شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۴۳ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۴۳۸۶
رادیو و تلویزیون

ما، فرهنگ کارآفرینی و پول پاشی‌های شبانه صدا و سیما

سریال سفر در خانه,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

با درنگی کوتاه بر گفتمان کار در سریال سفر در خانه که این شب‌ها از تلویزیون پخش می‌شود.

جلوی تلویزیون نشسته‌ایم و به آن پرنده خوشبختی که روی شانه‌های آن هموطن نشسته فکر می‌کنیم. او ناباورانه می‌گوید نه! و ما می‌گوییم آره. او دوباره ناباورانه می‌گوید نه و ما می‌گوییم آره تا او بالاخره خبر را هضم کند.

 

بعد هم بهره ما از این پول پاشی، حساب و کتاب کردن‌های رایج است که: این ۵۰ میلیون تومان یعنی چند ماه حقوق و دریافتی من؟

 

سریال، جوان‌های یک خانواده را نشان می‌دهد که دندان تیز کرده‌اند و برای پاداش بازنشستگی پدر نقشه می‌کشند. در آن سو مرد ثروتمند خیلی خیلی خوب در حد حاتم طایی را می‌بینیم که می‌گوید من اگر فلان جلسه را از دست می‌دادم یک میلیارد ضرر می‌کردم! و نوجوان‌ها، جوان‌ها و آدم‌های این سرزمین این دیالوگ‌ها را می‌بینند و باور هم می‌کنند.

 

بارها در گفت‌و‌گو با کارآفرین‌ها این پرسش را با آنها مطرح کرده‌ام چرا به مسئولیت اجتماعی خود در هشیار و مسئولیت پذیر کردن جامعه عمل نمی‌کنند؟ آنها اغلب گفته‌اند پالس‌های چندان امیدبخشی از رسانه‌ها بویژه رسانه ملی ارسال نمی‌شود، چون فی المثل برای رسانه ملی پوشش طرف مقابل مهم‌تر از رزومه کاری اوست.

 

مهم است کارآفرین به جناح، فکر و مرامی که صدا و سیما نمی‌پسندد وابستگی نداشته باشد حتی اگر او بسیار برجسته، خلاق و مهم بوده باشد

 

یک: هنوز یک ربع از سریال شبکه نسیم - سفر در خانه - را ندیده‌ام که ترجیح می‌دهم دکمه قرمز رنگ کنترل را فشار دهم. ژست پسر جوان این سریال را که با لحنی طلبکارانه، پول پاداش بازنشستگی پدرش را طلب می‌کند و پس چه شد این پول، پس چه شد این پول راه می‌اندازد، تاب نمی‌آورم.

 

یواشکی به خودم می‌گویم من اگر آنجا سر صحنه فیلمبرداری بودم، حتی اگر به من می‌گفتند این صحنه‌ای از یک سریال است، ساختگی است، واقعی نیست، با وجود این داد محکمی سر آن جوان طلبکار می‌کشیدم که پول پاداش بازنشستگی پدرت چه ربطی به تو دارد؟ آنچه به تو ربط دارد این است که زندگی خودت را بچرخانی و اگر خوب چرخاندی، چرخ دنده‌های کهنه زندگی پدر و مادرت را هم با تسمه‌ای وصل کنی به زندگی خودت، نه اینکه سال‌ها از درختی میوه بخوری و سر درخت هم داد بکشی.

 

دو: این یک نوشته سیاسی نیست. از آن متن‌ها که نویسنده از همان آغاز، چشم‌ها را می‌بندد، فتیله توپخانه را روشن و به‌ گرایی که از خود یا دیگران سفارش گرفته شلیک می‌کند. خیلی ساده قرار است در این نوشته یکی از رفتارهای رسانه ملی مرتبط با فضای کسب و کار نقد شود.

 

سه: تولید در کشور ما با گره‌های بسیاری روبه‌رو است. محیط‌های کارگری با سیلی صورت‌شان را سرخ نگه می‌دارند. با وجود تقلاها کشور در دالان رکود به سر می‌برد، در این اوضاع و احوال از فعالان اقتصادی، کارآفرین‌ها، مدیران دولتی و خصوصی بپرسید چرا فضای کسب و کار به این حال و روز افتاده است - بگذریم که سیاسی و جناحی اندیش‌ها مطابق معمول فرافکنی‌ها را آغاز می‌کنند و همین که دولتی یا وزیری یا برجامی را متهم کنند برایشان کافی است - آنها احتمالاً در این نقطه به توافق می‌رسند که اقتصاد ما کم جان و شکننده است، چون ما فضای کارآفرینی ذهنی ؛ عینی و عملی شکننده و کم جانی داریم.

 

به عبارت دیگر ما در این کشور از کوچک تا بزرگ برای تولید تربیت نشده‌ایم و تولید را داخل گیومه ارزش‌های بزرگ شخصی، خانوادگی و ملی‌مان قرار نداده‌ایم و به صورت جدی حس نمی‌کنیم باید محصولی - محصول در همه لایه‌ها و ساحت‌های معنایی آن - تولید کنیم، آن هم نه محصول کجدار و مریز - مریض - محصولی قابل عرضه در بازارهای جهانی و منطقه‌ای که بتواند نظر خریداران و مشتریان را جلب کند و مزیت‌های رقابتی داشته باشد.

 

چهار: به این موضوع فکر کنید که کودکان، نوجوانان و جوان‌های ایرانی از همان آغاز در سپهری متولد شوند و رشد کنند که ارزشگذاری آنها بر عیار تولید، محصول و ثروت آفرینی بچرخد. آیا این سپهر فکری و فرهنگی نهایتاً کشور را از تک محصولی و شکننده بودن نجات نخواهد داد و دست کشور را برای تحقق تولیدی با مزیت‌های رقابتی باز نخواهد گذاشت؟ اما چگونه می‌توان به این نقطه رسید؟

 

پنج: ما سال‌هاست در فضای گفتمانی و رسانه‌ای کشور دچار پدیده‌ای به نام «تهی‌سازی واژگانی» یا حتی بدتر «تخریب واژگانی» هستیم.

 

الفاظی که سال‌ها در یک ذهنیت جمعی و مشترک واژگانی گرم، معنادار و مؤثر بودند - تو گویی که یک ملت می‌توانست دور آتش آن واژگان جمع شود، حلقه بزند و حتی می‌شد آنها را نوعی ملجأ و پناهگاه هم به شمار آورد - به خاطر سیاستگذاری‌ها و عملکردهای نسنجیده بشدت تحلیل رفتند و تخریب شدند، به یاد آورید در دوره‌ای که هنوز از ما چندان دور نشده، چه بر سر کلمه مهر و مهرورزی آمد یا مثلاً «فرهنگ سازی» در این سال‌ها چه سرنوشت و سرانجامی یافت.

 

تحول در فضای کسب و کار و آماده شدن اکوسیستم کارآفرینی برای به بار نشستن به واسطه پوست‌اندازی وسیع گفتمان فرهنگی کار در ذهن ایرانی‌ها روی خواهد داد و بازوی مهم این تحول، فرهنگ‌سازی و آموزش است اما چگونه؟ وقتی این بازو خود بی‌جان شده است.

 

وقتی ما می‌خواهیم از فرهنگ‌سازی سخن بگوییم در واقع با یک کلمه ملال آور و تهوع زا روبه‌رو می‌شویم. به محض اینکه شما بخواهید بگویید فرهنگ سازی، انگار که ضامن همه خمیازه‌های دنیا را یکجا کشیده‌اید، ضامن همه حرف‌های حال و حوصله بر را. ساده است.

 

 منِ روزنامه نگار می‌خواهم رفتاری از رسانه ملی را در حوزه فرهنگ‌سازی به نقد بکشم اما پیش از آنکه سخنی بگویم خود در تله و دام می‌افتم چون شما می‌خواهید مظروف‌تان را در ظرفی بریزید که پیش از شما استفاده شده، نشُسته در گوشه‌ای پرت شده و آن قدر هم جرم و غبار گرفته که به این زودی نمی‌توان دوباره برقش انداخت.

 

گاهی در این باره که چرا بسیاری از حرف‌های منطقی و خوب در جامعه ما شنیده نمی‌شود فکر می‌کنم و به این نتیجه می‌رسم احتمالاً یکی از دلایل همین نقطه باشد. بهترین مظروف‌ها از ظرف‌های شکسته سرازیر می‌شوند، همچنان که مظروف‌های سالم و بهداشتی در ظرف‌های نشُسته منظره‌ای مشمئزکننده و آلوده می‌یابند.

 

این همه را گفتم که به دشواری نگارش یک نوشته ساده اشاره کنم. در واقع ما اکنون در ویترین مخروبه‌ای به نام فرهنگ‌سازی حرف می‌زنیم، بنابراین مواجهه مؤثر با مخاطب بسیار دشوار است.

 

شش: اگر می‌خواهیم اکوسیستم کارآفرینی و فضای کسب و کار در این کشور تکانی بخورد راهش رسیدن به هوایی تازه در هنجارهای فرهنگ عمومی است.

 

اساساً تغییرات زیادی باید در شیوه تربیت کودکان و نوجوانان صورت بگیرد که فی المثل بلوغ اقتصادی فرزندان ما به ۳۰ و ۴۰ سالگی نکشد، دگردیسی‌های بسیاری روی دهد که کودکان از همان طفولیت خود را موظف به تولید - در معنای گسترده آن - بدانند و اگر تولید نکنند احساس بدهکاری کنند، نه اینکه همواره در نقش مکنده، طلبکار و مصرف‌کننده ظاهر شوند، ‌تغییرات زیادی باید روی بدهد که فرزندان این سرزمین خود را کارگردان اول و آخر زندگی خود بدانند، مسئولیت اشتباهات خود را بپذیرند و مدام دیگران را متهم نکنند.

 

تغییرات بسیاری باید روی دهد که فرزندان ما با گوشت و پوست لمس کنند که: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» یعنی چه؟ تغییرات بسیار تا ما آدم‌های این سرزمین همین یک بیت نظامی را هضم کنیم که: «چو کرم قز شدم از کرده خویش / بَریشم بخشم ار برگی کنم ریش» تا به زندگی و رویدادهایش با منطق کرم ابریشمی نگاه کنیم که: من اگر برگ توتی را زخمی می‌کنم و از آن برگ می‌خورم، در عوض ابریشم تولید می‌کنم اما پرسش همچنان پابرجاست: ما این مفاهیم را چطور جا بیندازیم؟ و چه ابزاری جز آموزش و رسانه داریم؟

 

هفت: رسانه ملی قرار است گفتمان کارآفرینی و تولید را در فرهنگ عمومی ما نهادینه کند. قرار است کالای خارجی از تلویزیون تبلیغ نشود. اگر بروید در همین رسانه ملی می‌بینید چقدر کمیسیون و آیین نامه و نشست‌های متنوع برای همین کارها درست کرده‌اند و فی المثل مدافع سرسخت مفهومی به نام اقتصاد مقاومتی هستند اما همین رسانه می‌آید شب‌ها ۵۰ میلیون تومان پول یک برند خارجی را به صورت قرعه کشی به آدم‌ها می‌دهد.

 

هر شب دو بازیگر طنز در حضور نماینده قوه قضائیه که آمده سلامت این قرعه کشی را تأیید کند می‌آیند با اجی مجی لا ترجی، یک هموطن از ۸۰ میلیون هموطن ایرانی را ذوق زده کنند. جلوی تلویزیون نشسته‌ایم و به آن پرنده خوشبختی که روی شانه‌های آن هموطن نشسته فکر می‌کنیم.

 

او ناباورانه می‌گوید نه! و ما می‌گوییم آره. او دوباره ناباورانه می‌گوید نه و ما می‌گوییم آره تا او بالاخره خبر را هضم کند. بعد هم بهره ما از این پول پاشی، حساب و کتاب کردن‌های رایج است که: این ۵۰ میلیون تومان یعنی چند ماه حقوق و دریافتی من؟

 

یکی‌مان می‌گوید ۵۰ ماه یعنی ۴ سال و ۲ ماه، یکی‌مان می‌گوید ۲۵ ماه یعنی دو سال و یک ماه، دیگری می‌گوید ۲۰ ماه و احتمالاً آدم‌های طبقه متوسط جامعه از یک سال پایین‌تر نمی‌روند. از مدیران رسانه ملی که هم از یک سو شعار اقتصاد مقاومتی را سر می‌دهند و ضرورت حمایت از تولید داخلی را سر می‌دهند و هم هر شب ۵۰ میلیون تومان پول پاشی می‌کنند می‌توان پرسید آیا این پول پاشی‌ها بخشی از همان سیاست اقتصاد مقاومتی است؟

 

هشت: این شب‌ها تلویزیون سریالی را روی آنتن خود می‌فرستد. سریال، جوان‌های یک خانواده را نشان می‌دهد که دندان تیز کرده‌اند و برای پاداش بازنشستگی پدر نقشه می‌کشند. در آن سو مرد ثروتمند خیلی خیلی خوب در حد حاتم طایی را می‌بینیم که می‌گوید من اگر فلان جلسه را از دست می‌دادم یک میلیارد ضرر می‌کردم! و نوجوان‌ها، جوان‌ها و آدم‌های این سرزمین این دیالوگ‌ها را می‌بینند و باور هم می‌کنند.

 

اصلاً فرض کنید همه جوان‌های این کشور سطح بینش کارآفرینی و کسب و کارشان از این نقطه فراتر نرود که برای پول پاداش بازنشستگی پدرشان نقشه بکشند و مثل بچه‌های کم حوصله به خاطر چند روز دیرکرد این پاداش، پدر خود را دایم تحت فشار و بازجویی بگذارند که چه شد این پول؟ و این جمله را چنان طلبکارانه بگویند که انگار خودشان ۴۰ - ۳۰ سال عرق ریخته‌اند و جان کنده‌اند، بنابراین این پول را حق مسلم خود می‌دانند.

 

فرض می‌گیریم همه جوان‌های این کشور سطح ابتکارشان فراتر از نقشه کشیدن برای مال و اموال پدران و پدربزرگان خود نباشد آیا می‌توان با انعکاس، برجسته‌سازی و شاخ و برگ دادن به این روحیات، تحولی در فرهنگ کارآفرینی و بینش جوان‌ها ایجاد کرد؟ مگر نه آن است که رسانه‌ملی می‌خواهد یکی از برجسته‌ترین نقش‌ها را در اقتصاد مقاومتی و درون‌زا و مولد بازی کند؟

 

آیا این نقش با نمایش جوان‌هایی که با وجود سلامت ذهنی و جسمی مثل نعش در گوشه خانه‌ها افتاده‌اند و شاخک‌های آنها فقط وقتی فعال می‌شود که بوی پاداش بازنشستگی پدر از کار افتاده را می‌شنوند به جایی می‌رسد؟

 

در یک نگاه کلی‌تر کدام سریال رسانه ملی را سراغ داریم که در آن به کار، تولید و کارآفرین‌ها با زاویه دید درست و به روز نگریسته شده باشد و ثروت آفرینی به‌عنوان محور یا یکی از محورهای مهم سریال به کار گرفته شده باشد؟ تراز بینش نویسنده‌ها و کارگردان‌های تلویزیون درباره کار و ثروت آفرینی در چه سطحی قرار دارد؟

 

چرا صاحبان برندها و فکرهای خلاق که در این کشور با وجود همه بحران‌ها و حاشیه‌ها دست از تولید برنداشته‌اند و حقیقتاً سربازان و فرماندهان گمنام اقتصادی و کارآفرینی کشور هستند، در کنار برنامه سازی‌های خلاق و در قالب‌های نوآورانه و در زمان‌های مناسب به رسانه ملی نمی‌آیند و اگر برنامه‌ای هم در این باره وجود دارد با تبصره‌های گوناگون، محدودیت‌های فراوان، ساعت‌های سوت و کور و قالب‌های کلیشه‌ای است؟

 

بارها در گفت‌و‌گو با کارآفرین‌ها این پرسش را با آنها مطرح کرده‌ام چرا به مسئولیت اجتماعی خود در هشیار و مسئولیت پذیر کردن جامعه عمل نمی‌کنند؟ آنها اغلب گفته‌اند پالس‌های چندان امیدبخشی از رسانه‌ها بویژه رسانه ملی ارسال نمی‌شود، چون فی المثل برای رسانه ملی پوشش طرف مقابل مهم‌تر از رزومه کاری اوست.

مهم است کارآفرین به جناح، فکر و مرامی که صدا و سیما نمی‌پسندد وابستگی نداشته باشد حتی اگر او بسیار برجسته، خلاق و مهم بوده باشد.

 

کارآفرین‌ها می‌گویند چرا یک کارآفرین حق ندارد نام برند خود را ببرد؟ چرا نام بردن از برند ایرانی در رسانه ایرانی ممنوع است، در حالی که هر روز رسانه‌های ما در اخبار خود براحتی اسم برندهای معروف دنیا از جمله آمازون و علی بابا و مایکروسافت و گوگل و اپل و نظایر آن را می‌برند؟

 

نه: وضعیت کشور در حوزه تولید چندان تعریفی ندارد و ما خونسردانه از کنار این رخداد عبور می‌کنیم. ممکن است هر کسی در همان جایی که نشسته گرد و خاکی به پا کند اما وقتی با دقت نگاه می‌کنی می‌بینی آن گرد و خاک‌ها بیشتر برای بیلان دادن‌ها و ویترین و بولتن درست کردن‌های معمول است.

 

حسن فرامرزی

 

 

iran-newspaper.com
  • 14
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش