شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۹:۰۶ - ۱۱ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۳۰۶۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با هنگامه قاضیانی بازیگری که رسماً به دنیای موسیقی پا گذاشته است

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

دوست دارم روبه‌روی زنان سرزمینم بایستم و برایشان بخوانم. می‌خواهیم یک شب کنار هم عاشق باشیم». این‌ها را هنگامه قاضیانی دو سال پیش، زمانی که می‌خواست برای اولین‌بار رودرروی مخاطبانش بایستد و قطعات خاطره‌انگیز دوران گذشته را اجرا کند، بر زبان آورد. کنسرتی که در آن با بازیگری که صرفاً می‌خواهد در حوزه موسیقی هم طبع‌آزمایی کند، روبه‌رو نبودیم و توانست فراتر از آن را به تصویر بکشد. هنگامه قاضیانی هنرمندی خودآموخته است؛ چه در حوزه سینما و چه در موسیقی. او موسیقی را می‌شناسد، با ادبیات و کتاب مانوس است و در سینما و تئاتر تجربه‌های خوبی دارد و شاید بتوان گفت در واقع، نمونه‌ای است برای این گفتار که هنر، موضوعی چندوجهی است که هیچ دیوار و مرزی ندارد. البته تجربه موسیقایی هنگامه قاضیانی صرفاً محدود به این کنسرت نیست و پیش از این هم صدایش را در فیلم‌هایی که در آنها به ایفای نقش پرداخته بود، شنیده بودیم که از فیلم سینمایی «به همین سادگی» شروع شد و در ادامه به فیلم‌های «من مادر هستم»، «سعادت آباد» و به تازگی هم «یک قناری، یک کلاغ» کشیده شد که این روزها روی پرده سینما است و صدایش در کنار آهنگساز فیلم شورا کریمی در تیتراژ فیلم شنیده می‌شود. قاضیانی در گفتگویی که با موسیقی ما انجام داده از موسیقی و تمام خاطراتش از این هنر جادویی

چه شد که هنگامه قاضیانی به دنیای موسیقی وارد شد؟ 

در تمام نقاط دنیا به جز ایران، بازیگران باید دوره آواز بگذرانند. اما از شروع سینما در ایران، همیشه شخص دیگری به جای بازیگرها آواز می‌خوانده است. همان‌طور که در رشته‌های هنری، باید دوازده واحد فلسفه گذراند، موسیقی را هم باید آموخت. نه به این معنا که لزوماً تبدیل به یک خواننده حرفه‌ای شوید؛ اما باید در حدی باشید که اگر روزی نقش کوچکی همراه با آواز به شما داده شد، بتواند از پس آن بربیاید.

موسیقی کجای زندگی شما بود؟

من همیشه بدون اینکه بخواهم، برایم مقدر شده بود که چکاره می‌شوم. از زمانی که به یاد دارم، در خانه ما یک گرامافون قدیمی وجود داشته است. یک گرامافون هم خودم داشتم که از چهار سالگی در زندگی من حضور داشت و در تمام مهاجرت‌ها و اسباب‌کشی‌هایم، این گرام قرمز کوچک همیشه همراهم بوده است. (خنده) دهه‌ای که من به دنیا آمدم (یعنی ۱۹۷۰) شروع انقلاب‌های موسیقایی در اروپا بود. من تا هفت‌سالگی خواهر و برادری نداشتم و برای همین، کمی در کانون توجه خانواده قرار گرفته بودم. اسباب‌بازی‌هایم هم به موسیقی مرتبط بود؛ یک جعبه کوچک موسیقی داشتم که هر وقت آن را کوک می‌کردم، مثل آلیس در سرزمین عجایب وارد جهان دیگری می‌شدم که خیلی هم آن دنیا را جدی گرفته بودم! در خانه ما، بلااستثناء روزهای شنبه برایم کتاب خریده می‌شد و روزهای یکشنبه هم پدرم بدون صفحه گرامافون وارد خانه نمی‌شد.

یعنی هر هفته با یک کتاب و یک موسیقی جدید مواجه می‌شدید.

بله. 

گفتید پدرتان هر هفته یک صفحه جدید به خانه می‌آورد. این موسیقی‌ها بیشتر کلاسیک بودند؟

نه. پدرم یک جیپ داشت که در آن همیشه برایمان آهنگ‌های راجر واترز را می‌گذاشت. خب طبیعتاً من در ۳ سالگی درکی نداشتم که راجر واترز کیست! تا اینکه در دهه نوجوانی‌ام با او بیشتر آشنا شدم. وقتی ترجمه ترانه‌هایش را می‌خواندم، منقلب می‌شدم. تا زمانی که در سال ۱۹۹۴ به کنسرت پینک‌فلوید رفتم که البته دیگر واترز با آنها نبود. تمام طول کنسرت گریه کردم و هیچ لذتی نبردم؛ چون فکر می‌کردم باید برادرم به جای من آنجا می‌بود. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

یعنی در کودکی فقط موسیقی‌های غیرایرانی گوش می‌کردید؟

نه، اتفاقاً تمام آن صفحه‌ها، آثار خواننده‌های خوب ایرانی آن دوره بود. آنقدر آنها را دوست داشتم که در سن شش، هفت سالگی تمام شعرهای بعضاً سنگینی که می‌خواندند را حفظ بودم و با آنها می‌خواندم. در چهارده سالگی به طرز عجیبی جذب موسیقی راک شدم و اصلاً زندگی‌ام عوض شد. دیگر به گروه‌های پاپ نمی‌توانستم گوش کنم؛ چون فکر می‌کردم برای من کم است در آن سن و سال فکر می‌کردم گروه «اسکورپیونز» برای من کار خیلی مهمی انجام می‌دهد. به دنبال تفکر راک رفتم و دیگر نمی‌توانستم به موسیقی ایرانی گوش کنم. سال‌ها گذشت و قبل از اینکه برای ادامه تحصیل از ایران بروم، برادرم درگیر آثار شهرام ناظری شد. خودم هم یک آلبوم از استاد شجریان از آرشیو پدرم پیدا کردم و در یک دوره کوتاه، تمام مدت به آنها گوش کردم. بعد از آن هم به آمریکا رفتم. به خاطر دارم که عمه‌ام به عنوان هدیه تولد، برایم بلیت ردیف یک کنسرت «پینک‌فلوید» گرفت؛ ولی چون آن دوره دوست نداشتم به آمریکا بروم، تا یک مدت هیچ‌چیز من را شگفت‌زده نمی‌کرد. بعد از اینکه به آمریکا رفتم، فلسفه در کنار مکتب‌های عرفانی مشرق‌زمین در زندگی من جاری شد؛ از یک طرف ابن‌سینا و حلاج و سهروردی و از سوی دیگر، هگل و سارتر و دکارت. گاهی احساس می‌کردم روحم در حال تکه‌تکه شدن است. تا این‌که یک روز که در حال خریدن موسیقی بودم، صدای اپرا شنیدم. با «ماریا کالاس» آشنا شدم و کتاب زندگی‌نامه‌اش را خواندم و با زندگی او، عاشق اپرا شدم. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

معمولاً کسانی که فلسفه خوانده‌اند، به موسیقی کلاسیک گرایش دارند. موزیک کلاسیک از چه زمانی وارد زندگی شما شد؟

در دانشگاه بعد از بیوگرافی فلاسفه، برای ما درباره اینکه فلاسفه چه نقشی در موسیقی داشته‌اند، صحبت می‌شد و همین‌جا بود که موسیقی کلاسیک به زندگی من راه پیدا کرد. 

خوانندگی چطور برایتان پیش آمد؟ فکر می کنم با سرود «ای ایران» بود، درست است؟ 

نه قبل از آن در «به همین سادگی» بود. پس از اکران فیلم «به همین سادگی» و آواز «ساری‌گلین» که من در آن فیلم خوانده بودم، یک روز پرویز پرستویی از خانه سینما به من زنگ زد و پیشنهاد این کار را داد. من هم پذیرفتم و آن را خواندم. بعد از آن هم در فیلم «من مادر هستم» خواندم. فریدون جیرانی به من گفت باید آوازی بخوانی. گفتم اما چنین چیزی در فیلمنامه نبوده است. گفت من دلم می‌خواهد صدای آوازین تو را هم داشته باشم که به خواندن آن لالایی ختم شد.

فیلمی بوده که به شما بگویند به جای یک بازیگر بخوانید؟

در فیلم «آتش سبز» به کارگردانی محمدرضا اصلانی که مهتاب کرامتی در آن بازی کرده بود، از من چنین چیزی را خواستند. 

برسیم به کنسرتی که سال ۹۴ با بازخوانی آثار قدیمی در تالار وحدت اجرا کردید. چه شد که چنین تصمیمی گرفتید؟

مردم دائماً از من این درخواست را می‌کردند. با خودم می‌گفتم چه بامزه که مردم می‌خواهند رویای من -که همیشه دوست داشته‌ام روی استیج بروم تا ببینم چه ارتباطی می‌‌توانم با مخاطب داشته باشم- را تحقق ببخشند. نوع برخورد مردم هم برایم خیلی جالب بود. در پایان کنسرت همه آمده بودند جلو و برایم گلدان و گردنبند و این قبیل هدایا آورده بودند. روز خیلی عجیبی بود.

شما در کنسرت‌تان، دو قطعه «بوی عیدی» و «یه شب مهتاب» را هم از فرهاد مهراد اجرا کردید. فرهاد جزء هنرمندانی است که به دلیل ویژگی‌های آثارش کمتر به سراغش می‌روند؛ اما شما توانستید اجرای خوبی از این قطعات داشته باشید. قطعات و جهان‌بینی فرهاد تا چه حد در زندگی شما تاثیرگذار بوده است؟

هر وقت می‌خواهم در مورد فرهاد مهراد و پدرم صحبت کنم، پر از بغض می‌شوم. به دلیل اینکه شخصیت پدرم و روحیاتش خیلی شبیه به او بود. بعدها که من دختر ۲۵ساله‌ شدم، از پدرم دور و در آمریکا بودم. همیشه آدم از دور همه‌چیز را دقیق‌تر می‌بیند. به همین دلیل وقتی به خاطراتم برمی‌گشتم و فرهاد گوش می‌کردم، به آن نگاه می‌کردم. بعضی‌ها را در هنگام شنیدن، نگاه هم می‌کنید و این جادوی یک هنرمند و خواننده عجیب و غریب است که با دیگران تفاوت‌های مهمی دارد. فرهاد برای من مثل «صمد بهرنگی» یا «علی‌اشرف درویشیان» است. برای من که وقتی با کتاب‌های صمد آشنا شدم، دیگر آن «هنگامه» نُه‌ساله نبودم و دریچه دیگری از نگاه اجتماعی به من داده شده بود.

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بهانه این گفتگو فیلم «یک قناری، یک کلاغ» است که این روزها روی پرده سینماها است. کمی هم درباره آن صحبت کنیم.

فیلم خیلی عجیبی است. در آن، فضای فیلم‌های دهه هفتادی را تجربه می‌کنید و من به عنوان بازیگر، این سعادت را داشتم که چنین فضایی را تجربه کنم. فیلم یک سکون و سرسنگینی دارد که اصلاً برای قصه فیلم است. به لحاظ بازیگری یک کلاس بازیگری بود و یکی از سخت‌ترین نقش‌های من در این سال‌ها محسوب می‌شود. هر پلان فیلم عین یک نقاشی است؛ اما عجیب این که آن را حتی به جشنواره هم راه ندادند. البته حتماً واژه «خوشبختانه» را هم اضافه کنید؛ چون وقتی اسامی بعضی از فیلم‌ها را برای جشنواره فیلم فجر اعلام کردند، خوشحال شدیم که فیلم ما در کنار آنها قرار نمی‌گیرد.

کمتر پیش می‌آید که یک زن در تیتراژ فیلمی آواز بخواند. شما در این فیلم همراه با شورا کریمی (آهنگساز فیلم) همخوانی کردید. جریان آن چه بود؟

در یکی از صحنه‌های فیلم، باید شعری از عراقی را زمزمه می‌کردم که شورا کریمی این صحنه را با من تمرین کرد. بعد از دیدن نتیجه، به من گفتند تیتراژ را هم بخوانم که آن را به صورت دوصدایی همراه با شورا کریمی خواندیم و خدا را شکر بازتاب خیلی خوبی هم میان مردم داشت.

موسیقی وجوه مختلفی (اعم از آهنگسازی، ترانه‌سرایی، نوازندگی و...) دارد. شما چرا 

آواز خواندن را انتخاب کردید؟

من عاشق خواندن هستم. بعضی‌ها می‌گویند اگر دوباره به دنیا بیایم، فلان کار را می‌کنم؛ اما من اصلاً به این جمله اعتقادی ندارم. چون فکر می‌کنم چیزهایی که باید در زندگی می‌دیدم را دیده‌ام. برای همین دلم نمی‌خواهد بگویم کاش یک بار دیگر به دنیا می‌آمدم تا بشوم ماریا کالاس. بدون اینکه اپرا بخوانم، انگار یک ماریا کالاس در من زندگی می‌کند. من درون خودم با همه این زن‌ها به واسطه شغلم زندگی می‌کنم. فقط یک بازیگر است که می‌تواند حضور متکثر داشته باشد و من صاحب این حضور متکثر هستم. اگر بحث این تکثر را کنار بگذاریم، به بخشی در زندگی می‌رسیم که خوب است هر آدمی -به خصوص یک آرتیست- آن را بیاموزد؛ آن هم این‌که لذت‌های شخصی‌اش را پیدا کند و چیزی برای امپراتوری درونش کشف کند. من در امپراتوری درونم، بیشتر با زنان موسیقی دان ارتباط دارم تا با زنان سینماگر و زنان ادبیات.

یک نکته حاشیه‌ای این که ما شنیده بودیم هنگامه قاضیانی خیلی بداخلاق است و نمی‌گذارد مصاحبه‌هایش منتشر شود!

(می‌خندد) من واقعاً بداخلاقم؟

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

این‌طور که به نظر نمی‌آید.

خیلی‌ها می‌گویند که کار کردن با من سخت است و من بداخلاقم؛ ولی وقتی با هم کار می‌کنیم، نظرشان عوض می‌شود. دلیلش هم این است که بعضی‌ها جدیت من را به چیز دیگری تعبیر می‌کنند.

جریان تحریم رسانه‌ها سر کنسرت‌تان چه بود؟

در آن دوره چند نفر به خبرنگارها توهین کرده بودند که به نظرم کار بسیار بدی هم بود. من چون خوشبختانه برای خودم دسته و گروهی ندارم که کسی پشتم باشد، اگر به مشکلی بربخورم، کسی نیست که از من دفاع کند. سال ۱۳۹۴ در بحبوحه ماجراهای عجیب کنسرت و چاپ کتابم بود. یک روزنامه با من مصاحبه کرد ولی وقتی آن را خواندم و اصلاح کردم، تلفن‌شان را خاموش کردند و دیگر کسی جوابگو نبود. من هم از حق طبیعی خودم دفاع کردم و گفتم اگر مصاحبه منتشر شود، عواقب خیلی بدی خواهد داشت. آن سال ناگهان همه خبرنگارها گفتند هنگامه قاضیانی را تحریم کنیم. می‌خواستند تحریم کنند اما نتوانستند و من سیزده روز تیتر اول رسانه‌ها بودم. نزدیک کنسرتم بود و مدیر برنامه‌هایم این موضوع تحریم را به من نگفت که به هم نریزم. بعد از کنسرت وقتی این موضوع را فهمیدم، یک نامه نوشتم، از آن عکس گرفتم و روی اینستاگرامم منتشر کردم. گفتم اگر من اشتباهی کرده‌ام که سرکرده‌تان چنین تصمیمی گرفته، هیچ اشکالی ندارد؛ باز دم‌تان گرم که شما متحد هستید.

شما پیگیر موسیقی این روزهای ایران هم هستید؟

ترانه و آهنگسازی یک عصر طلایی داشت که آن هم دهه چهل بوده است. اما الان آن جادو از بین رفته و دیگر هیچ روحی در آهنگ‌ها وجود ندارد. الان برای من دیگر قطعه‌ای وجود ندارد که بخواهم آن را آرشیو کنم. هستند خواننده‌هایی مثل محمد معتمدی که از شنیدن بعضی کارهایشان لذت می‌برم. اما به نظرم هرچه عقب‌تر می‌رویم، کارها بهتر و خاص‌تر هستند. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

پس آرشیو موسیقی شما همان قطعات قدیمی هستند؟

صدرصد. 

فکر می‌کنید دلیل این اتفاق چه می‌تواند باشد؟

هنر با حقیقت تعریف می‌شود. وقتی حقیقت را از هنر بگیری، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند و تنها چیزی که می‌تواند حقیقت را دوباره به جامعه برگرداند، فقط هنر است. داوینچی مدت‌ها بود که تابلوی «شام آخر» را کشیده بود؛ اما نمی‌توانست سر مسیح را به تصویر بکشد. جمله‌ای که بعدها درباره‌اش گفتند، این بوده که او آن زمان در بالاترین قوه ادراکات قدسی بوده و برای همین نمی‌توانسته سر مسیح را بکشد. یا مجسمه موسی که وقتی به آن نگاه می‌کنید، تمام پیچیدگی‌های صورت و زخم‌های روی دستش را می‌بینید. برای اینکه «میکل‌آنژ» اول به دنیای درون او رفته و خصوصیاتش را گرفته و بعد توانسته او را از سنگ بتراشد و بیرون بکشد. 

برای انتهای گفتگو اگر برنامه خاصی در آینده دارید، بگویید؟

ایده‌های جذابی برای سال ۹۷ دارم که فعلاً می‌خواهم در مورد آن سکوت کنم و در زمان خود، حتماً جزئیات بیشتری از آن را رسانه‌ای خواهم کرد. قصد دارم پا به حیطه کارگردانی تئاتر بگذارم و امیدوارم فعالیت‌هایم در این عرصه نیز به دل مردم بنشیند.

aftabeyazd.ir
  • 9
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش