جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۱۴ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۵۱۵۵
تئاتر شهر

گفت و گو با هومن کیایی بازیگر نمایش نوای اسرارآمیز

هومن کیایی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

هومن کیایی از بازیگران توانمند تئاتر است که این روزها در نمایش نوای اسرارآمیز در تماشاخانه پایتخت به ایفای نقش می‌پردازد. اجرای نقش زنورکو در نمایش نوای اسرارآمیز یکی از نقش‌های متفاوت و دیدنی کارنامه هنری وی است. به همین مناسبت، درباره حضور در این اثر، تجربیات و نگاهش به شخصیت زنورکو با وی به گفت‌وگو نشستیم.

این کار چندمین اجرای شما از آثار اشمیت است و چه میزان با این متن ارتباط برقرار کردید؟

این نخستین‌باری است که من در یکی از آثار اریک امانوئل اشمیت بازی می‌کنم. قبل از این همین اثر را به کارگردانی خانم عطایی و وحید آقاپور عزیز به‌عنوان بازیگر مقابل در دو زمان مختلف دوبار نمایشنامه‌خوانی کردیم.

قبل از این، خیلی ‌سال پیش مرتضی میر منتظمی متن خرده جنایت‌های زناشوهری را از همین نویسنده به من پیشنهاد کرد و متاسفانه به تمرین هم نرسید؛ چون به مرتضی سالن ندادند. عشق‌لرزه کار دیگر این نویسنده است که در این چند وقت از یک کارگردان جوان به من پیشنهاد داده شده است و در حال بررسی آن هستم.

نوای اسرارآمیز اشمیت متنی است درباره عشق. من قبل از این‌که نمایشنامه‌خوانی‌ها را شروع کنم، این متن را نخوانده بودم. به‌ عنوان بازیگر شما با اشمیت آشنایی دارید، به همین دلیل وقتی متنی از این نویسنده به شما پیشنهاد می‌شود که نخوانده باشید، با یک انگیزه بالایی متن را می‌خوانید؛ اما خب پیش می‌آید که با انگیزه بالایی متنی از نویسنده‌ای به شما پیشنهاد می‌شود که خوب بخوانید و شما وقتی می‌خوانید انتظاراتتان برخلاف توقعی که داشتید برآورده نمی‌شود؛ اما در مورد اشمیت بعید می‌دانم این اتفاق بیفتد؛ چون نویسنده شاهکاری است.

ولی وقتی می‌خوانیم با یک قصه‌ای مواجه می‌شویم و باید دید که این قصه چقدر می‌تواند خواننده‌اش را جذب کند. قصه ما را وارد موقعیتی می‌کند که شما سابقه ذهنی کمی از آن دارید یا ممکن است اصلا نداشته باشید. این‌که دو مرد دارند درباره عشق حرف می‌زنند. چیزی که معمولا بر عکس آن را می‌شنویم.

احساس می‌کنیم اصولا آقایان از عشق حرف نمی‌زنند یا کم حرف می‌زنند. یا احساساتشان را بروز نمی‌دهند یا کم بروز می‌دهند. در این متن دو مرد دارند از عشق حرف می‌زنند به شکلی که تجربه زیستی خودشان است نه این‌که بخواهند مثل تئوریسین درباره عشق نظر دهند. کاملا این تجربه زیستی برایشان تبدیل شده است به جهان‌بینی که دو جهان‌بینی متفاوت است و در تقابل با هم قرار می‌گیرد.

این درواقع خودش یک سوال هم ایجاد می‌کند. فکر می‌کنم تماشاگر هم وقتی اجرا را می‌بیند، دچار این سوال می‌شود. کدامیک از این جهان‌بینی‌ها قرار است جهان‌بینی برتر باشد. در انتها اشمیت طراحی‌ای کرده است که باید دید.

کار به ‌هر حال دیالوگ‌محور است و یک حس مشترکی که فکر می‌کنم خواننده اثر و تماشاگر اثر دارد، این است که با انبوهی از دیالوگ‌ها روبه‌رو است؛ اما این دیالوگ‌ها به شکل بسیار استادانه‌ای درام را پیش می‌برد و موقعیت تقابل این دو شخصیت را تغییر می‌دهد و من فکر می‌کنم حرف‌هایی که اینها می‌زنند، حرف‌های روزمره نیست و خیلی‌وقت‌ها به‌عنوان مرد اگر بخواهیم به این قضیه نگاه کنیم، تصاویری از خودمان را می‌بینیم.

