چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۰:۵۱ - ۱۶ دي ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۰۰۳۹۷۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

پاوان افسر بازیگر سریال« بانوی عمارت»:

برای گرفتن نقش‌های بیشتر خودم را به در و دیوار نمی‌زنم

پاوان افسر,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بازیگری و ظاهرشدن جلوی دوربینی که قرار است تصویرت را در برابر میلیون‌ها چشم نشان دهد برای بیشتر آدم‌ها وسوسه‌ای انکارناپذیر است. حتی چهره‌های خبره و مشهور سینما هم نمی‌توانند در برابر پیشنهادهای خوب تصویری مقاومت کنند، چه برسد به بازیگران نوپایی که‌ هزار راه را برای پیدا کردن روزنه ورود به دنیای بازیگری رفته‌اند؛ درست مثل «پاوان افسر» که سال‌ها تلاش کرد تا به رویای کودکی‌اش نه نگوید و بالاخره هم به هدفش رسید و حالا نامش به‌عنوان بازیگر، خیلی جدی‌تر مطرح می‌شود.

 

او متولد ١٣٦٣ و فارغ‌التحصیل رشته مدیریت است، اما بعد از ١٠‌سال کارکردن در حوزه‌های مدیریتی، تصمیم گرفت مسیر متفاوتی را برای آینده‌اش انتخاب کند، آن‌قدر متفاوت که حالا  بسیاری از مردم او را  با کاراکتر «پروین» از زنان دوره قاجار و همسر میرزا اسد شالچی در سریال بانوی عمارت می‌شناسند. پاوان که یکی از چهره‌های جوان و جدید در تئاتر، تلویزیون و سینماست، فعالیت خود را در سینما با فیلم ایستگاه اتمسفر در ‌سال ١٣٩٥ شروع کرد؛ در ‌سال ٩٦ در فیلم در وجه حامل و فیلم دریازدگی حضور داشت.

 

او این روزها مشغول بازی در فیلم جدید سروش صحت به نام «پیچ تند» است. با این‌حال، هر چند که او تجربه بازی در سریال‌های تلویزیونی را در مجموعه زیر پای مادر دارد، اما بی‌شک نقشش در سریال تاریخی بانوی عمارت نقطه عطف کارنامه کاری‌اش خواهد بود. حالا او بعد از ٥‌سال تلاش در این هنر، فضای شهرت را بیش از گذشته تجربه می‌کند و با ایفای نقش«پروین» در بین مخاطبان سریال محبوبیت زیادی پیدا کرده است. با او درباره ورودش به هنر بازیگری، فراز و نشیب‌ها، مخالفت‌ها و موافقت‌ها و ارتباطاتش برای رسیدن به جایگاه یک چهره شناخته‌شده در دنیای بازیگری گفت‌وگو کردم تا بدانیم او چطور پله‌های ترقی را در عرض پنج سال طی کرد.

 

«پاوان افسر» حدود ٥‌سال پیش و در آستانه ٣٠ سالگی پا به دنیای هنر و بازیگری گذاشت. برای هنرپیشگی مانعی داشتی که تا دهه چهارم زندگی به سراغش نرفتی؟

من از بچگی عاشق بازیگری بودم؛ کلاس سوم ابتدایی بودم که برای درس انشا با موضوع «می‌خواهید چه کاره شوید؟» نوشتم می‌خواهم بازیگر شوم! (می‌خندد) و هنوز هم مادرم این انشا را نگه داشته. خیلی‌ها می‌گویند ما از کودکی عاشق بازیگری بوده‌ایم، ولی خانواده‌مان اجازه نمی‌دادند؛ اما برای من واقعا این‌طور بود، چون  پدر و مادرم هر دو معلم بودند و قانون خانواده‌ام این بود که بچه‌ها باید دکتر و مهندس شوند.

 

پس خانواده‌ات مخالف بازیگری بودند.

بله. یادم است در دوران مدرسه مادرم به معلم پرورشی‌ام گفته بود که اگر در تئاتر‌های مدرسه از پاوان استفاده کنید، از شما شکایت می‌کنیم. برای همین این علاقه برایم در نطفه خفه شد و من هم در رشته مدیریت بازرگانی درس خواندم و فوق‌لیسانسم را گرفتم و اصلا فراموش کردم که می‌خواستم بازیگر شوم!

 

با این قوانین سخت خانوادگی و مخالفت پدر و مادر، چطور به سمت دنیای بازیگری کشیده شدی؟

زمانی رسید که در کار و زندگی کاملا مستقل شده بودم و تصمیم گرفتم به دنبال علاقه درونی‌ام بروم. قبل از بازیگری من مدیر مالی یک شرکت بودم، هم استقلال مالی داشتم و هم وابسته خانواده‌ام نبودم. یک روز سینما رفته بودم که جلوی در ورودی سینما آزادی یک تراکت کلاس‌های بازیگری هومن سیدی را به دستم دادند. همان موقع تصمیم گرفتم فردا بروم و در این کلاس ثبت‌نام کنم. راستش با خودم احساس کردم که بازیگری یکی از رویاهایم از دوران کودکی بود، اما هیچ‌وقت فرصت انجامش را نداشتم. دو هفته بعد از این‌که به کلاس بازیگری رفتم، دیدم قضیه برایم جدی شده و دیگر نمی‌توانم رهایش کنم.

 

الان پدر و مادرت تو را به‌عنوان یک بازیگر پذیرفته‌اند؟ یا هنوز هم مخالف کارت هستند؟

هنوز هم مخالف هستند. شاید باورتان نشود، ولی در این چند سالی که در تئاتر بازی کردم، حتی یک بار هم پدر و مادرم برای دیدن نمایشم نیامدند. فقط الان که سریال بانوی عمارت پخش می‌شود، هرازگاهی می‌بینم پای تلویزیون می‌نشینند و کم‌کم حس می‌کنم از دیدن بازی‌ام لذت می‌برند. هرچند همچنان سکوت خوفناک‌شان ادامه دارد و هیچ چیزی نمی‌گویند. (می‌خندد)

 

گفتی کلاس بازیگری می‌رفتی. سال‌هاست که انواع و اقسام کلاس‌های بازیگری وجود دارد و سالانه هزاران هنرجو می‌گیرند که معلوم نیست بالاخره از این تعداد علاقه‌مند چند درصدشان می‌توانند وارد دنیای بازیگری شوند. کلاس‌های بازیگری به تو چقدر کمک کرد؟ از همین آموزشگاه‌ها به پروژه‌های سینمایی معرفی شدی؟

در کلاس‌های بازیگری استادهای خیلی خوبی داشتم. من شاگرد پانته‌آ پناهی‌ها، وحید جلیلوند و حسن معجونی بودم. می‌خواهم بگویم در دوره‌های بازیگری از کسانی که خودم خیلی قبول‌شان داشتم، آموختم. ولی راستش آموزشگاه‌های بازیگری من را به هیچ جایی معرفی نکردند و خودم به تنهایی برای کار کردن تلاش کردم.

 

«به تنهایی» چطور می‌توان برای نقش گرفتن در فیلم و سریال تلاش کرد؟

در همان دورانی که کلاس بازیگری می‌رفتم، توصیه هومن سیدی این بود که برویم و تئاتر کار کنیم. من فکر می‌کنم تاکید بسیار درستی بود، چون روزی که کلاس بازیگری رفتم، دغدغه تئاتر نداشتم، ولی الان یکی از بزرگترین دغدغه‌هایم رفتن روی صحنه است و هر اتفاقی که تا امروز برایم افتاده از نمایش شروع شده است. منظورم این است که سر هر کار تصویری که رفتم، به خاطر این بوده که در یک تئاتر اجرایم دیده و بعد از آن به من پیشنهاد کار شده است.

 

خیلی از بازیگران معتقدند فضای کار کردن در سینما و تلویزیون محفلی شده و باید جزو یکی از باندهای مافیایی بازیگری باشی تا نقش‌های بیشتری بگیری. تو این فضاها و باندها را در حرفه‌ات می‌بینی؟

باید اعتراف کنم تا حالا تجربه‌اش نکرده‌ام! واقعیتش این است که اصلا بازیگر خیلی پرکاری هم نیستم که برای گرفتن نقش نیاز باشد وارد فضاهای محفلی شوم. من سالی یکی دو تا فیلم یا سریال بازی می‌کنم که طبیعتا این تعداد پیشنهاد بازی در طول‌ سال برای یک بازیگر عادی است و هیچ‌وقت هم اصراری برای بیشتر نقش گرفتن ندارم و خودم را به در و دیوار نمی‌زنم. درنهایت هم فکر می‌کنم یک بازیگر باید از نظر مالی به این هنر وابسته نباشد، تا مجبور باشد به خاطر پول سر هرکاری برود و هر نقشی را بازی کند. البته به اساتیدی که حرفه‌ای این کار هستند، احترام می‌گذارم و حساب‌شان جداست، اما خودم دلم نمی‌خواهد از نظر مالی نیازمند بازی در هر نقشی باشم. دلم می‌خواهد همیشه بتوانم انتخاب کنم.

 

خودت از نظر درآمد به بازیگری وابسته نیستی؟

نه اصلا. من یک‌جوری زندگی می‌کنم که از نظر مالی، وابسته این حرفه نباشم. وقت‌هایی که هر نقشی را قبول نمی‌کنم و اصطلاحا بیکارم، از درسی که خوانده‌ام و بخش مدیریتی که در آن تخصص دارم، استفاده می‌کنم و پروژه‌های مختلف می‌گیرم.

 

به نظرت ارتباطات، یا زدوبند برای گرفتن نقش و بازیگری موثر نیست؟

ارتباط دو وجه مثبت و منفی دارد. من معتقدم در هر حرفه‌ای ارتباطات موثر است، یعنی اگر یک نفر در شرکتی کار مدیریتی هم انجام می‌دهد، می‌تواند از ارتباطاتش استفاده کند. حالا می‌تواند این ارتباطات مثبت و در جهت درست باشد، می‌تواند منفی باشد! به نظرم اگر درست از ارتباطات استفاده شود، کار بدی نیست! مثلا من یادم است سر فیلم سینمایی ایستگاه اتمسفر یک سکانس در مقابل خانم ژاله صامتی بازی کردم و همین سکانس باعث شد چند ماه بعد آقای بهمن کامیار به من زنگ بزند و برای یکی از کارهایش به من پیشنهاد بازی دهد، بنابراین اگر ارتباطات این است که خیلی هم لذت‌بخش است.

 

برویم سراغ بخش دیگری از گفت‌و‌گو. در چند ‌سال گذشته چند فیلم و سریال بازی کردی، اما ظاهرا نقش «پروین» در سریال بانوی عمارت نقطه عطف کارنامه کاری‌ات است .چطور برای این نقش انتخاب شدی؟

مشخصا بازی در سریال بانوی عمارت به این دلیل به من پیشنهاد شد که دستیار آقای حمیدنژاد اجرای من را در تئاتر آشپزخانه حسن معجونی دیده بود و برای بازی در سریال بانوی عمارت از من دعوت کردند.

 

نقدی که به کاراکتر بازیگران زن سریال بانوی عمارت وارد شده این است که مگر زنان قاجار این‌قدر زیبا بوده‌اند؟! واقعیت هم این است که عکس‌های واقعی آن دوران نشان می‌دهد زن‌ها هیکل‌های درشت‌تری داشتند و از نظر زیبایی‌شناسی امروزی شباهتی با بازیگران بانوی عمارت نداشتند.

راستش من هم  وقتی فیلمنامه را می‌خواندم، شخصیت پروین را یک زن چاق و مهربان تصور می‌کردم! (می‌خندد) هرچند نقدهایی به چهره بازیگران زن سریال می‌شود و می‌گویند قیافه زنان قاجاری این شکلی نبوده، اما عزیزالله حمیدنژاد حقیقتا آن‌قدر مطالعه داشته که می‌دانست چه کاری می‌کند. تصویر یک مدیوم خاص و زیباشناسی دارد که باید با زمان الان به‌روز  شده باشد.

 

حرفه‌ای‌ها این شکل دراماتیزه‌کردن داستان و کار را متوجه می‌شوند. شما در سریال‌های تاریخی دیگر هم نگاه کنید همین را می‌بینید. یا سریال‌های ‌هالیوودی. شاید سریال ویکتوریا را دیده باشید. یا فیلم‌ها و سریال‌هایی که درباره هنری هشتم می‌سازند. معلوم است که آن ‌بولین و دیگر زنان آن دوران از نظر امروزی‌ها زیبا نبوده‌اند و بازسازی امروزی چیز متفاوتی است. اما کاری که ما می‌کنیم نمایش است.

 

بازی در یک سریال تاریخی سخت نیست؟ منظورم این است که باید نقش آدم‌هایی را بازی کنی که هیچ‌وقت شخصیت و سبک زندگی‌شان را از نزدیک ندیده‌ای.

تجربه خیلی جذابی است و به نظرم هر بازیگری در طول دوران کاری‌اش بازی کردن در این فضا را تجربه نمی‌کند. وقتی تو در عمارت طباطبایی‌های کاشان قرار می‌گیری، لباس زنان قجری را می‌پوشی و ابروی زنان قاجاری را داری ناخودآگاه احساسش می‌کنی. خود را در آن فضا تصور می‌کنی. توصیفش ساده نیست. انگار یک جور سفر در زمان است.

 

برای رسیدن به این نقش کار خاصی انجام دادی؟

متن‌های متعددی را خواندم و عکس‌های مربوط به آن دوران را دیدم. البته عکس‌ها کمک زیادی به من نمی‌کرد!(می‌خندد) چون همان‌طور که صحبت کردیم گریم ما به خاطر همان اتمسفری که باید در تصویر رعایت می‌شد خیلی شبیه ظاهر زنان قاجار نبود. اما در کل در همان دورخوانی‌های اول خیلی به فضای کار تاریخی نزدیک شدم.

 

کار کردن کنار بازیگران قدیمی و مطرح این سریال چه حال و هوایی داشت؟ اعتماد به نفس بازیگر جوانی مثل تو در کنار آنها بالا بود؟ یا نه، یک جاهایی حس کردی در مقابل‌شان کم می‌آوری.

اصلا سخت نبود. به نظر من وقتی یک بازیگر از تئاتر می‌آید و یک رزومه تئاتری دارد آدم‌ها قبولش می‌کنند. همین باعث اعتماد به نفس می‌شود. من نخستین سریالی که کار کردم نقش دختر آقای داریوش ارجمند را بازی می‌کردم و ایشان وقتی فهمیدند من از تئاتر آمده‌ام خیلی به من احترام گذاشتند و حتی خیلی وقت‌ها سرصحنه از من تعریف می‌کردند. 

 

در این سریال کاراکتری بود که دوست داشتی به جای نقش پروین، آن را بازی کنی؟

سریال که نقش‌های جذاب زیادی دارد ولی من نقش خودم را خیلی دوست دارم.

 

به هر حال بعضی از کاراکترهای زن این سریال پر رنگ‌تر از نقش پروین هستند و هر کدام پیچیدگی‌ها و ویژگی‌های خودشان را دارند. می‌خواهم بدانم به جز نقش خودت کدام کاراکتر را بیشتر دوست داشتی؟

در این سریال ما ٣ تا نقش خوب داریم که بازیگرانش هم خیلی خوب از پس آن برآمده‌اند. یکی نقش بانوی عمارت که مریم مومن بازی کرده، نقش افسرالملوک که خانم پناهی‌ها بازی کردند و جواهر با بازی مینا وحید. این ٣ تا نقش آن‌قدر جذاب هستند که به نظر من هر بازیگری دوست دارد در دوران بازیگری‌اش این نقش‌ها را بازی کند.

 

پاوان افسر حالا بیشتر از هر زمان دیگری دارد دیده و شناخته می‌شود. در این فضای شهرت و چهره شدن چه چیزی را تجربه می‌کنی؟

فکر می‌کنم باید برای جایگاهم خیلی بیشتر تلاش کنم. اصلا این‌طور نیست که فکر کنی تا یک نقشی بازی می‌کنی سیل پیشنهادات به سویت روانه می‌شود. تمام مدتی که سر تمرین و بازی جلوی دوربین نیستم، سر تمرین تئاترم. به نظرم  یک بازیگر اگر می‌خواهد بماند فقط با تلاش و عرق ریختن می‌تواند. ما هیچ‌کس دیگری را به غیراز خودمان نداریم.

 

شهرت چه تاثیری در زندگی شخصی‌ات گذاشته؟ به‌هرحال الان در اجتماع که قرار می‌گیری خیلی‌ها تو را می‌شناسند. حتی دور و بری‌هایت شکل دیگری به تو نگاه می‌کنند.

راستش من خیلی جدی‌اش نمی‌گیرم. طبیعتا مردم خیلی بازیگران را دوست دارند و برای خیلی‌ها، ما شخصیت‌های عجیب و غریب هستیم. اما شخصا احساس می‌کنم هیچ تفاوتی نکرده‌ام و امیدوارم این تغییر هیچ‌وقت هم اتفاق نیفتد. من یک آدم معمولی‌ام که فقط دنبال آرزوی خودم رفته‌ام و کمی، فقط کمی به آن نزدیک شده‌ام. یک خاطره بامزه تعریف کنم. من خیلی آفرود و سفر رفتن را دوست دارم و سال‌هاست که به یک منطقه بکر و زیبا در ماسال گیلان می‌روم. آن‌جا یک خانواده بومی و مهربان هستند که یکی از کلبه‌ها را اجاره می‌دهند و من اغلب که به آن منطقه سفر می‌کنم پیش آنها می‌روم. آخرین باری که رفتم آنها سریال را دیده بودند و این دفعه من را شناختند و خیلی بیشتر تحویلم گرفتند! (می‌خندد) مرا بردند و کلی از زمین‌ها و جنگل‌های اطراف را نشانم دادند که هیچ‌وقت من را نبرده بودند. خب این هم از مزایای شهرت است.(می‌خندد)

 

عده‌ای می‌گویند در طبقه‌بندی مشاغل سخت، بعد از کارگران معدن بازیگری از سخت‌ترین مشاغل است. واقعا بازیگر بودن این‌قدر سخت است؟

بازیگری خیلی جذاب است، اما واقعا شغل سختی است. ببینید برای بازیگر بودن باید از همه زندگی‌ات دل بکنی؛ در زندگی شخصی‌هزار دغدغه داری، اما وقتی می‌روی جلوی دوربین باید تمام حس‌های درونی‌ات را کنار بگذاری و حس آن نقشی را بگیری که باید بازی‌اش کنی! مثلا در غمگین‌ترین حالت زندگی‌ات هستی اما سرکار باید قهقهه بزنی! این‌که در قالب یک آدم دیگر جوری بازی کنی که مردم باورش کنند کار وحشتناکی است.

 

حالا که تجربه کار تصویری و بازی کردن جلوی دوربین را داری و خب طبیعتا بازخوردهایش هم از کار نمایش خیلی بیشتر است؛ باز هم معتقدی که باید تئاتر را ادامه دهی؟

راستش من فکر می‌کنم همه بازیگران تئاتر هم درنهایت دوست دارند یک روز جلوی دوربین بروند و یک نقش سینمایی بازی کنند. من هم همین‌طور. طبیعتا سینما را دوست دارم ولی به‌هرحال معتقدم تئاتر را همیشه باید در کنار کارمان تمرین کنیم. در تئاتر من می‌توانم نقش یک گلدان یا حتی حیوان و درخت را هم بازی کنم ولی این امکان در کار تصویر وجود ندارد و برای همین هم دنیای این دو هنر خیلی متفاوت اما مکمل یکدیگر است.

 

به عنوان آخرین سوال می‌خواهم بپرسم نگاهت به کجاست. دلت می‌خواهد در کارت به کجا برسی؟

مولانا مصرعی دارد که می‌گوید، چیزی که تو را باید، افلاک همان زاید. این مفهومی است که من به شدت به آن اعتقاد دارم.دلم می‌خواهد به جایگاهی برسم که فرصت بازی در نقش‌های محبوبم را پیدا کنم. یعنی به آن توانایی برسم که کارگردانانی که قبولشان دارم، نقش‌های ویژه‌شان و آنهایی را که من دوست دارم را  به  من پیشنهاد کنند که خودم بتوانم انتخاب کنم و مجبور نباشم برای جلوی دوربین بودن به هر فیلمنامه‌ای بله بگویم.  بتوانم تاثیرگذار باشم و به اصطلاح برند خودم را داشته باشم و بعد بتوانم این جایگاه را حفظ کنم که می‌دانم نگه داشتنش از رسیدن به آن سخت‌تر است. جوری که آقا یا خانم کارگردان درجه یک برای نقش درجه یک فیلمش بازی و اسم من را تصور کند و مطمئن باشد از پسش برمی‌آیم.

 

بازیگری این روزها همه جهان من است و جز بازیگری دغدغه دیگری ندارم و با تمام وجود تلاش می‌کنم در آن بهترین کارم را ارایه کنم. کلا آدم ایده‌آل‌گرایی هستم و به نظرم بازیگری از آن شغل‌هایی است که ما نه از سر اجبار بلکه از روی عشق سراغش آمده‌ایم. پس باید همه انرژی‌مان را بگذاریم و قطعا برای من همین است. اگر در چند کلمه بخواهم بگویم، می‌خواهم تاثیرگذار باشم و کارم قابل ارجاع باشد. این در زندگی برایم از هر چیزی مهمتر است.

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 13
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش