یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۰۵ - ۲۵ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۵۹۲۹
رادیو و تلویزیون

روایت نصرالله مدقالچی از دوبله‌های جاودانه تا وضعیت این روزهای تلویزیون

نصرالله مدقالچی,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون
نصرالله مدقالچی معتقد است؛ دوبله در هیچ کجای دنیا یک‌رشته دانشگاهی نیست و به نظرش وجود آن در ایران هم لازم نیست چون فقط به شمار آدم‌های مدعی عرصه دوبله می‌افزاید و کمک دیگری به جوان‌ها نمی‌کند.

به گزارش هنرآنلاین،در کارش بسیار جدی است و این جدیت را در صدایش هم می‌توان یافت. کمتر کسی است که فیلم "محمد رسول‌الله " مصطفی عقاد را دیده باشد و طنین صدای "ابوسفیان" را در ذهن نداشته باشد، یا "آن شرلی" معروف و "متیو" پیرمردی که برای او پدری کرد و آنه او را به‌شدت دوست داشت. خالق این جاودانگی صدا کسی نیست جز نصرالله مدقالچی از دوبلورهای پیشکسوت سینمای ایران. "برادران کندی"، "برت لنکستر"، "چارلز برانسن"، "ایلای والاک"، "آکیم تامیروف"، "جان وین"، "اد هریس" و "آنتونی هاپکینز" بازیگران برجسته سینمای دنیا هستند اما قطعاً اگر صدای مدقالچی که به‌جای آن‌ها صحبت کرده است، شنیده نمی‌شد این بازیگران هم شاید در سینمای ایران شناخته نمی‌شدند.

 

مدقالچی جزو نسل طلایی دوبله ایران است که باعث شد سینمای دنیا در ایران شناخته شود و موردتوجه قرار گیرد.

 

آقای مدقالچی چطور شد که به سمت هنر آمدید و از چه سنی وارد کار دوبله شدید؟

هرکسی در کودکی و نوجوانی به یک کاری علاقه‌مند می‌شود و من هم به نمایش علاقه‌مند بودم. در دوره دبستان همراه با دوستانم نمایشنامه‌ می‌نوشتم و خودمان هم آن را در روزهای پنجشنبه اجرا می‌کردیم. معلم‌ها و شاگردان هم موظف بودند در سالن اجرای نمایش بنشینند و آن را تماشا کنند. گاهی اوقات هم از ساختمان "اصل ۴ ترومن" می‌آمدند و در مدرسه ما فیلم نمایش می‌دادند و ما به تماشای فیلم می‌نشستیم. مدیر مدرسه ما با آقای عبدالحسین نوشین تئاتر کار می‌کرد و من این را بعدها فهمیدم. ایشان یک دکلمه‌ای برای من نوشت که من آن را در پایان سال تحصیلی اجرا کردم و مورد تشویق معلمان مدرسه قرار گرفتم. زمانی که ۱۷ ساله بودم، آقای مهدی علی‌محمدی از دوبلورهای خوب کشورمان نشانی استودیو "عصر طلایی" را به من داد و من هم ساعت ۷ صبح جمعه باذوق و شوق فراوان به آن استودیو رفتم. در آنجا آقای علی‌محمدی یک فیلم هندی را برای من پخش کرد و به من گفت می‌توانی به‌جای فلان شخص بگویی "بله قربان؟". گفتم بله می‌توانم. "بله قربان" را گفتم و ایشان تشویقم کرد و گفت فلان روز باید به استودیو خیابان تخت جمشید بروی تا در آنجا کارکنی. من هم به آنجا رفتم و آرام‌آرام دوبله کردن را یاد گرفتم. مدام به نحوه حرف زدن پیشکسوت‌های دوبله توجه می‌کردم و به همین شکل دوبله کردن را از آن‌ها آموزش می‌دیدم. این‌طور بود که کم‌کم در کارم حرفه‌ای شدم و دوبله نقش‌های مهم فیلم‌های خارجی را به من دادند.

