جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۲۹ - ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۴۷۶۳
تئاتر شهر

بهزاد فراهانى:

خنديدن از ياد ما رفته است!

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

خنده تماشاگر خوب است و من لذت می‌برم. در این وضعیتی که در شرایط و محیط اجتماعی داریم، خندیدن از یاد ما رفته است! خودم مدت‌هاست با صدای بلند نخندیده‌ام و قهقهه از مردم دور شده است.

 

سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر از ۲۴ اردیبهشت‌ماه نمایش «مطرب» اثر بهزاد فراهانی شده است.

 

شقایق فراهانی، سانیا سالاری، وحید دهشکار، مسعود رحیم‌پور، فهیمه رحیم‌نیا، ابوالفضل شاه‌کرم، حمید صفایی، علی طاهری، نگین ابدالی، زهرا روشن‌ضمیر، علی بی‌غم، بهزاد فراهانی، مهسا اقبالی، سیاوش خادم‌حسینی، حسن یارلو، انسی رمضانی، حمید یعقوبیان، ملیکا رضی، محمد آقامحمدی و عبداله احسانی، گروه بازیگران این نمایش را تشکیل می‌دهند و اشکان ماهری، بهنوش کاظمی و تارا رودگریان، بخش موسیقی نمایش را برعهده‌دارند. بهزاد فراهانی پس از حدود دوسال با یک کارگردانی جدید به سالن استاد سمندریان بازگشته است. او شهریور و مهرماه سال ۱۳۹۴ با نمایش «گل و قداره» در سالن استاد سمندریان به‌عنوان کارگردان حضور داشت و اکنون دوباره به این سالن بازگشته است. به بهانه این اجرا، به‌سراغ بهزاد فراهانی؛ نویسنده و کارگردان «مطرب» رفته‌ایم.

 

کمی درباره ایده‌ای که نگارش و اجرای نمایش «مطرب» منجر شد، بگویید.

مدت‌هاست مدیریت بدی داریم که به‌هیچ عنوان برآمده از تجربه و دستاوردهای جهانی نیست، علم و منطق نداشت، البته به‌مرور زمان این مدیریت بهبود پیدا کرده است چون مردم حقوق انقلابی خود را خواستند. این مدیریت غلط و نادرست، بلایی به سر کشور ما آورده است که کاملا می‌توان آن را دید، فقر از خیابان به کوچه، از کوچه به خانه و از خانه به سفره آمده است؛ این اتفاق معنای تاریخی بسیار پیچیده‌ای دارد. این مسائل، سبب شد نمایش «مطرب» را با این مضمون روی صحنه ببرم.

 

در «مطرب» شاهد موسیقی فولکلور ایرانی هستیم که همچون اثر قبلی شما؛ «گل و قداره» در سراسر نمایش حضوری پرشور دارد. این علاقه به موسیقی فولک ایرانی از کجا نشأت می‌گیرد؟

من حدود ششصد کاست موسیقی فولک داشتم که غارت شد. هرچه پیگیر شدم نتوانستم آن‌ها را پیدا کنم. من عاشق فولکلور هستم. البته همواره ملودی را می‌گیرم و روی آن شعر می‌گذارم. تمام اشعار سروده خودم است اما ملودی به عزیزان کشورم تعلق دارد. نوستالژی‌ای به‌سمت تعزیه در من وجود دارد که همواره همراهم است.

 

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

 

همچنین ترانه‌های منوچهر سخایی و دیگران را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم. پسر خود من موسیقی هوی‌متال کار می‌کند. اعتقاد دارم نسل جدید ما عاشق هوی‌متال نیست، موسیقی ملی و فولکلور را از او دور کرده‌اند و از او رمانده‌اند. وقتی غافل شوید، گوش با موسیقی دیگری عادت می‌کند.

 

ما همواره می‌گوییم تئاتر ایرانی اولویت ما است و جشنواره تئاتر آیینی‌سنتی را برگزار می‌کنیم که با کم‌‌ترین بودجه و سخت‌ترین شرایط برگزار می‌شود، تماشاخانه سنگلجی داریم که فراموش‌شده است و هیچ فکری برای این‌که مخاطب به سمت آن برود نمی‌کنیم؛ بعد می‌گوییم نمایش ایرانی مخاطب ندارد درحالی‌که «مطرب» بیشترین مخاطب را در میان نمایش‌های اجرا شده در این دوره از برنامه اجراهای ایرانشهر داشته است. چرا هیچ کاری برای نمایش‌های ایرانی انجام نمی‌شود؟

رئیس‌جمهور از طرف دولت شعاری را در نهادها پخش کرد «کوشش کنید، کارها را به کننده آن‌ها واگذار کنید» این تفکر در مورد تئاتر از یک جهت صدق می‌کند و از سوی دیگر به تئاتر ضربه می‌زند. این‌که سرنوشت تئاتر را به خود ما تئاتری‌ها بسپارید یک مسئله است و این‌که سوبسید تئاتر را که در سراسر جهان وجود دارد را کنار بگذارید، بحث دیگری است؛ این کلاهبرداری است. باید سوبسید تئاتر پرداخته شود. اگر تئاتر خصوصی به میدان می‌آید، باید بزرگ‌ترین وام‌ها را به او بدهید تا تئاترش را بچرخاند. باید حرکت کار تئاتر را به مردم واگذار کرد. سال‌هاست شعار می‌دهیم سازمان مستقل تئاتر. چرا این کار را انجام نمی‌دهند؟ وقتی سازمان کشتی ایران تاسیس شد و آدمی شریف به نام خادم، بالای سر آن قرار گرفت، ما رشد کردیم. معاونت سازمان جهانی کشتی را داریم و اکنون کاندیدای ریاست این سازمان هستیم. پیشرفت کردیم چون کار کشتی را به کشتی‌گیران واگذار کردند و بودجه آن را هم پرداخت کرده‌اند. هنوز بچه‌های کشتی از کمبود بودجه ناراضی هستند اما تعادلی در میان آن‌ها وجود دارد. جالب این‌جاست که ما تئاتر سنتی کشورهای همسایه را هم درست نمی‌شناسیم به‌عنوان مثال، هنوز تئاتر چین را به‌معنای واقعی روی صحنه نمی‌بینیم و جالب است که دوستان ما در دهه فجر تکنولوژی الکتریسیته ژاپن را به خورد ما می‌دهند!

 

یکی از معضلات هنرمندان ما مدون نشدن خطوط قرمز است؛ چرا این خطوط مشخص نمی‌شوند؟

چون سلیقه‌ها متفاوت هستند. افراد بی‌سواد بسیار زیادی هستند که به این کار گمارده می‌شوند و با سلیقه‌های عقب‌افتاده دوره قاجاریه آثار هنری را مورد بررسی قرار می‌دهند و در نتیجه این مشکلات به‌وجود می‌آیند. برخی از بچه‌ها کار را می‌بینند و کار بدون تغییرات روی صحنه می‌رود. فکر می‌کنید این افراد بی‌سواد هستند؟! نه درک دارند اما افرادی می‌آیند که در بی‌سوادی بی‌همتا هستند! ایرادهایی که از نمایش من گرفتند، خنده‌دار و طنز بود! اصلا مفهوم اصلی تئاتر من جای دیگری بود و این افراد روی جای دیگری زوم کرده بودند.

 

تعدادی از بازیگران در نمایش «مطرب» ساز می‌نوازند که در این میان می‌توان به نوازندگی سه‌تار توسط علی بی‌غم اشاره کرد. این قابلیت بسیار مهمی است؛ چقدر لازم است که هنرمندان تئاتر ما، نواختن ساز و اساسا موسیقی را بشناسند؟

برای توضیح این مسئله خاطره‌ای را تعریف می‌کنم؛ وقتی رفتیم تا اکبر مشکین را به خاک بسپاریم، خواهرش بالای سر او گریه می‌کرد. گپ‌و‌گفتی با هم داشتیم. از او پرسیدم «این مرد نواختن هشت ساز را از کجا آموخته بود؟ چطور ویولون دستش می‌گرفت، می‌نواخت، پشت پیانو می‌نشست و...» گفت «اکبر مشکین فارغ‌التحصیل کنسرواتوار پاریس بود!» بهت‌زده شدم؛ اکبر مشکین بازیگر تئاتر، سینما و رادیو کارگردان بسیار بزرگ، فارغ‌التحصیل موسیقی از پاریس بود. این خاطره، مثالی است از بضاعت یک آرتیست در زمان گذشته و اکنون! در آن زمان به یاد دارم برای خواندن ادبیات از نظر گورکی، شش ماه در نوبت می‌ماندیم، تازه وقتی نوبت به ما می‌رسید، یک هفته فرصت داشتیم تا این کتاب قطور را بخوانیم، یادداشت برداریم و...! تشنگی ما آن زمان این‌قدر بود اما الان شرایط چگونه است؟ صبح تا شب تلفن‌همراه دست هنرمندان ما است و اصلا به‌سمت کتاب نمی‌روند درحالی‌که کتاب، عطر دیگری دارد، تمرکز بیشتری با خود می‌آورد، فهم جمع‌شده دیگری دارد. 

 

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

 

چرا این علاقه به کتاب دیگر در نسل امروز و به‌خصوص هنرمندان ما وجود ندارد؟

تمام این مسائل از بین رفته که هیچ، حتی برای کتاب خواندن تشویق نمی‌شویم! کتاب تنها رفیق هستی است که به تو اعتراض نمی‌کند، آزادی تو را سلب نمی‌کند، هر وقت خواستی کتاب را باز می‌کنی و می‌خوانی و هر وقت نخواستی آن را می‌بندی! موأنست و دل‌بستگی او یک‌سویه است؛ یعنی یک‌طرفه عاشق تو است. همچنین کتاب پر از فرهنگ، فلسفه، روان‌شناسی، ادبیات، اخلاق، منش و... است. میانگین خوانش کتاب در ایران حدود ۱۰ دقیقه است اما من در هیچ قطاری در اروپا یا آمریکا ننشسته‌ام که کسی سوار شود و کتابش را باز نکند! تا سوار می‌شوند، بلافاصله کتاب‌شان را باز می‌کنند؛ انگار تشنگانی هستند که کتاب، لیوان آب آن‌هاست. اصلا کاری به کار دیگران نداشتند. کتاب هنوز جزئی از هستی انسان‌هاست. وقتی به آرتیستی که در نمایش من بازی می‌کند پیشنهاد می‌دهم کتابی را که منتشر شده است بخواند، طوری به من نگاه می‌کند که انگار یک فرد عقب‌افتاده یک پیشنهاد احمقانه به آن‌ها داده است! تازه هنرمندانی که در نمایش من حضور دارند از افراد با مطالعه هنر ما هستند، چون من با کسانی که اهل مطالعه نیستند، اصلا کار نمی‌کنم اما شرایط در گروه من هم بر همین منوال است! من دانش را جهاز می‌دانم. آرتیست بی‌سواد مثل عروس بی‌جهاز است!

 

تم نمایش بسیار تلخ است اما با موسیقی و لایه‌های طنز به خورد مخاطب داده می‌شود. در بخش‌هایی از نمایش صدای خنده‌های مخاطبان بسیار بلند می‌شد. این اتفاق در نمایش و تمرکز بازیگران خلل وارد نمی‌کند؟ چون شاهد قطع شدن جریان نمایش نبودیم و برخی از دیالوگ‌ها شنیده نمی‌شد.

 

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,بهزاد فرهانی

چنین نظری ندارم. خنده تماشاگر خوب است و من لذت می‌برم. در این وضعیتی که در شرایط و محیط اجتماعی داریم، خندیدن از یاد ما رفته است! خودم مدت‌هاست با صدای بلند نخندیده‌ام و قهقهه از مردم دور شده است. خود من بیشتر از مخاطبان می‌خندم. همچنین لحظاتی که مخاطبان به معنا می‌رسند، خوشحال می‌شوم. یک عزیزی گفته بود «مطرب» نمایشنامه سرگرم‌کننده‌ای داشت! ما هم قبول کردیم! البته اگر حتی سرگرم‌کننده باشد، باز هم خوش است! انگار ما اگر روی صحنه چخوف را با طنز تلویزیونی درآمیزیم و اجرا کنیم، خوب است اما اجرای نمایش ایرانی، سرگرم‌کننده است! دوستان این کار را می‌کنند و اصلا کسی به آن‌ها نمی‌گوید که نمی‌توان چخوف را با طنز تلویزیونی آمیخت!

 

البته تصور می‌کنم وقتی مخاطب از سالن خارج می‌شود و تصاویر نمایش از ذهنش عبور کند، می‌فهمد که به چه وضع اسفناکی خندیده است!

 

به مخاطب این حق را می‌دهم که هرچه می‌خواهد، بینگارد، اما این‌جا با صدای بلند می‌گویم تراکتور در نمایش من، تراکتور نیست، معانی بسیار زیادی در آن نهفته است که باید هر کس آن را با ذهنیت خود، بیابد! این المان بسیار پیچیده است و می‌توان این پیچیدگی را در ترکمن‌صحرا، بانه و بوکان، جنوب، تهران، آذربایجان و... ببینید. ما خیلی خرج این تراکتور کردیم، بسیاری زیر تایر آن لت‌وپار شدند. باز هم خاطره‌ای می‌گویم؛ دوره‌ای بود که موسیقی ممنوع بود، میزعلی‌اکبر؛ مطرب آبادی‌مان، وضع مالی بدی داشت اما ما به او کمک می‌کردیم. وقتی موسیقی آزاد شد، وضع مالی او بهتر شد اما او پیرمردی شصت ساله بود و وقتی به مجالس می‌رفت، او را اذیت می‌کردند. روزی به او گفتم «میزعلی‌اکبر ما که بالاخره از پس هزینه‌های تو برمی‌آییم، به این مجالس نرو؟!» میزعلی‌اکبر جواب داد «قصه نخور، شما سوسولیست‌ها خجالت سرتان می‌شود اما نمی‌کشید، من اصلا خجالت سرم نمی‌شود و نمی‌کشم!» وقتی این جمله را می‌شنوید، می‌بینید خیلی تلخ است. این تلخی در تمام مدارج این مملکت وجود دارد.

 

آیا سالن سنگلج به‌عنوان یک مکان تخصصی برای تئاتر ایرانی به آنچه نیاز داشت، رسیده است؟

سنگلج به جایگاه خود رسیده است اما مدیریت هنری به آن‌جا نرسیده است. تلویزیون محترم لطف کند و اقلا در سال، ۱۲ تئاتر را پخش کند اما این رسانه حتی تئاتر را تبلیغ نمی‌کند... البته خواص را تبلیغ می‌کنند!

 

یکی دیگر از حلقه‌های مفقوده تلویزیون ما تله‌تئاتر است. آیا امروزه تله‌تئاتر ساخته می‌شود؟

خیر؛ نداریم. این افراد از تئاتر ایرانی فرار می‌کنند! وقتی از ۳۰ کانالی که تلویزیون دارد، ۳۰ تئاتر پخش شود، ادبیات، زبان، جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، استتیک، فلسفه، شعر، رمان و... رشد می‌کند. وقتی این کار را نمی‌کنند، یعنی برضد ادبیات فارسی این مملکت هستند. اصلا به هنرمندان تئاتر و سینما چقدر اهمیت می‌دهند؟! من کارمند ۵۵ ساله تلویزیون هستم، حدود ۳۰ سال است که بازنشسته شده‌ام، تاکنون حتی یک کارت تبریک هم دریافت نکرده‌ام! مگر استاد دانشگاه و رئیس دپارتمان تلویزیونی‌ها نبوده‌ام؟!

 

عشقی که بهزاد فراهانی را به تئاتر بازمی‌گرداند

ده‌برابر تمام درآمد ماهانه‌ام از تئاتر را رفیقم آقای خسروانی که رستوران جام‌جم را دارد به من حقوق می‌دهد تا روزی دو ساعت آن‌جا بنشینم و خودش هم بیاید با هم بحث فلسفی کنیم اما نمی‌توانم! دل‌بسته عاشقانگی‌های تئاتر هستم، به‌دنبال چیزهای خوب، گل، درخت، شاخه، هنرمند، حرف خوب، کلام دل‌بر هستم. قید و بند مسائل اخلاقی را هم نمی‌فهمم چون اخلاق شدیدا طبقاتی است و در هر قشر و لایه اجتماعی، معناها و مفهوم‌های متفاوتی دارد. غالبا در خانواده یک فرد مرفه و شکم‌سیر که پولش از پارو بالا می‌رود، فحش و رکیک‌گویی اصلا قبحی ندارد اما در منزل ما اگر از زبان کسی واژه رکیکی بیرون آید، تا سه روز هیچ‌کس با او حرف نمی‌زند. برای همین به اخلاق باج نمی‌دهم.

 

دو نمونه طنز از دیدگاه بهزاد فراهانی

به طنز تلویزیونی اشاره کردید. چرا طنز؟

مثل داستان شاعر طناز و پله‌های قصر محمود غزنوی؛ روی هر پله کلام رکیکی را به محمود غزنوی می‌گفت اما در پله بعد، بازگشتی داشت و کلام، اصلاح می‌شد! اگر طنز، درست باشد و در عرصه هزل و مطایبه نرود، به جایی که باید می‌رسد. ما شناخت طنز را در ادبیات آکادمیک و دانشگاهی‌مان درس نداده‌ایم. تلویزیون کوشش کرده است طنز را غارت کند. یک نمونه طنز از انوری ذکر می‌کنم « هر بلایی کز آسمان آید/ گرچه بر دیگری قضا باشد/ به زمین نارسیده می‌پرسد/ خانه انوری کجا باشد»! این طنز است!

 

 

 

 

  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش