خیال رهایی که انتظارش را سالها قبل میکشیده. آن روزها که محرومش کرده بودند از نفسِ همولایتیها، کلهر باقی و ایستاده بود. غیبت برای سازش معنا نداشت. جد و جهد کمانچهنواز خیالپرداز حرف امروز و دیروز نیست. خواندنیهایش کم نیست، حافظه قومیاش تزریق کرده شور نغمهپردازی را!
آن روزها که «دستان» تنها معرفِ موسیقیِ ایران در خارج از این ملک بود، نمیشد روی نامش خط کشید. ستونی بود برای دستانیها!
پیشترها میگفت: «استاد بهاری الگوی من است». قدر بهاری را زرگرانِ موسیقی ایرانی نیک میدانند، اما به احتمال داشتههایِ امروزِ نغمههایِ این ملک که برآمده از آرشههایِ رهایِ کرد مردِ روزگارِ ماست، پیشتر و بیشتر از زنجیری است دلنواز که «ردیف موسیقی ایرانی»اش مینامند.
آهستگی و پیوستگی، سیرهِ زیستهِ نغمهپرداز عصیانگر ایران ماست.
درک موسیقی از ۵سالگی و ورود به وادی خلق و آفرینش از وقتی کیهان ۱۳ساله بود، برکتِ موسیقیِ اجدادیاش شد. مشقِ موسیقی کردن در ایتالیا و رهسپارِ زیستن در کانادا شدن، مجالی بود تا آرشههایِ اصیلِ نغمهپرداز، رهایی را فریاد بزنند. با این همه ایرانیترینِ ایرانیهاست. غریبگی کردهاند سالها با هنرش. دیرآشناست و نزدیکتر از هر خویشی به این تبار.
آن قدر دیرآشناست که وقتی در مستند «غریبهها» زبان گشود به همه داشتههای از دسترفتهاش در جنگ ایران و عراق روا بود دق کردن کیفر غریبگیهاشان باشد؛ موشک برادر و تمام خویشان کیهان کلهر را با خود دفن کرده بود زیر خاک پاک کرمانشاه! او اما زیستن را نیک میداند؛ با همه نامرادیهای چرخ بیآیین!
کلهر درد را میشناسد، با خود میکشد بارِ فراقِ دوستانش را؛ قومش همه ایران است؛ بعد از دفن بم زیرِ خروارها خاک، «شب، سکوت کویر»ِ او قرار تنهایی شد که بیقراری امانشان را ربود. ایران اگر خویشش نبود، لحن خراسانیِ خنیاگرِ کُرد، کارگر نمیافتاد.
او همچنان میرفت و میرود. میراثِ صوتی که تا اکنون به موسیقی ایران هدیه داده سترگ است و عظیم اما؛ کلهر فقط اینها نیست. از چیرگیِ سرپنجههایش بر ساز وحشی نمیتوان چشم پوشید، اما او محصور در خیالِ خامِ تکنیک؛ مستِ بادهِ بر صدر نشستن در فن خنیاگری، چشم نبسته بر امروزی که هست و دیروزی که راویانش خاموشاند؛ کیهان کلهر به کیمیاگرِ موسیقی میماند که حیاتش همجواریِ مرگ را نفس میکشد.
اهل بازی و خیالپردازی است. اینطور اگر نبود عبدالجبار کاکایی ترانهسرای نام آشنا نغمه سازش را تونلِ خونیِ نسل و فصلش نمینامید و نمیشد صداهای نشنیدهِ جهان را در محضرش زندگی کرد.
نقضِ خویش میکند سازِ کلهر. بغض و نادیده ماندن گره میخورد با کمانچهِ خنیاگرِ تلخکام. آبرویِ حزن شده نغمهپردازیاش.
او این روزها در ایران است. خاموشی را نمیداند، سازش همه فریاد است. آنها که به میهمانی سازش رفتهاند از او میگویند؛ از حضوری که دیگر نمیشود به نبودنش عادت کرد. وقتِ نادیده گرفتنهایِ پی در پی ایستاده بود؛ حالا استوارتر روایت میکند دلهایِ تراشیده را! این فقط زخمهای کوچک بود به بهانه اجرای درخشان این شبهایش با «اردال ارزنجان» در تالار وحدت. همین.
علی نامجو
- 18
- 6