جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۷:۰۲ - ۲۶ آذر ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۹۰۵۸۷۳
اخبار افغانستان

گفت و گو با مهدی سقط‌چی، کارگردان مستند «مهمانشهر» درباره تیم فوتسال افغانستانی‌ها در ایران

روی فیلمبردار ما چاقو کشیدند

تیم فوتسال افغانستانی‌ها در ایران,اخبار افغانستان,خبرهای افغانستان,تازه ترین اخبار افغانستان

آجر بالا می‌اندازند، سنگ می‌تراشند، سنگ‌کاری می‌کنند، اما به عشق فوتبال زنده‌اند. با این حال، به آنها اجازه بازی نمی‌دهند. چرا؟ ماجرا از این قرار است که این جوان‌ها در ایران به دنیا آمده‌اند، اما فرزندان پدرانی افغانستانی هستند که سالیان قبل مهاجرت کرده‌ و در مهمانشهر یزد ساکن شده‌اند؛ نه کاملا ایرانی هستند که ایرانی‌ها آنها را به عنوان هم‌وطن بپذیرند و نه کاملا افغانستانی که هم‌وطنان خودشان آنها را بپذیرند.

کار می‌کنند و فقط برای رهایی از آزار و مشقت زندگی تیم فوتسالی درست‌کرده‌اند و اتفاقا پشت هم می‌برند؛ آنقدر قهرمان شده‌اند که دیگر هیأت فوتبال اردکان به آنها اجازه نمی‌دهد در جام رمضان شرکت کنند، چون سه سال قبل تماشاگران به زمین ریخته‌ و با بچه‌های افغانستانی درگیر شده‌اند. حالا هم این کارگران باهوش پا به توپ تصمیم گرفته‌اند هر طور شده بار دیگر در جام رمضان شرکت کنند؛ حتی شده حاضرند شال و کلاه کنند و به شهر دیگری بروند، اما یک بار دیگر رنگ سالن را ببینند. ماجرای مستند «مهمانشهر» به کارگردانی مهدی سقط‌چی این است. در ادامه صحبت‌های این کارگردان را درباره «مهمانشهر» و مصائب ساخت فیلمش بشنوید.

 

چرا سراغ مسأله افغانستانی‌ها در ایران رفتید؟

سال‌های مدرسه دوستی داشتم که فرزند شهید بود. هر وقت با بچه‌ها به مشکل برمی‌خورد، نخستین چیزی که به او می‌گفتند به کار بردن لقب «افغانی» بود، چون پدر دوستم از مهاجران افغانستان بود. اینها آمده بودند ایران و پدرش در جنگ به شهادت رسیده بود. همان زمان یادم است این تمسخر خیلی اذیتم می‌کرد.

 

در تهران بودید؟

در کرج بودیم. این بچه هم زندگی بسیار سختی داشت. گاهی حرف می‌زد و از زندگی دشوارش می‌گفت. تا اینکه سال‌ها بعد دوستم در فیس‌بوک به من پیام داد و گفت مهاجرت کرده و به هلند رفته است. گفتم چرا؟ گفت به هر حال زندگی در ایران برای ما افغانستانی‌ها خیلی سخت است.

همین موضوع برای من جرقه‌ای شد که بعدها آن را پیگیری کنم. آن موقع صرفا مسأله قومی-نژادی برای من مطرح بود که چرا این فاصله وجود دارد و چرا این نوع نگاه را ما به افغانستانی‌ها داریم. تا اینکه چند سال بعد تصمیم گرفتم مستندی درباره افغانستانی‌ها بسازم. آن موقع دیگر فقط مسأله، مسأله قومی-نژادی نبود، بلکه مسأله، زندگی نسل دوم مهاجران افغانستانی در ایران بود؛ اینها کسانی هستند که در ایران به دنیا آمده‌اند، اما از حقوقی که ایرانی‌ها دارند محروم‌اند.

موضوع درباره گروهی از اینها بود که دانشجو بودند، فیلمساز بودند، هنرمند بودند و من می‌خواستم مستند این گروه را کار کنم که به نتیجه نرسید. در هر حال این دغدغه با من بود تا اینکه به بچه‌هایی رسیدم که در «مهمانشهر» دیدید و آنها را در اردکان پیدا کردم. بعد دیدم ماجرای اینها، هم داستان جذابی دارد و هم اینکه می‌توانم از طریق مستندی که درباره‌شان می‌سازم، تمام حرف‌هایم را بزنم. اگر دیده باشید هم می‌خواستند تیم فوتسال بدهند، هم مسأله قومی-نژادی مطرح بود و هم اینکه می‌خواستند خودشان را ثابت کنند و بگویند ما مجبوریم کارگری کنیم والا از طریق ورزش و فوتبال می‌شود دید که ما چه توانمندی‌هایی داریم. وقتی داستان‌شان را شنیدم، با تهیه‌کننده مطرح کردم و ایشان موافقت کرد و به این ترتیب کار را جلو بردیم.

چطور با این گروه آشنا شدید؟

به‌واسطه یکی از دوستانم با فردی به اسم «نقی» آشنا شدم که دانشجوی رشته تربیت بدنی بود. با این فرد آشنا شدم،‌ رفتم اردکان، یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم را دیدم و از طریق او با کاراکتر اصلی «مهمانشهر» آشنا شدم.

 

ناصر را می‌گویید؟

بله. با ناصر آشنا شدم و دیدم او بهتر می‌تواند قصه ما را روایت کند، هم به علت اینکه بهترین بازیکن فوتسال آنجا و کاپیتان تیم‌شان بود و هم اینکه جوان توانمند و باهوشی بود.

 

فوق‌العاده توانمند است. روایت را هم در فیلم ناصر به عهده دارد و با بیان و اجرای بسیار خوبی کار را جلو می‌برد.

بسیار بچه باهوشی است و درس‌خوان هم بوده، البته ما اینها را در تدوین درآوردیم؛ مثلا می‌گفت من انقدر درسم خوب بود که به همه تقلب می‌رساندم؛ برگه دوستم را می‌گرفتم و با خط دیگری می‌نوشتم که لو نرود.

 

چرا این حرف‌هایش را از فیلم درآوردید؟

هم محدودیت  زمانی داشتیم و هم در کلیت موضوع جا نداشت. برای همین در مستندی که دیدید فقط به معدلش اشاره کردیم. انقدر این فرد توانمند است که هنوز هم وقتی گاهی با او صحبت می‌کنم، شرایطش اذیتم می‌کند. وقتی می‌بینم هنوز هم ناچار است برود سر ساختمان اذیت می‌شوم. مثلا یک بار به تیم ملی فوتسال افغانستان دعوت شده بود، اما چون پول نداشت، نتوانست برود. این موضوع خیلی آزارنده است؛ اینکه آدم‌هایی را ببینیم که توانمندی‌هایی دارند، اما به خاطر شرایطی که در آن گرفتار شده‌اند، نمی‌توانند قابلیت‌هایشان را نشان بدهند.

 غیر از سختی‌هایی که بر این نوجوان‌ها می‌رود و تبعیض‌هایی که می‌بینیم، نوعی اندوه هویتی هم وجود دارد؛ اینکه به هر حال این عده که بلاتکلیف مانده‌اند، نه ایرانی هستند و نه افغانستانی. در ایران آنها را به عنوان ایرانی نمی‌شناسند و در افغانستان هم دیگر این گروه را به عنوان افغانستانی نمی‌پذیرند. نه کاملا ایرانی هستند که از تمام حقوق یک ایرانی برخوردار باشند و نه کاملا افغانستانی که حداقل در کشور آبا و اجدادی آنها را بپذیرند.

دقیقا مسأله اصلی فیلم، مسأله هویتی است. اینها از یک طرف نمی‌توانند خودشان را ایرانی حساب کنند؛ چون ما آنها را به عنوان هم‌وطن نمی‌شناسیم و در افغانستان هم به خاطر اینکه این عده در ایران به دنیا آمده‌اند، جامعه افغانی آنها را قبول نمی‌کند. می‌گویند ما وقتی می‌رویم افغانستان و شروع می‌کنیم به دری حرف‌زدن، فورا می‌فهمند و می‌گویند شما لهجه دارید و افغانستانی نیستید.

 

به تصویر کشیدن مصائب این گروه دردسرهایی هم دارد؛ مثلا در هیأت فوتبال اردکان دوربین را بیرون کاشتید و داخل نرفتید. صدای مکالمات ناصر را با روسای هیأت فوتبال اردکان می‌شنیدیم اما داخل نرفتید؛ چرا؟

اجازه ندادند. برای همین ناصر با هاش‌اف داخل رفت و ما هم صدا را ضبط کردیم و صدای مکالمات را از بیرون می‌شنیدید.

 

طبیعتا چون اجازه نداده بودند بچه‌های افغانستانی در اردکان بازی کنند، دوست هم نداشتند از آنها تصویر بگیرید؛ درست است؟

ماجرا از این قرار بود که اینها هر سال داشتند در اردکان قهرمان می‌شدند؛ آن هم با شش هفت گل بالاتر از تیم حریف. سه سال پیش در بازی فینال هم داشتند بازی را دوباره می‌بردند و قهرمان می‌شدند که تماشاگران ایرانی شاکی می‌شوند و می‌گویند این چه وضعی است؟ این افغانستانی‌ها دائم می‌آیند و هر سال ما را می‌برند! خلاصه در بازی یک پنالتی هم گرفته می‌شود و گلی رد و بدل می‌شود که تماشاگران می‌ریزند داخل زمین و با تماشاگران افغانستانی درگیر می‌شوند؛ همین درگیری باعث می‌شود که هیأت فوتبال اردکان تصمیم می‌گیرد دیگر به اینها اجازه بازی ندهد؛ در واقع تصمیم گرفتند هیچ تیم افغانستانی دیگر در اردکان بازی نکند.

چرا همین موضوع پنالتی را در فیلم نیاوردید؟ فقط اشاراتی گذرا داشتید و از علت اصلی مناقشه عبور می‌کردید؛ یعنی ما فهمیدیم که یک اتفاقی افتاده که دیگر هیأت فوتبال اردکان اجازه نمی‌دهد تیم افغانستانی آنجا بازی کند اما توضیح اتفاق در فیلم‌تان نبود؛ چرا؟

طرف مقابل دوست نداشت ماجرا را بشکافد. به هر حال ناصر بین اهالی فوتسال آنجا شناخته‌شده است و مسأله‌ای بود که درباره آن قبلا حرف زده بودند. آنها هم خیلی دوست نداشتند دوباره برگردند به ماجرای سه سال پیش.

خودتان را می‌گویم؛‌ می‌توانستید از طریق راوی توضیح بدهید چه اتفاقی افتاده اما تعمدا توضیحی ندادید.

می‌خواستیم اشاره‌ای کنیم و بگذریم. در واقع نمی‌خواستیم خیلی مسأله را حاد کنیم. گفتیم تماشاگر فیلم خودش باهوش است و می‌گیرد چه می‌خواهیم بگوییم.

به خاطر ممیزی توضیح نمی‌دادید؟

نه، خودم نخواستم. فکر کردم شاید ذهن مخاطب پرت شود و سراغ چیزهایی برود که چندان دنبالش نبودیم؛ به خاطر ممیزی نبود. گفتیم مخاطب باهوش است و خودش می‌فهمد اتفاقی افتاده که دیگر به اینها اجازه بازی نمی‌دهند.

 

درنهایت اما باز کار به بحث و جدل کشید. یکی از تماشاچی‌ها دستش را گذاشت روی دوربین‌تان و داد می‌زد فیلم نگیرید!

جایی که این فرد دوربین را کشید پایین، چاقو هم روی فیلمبردارمان کشیدند. شرایط خیلی وحشتناک بود. می‌خواست فیلمبردارمان را بزند که ما مجبور شدیم فرار کنیم. من و صدابردار و فیلمبردار رفتیم داخل یکی از اتاق‌ها، در را بستیم تا اینها بروند و آب‌ها از آسیاب بیفتد. بعد وقتی برگشتیم به رختکن بچه‌ها، دیدیم فضا از آن فضای ملتهب کمی درآمده است. وقتی هم می‌خواستیم بیرون بیاییم، باز اجازه نمی‌دادند تصویر بگیریم. حتی خود بچه‌ها هم ٢ ساعت مجبور شدند داخل سالن بمانند. چون اگر بیرون می‌رفتند، احتمال درگیری وجود داشت.

 

مشخص بود؛ چون بعد از حمله آن فرد، فیلم کات می‌خورد به داخل رختکن فوتسالیست‌های افغانستانی و ما می‌بینیم که کمی آرام شده‌اند. در واقع می‌فهمیم که زمان گذشته و این وسط اتفاقاتی افتاده است. 

دقیقا همین بود. چون فضا آن‌قدر متشنج بود که ما اصلا نمی‌توانستیم در آن مدت تصویر بگیریم. بعد از آن هم که ما اصلا فرار کردیم. فیلمبردارمان هم نگران بود چون چاقو کشیده بودند و واقعا می‌خواستند او را بزنند. بچه‌ها هم بعد از ٢ ساعت تازه بیرون آمدند و به سمت خانه‌شان حرکت کردند. دلیل فضای متشنج هم دقیقا همان چیزی بود که قبلا اتفاق افتاده بود. تماشاگران دیده بودند که اینها آمده‌اند و دائم دارند تیم‌های‌شان را می‌برند و شاکی شده بودند. حرف‌شان این بود که اینها تا دیروز برای ما بازی می‌کردند، حالا آمده‌اند و دارند ما را می‌برند. این اتفاق برایشان قابل هضم نبود.

 

یک جایی از فیلم هم یکی از افغانستانی‌ها به نام مجتبی از پرویز مظلومی اسم می‌برد و می‌گفت در زمان مربیگری مظلومی در استقلال قرار بوده به این تیم برود اما به خاطر افغانستانی‌بودن متأسفانه از تیم کنار گذاشته شده. شما از آقای مظلومی پرسیدید که چنین چیزی صحت داشته یا نه؟

نه، من شخصا نپرسیدم اما این قضیه برای مجتبی خیلی دردناک بود. برای همین هم بود که می‌گفت کاش ایرانی بودم. بعضی ایرانی‌ها می‌گویند کاش مثلا در فلان کشور اروپایی به دنیا می‌آمدم اما شرایط برای بعضی از اینها آن‌قدر سخت است که دلش می‌خواهد ایرانی باشد تا حداقل بتواند بدون دردسر در یک تیم باشگاهی ایران بازی کند.

درنهایت هم وقتی نتوانست فوتبالش را ادامه بدهد، مجبور شد برگردد به همان سنگ‌کاری ساختمان؛ کار دشوار و سختی که بدن را تحلیل می‌برد. این بازیکن اصلا بازیکن فوتبال بود اما به خاطر شرایط بدنی سمت فوتسال آمده بود.

 

من البته با آقای مظلومی تماس گرفتم و مسیج دادم ولی پاسخی ندادند؛ چون چنین اتفاقی قابل پیگیری است.

خیلی خوب می‌شود اگر ایشان هم پاسخ بدهند؛ چون احساس می‌کنم مستندم توانسته تأثیر بیشتری داشته باشد.

سارا نیابتی

shahrvanddaily.ir
  • 15
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش