پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۳۱ - ۲۲ آبان ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۸۰۴۸۵۵
زنان، جوانان و خانواده

فراموشی دروغین

فربیکاری در ازدواج,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان
ترس در تمام دلش سایه انداخته بود. حال و روز خوبی نداشت نمی دانست واقعاً تصمیم درستی گرفته یانه؟

ساناز به آرامی از پله های آرایشگاه پایین آمد. لباس بلندوسفیدش را بالا گرفت . تمام آرزوهای دوران نوجوانی و جوانی اش را به یاد آورد و حالابه آرزوهایش دست یافته بود. نادر کنار ماشین گل زده ایستاده بود. او هم در لباس دامادی جلوه دیگری پیدا کرده بود.  صبح زود ماه عسل شروع می شد و یکی ، دو هفته بعد تمام این لحظات که مثل  راه رفتن روی ابرها بود، پایان می یافت.  روز ماه عسل، ساناز سرش را به شیشه خودرو تکیه داد.

نادر که آرام حرکت می کرد صدای ضبط را بیشتر کرد. انگار می خواست هرطور که شده این وضعیت را عوض کند. صبح زود ساناز بساط چای و صبحانه را آماده کرد. نادر عبوس و ناآرام از خواب بیدار شد.-  چقدر تق تق می کنی؟  -داشتم صبحانه آماده می کردم. نادر خمیازه ای کشید و گفت:  مثل این که خیلی ناشی هستی، خانم! صبحانه را توی راه می خورن! ساناز به سرعت میوه هایی را که شسته بود، داخل کیسه ریخت. فوری چمدان را بست و فلاکس را آماده کرد. نادر زیاد خوش اخلاق نبود.هرچه می گذشت او کم حرف تر می شد.

ساناز دختر شیطان و با انرژی بود و به سکوت عادت نداشت، شاید نادر خسته بود این تنها توجیهی بود که می توانست برای رفتار همسرش داشته باشد. شنیده بود مردها در ماه عسل و آغاز زندگی بهترین رفتار را دارند، یک لحظه دلش گرفت. چه زندگی و سرنوشتی پیش روی او بود. نادر زیرلب شعر می خواند. به طرف او برگشت.  -چی شده عیال؟ هنوز تو خیال پدر مادرت هستی؟ ساناز لبخندی زد.  نه! مگه تو توی این خیالات هستی؟-  خانم ها همه دست پیش گرفتن شون عالیه ؟! کم کم سرحرف باز می شد. نادر خیلی هم اخمو نبود. روزها به خوبی می گذشت. هرروز او و نادر به گردش و تفریح می‌رفتند. دو هفته به سرعت گذشت. ساناز تمام وسایل را بست و نادر آن ها را در صندوق عقب گذاشت تا شب حتماً در خانه خودشان بودند و اگر نادرحرفی نمی زد یک روز به خانه مادرش می رفت.

حرف ها و شوخی های ساناز و نادر ادامه داشت. ساناز بعد از ناهار احساس خستگی کرد.  -نادر من بخوابم؟  -بخواب! ساناز درخواب ستاره ها را می دید. چقدر به آسمان نزدیک شده بود. دلش می خواست یک سبد ستاره بچیند و کنار آینه شمعدانش بگذارد. دستش را دراز کرد...  صدای به هم خوردن شدید و... ساناز روی تخت بیمارستان چشم بازکرد. چند پرستار دور او را گرفته بودند. - نادر کجاست؟-  ساکت باش. به خودت فشار نیار. اونم مجروح شده ولی حالش خوبه. ساناز می دانست که نادر تصادف کرده، ای کاش نخوابیده بود.

سرش به شدت درد می کرد. وقتی خانواده اش را دید کمی آرام تر شد.  دو هفته بعد ساناز از بیمارستان مرخص شد، مادر سعی می کرد دخترش را آرام کند. ساناز اصرار می کرد، که حتماً نادر را ببیند. پدر مخالفت می کرد.   اگه نذارید نادر رو ببینم، خودم رو می کشم. پدر راه را به طرف خانه پدر نادر کج کرد. نگاه‌های مشکوک او ومادر به هم دلشوره اش را بیشتر می‌کرد.  سلام! مادرشوهرش نگاهی به او کرد. ساناز را درآغوش گرفت و بوسید.  سلام دخترم. خوش آمدی! روی مبل نشست. اضطراب داشت. مادر نادر با سینی چای وارد شد. - نادر کجاست؟ اشک از گوشه چشمان مادر شوهرش شروع جاری شد.-  توی اتاقش ! مادرجون! بلند شد.دلش می خواست سرنادر فریاد بزند. در را باز کرد. - نادر! نادر به طرف صدا برگشت.-  عذر می خوام، خانم کی باشن؟ - نادر شوخی بسه! دو هفته توی بیمارستان یه تلفن به من نزدی .

هزار بار گریه کردم که نکنه بلایی سرت اومده...  من شما رو به جا نمی آورم، وگرنه حتماً تلفنی با شما دوست می شدم. ... ساناز خسته به خانه برگشت. در اتاق اش را بست. -دخترم نادر ضربه خورده،بیماری فراموشی گرفته. نمی شه که کشت اش! شش ماه بود که ساناز، هر روز صبح تا شب خانه پدرنادر را زیرنظر گرفته بود. انگار نادر به او دروغ می گفت. ساناز نمی توانست باور کند. نادر همه چیز را به یاد داشت؛ جز ساناز را! لباس پوشید هر چه بود، پدرش نباید می فهمید. به دادگاه رسید.  آقای قاضی! من و همسرم بعد از تمام شدن ماه عسل تصادف کردیم. موقع تصادف خواب بودم. بعداز تصادف می گه من رو نمی شناسه.

تمام حافظه اش سر جاشه ، تمام رفتارش عادیه، فقط من رو نمی شناسه. شش ماه زیرنظرش گرفتم. می خواد زن بگیره اگه واقعاً منو نمی شناسه و مشکل داره چطوری می خوان براش زن بگیرن،اونم دختری رو که قبلاً می شناخته و دوست داشته. آقای قاضی! احساس می کنم به من دروغ می گن. احساس می کنم می خوان سرم کلاه بذارن، تورو به خدا یه کاری کنید. چند هفته بعد وقتی روان پزشکان پزشکی قانونی اعلام کردند:  نادر دچار هیچ بیماری و ضربه ای درخصوص فراموشی و از بین رفتن حافظه اش نشده، ساناز از او شکایت کرد؛  شکایت به خاطر فریب او.

khorasannews.com
  • 16
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
ویژه سرپوش