گوشه‌هایی از شخصیت خودمان، گوشه‌هایی از جهان‌بینی و تفسیرهای خودمان را از عشق می‌بینیم. شاید هم چیز جدیدی ببینیم. نمی‌دانم! به‌ عنوان یک زن یک جذابیت متفاوتی دارد، این‌که خانم‌ها فکر می‌کنند آقایان اصولا یک دنیای بسته کم‌احساسی دارند؛ ولی با دنیای آقایان به یک شکل دیگری مواجه می‌شوند.

آقایانی که دارند درباره عشق حرف می‌زنند و این را تجربه کرده‌اند. نیازی به گفتن هم نیست که نویسنده اصلی که خود اشمیت است، پشت نویسنده و خبرنگار که دو شخصیت اصلی قصه هستند، می‌ایستد و این قصه را طراحی می‌کند، خودش کاملا واضح است که چقدر از تجربه زیستی‌اش استفاده کرده است؛ چون بشدت همه‌ چیز کاملا واقعی است.

برای درک و فهم شخصیت تنها به خود متن استناد کردید یا از منابع و تجربه‌های دیگر هم استفاده کردید؟

خب خیلی طبیعی است برای نقشی که فاصله نجومی از هومن کیایی دارد -‌چه از نظر شخصیتی و چه از نظر شرایطی که پشت‌سر گذاشته و شرایطی که در حال حاضر قصه در آن زندگی می‌کند- تحقیق در مورد نقش خیلی حیاتی‌تر از همیشه‌اش شده بود. به اضافه این‌که من نقشی را دارم بازی می‌کنم که اختلاف سنش با من کم نیست.

طبق نوشته اصلی قبل از تغییرات ما در مورد اعداد و سال‌ها که در متن است، زنورکو شصت و خرده‌ای ساله است و بعد از تغییرات ما ٥٢ ساله است؛ آن چیزی که ما امروزه اجرا می‌کنیم. همین ٥٢‌ سال با من ١٢‌سال اختلاف سنی دارد. ایجاد این اختلاف سنی، رفتارسازی‌هایش به شکلی که باورپذیر باشد و تصنع در آن نباشد و زیاد نباشد و به هومن کیایی هم بشیند، صداسازی که نه زیاد و نه کم باشد و حفظ راکورد همه اینها، سخت‌ترین کار زندگی‌ام تا به امروز و این لحظه بوده است. من سخت‌ترین نقش زندگی‌ام را بازی کردم.

گذشته از این حرف‌ها به قول خودت یک قسمتی از تمرین هست که استناد به متن است و آن بخش درواقع با گروه شروع می‌شود و تمرین فردی که باز با استناد به متن هست هم روند خودش را دارد. در آن قسمتِ گروهی ممکن است چالش‌های سنگینی ایجاد شود، چون ممکن است به‌ عنوان بازیگر تحلیلت با کارگردان و یا بازیگرهای دیگر متفاوت باشد.

من خوشحالم که این چالش‌ها را در تمرین داشتیم، به‌خصوص با ساقی عطایی، کارگردان کار. همین که سلامت از این چالش‌ها عبور کردیم و همین که امروز خوشحالیم که آنها را داشتیم، چون خروجی بسیار فوق‌العاده است و از آن لذت می‌بریم. و اگر امروز آن خروجی را داریم به‌خاطر آن چالش‌هاست. از وحید آقاپور هم باید ممنون باشم، چون در مقابل این چالش‌هایی که داشتیم خیلی صبوری کرد. در بخش فردی در قسمت تحقیق، من یک تجربه نادر دیگری را پشت‌سر گذاشتم، تجربه‌ای که قبلا برایم اتفاق افتاده بود، بیش از یک بار.

این که شما با کارگردانی کار کنید که به تغییر بازیگر برای نقش و تحقیق بازیگر برای نقش اعتقاد داشته باشد.ساقی عطایی یکی از آن کارگردان‌های نادر است که به این اعتقاد دارد و نه‌تنها من را تنها نگذاشت بلکه پیشنهاداتی به من داد و منابعی را هم به من معرفی کرد. ساقی عطایی پیشنهاد داد که مستندات و مصاحبه‌هایی از سه استاد ایرانی ببینیم؛ استاد احمد شاملو، استاد محمود دولت‌آبادی و استاد ابراهیم گلستان که در ادامه تمرکزم را بیشتر گذاشتم بر روی مستندات و مصاحبه‌هایی بر استاد گلستان.

از کاوه آذر آیین باید تشکر کنم به خاطر پیشنهادات خارجی که داشت. لوئی فردینان سلین، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی. از این شخصیت‌های برجسته هم مصاحبه‌ها و مستنداتی به دست آوردم که از آنها استفاده کردم و برایم مفید بود. شخصیت ما شخصیت خارجی است و به تبع آن تمرکزم بر شخصیت‌ها و منابع خارجی بیشتر بوده است.

در قسمت تحقیق هم حضور دکتر بابایی‌زاد بود که روانشناسی این شخصیت‌ها را برای ما باز کردند؛ این که هر کدام از رفتارهای این آدم‌ها - که واقعا شاهکار نوشته است- چقدر ریشه در کودکی، جوانی و بلوغ دارد و این در اجرای من و وحید آقاپور تأثیر بسیار عمیقی گذاشت.

جا دارد که از ساقی عطایی تشکر کنم به‌خاطر این امکانی که میسر کرد. آن چیزی که من را در انتها با زنورکو عجین‌تر و باور من را راحت‌تر کرد که چقدر می‌توانم زنورکو باشم، طراحی گریم فوق‌العاده لعیا خرامان بود. این موهایی که می‌بینید ١٣ ساعت کار برده از طراحی و اجرا، که شامل تعداد زیادی اکستنشن مو و‌ های‌لایت هست. جا دارد از آقای اعرابی و دستیارش تشکر کنم که در اجرای طراحی کمک کرد. واقعا بعد از گریم که کاملا خودم را در آینه دیدم به باور من یک انرژی عجیبی داد که چقدر می‌توانم زنورکو باشم.

تعریفتان از شخصیت زنورکو نمایشنامه چیست و قرار است این شخصیت چه ویژگی‌های روانی و اجتماعی را به منصه ظهور بگذارد؟

زنورکو نمونه خیلی بارزی از شخصیت انسان مدرن است. انسانی که پر از هراس و استرس و تضاد است، نه به منزله خصوصیات اخلاقی و ویژگی‌های یک شخصیت که بگوییم طرف استرس دارد و عصبی است. آنقدر درونش ریشه دوانده و دچار این حالت‌ها هست که ما در کل نمایش متوجه می‌شویم که این آدم چقدر نقاب دارد و این نقاب‌ها چقدر به سختی کنار می‌رود و انگار تکه‌ای از روح و تنش را دارند می‌کَنند. چقدر این شخصیت بیمار است و چقدر به راحتی پرخاشگرانه چیزهایی را که می‌خواهد  به‌عنوان اعتقاد و جهان‌بینی می‌گوید.

به شکلی که لازمه‌اش این است که دیگران را له کند، برای این‌که بگوید جهان‌بینی من این است و این درست‌ترین جهان‌بینی است. آن چیزی که بیش از همه اینها پررنگ است، مواجهه این انسان مدرن با عشق است که یک تضاد عجیبی در رفتار و تفکرش است و کاملا به شکل متضاد با این دو بعد برخورد می‌کند.

چرا عشق؟ چون حساس‌ترین نقطه‌ای است که هر انسانی می‌تواند با آن قلقلک داده شود. ما از عشق زیباترین لحظات را داریم و می‌توانیم مخرب‌ترین لحظات زندگی را هم با آن داشته باشیم.

یعنی اگر قرار باشد ضربه بخوریم، مهلک‌ترین ضربه‌ها را از یک شکست عاطفی می‌خوریم؛ از رابطه‌ای که عاشقانه بوده و به سرانجام نرسیده و دل ما در آن شکسته شده است. بعضی‌ها به خاطر تجربه زیستی خودشان بشدت با عشق یک‌جور ستیز دارند.

حضور این شخصیت به‌عنوان شخصیتی نمایشی، یک هشدار است. این که ما اگر بخواهیم نگاه فلسفی و منطقی به دور از احساس به عشق داشته باشیم، درنهایت تبدیل به چه چیزی می‌توانیم بشویم. این همه تضاد و ویرانی در شخصیت زنورکو حاصل پس زدن عشق و عشق‌ستیزی است و هشداری است که می‌تواند تعمیمی هم داشته باشد برای جهانی که بخواهد از عشق خالی باشد و فلسفه و منطق بخواهد به شکلی بی‌احساس دنیایش را پیش ببرد.

چیزی که در مورد این شخصیت می‌توان به آن اشاره کرد، توانایی تغییر است؛ این هم یکی از ویژگی‌هایش است.این تغییر ممکن است ایده‌آل‌ترین شکل ممکن باشد، ولی به‌هرحال یک پیشنهاد است. با یک‌سری اتفاقاتی که در متن در مورد این آدم‌ها می‌افتد، ما متوجه می‌شویم که چقدر می‌تواند نگاه ما نسبت به عشق متفاوت باشد و چقدر می‌توانیم مثل زنورکو مقاومت کنیم.

زنورکو نماینده یکی از دو نگاهی است که نهایتا باید مکمل هم باشند. آدم‌هایی که این ویژگی‌ها را دارند؛ فلسفی و منطقی و تحلیلی نگاه می‌کنند اما ترجیح می‌دهند احساسی نبینند، حتی موجودیت عشق را به‌عنوان پدیده‌ای که هنوز هم تفسیرناپذیر است زیر سوال ببرند.

با توجه به مطالعات و تجزیه و تحلیل‌هایی که در این مسیر و تمرینات داشتید، برداشت شما از مقوله عشق در این نمایشنامه چیست؟

عشق حادث می‌شود، اتفاق می‌افتد و ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم عشق را ایجاد کنیم. ما می‌توانیم به آدم‌ها محبت کنیم. این حاصل عشق به زندگی است که در ما حادث شده است. عشق به خلقت و آدم‌هاست که در ما حادث شده است. ولی این‌که بگویم من می‌توانم یک کسی را عاشق خودم بکنم، این مهمل است.

یک‌جور تکنیک است که شخص خودش را از دسترس دیگری خارج می‌کند و سهل‌الوصول نیست و نهایتا این آدم ارزشمند می‌شود. سوال این است که این همه دردسری که به خودت و طرف مقابل می‌دهی برای این است که این آدم مال تو شود و عاشق تو شود به شیوه‌ای که به آن اعتقاد داری. یک‌روزی قرار است با این آدم ازدواج کنی و زیر یک سقف بروی و در دسترس آن آدم باشی.

این توهمی است که خیلی‌ها دارند. اما آن چیزی که من به آن اعتقاد دارم این است که عشق حادث‌شدنی است و نمی‌توانیم ایجادش کنیم. هر کاری هم که می‌کنیم و برای دیگران محبت‌آمیز است به‌خاطر آن ذاتی است که عاشقانه خلق شده است. ما ذاتمان عاشق است و محبت می‌کنیم. این که به دنیای امروز رسیدیم و اینها خیلی کم شده است به خاطر تجربه‌ای است که برای ما چهارچوب‌هایی را تعیین و حد و حدود‌هایی را واجب کرده است.

چیز دیگری که در مورد عشق برای من خیلی جذاب است این است که مثال گرسنگی را می‌توانم برای آن بزنم.وقتی من گرسنه هستم در رفتارهای بیرونی‌ام، طبیعت من است که به شکل یک مرد غذا می‌خورم و یک‌سری رفتارهای مردانه دارم و ممکن است یک زن به شکل دیگری غذا بخورد. گاهی‌ وقت‌ها هم تفاوت خیلی زیادی ندارد. اما بحث اصلی‌ام این است که درون ما حس گرسنگی جنسیت ندارد.

برای من عشق هم همین‌طور است. من به‌عنوان یک مرد عاشق می‌شوم. فیزیک و تونالیته صدا و رفتارها در یک لحظه یک مرد عاشق را نشان می‌دهد، اما آن حسی که در درون من می‌گذرد، حس جنسیت داری نیست، بی‌جنس است و فرا جنس است. چیزی که در این متن خیلی به آن پرداخته می‌شود.

نکته پایانی و حرف ناگفته‌ای اگر هست  بگویید...

از تک‌تک عزیزانی که ما را حمایت کردند ممنونم. چه عزیزان همکار هنرمند ما که کار را دیدند و از ما حمایت کردند و از کار ما تعریف کردند و هم از مخاطبانی که واقعا سنگ تمام گذاشتند و عزیزانی که چندبار کار را دیدند.

امیدوارم این روند ادامه پیدا کند و استقبال هم بیشتر بشود، واقعا فقط برای دغدغه مالی و فروش نیست. ولی حقیقتش ما با یک دغدغه‌ای کار را شروع کردیم، چه گروه هنری چه کمپانی کندو به‌عنوان مجری طرح کار. هر چقدر با تعداد مخاطبان بیشتری این دغدغه را سهیم بشویم خوشحال‌تر هستیم. واقعا این حق مخاطب است که با ارایه چنین کارهایی به شعورش احترام گذاشته شود و این حق تئاتر است که چنین کارهایی اجرا برود و از آن استقبال شود. از شما هم برای این مصاحبه ممنونم.

پژمان دادخواه

shahrvand-newspaper.ir
  • 9
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش