در این اینفوگرافیک با نمادهای اصیل ایرانی آشنا شوید.

نماد گردونه مهر در ایران باستان (خورشید)
گردونه مِهر یک چلیپا با شاخههای ۹۰ درجه به سمت راست یا چپ است. که معمولاً با جهت افقی یا گوشههایی با زاویه ۴۵ درجه میباشد. در شکل هندویی نقطههایی در هر ربع آن قرار میدهند.
واژه سواستیکا swastika از سانسکریت می باشد و آمیزه ای از سو = خوب استیکا = است و هست و هستی، می باشد. بقولی در ایران باستان چنین نشانه ای را “گردونه مهر” می گفته اند. )گردونه خورشید Sun cross) نیز نامیده می شده است.
گردونه مهر در تمام هنرها و طراحیهای تاریخ بشری پدیدار میباشد، نشان بسیاری از چیزها، همچون خوش اقبالی، خورشید، برهما یا هندوها و بودایی ها بود. در روزگار باستان، در بین سومری ها، سلت ها و یونانی ها استفاده میشد.
در غرب، گردونه مهر عموماً با نام صلیب شکسته و به عنوان نماد نازیسم شناخته میشود (به خاطر آنکه به عنوان نشان حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان بهکار میرفت). پس از جنگ جهانی دوم، این نماد جهره مشهوری در غرب پیدا کردهاست
نشان گردونه مهر جزئی از میراث فرهنگی اقوام آریایی است که از هزاران سال پیش به کار میرفته است. نشانه های از آن در تروی و ایران پیدا شده است.نمونه آن گردن بندی بسیار زیبا می باشد که در شمال ایران یافت شده است و همچنین کاشی کاری در بسیاری از مساجد ایران که نشان از عمق اثر تعلیمات عرفانی بودیسم، در عرفان اسلامی مختص ایرانیان دارد.
فر کیانی و فروهر
معمولاً این نماد با نماد فروهر اشتباه گرفته میشود. فروهر فره ایزدی در نزد ایرانیان باستان سلطنت عطیه ای الهی شمرده میشد زیرا باور داشتند اهورا مزدا، شاه را توسط نیرویی معنوی که آن را ” خورنه، خورنو / xvareno ” یا «فرّ شاهی» میگفتند برمیگزیند و تا زمانی که از وی خشنود باشد این فرّه ایزدی برقرار میماند. از این رو پادشاه مظهر قدرت خداوند و مهر و قهر او و نماینده اراده ملت بهشمار میرفت و مردم او را خدایگان و سایه خدا میخواندند و او خود را حاکم مطلق و مالکالرقاب مردم میدانست. در این میان تنها محدودیت قدرت پادشاه، به ذات حاکم مطلقی که مقامش مافوق بشر بود، بستگی داشت. نوری که از خدای تعالی بر خلایق فایز شود که به وسیلهٔ آن قادر شوند به ریاست و حرفتها و صنعتها. (برهان: خوره). رجوع به فره و خوره و نیز رجوع به حاشیهٔ برهان چ معین ذیل لغت خوره شود.
در همه کتیبههای هخامنشی به این امر که سلطنت موهبتی الهی است و از سوی اهورا مزدا به ایشان عطا گردیده، اشاره شده است «اهورامزداست که داریوش را شاه کرد. اهورا مزداست که کشور بزرگ به او ارزانی داشت» کسی میتوانست به جایگاه ” ظل الهی ” برسد که دارای فره ایزدی باشد.
«فروهر» یا نام اصلی آن «فره وهر» (Farahvahar) در اصل نام آریایی «روح» در زبان عربی است. بیش از چهار هزار و پانصد سال پیش، زمانی که کمابیش همه مردمان کرهٔ زمین سرگرم بتپرستی بودند و همه هستی انسان را تنها و تنها همین کالبد خاکی و فانی میدانستند، درست در همین زمان، آریاییان باستان باور داشتند انسان به جز کالبد خاکی دارای روح بوده و پس از مرگ، این روح از بدن فانی جدا شده و به جای دیگری رفته و به زندگی اش ادامه میدهد، زرتشتیان این منزلگاه پس از مرگ روح را «اختران» مینامیدند.
درفش کاویانی
درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژیدَهاک (ضحاک) برمیگردد. درفش کاویانی همواره در کشاکش جنگهای ایران و انیران، جایگاه بسیار حیاتی و والایی داشت. اهمیّت این درفش تا اندازهای بود که گاه ادامه نبرد بدون افراختن آن ممکن نبود و ایرانیان حتّی اگر به دندان هم شده، میکوشیدند تا آن را در جنگ افراخته نگه دارند. از دیگر سو، تورانیان نیز به خوبی با جایگاه خطیر آن آشنا بودند و با دیدن حتّی پارهای از آن، آشکارا فریاد برمیآورند «که نیروی ایران بدو اندر است» و از این رو در پی آن برمیآمدند که با تصاحب درفش پاره، ایرانیان را کاملاً شکست دهند.
تاریخ طبری مینویسد که درفش کاویانی از پوست شیر بود و پادشاهان آنرا به زیب و زیور بیاراستند و زر و سیم و گوهر بر آن پوشاندند، آن را " اختر کاویان" نیز مینامند که جز در کارهای بزرگ نمیآورند و جز برای شاهزادهای که به کارهای بزرگ فرستاده میشد، برنمیافراشتند مسعودی در " مروج الذهب " آن را از پوست پلنگ میداند که بر چوبهای بلند میآویختند.
او درازیش را دوازده و پهنایش را هشت آرش نوشته است هر آرش از نوک انگشت تا آرنج دست در " برهان قاطع " و " فرهنگ جهانگیری" آمده است که درفش کاویانی چرمی از پوست پلنگ یا ببر بوده که آهنگران هنگام کار بر میان میبستند و کاوه آهنگر آن را بر سر نیزه کرد و به نبرد با ضحاک پرداخت. استاد " اسکارمن" مینویسد که از سنجش سه بن مایه به دست آمده، تختهسنگ کندهکاری شده پمپیی، سکههای دودمان " فرته کاره " و شاهنامه فردوسی چنین برمی آید که درفش کاویانی تکه چرمی پاره چهارگوشی بوده که بر بالای یک نیزه آویخته شده و نوک نیزه از پشت آن بسوی بالا نمودار بوده ست. بر روی این چرم آراسته به پرنیان و ابریشم و گوهرهای ناب، ستاره ای میدرخشیده است. این درفش چهار پره داشته است که در هسته آن دایره کوچکی دیده میشود و دربالای آن همین دایره به چشم میخورد. در بخش پایینی چرم، چهار رشته نوار به رنگهای گوناگون سرخ و زرد و بنفش آویخته شده است که در نوک آنها گوهرهای ناب آویزان میباشند. در نمایشگاه باستانی لوور پاریس در بخش ایران کاسههایی یافت میشوند که در ته آن درفش کاویانی کشیده شده و بر روی آنها نوشته شده است: ۴۶۰۰ سال پیش از زادروز مسیح؛ بدینگونه دست کم کهن بودن درفش کاویانی تا ۶۶۰۰ سال پیش میرد. فردوسی بزرگ زمان درفش کاویانی را با احتساب نخستین شاهنشاهی ایرانی (پیشدادی و کیانی) در همین حدود دانسته است.
شیر و خورشید
شیر و خورشید از نمادهای کهن در ایران است که تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ به صورت رسمی مورد استفاده بود. شیر و خورشید با ستاره بینی پیوند داشته است و یادآور خورشید در صورت فلکیِ اسد (شیر) در منطقةالبروج بوده است.
شیر و خورشید یک نماد بسیار جاافتاده و نامی است و نخستین بار در سکههای ایرانی دوران سلجوقیان دیده شد و برای اولین بار امپراتوری گورکانی از این نماد در پرچم خود استفاده کرد. نخستین بار در زمان صفوی پرچمِ شیروخورشید نشان، پرچم رسمی شاهنشاهی ایران شد.
نشان شیر و خورشید در هر دودمانی از تاریخ ایران به گونههای مختلفی تعبیر شده است. در آغاز تنها یک نشان ویژه اخترشناسان بوده، و نه نماد حکومتی. در دوران صفویه، این نشان تعبیری شیعی-ایرانی پیدا میکند. از زمان شاهان پس از آقامحمدخان قاجار و همزمان با دگرگونیهای فکری و اجتماعی در آن هنگام، تعبیر شیعی این نشان رفتهرفته کمرنگ شد.
قدیمیترین پرچم شیر و خورشید دار شناخته شده به سال ۸۲۶ هجری قمری (حدود ۱۴۲۳ میلادی) همزمان با دورهٔ تیموریان بر میگردد. این پرچم در مینیاتوری از شهنامه چنگیزی (منظومهای دربارهٔ جهانگشایی مغولان) به تصویر کشیده شده است. این مینیاتور که حمله مغولان به حصار شهر نیشابور را نشان میدهد. سربازان مغول را نشان میدهد که پرچمی با نشان شیر و خورشید در کنار پرچمی دیگر با نشان هلال ماه حمل میکنند.
نماد ماه و ستاره
ماه نماد امپراتوری ساسانی ایران بود و به گونهای چشمگیر بر روی تاج شاهان آن نمود دارد. همچنین این نشان در سکههای اشکانی، پادشاهی آکسوم و نقشبرجسته گل گل ملکشاهی در استان ایلام (ایران) از آنِ شاه آشوری دیده میشود.
آناهیتا
آناهیتا الهه آب ایران باستان و به عنوان الههٔ باروری، بانوی جانوران و الهه رقص مقدس شناخته شده است. آناهیتا بر آبها حکمرانی میکرد و ستارهها و سرنوشت تحت فرمان او بودند. او اصل خلاقیت زنانه را به تصویر میکشد. آناهیتا بال دارد و شیرهایی قدرتمند او را همراهی میکنند و اغلب مزینشده به تاجی از ستارگان به تصویر کشیده میشود. او همچنین با دریاچهها، رودخانهها و آبهای تولد همراه است. او حامی زنان و الههٔ جنگ است. آناهیتا به معنای «فرد پاکدامن» است. او به عنوان یک باکره به تصویر کشیده شده است، یک ردای طلایی و کلاه پادشاهی الماس نیز دارد. حیوانات مقدس او کبوتر و طاووس هستند. در ایران باستان، آناهیتا بسیار محبوب بود و به عنوان یکی از الهههای بزرگ که در بسیاری از ادیان شرقی وجود دارند، محسوب میشود.
سیمرغ
سیمرغ نام پرندهای اسطورهای در ایران باستان است. این موجود، غول پیکر، بالدار و مؤنث معمولاً به داشتن یک بدن پوشیده از پولک، همراه با سر سگ، پنجهٔ شیر و بال طاووس توصیف میشود. همچنین گاهیاوقات با چهرهٔ یک انسان تصویر میشود.
سیمرغ یک شخص محافظ خیراندیش با قدرت محافظتی و شفا بوده است. او بزرگترین ایزدبانوی ایران است و اعتقاد بر این بوده که آب و زمین را تمیز میکند و باروری را به ارمغان میآورد. این موجود همچنین به عنوان رسول یا واسطهٔ بین آسمان و زمین و نماد اتحاد آنها دیده میشود. سیمرغ اغلب در ادبیات کلاسیک و مدرن ایرانی ذکر میشود و بهطور خاصی در عرفان صوفی به عنوان یک استعاره برای خدا مورد استفاده قرار میگیرد.
این پرنده اسطورهای در چند داستان قدیمی از خلقت وجود دارد. با توجه به افسانههای ایرانی، سیمرغ بسیار پیر بوده است، تا بدان جا که نابودی جهان را سه بار دیده است.
شیردال
شیردال یا گریفین (در پارسی میانه: بَشکوچ) گریفین یک کیمرا یا یک موجود اسطورهای ترکیبی است. این موجود افسانهای دارای بدن شیر و بال و سر عقاب است؛ بنابراین پادشاه حیوانات و پرندگان را به تصویر میکشند. آنها همچنین ممکن است گوش اسب داشته باشند. گریفینها که از قدیمالایام به حفاظت از گنجینهها و داراییها شناخته شدهاند، محافظانی در برابر شر، سعایت و جادو نیز هستند. گریفین که در برخی از کلیساها مجسمهاش ساخته شده، در نمادپردازی مسیحی شناخته شده است و هم الوهیت و هم انسان را به تصویر میکشد.
در نشانشناسی (هرالدی) گریفینها به معنای شجاعت، رهبری و قدرت هستند. آنها با شکلی خشن به تصویر کشیده شدهاند، اما در طول قرنها همواره مورد احترام بودهاند. آنها بهطور مرتب روی کتها، بازوها، پرچمهای خانوادههای با اصالت و مشهور مهم در اروپا ظاهر میشوند. ریشهٔ این موجود اسطورهای جذاب از اروپای غربی به لبههای شرقی شبه قاره هند و فراتر از آن میرسد.
گریفینهای قدرتمند و با شکوه، وظیفهٔ محافظت از طلا و گنج را داشتهاند. در دوران قرون وسطا، آنها به عنوان نماد ازدواج تکهمسری در نظر گرفته میشدند. آنها وفاداری را تحسین میکردند. گریفینها به شدت به شریک زندگی خود وفادار بودند، و در صورت مرگ همسر ابداً ازدواج نمیکردند. آنها کمکم تبدیل به نمادی از عیسی هم شدند زیرا میتوانستند در هوا و زمین به راحتی حضور داشته باشند که این ماهیت انسانی و الهی مسیح را نشان میدهد.
گریفینها هم قدرت و هم خرد را نشان میدهند. آنها معمولاً در طول جنگ مرتبط با قدرت هستند. جمهوری جنوا در قرون وسطی، از گریفنها به عنوان نمادی از تمام قایقهای دریانوردی خود استفاده میکرد.
هما
پرندهٔ هما یک موجود افسانهای و خیالی از قصههای صوفی است. این پرنده هرگز فرود نمیآید و تمام عمرش را در آسمان سپری میکند. این پرنده در فاصلهٔ بسیار زیادی از زمین پرواز میکند، به طوری که دیدن آن با استفاده از چشم انسان غیرممکن است. هما به عنوان پرندهٔ شانس و سعادت نیز نامیده میشود و موجودی مهربان و نماد شادی است. با توجه به افسانههای صوفی، هنگامی که انسان نگاهی اجمالی به هما و حتی سایهٔ آن داشته باشد، در باقی زندگی خوشبختی همراه او خواهد بود.
عنایت خان از مؤسسین صوفیگری، ابعاد معنوی این پرنده را به تصویر میکشد. یه گفتهٔ او، بعد روحانی این پرنده نمایانگر به اوج رسیدن یک تفکر است، اوجی که تمام مرزها را در هم میشکند. «هُما» به زبان فارسی به معنای پرنده افسانهای است. در زمانهای قدیم اعتقاد بر این بود که اگر این موجود افسانهای روی سر یک فرد بنشیند، خوششانسی به آن فرد روی میآورد و او پادشاه میشود. در کلمه هما، دو بخش وجود دارد هو به معنای روح و کلمهٔ “ماً یک کلمهٔ عربی که به معنای آب است. در سنتهای قدیم اعتقاد بر این بود که زرتشت از درخت هما متولد شد چرا که آیهای از کتاب مقدس میگوید: «به غیر از مردی که از آب و روح متولد شده است، هیچکس نمیتواند به پادشاهی خداوند وارد شود».
در برخی از نسخههای تغییر یافته، پرندهٔ هما شبیه ققنوس است. این پرنده پس از گذشت چند صد سال، خود را در آتش میسوزاند و از خاکستر خود دوباره متولد میشود. این پرنده همچنین به عنوان مرغ بهشت نامیده میشود. هما شامل ویژگیهای فیزیکی هم مرد و هم زن در یک بدن است و یک بال و یک پا دارد. چنانچه افسانهها توضیح میدهند، گرفتن پرندهٔ هما غیرممکن است. با توجه به مذهب صوفی، پرنده هما را نمیتوان زنده اسیر کرد و فردی که آن را میکشد، در عرض چهل روز میمیرد.
- 9
- 5






