 

گفته می‌شود که در دوران گذشته دوبله نقش‌های اصلی فیلم‌های خارجی را خیلی سخت به آدم‌های تازه‌کار می‌دادند. با این‌حال چقدر طول کشید که شما نقش اصلی یک فیلم را دوبله کنید؟

البته این‌طور هم نبود که کسی مانع ورود جوانان به این حرفه شود و اتفاقاً پیشکسوت‌های این عرصه وقتی می‌دیدند یک نفر استعداد و صدای خوبی دارد، او را حمایت می‌کردند تا پیشرفت کند. من هم همیشه از پیشکسوت‌های حوزه دوبله احترام دیدم. طبیعتاً یک آدم تازه‌کار نمی‌تواند به‌یک‌باره از پله اول به پله آخر بپرد و باید پله‌های موفقیت را به‌تناوب طی کند. من هم از همان روز اول نقش‌های اصلی را دوبله نمی‌کردم اما خیلی طول نکشید که دوبله نقش اول یک سریال را به من دادند. در سال ۱۳۴۴ یک سریال بانام "گیدئون" برای پخش از تلویزیون آماده می‌شد که زنده‌یاد مانی مدیر دوبلاژ آن بود و ایشان دوبله نقش اول آن سریال را بر عهده من گذاشت. یک سال بعد با استاد هوشنگ لطیف‌پور آشنا شدم و ایشان مرا به تلویزیون ملی ایران دعوت کرد. استاد لطیف‌پور در تلویزیون، دوبله یک نقش از اثر "باغ آلبالو" نوشته چخوف را به من داد تا مرا محک بزند و بعد که من آن نقش را ایفا کردم، ایشان متوجه شد که کارهای سنگین‌تری را هم می‌تواند به من بسپارد. در ادامه ایشان مرتباً با من کارکرد و اجرای نقش‌های سخت‌تر را به من سپرد. من در نیمه دوم دهه ۴۰ شمسی در یک سریال بانام "محله پیتون" ۷ نقش را دوبله کردم. این سریال شامل ۵ فصل و ۵۱۴ قسمت ۳۰ دقیقه‌ای بود که پخش آن از سال ۱۳۴۶ آغاز شد و قسمت آخرش  در ۲۹ اسفند ۱۳۴۹ روی آنتن تلویزیون ملی ایران رفت. من در طول این ۵ فصل، ۷ نقش سریال از جمله نقش خود آقای پیتون را دوبله کردم.

 

 معمولاً دوبلورها به‌واسطه کارشان به سینما علاقه زیادی دارند. شما هم به سینما علاقه‌مند بودید؟

من قبل از این‌که وارد کار دوبله شوم، کلاً حدود ۱۰ بار به سینما رفته بودم و هنوز هم زیاد به سینما نمی‌روم. حتی یک‌بار در حین تماشای یک فیلم در جشنواره فیلم فجر دیدم که مردم در سالن سینما تخمه می‌خورند و یا کهنه بچه‌شان را عوض می‌کنند! همان‌جا به همسرم گفتم از اینجا برویم و همسرم هم با من موافق بود. پیش از انقلاب دایی من یک دوستی داشت که صاحب سینما "مایاک" بود. من به همین واسطه به‌صورت مجانی به سینما می‌رفتم و در آنجا فیلم می‌دیدم اما از زمانی که وارد کار دوبله شدم، دیگر به سینما نرفتم. یکی- دو بار با آقای جلال مقامی به سینما رفتم و فیلم "هملت" را دیدم و یک‌مرتبه هم با آقای سعید مظفری برای دیدن فیلم به سینما رفتم. آقای سعید مظفری و آقای ناصر ممدوح از دوستان نزدیک من هستند. خاطرم هست در دوران قدیم آقای مظفری پسر بزرگ مرا به سینمای کودکان می‌برد تا در آنجا فیلم ببیند. پسر من هم مادر سعید مظفری را خیلی دوست داشت و او را "مامان سعید" صدا می‌زد. رابطه خانوادگی خوبی میان خانواده من و خانواده آقای مظفری وجود داشت و ایشان هنوز هم از دوستان نزدیک من هستند.

 

در فیلم‌های سینمایی به‌جای چه بازیگرهای مهمی از سینمای هالیوود صحبت کرده‌اید؟

به‌استثناء بازیگرهای خیلی جوان سینمای دنیا، تقریباً نقش بقیه آرتیست‌های مهم جهانی را دوبله‌ کرده‌ام. "برادران کندی"، "برت لنکستر"، "چارلز برانسن"، "ایلای والاک"، "آکیم تامیروف"، "جان وین"، "اد هریس" و "آنتونی هاپکینز" برخی بازیگرانی هستند که صدای آن‌ها را در فیلم‌های مختلف دوبله‌ کرده‌ام.

خودتان فکر می‌کنید جنس صدای‌تان به کدام‌یک از این بازیگران نزدیک‌تر است؟

هر نقشی را که تا به امروز دوبله کرده‌ام، بازخوردهای خوبی داشته و همه گفته‌اند صدایت با صدای بازیگر آن نقش جور درمی‌آید. من به صدای بازیگران گوش می‌دهم و فکت صدای آن‌ها را آنالیز می‌کنم و بعد بر اساس آن فکت‌ها حرف می‌زنم و به همین خاطر فرقی نمی‌کند به‌جای چه بازیگری حرف بزنم. به‌جای هر کس حرف بزنم، بازخوردی که از مردم می‌گیرم این است که صدای آقای مدقالچی به فلان نقش می‌آید.

 

یک دوبلور به‌جز صدای خوب و جذاب، چه دانش و ویژگی‌های دیگری باید داشته باشد تا در کارش به موفقیت برسد؟

دوبلوری یک سری شگردهای ناگفتنی دارد که هرکسی به آن شگردها نمی‌رسد و هرکسی هم برای رسیدن به آن‌ها تلاش نمی‌کند. من یکی از دوبلورهایی هستم که توجه زیادی به "لیپ سینک" (لب‌خوانی) دارم. برای مثال وقتی آنتونی هاپکینز می‌گوید "No"، طبیعتاً حرکت لب او در حین گفتن حرف o رو به بیرون است ولی من آن را طوری می‌گویم که مخاطب فکر کند هاپکینز به‌جای No گفته است نَه! درواقع مخاطب فکر می‌کند هاپکینز فارسی حرف می‌زند. این شگردی است که همه به آن نمی‌رسند و گفتنی هم نیست که من بگویم تا دیگران هم یاد بگیرند. من همیشه به جوان‌ترها می‌گویم هرچقدر جعبه‌ ابزارتان را مجهزتر کنید، دوبله‌ کردن برای‌تان راحت‌تر می‌شود. هر گوینده و دوبلوری که می‌خواهد پایدار بماند، باید برای خودش ابزار جمع کند و این ابزارها هم شخصی هستند نه عمومی. بعضی از این ابزارها که عمومی هستند را من به دیگران می‌گویم اما ابزارهای شخصی را نمی‌شود به کسی توضیح داد.

 

 

شما در ابتدای صحبت‌هایتان اشاره کردید که از نوجوانی به تئاتر و هنر نمایش علاقه‌مند بودید اما چرا فعالیت‌تان را به‌صورت حرفه‌ای در این عرصه ادامه ندادید؟

به خاطر‌ این‌که در تئاتر پول وجود نداشت و من هم در شرایطی بودم که نمی‌توانستم بدون پول کارکنم چون به‌هرحال باید از این طریق ارتزاق می‌کردم. دوبله پول داشت و من همین حرفه را ادامه دادم. البته دستمزد من از دوبله هم کم‌کم زیاد شد و این‌طور نبود که در همان ابتدای راه پول خوبی به من بدهند. خیلی پله‌پله دستمزدم را بالا بردم چون به‌هرحال من نقش‌های اصلی فیلم‌ها را دوبله می‌کردم. زمانی که من وارد کار دوبله شدم، آقای عزت‌الله مقبلی یکی از صاحبان این حوزه بود و یک سری از نقش‌ها را به‌جز ایشان هیچ‌کس نمی‌توانست بگوید. در واقع یک‌ سری از نقش‌هایی که آقای مقبلی می‌گفت، رُل‌های اختصاصی خود ایشان برای دوبله بود. مثلاً دو کاراکتر لورل و هاردی را آقای مقبلی و زنده‌یاد حسن عباسی می‌گفتند و بعدها که یک عزیز دیگری آمد به‌جای آقای مقبلی حرف بزند، مردم دوبله ایشان را قبول نکردند. در زمان حضور آقای مقبلی من هم رُل‌های اختصاصی خودم را داشتم اما زورم به آقای مقبلی نمی‌رسد ولی بعدها در کارم حرفه‌ای‌تر شدم و اعتبار بیشتری در این حوزه پیدا کردم. الان هم به‌واسطه همین اعتبار حاضر نیستم در پروژه‌هایی حضور پیدا کنم که به سابقه و اعتبارم لطمه می‌زند.

 

عجیب است که چرا برخلاف بسیاری از همکارانتان در حوزه گویندگی و دوبله، شما هیچ‌وقت به‌طور مستمر در رادیو کار نکردید. دلیل حضور نیافتن و کار نکردن‌تان در رادیو چیست؟

من اصولاً از رادیو بدم می‌آید و نمی‌دانم چرا رادیو را دوست ندارم. اگر رادیو ماشین من می‌توانست شهادت بدهد، الان به شما می‌گفت که من هیچ‌وقت رادیوی ماشینم را روشن نکرده‌ام. البته چند بار به اقتضائات مختلف در رادیو حضور پیدا کرده‌ام. مثلاً یک‌بار هنرمند گران‌قدر کشورمان زنده‌یاد منوچهر نوذری مرا به برنامه "صبح جمعه با شما " دعوت کرد و من ۳-۴ جلسه در آن برنامه حضور پیدا کردم و آمدم بیرون. یک‌بار هم خانم مریم شیرزاد مرا به برنامه "رنگین‌کمان" دعوت کرد که من در آنجا هم فقط دو ماه دوام آوردم. همچنین آقای محمد صالح علاء نیز یک دوره مرا به رادیو تهران برد اما مدتی بعد متوجه شدم که تهیه‌کننده آن برنامه خود آقای صالح علاء نیست و از آن برنامه هم خارج شدم. در رادیو پول خیلی کمی به گویندگان می‌دهند و برای من به‌صرفه نیست در آنجا کار کنم.

 

به‌جز این موارد یک‌بار هم یکی از دوستان خوبم به نام سبحان اکرامی که گوینده بخش ورزش رادیو است به من زنگ زد و گفت استاد چند دقیقه می‌شود روی خط رادیو بیایید و صحبت کنید؟ من قبول کردم چون ایشان باادب‌ترین هنرجویی است که تابه‌حال داشته‌ام و با پدرش هم دوست بودم. همین آقا الان می‌خواهد فیلم "پدرخوانده " را برای دل خودش دوبله کند و از من هم دعوت کرد به‌جای مارلون براندو حرف بزنم. من هم قبول کردم چون این جوانان درختان تنومند آینده این مملکت هستند و باید به آن‌ها کمک کرد. من برای دانشجوها هم خیلی دلی کارکرده‌ام و از آن‌ها پول نگرفته‌ام. امیدوارم این جوانان روزبه‌روز پیشرفت کنند و آینده این عرصه را رقم بزنند.

 

در حال حاضر فضای ورود جوانان به عرصه دوبله چقدر فراهم است و این فضا را نسبت به فضای دوره ورود خودتان به عرصه دوبله چگونه ارزیابی می‌کنید؟

عده‌ای می‌گویند مسیر ورود جوانان به عرصه دوبله بسته است و من نمی‌دانم منظورشان چیست. مگر قرار است ۴۰ میلیون نفر وارد حرفه دوبله شوند؟ دوبله یک تعداد مشخصی کار بلد این حرفه را می‌خواهد و متأسفانه آن‌قدری هم پول ندارد که همه برای آن ذوق کنند. الان شما اگر بروید از یکی از همین جوان‌های فعال در واحد دوبله تلویزیون سؤال کنید که چقدر حقوق می‌گیرد، به شما می‌گوید حقوقش ماهانه ۶۰۰ هزار تومان است! من دیده‌ام خیلی از همکارانم در آموزشگاه‌ها به جوانان دوبله آموزش می‌دهند، درحالی‌که هیچ‌کدام مجوز این کار را ندارند. تنها کسی که در عرصه دوبله مجوز این کار را دارد من هستم چون درجه و مدرک آن را از وزارت فرهنگ و ارشاد گرفته‌ام. به من اجازه تدریس در دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها را داده‌اند اما دیگر دوستان این مجوز را ندارند و کلاس‌هایشان به‌صورت غیرقانونی برگزار می‌شود. البته من یکی- دو نفر از همکارانم را می‌شناسم که باوجدان هستند و قصدشان تربیت نسل جدید دوبلورها است اما بقیه فقط دارند از جوانان پول می‌گیرند و هیچ‌چیزی هم به آن‌ها یاد نمی‌دهند. جوان‌ها می‌آیند و این حرف‌ها را به من می‌گویند. یک خانمی با دو دیپلم فن بیان و دوبله پیش من آمده بود و می‌گفت ۲.۵ میلیون تومان برای گرفتن این مدرک‌ها هزینه کرده است. پرسیدم چه چیزی یاد گرفته‌اید؟ ایشان گفت هیچی. گفتم پس آن مدرک‌ها را بیندازید در سطل آشغال! البته خود این جوان‌ها گناهی ندارند. آن‌ها با هزار سختی یک مبلغی را جور می‌کنند و به آموزشگاه‌ها می‌پردازند تا دوبله را یاد بگیرند اما کسانی که دوبله تدریس می‌کنند هیچی به آن‌ها یاد نمی‌دهند.

 

برنامه‌ها و مسابقات استعدادیابی نظیر "جادوی صدا" تا چه اندازه خروجی مثبتی برای گویندگی و دوبله دارند و خود شما پیشکسوت‌های این حوزه چقدر می‌توانید به حضور هنرجوها در عرصه دوبله کمک کنید؟

متأسفانه این برنامه‌ها هیچ خروجی مثبتی ندارند. تلویزیون بزرگ‌ترین دروغ‌گو و چاپلوس دنیا است! آقای حسین‌خانی تهیه‌کننده مسابقه "جادوی صدا" دوست من است اما در قرارداد ما ذکر نشده بود که این برنامه اسپانسر مالی دارد اما بدون اطلاع ما از همان برنامه اول یک اپلیکیشن مالی را تبلیغ کردند. من گفتم این تبلیغات را حذف کنید تا من بیایم. آقای حسین‌خانی گفت این اپلیکشین با شبکه قرارداد بسته است اما من گفتم به ما ربطی ندارد چون شما این را در قرارداد ذکر نکردید. در آخر کارمان به دعوا با نماینده این اپلیکیشن کشید.

 

تلویزیون از این اپلیکیشن پول خوبی می‌گیرد و اپلیکیشن هم چند برابرش را با پول مردم به دست می‌آورد. مردم با این اپلیکیشن رأی می‌دهند و پولش می‌رود توی جیب صاحبان این اپلیکیشن. دیروز تلویزیون را خیلی اتفاقی روشن کردم و دیدم که برنامه "دوبله و سینما " که من و آقای منوچهر والی‌زاده در آن حضور داشتیم برای چندمین بار از شبکه نمایش پخش می‌شود. تکرار آن برنامه را فقط ۳ بار خود من دیدم. ما به خاطر آقای مطمئن‌زاده به آن برنامه رفتیم چون ایشان دائره‌المعارف سینمای متحرک ایران هستند و همه برای‌شان احترام قائل‌اند. متأسفانه متوجه شدم حتی پول آقای حسین مطمئن‌زاده را هم خورده‌اند و زحمت‌های ایشان برای ۵۰ قسمت برنامه دود هوا شده است. من میانه خوبی با تلویزیون و رادیو ندارم و فقط به خاطر حضور یک شخص خاص است که واحد دوبلاژ تلویزیون را تحمل می‌کنم. متأسفم که این را می‌گویم اما در تلویزیون شارلاتان بازی وجود دارد.

 

واحد دوبلاژ تلویزیون یک‌زمانی رونق زیادی داشت و فیلم‌های خوبی را هم دوبله می‌کرد اما آیا الان هم همان وضعیت در این واحد وجود دارد یا شرایط واحد دوبلاژ تلویزیون با گذشته خودش فرق می‌کند؟

الان شرایط دوبله به‌هم‌ریخته شده و شبکه‌های تلویزیونی اغلب فیلم‌های‌شان را به دوبلورهای زیرزمینی می‌دهند تا هزینه‌های ناشی از دوبله فیلم را کاهش دهند. درواقع یک هزینه‌ای را برای دوبله می‌گیرند و فقط بخشی از آن را خرج خود دوبله می‌کنند و بقیه‌اش را خرج خرید یک ماشین چندمیلیونی می‌کنند! این وضعیت دوبله تلویزیون ملی کشور ما است.

 

 

فکر می‌کنید طلایی‌ترین دوره کاری شما در عرصه دوبله چه دوره‌ای بوده‌ است؟

من همیشه فکر می‌کنم در دوره طلایی کارم هستم و همین الان هم‌ چنین حسی دارم. هر نقشی را که دوبله می‌کنم، کیف می‌کنم و لذت می‌برم. یک نیرویی در من وجود دارد که این نیرو هنوز هم گرسنه است و زمانی سیراب می‌شود که بتوانم نقشی را دوبله کنم که سال‌هاست منتظرش هستم. من از دوبله خیلی از نقش‌ها لذت برده‌ام اما هنوز هم اغناء نشده‌ام و دلم می‌خواهد نقشی را بگویم که تمام و کمال مرا راضی کند.

 

فیلم‌ و سریال‌هایی که خودتان دوبله کرده‌اید را هنوز هم می‌بینید؟

بله. یک آرشیو دارم که ۱۲۰ فیلم و سریال از کارهایی که دوبله کرده‌ام در آن موجود است و همه آن‌ها را در فرصت‌های مختلف می‌بینم. من در فیلم "گوژپشت" به‌جای ریچارد هریس حرف زدم که هنوز هم هر بار آن را می‌بینم، حس می‌کنم محشر است. آن فیلم یک بخش دارد که هوش را از سرم می‌پراند. کشیشی پیر عاشق دختر جوانی می‌شود و زمانی که دختر را می‌بیند به پایش می‌افتد و در آن لحظه دو صفحه مونولوگ می‌گوید و در آخر می‌گوید: تو بعد از ۸۰ سال ایمان مرا بر باد دادی! من دوبله این فیلم را خیلی دوست داشتم و هنوز هم از دیدنش لذت می‌برم.

 

تاکنون پیش‌آمده که سرکار حین دوبله کردن یک نقش منقلب شوید و احساسات‌تان اجازه ندهد کار کنید؟

هرگز نمی‌گذارم احساساتم در کارم دخالت کند. وقتی در قسمت ۵۱ سریال "آن شرلی" شخصیت پیرمرد (متیو) می‌میرد، یک موسیقی پخش می‌شود که من به گروه کودک و نوجوان سازمان صداوسیما زنگ زدم و گفتم من می‌توانم برای این بخش یک سوگواره بنویسم؟ به من گفتند شما تام‌الاختیار هستید. من یک سوگواره نوشتم و سه واژه خیلی مهم از سه شاعر را در آن قراردادم. وقتی داشتم آن را اجرا می‌کردم، خانم مریم شیرزاد شروع کرد به گریه کردن. ضبط را قطع کردم و گفتم خانم شیرزاد اعصاب خودتان را خرد نکنید. هر وقت احساس کردید راحت هستید بگویید برداشت کنیم. اجازه ندادم خانم شیرزاد هم خودش را ناراحت کند و هم کار خوب از آن درنیاید. واقعاً دیالوگ دردناکی بود. در آن سوگواره می‌گفتم: "دلم می‌خواست یک پدر می‌خواند مرا، دلم می‌خواست در لباس عقد می‌دیدی مرا، ولی افسوس آرزوها می‌رود بر باد، می‌شود در خاک."؛ هیچ‌وقت اجازه ندادم احساسات در کارم رخنه کند چون نمی‌خواهم کارم بد از آب دربیاید.

 

شما نقش "ابوسفیان" را در فیلم "محمد رسول‌الله" دوبله کردید. برای دوبله این نقش تاریخی چقدر به دنبال تحقیق و پژوهش رفتید؟

برای دوبله این نقش یکی از دوستانم به نام زنده‌یاد بهمن بوستان کمک زیادی به من کرد. یک‌زمانی آقای بزرگ علوی از مرحوم بوستان پرسیده بود چندساله هستید؟ آقای بوستان هم گفته بود ۴۲ سال دارم. آقای علوی گفته بود سن‌تان ایجاب نمی‌کند آن‌قدر سواد داشته باشید! آقای بهمن بوستان در ابتدای انقلاب با آیت‌الله طالقانی روی صحنه قرآن می‌خواند و به‌تمامی اشعار ناب فارسی هم مسلط بود.

 

من برای دوبله نقش ابوسفیان با آقای بوستان تماس گرفتم و در یک ملاقات چندساعته با ایشان در مورد ابوسفیان گپ زدم. زنده‌یاد بوستان در مورد شخصیت ابوسفیان گفت که این آدم تنها شخص باسواد مکه بوده و آخرین کسی هم هست که به حضرت محمد (ص) ایمان می‌آورد. وقتی هند جگرخوار به ابوسفیان می‌گوید محمد (ص) مثل اراذل‌ و اوباش از در و دیوار وارد می‌شود، ابوسفیان به همسرش می‌گوید محمد از راه‌ دل به مردم ورود می‌کند. در فیلم هم هیچ نشانه‌ای از این نیست که ابوسفیان آدم بدی بوده است. من هم سعی کردم بر اساس خود فیلم و مطابق اطلاعاتی که از مرحوم بوستان کسب کرده بودم، دوبله نقش ابوسفیان را انجام بدهم و این شخصیت را یک شخصیت منفی نشان ندهم. یک‌زمانی در فرودگاه یک خبرنگاری جلوی مرا گرفت و گفت چرا گفته‌اید ابوسفیان شخصیت مثبتی بوده است؟ گفتم همین حالا هم همین را می‌گویم چون ابوسفیان آدم بدی نبود و فقط بعضی مواقع خودبزرگ‌بینی داشت که آن‌هم به خاطر سرمایه‌دار بودنش بود؛ وگرنه درنهایت ابوسفیان هم اشهد می‌گوید و به پیغمبر اسلام ایمان می‌آورد.

 

یک‌زمانی گفته می‌شد دوبله ایران جزو بهترین دوبله‌های دنیا است. این مقایسه‌ها چه رهاوردی برای دوبله ما داشت و فکر می‌کنید دوبله ایران همچنان هم حرفی برای گفتن دارد؟

اگر الان هم فیلم خوب به دست ما برسد، ما دوبله خوبی را تحویل رسانه خواهیم داد. من در فیلم "ریچارد دوم" یک نقشی را دوبله کردم که خیلی خوب از آب درآمد چون هم مترجم خوبی آن را ترجمه کرد و هم مدیر دوبلاژ آن خانم زهره شکوفنده از بهترین‌های این عرصه بود. دوبلورهای آن‌هم به‌جز من، آقایان اسماعیلی، مظفری، والی‌زاده بودند. وقتی چنین کاری دوبله شود، معلوم است نتیجه خوبی می‌دهد اما وقتی نه فیلم خوب باشد و نه عوامل دوبله، آن کار به نتیجه‌ای نمی‌رسد. من بارها گفته‌ام که شما یک مسابقه زنده دوبله در یکی از استادیوم‌های ورزشی بگذارید و هیئت ژوری را هم دعوت کنید تا ببینیم چه کسی مرد میدان است. ولی کو گوش شنوا؟

 

حتی بارها این را هم گفته‌ام که به من مجوز بدهید تا به مدارس بروم و ۵ دختر و ۵ پسر دبستانی مستعد را بیاورم و پرورش بدهم تا در فیلم‌ها و سریال‌های خارجی به‌جای بچه‌ها حرف بزنند اما فرصت انجام چنین کاری را هم برای من فراهم نمی‌کنند. الان خانم‌های بزرگ به‌جای دختربچه‌ها حرف می‌زنند که از نظر اصولی فقط خانم‌ها مریم شیرزاد، ناهید امیریان، مژگان عظیمی و سمیه موسوی کارشان مقبول است و بقیه مردود هستند. چه خوب می‌شود اگر بچه‌ها پرورش پیدا کنند تا خود آن‌ها به‌جای نقش‌های کودک حرف بزنند و دوبله کودکان بهتر و طبیعی‌تر دربیاید. متأسفانه من این پیشنهاد‌ها را ارائه کردم اما کسی برای این کار دل نمی‌سوزاند.

 

 

به نظرتان حرفه دوبله نیاز به یک‌رشته دانشگاهی دارد یا خیر؟

دوبله در هیچ کجای دنیا یک‌رشته دانشگاهی نیست و به نظرم وجود آن در ایران هم لازم نیست چون فقط به شمار آدم‌های مدعی عرصه دوبله می‌افزاید و کمک دیگری به جوان‌ها نمی‌کند. در واقع وقتی جوان‌ها درس این رشته را بخوانند و شاگرد پیشکسوت‌های این حوزه شوند، دیگر به‌جایی می‌رسند که مدعی این عرصه می‌شوند و می‌خواهند هر طوری که شده سرکار بروند. ما یک‌زمانی یک عده از هنرجوها را تعلیم دادیم اما در آخر تلویزیون به آن‌ها کار نداد و الان همه بیکار هستند. یک عده مدیر دوبلاژ بی‌سواد و بی‌تجربه هم به تلویزیون اضافه‌شده که به بعضی از این بچه‌ها گفته‌اند یک نریشن را باید ندید بگویید! مگر چنین چیزی ممکن است؟ وقتی وضعیت این‌طوری است و قرار نیست آدم‌هایی که کار بلد هستند سرکار بروند، دانشگاه و تحصیل این رشته به چه دردی می‌خورد؟ اضافه کردن یک‌رشته دانشگاهی برای حرفه دوبله فقط و فقط به تعداد مدعیان این عرصه اضافه می‌کند و بس.

 

قبول دارید دوبله در ایران یک دوره طلایی داشت که شاید دیگر هرگز تکرار نشود؟

بله. البته آن موقع فیلم‌های خوب و درجه‌یک هم به دست دوبلورها می‌رسید و کمپانی‌ها هرکدام در ایران نمایندگی داشتند ولی الان فیلم‌های خارجی در سینما نمایش داده نمی‌شود و همین باعث رکود دوبله می‌شود. من شاید دوست نداشته باشم به سینما بروم اما طبیعتاً دوست دارم فیلمی که دوبله می‌کنم روی پرده سینما برود و جذابیت آن بیشتر دیده شود. متأسفانه الان وقتی قرار باشد یک فیلم ۱۳۰ دقیقه‌ای دوبله شود، ۶۰ دقیقه از آن را حذف می‌کنند و کلاً یک فیلم دیگر از آن درمی‌آورند. این محدودیت‌ها است که باعث می‌شود دوبله ما از آن دوره طلایی فاصله داشته باشد.

 

 بین دوبله انیمیشن و دوبله فیلم چه تفاوت‌هایی وجود دارد؟

مطمئناً تفاوت‌های زیادی بین این دو وجود دارد. انیمیشن‌هایی که در کشور ما دوبله می‌شود کیفیت خوبی ندارند. در ایران انیمیشن یعنی کج‌ومعوج کردن صدا! معمولاً دوبله انیمیشن‌ها را هم به آدم‌های تازه‌کار می‌دهند، درحالی‌که یک گوینده انیمیشن باید ۳۰ سال سابقه گویندگی داشته باشد تا بتواند انیمیشن بگوید. من انیمیشن هم دوبله کرده‌ام و در سریال "آن شرلی" هم به همه گفتم مثل دوبله فیلم عادی حرف بزنند. هیچ‌کس نمی‌تواند در فیلم‌هایی که من دوبله می‌کنم، ادا دربیاورد و صدایش را کج‌ومعوج کند. در دوبله "آلیس در سرزمین عجایب" هم دیدید که هیچ‌چیز عجیب‌وغریبی در آن نبود.

 

 

نظرتان راجع به تیپ‌سازی در کار گویندگی و دوبله چیست؟

تیپ‌سازی خیلی خوب است اما کسی که می‌خواهد این کار را انجام بدهد، باید قدرت آنالیز قوی و توانایی بالایی در این زمینه داشته باشد. اگر یک گوینده بتواند مثل آقای اسماعیلی تیپ‌سازی کند، خیلی خوب است ولی اگر شما نتوانید تیپیک حرف بزنید، بهتر است این کار را انجام ندهید. من در فیلم "آناستازیا " به‌جای آکیم تامیروف خیلی تیپیک حرف زدم و کار خوبی هم درآمد. در دوبله فیلم "خوب بد زشت " هم همین اتفاق افتاد. خود تیپ‌سازی خوب است اما این‌که عده‌ای ادای تیپ‌ها را دربیاورند خوب نیست. کلاً تقلید صدا یا تقلید تیپ دیگران اشتباه است. زمانی که من کارم را شروع کردم، یک عده می‌گفتند صدایت شبیه فلانی است و من بدم می‌آمد. می‌گفتم من نصرالله مدقالچی هستم و می‌خواهم همین بمانم. در هر کاری بدترین اتفاق ممکن تقلید کردن است. الگو داشتن اشکالی ندارد و خیلی از هنرمندان و ورزشکاران دنیا الگو دارند اما تقلید کردن دست آدم را برای خلاقیت می‌بندد و کسی که تقلید می‌کند دیگر خودش نیست.

 

در حال حاضر مشغول چه‌کاری هستید و چه‌کارهایی آماده پخش دارید؟

من در حال حاضر در یک سریال ۵ قسمتی به‌جای "آنتونی هاپکینز" حرف می‌زنم و برای این دوبله فکر و قریحه خوبی دارم. قرار است در دوبله فیلم "پدرخوانده" هم به‌جای مارلون براندو حرف بزنم. به‌جز این‌ها در فیلم‌های "هانیبال"، "پیدایش هانیبال" و "ریچارد دوم" هم دوبلوری کرده‌ام که باید ببینیم این کارها چه زمانی پخش می‌شوند.

 

 

 

 

 

  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش