
روابط میان افغانستان و پاکستان از آغاز استقلال پاکستان در ۱۹۴۷ همواره با فراز و نشیبها و درگیریهایی همراه بوده است. امری که همچنان تداوم یافته و در سه دهه گذشته نیز با توجه به بحرانهای داخلی افغانستان به عاملی برای تشدید تنشها و اتهام زنیها علیه یکدیگر تبدیل شده است. این مناقشات طی سالهای گذشته مانند زخمی کهنه و مزمن عمل کرده که هر از گاهی سر باز کرده و درد اختلافات میان دو کشور را دو چندان کرده است.
این روابط واگرایانه که اینک به مانع اصلی در ترمیم و بهبود روابط دو کشور تبدیل شده، آینده روابط میان اسلام آباد و کابل را درهالهای از ابهام فرو برده است. با دکتر پیرمحمد ملازهی، کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا و شبه قاره و تحلیلگر ویژه حوزه افغانستان و پاکستان برای بررسی علل و عوامل اختلافات دیرینه میان دو کشور همسایه و تشدید تنشها میان دو کشور طی چند ماه گذشته گفت و گویی انجام دادیم که مشروح آن را میخوانید:
روابط دو کشور افغانستان و پاکستان همواره همراه با بیاعتمادی متقابل بودهاست. از همین رو در ۶۰ سال گذشته و بویژه در یکی دو دهه اخیر شاهد اتهامزنیهای بسیاری از هر دو کشور علیه یکدیگر بودهایم. به نظر شما ریشه این بیاعتمادی را باید در کجا جست و جوکرد؟
بخش مهمی از دلایل بیاعتمادی متقابل اسلام آباد و کابل به اختلافات مرزی آنان باز میگردد. سال ۱۸۹۷میلادی در زمان امیر عبدالرحمن خان، پادشاه وقت افغانستان، کابل و لندن پس از سلسله جنگهایی توافقنامهای در مورد خط مرزی دیوراند امضا کردند که پاکستان پس از استقلال از انگلیس وارث آن شد. افغانها که پیش از استقلال پاکستان از بریتانیا به این توافق تن داده بودند، پس از سال ۱۹۴۷ حاضر نشدند، این خط مرزی را به رسمیت بشناسند. به جز این نزدیکی هند و افغانستان نیز در افزایش این بیاعتمادیها مؤثر بوده است.
نفوذ هند در افغانستان بویژه در سالهای اخیر و با حمایت امریکا پاکستان را بشدت نگران کرده است؛ بطوریکه پاکستان در هر مذاکرهای به صراحت شرط بهبود مناسبات خود با افغانستان را فاصله گرفتن کابل از دهلی اعلام میکند. رقابت قدرتهای بزرگ و همچنین اختلافات تجاری نیز در گسترش دامنه بی اعتمادیهای متقابل میان دو کشور مؤثر بوده است.
دولت پاکستان چه از طرف افغانستان و چه از سوی شخص ترامپ، متهم است به گروههای تروریستی از جمله طالبان پناه میدهد. به نظر شما این اتهامات تا چه حد صحت دارد؟
درباره حمایت پاکستان از جریانهای رادیکال اسلامی یا سلفیها، همیشه سخن گفته شدهاست. باور عمومی بر این است که پاکستان در قبال مسأله تروریسم سیاست دوگانهای دارد و ضمن رد حمایت از نیروهای تندرو، به آنها امکان حضور و عمل علیه افغانستان و نیز هند را درکشمیر میدهد. در همین راستا اخیراً مقامات امنیتی افغانستان اقدام به تهیه فهرستی از رهبران طالبان در پاکستان و محل حضور آنها در قالب شورای کویته در مرکز ایالت بلوچستان پاکستان، شورای پیشاور در مرکز ایالت خیبر پختونخواه و نیز مراکز آموزشی و تدارکاتی آنها و مسیرهای نفوذشان از پاکستان به داخل افغانستان کردند و در اختیار مقامهای اسلام آباد قرار دادند.
اما پاکستان این فهرست و مسیرها و محلهای اختفا را انکار کرده که همین انکار کردن باعث خشم کابل شدهاست. بویژه که افزایش خشونتها در افغانستان قابل توجه بوده است. افزایش این خشونتها که واقعیتی غیر قابل انکار است، بر روند صلح افغانستان تأثیر گذار است. در همین راستا نیز لازمه هرگونه مذاکره و گفتمانی کاهش تنشها میان دو کشور است. این در حالی است که دو کشور یکدیگر را به حمایت از گروههای تروریستی متهم کرده و در همین میان نیز افغانستان مدعی است که طالبان بر ۷۰ درصد خاک افغانستان مسلط است. روشن است مادامی که چنین روندی در روابط دو کشور حاکم است مناسبات افغانستان و پاکستان روزبه روز تیره تر خواهد شد.
اما آیا واقعاً میتوان مسبب وضعیت نابسامان امنیت افغانستان را پاکستان تلقی کرد؟
گروههای شبه نظامی اخیراً بر شدت فعالیتهای خود در افغانستان افزودهاند و در همین راستا نیز افغانستان و اخیراً امریکا انگشت اتهام را بصورت جدی متوجه پاکستان کردهاند؛ اما در نگاهی واقع بینانه نمیتوان تمامی گناهان را به گردن پاکستان انداخت. حقیقت آن است که افغانستان در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی مورد رقابت رقبای بینالمللی قرار گرفته که هرکدام از آنها در راستای منافع راهبردی خود از گروههای شبه نظامی به عنوان یک ابزار استراتژیک بهره میگیرند. در چنین فضایی حل این مشکل به این دلیل لاینحل میشود که بازیگران متعدد، منافع متضادی دارند و برای یافتن راهحل نهایی برای افغانستان باید به هر سه سطح رقابتها توجه کنند. تا زمانی که این واقعیت بدرستی درک نشود و در هرسه سطح هماهنگی بوجود نیاید، صلح در افغانستان هم چنان دور از دسترس باقی خواهد ماند.
همانطور که فرمودید آنچه باعث لاینحل شدن بحران در افغانستان میشود، وجود بازیگران مختلف خارجی در آن است. درمورد بازیگران اصلی در روند صلح افغانستان بیشتر توضیح میدهید؟
بازیگران صلح افغانستان را میتوان در سه سطح دسته بندی کرد. این بازیگران در سطح داخلی شامل طالبان - دولت مرکزی، شبکه حقانی - دولت مرکزی، القاعده - دولت مرکزی، خلافت خراسانی داعش - دولت مرکزی و گروهای کوچک تر قومی، قبیلهای رقیب هستند. در سطح منطقهای نیز پاکستان و هندوستان، پاکستان و ایران، عربستان سعودی و ایران، ترکیه و ایران و عربستان سعودی، قطر و عربستان سعودی، امارات متحده وعربستان سعودی در روند صلح افغانستان با طالبان نقشآفرین هستند. درسطح بین المللی نیز امریکا و روسیه، اتحادیه اروپا و امریکا، اتحادیه اروپا و روسیه، چین و امریکا ایفای نقش میکنند. در این راستا تاکنون نیز مذاکرات گوناگونی از جمله مذاکرات صلح قطر بین طالبان و شورای صلح افغانستان- مذاکرات چهار جانبه امریکا چین ،افغانستان و پاکستان و مذاکرات پاکستان و افغانستان انجام گرفته است؛ اما واقعیت این است که هیچ یک از این مذاکرات به نتیجه ملموسی منتهی نشده است.
در بین این بازیگران نقش هند قابل توجهتر از بقیه به نظر میرسد. تجربه ثابت کرده به محض تشدید اختلافات مرزی میان هند و پاکستان، کابل چرخشی استراتژیک به سوی هند پیدا میکند تا از این طریق ضمن اعمال فشار به اسلامآباد این کشور را بر سر میز مذاکره بکشاند. در پیش گرفتن چنین رویکردی از سوی کابل، تا چه حد در حل چالشهای امنیتی و سیاسی دو کشور مؤثر عمل کرده است؟
الزاماً این طور نیست و تجربه نشان داده است که افغانستان با نزدیکی به هند باعث نگرانی بیشتر و خشم پاکستان و در همان حال تشدید جنگ و تقویت طالبان میشود. البته این درست است که بروز تنش در مرزهای هند و پاکستان فضای مناسبی را برای نزدیکی هند و افغانستان فراهم میکند؛ اما واقعیت آن است که این امر عامل تعیینکنندهای محسوب نمیشود و بدون این عامل افغانستان و هند دلایل قوی تری برای توسعه مناسبات با یکدیگر دارند. درنگاهی واقع بینانهتر میتوان گفت مناسبات هند و افغانستان غیر از دوره کوتاه حاکمیت طالبان همواره دوستانه و نزدیک بوده؛ هرچند که خالی از افت وخیز نبوده است.
نقش واشنگتن بخصوص استراتژی جدید دونالد ترامپ در افغانستان را در تشدید اختلافات میان کابل-اسلام آباد چگونه ارزیابی میکنید؟
سیاست جدید اعلام شده «دونالد ترامپ» در افغانستان و جنوب آسیا بهعنوان سیاستی راهبردی برای قرن ۲۱ میلادی، بیش از آنکه در ارتباط با مسائل منطقه باشد انعکاس دهنده بحث قدرت جهانی و نگرانی امریکا از صعود چین از نردبان قدرت جهانی در دهههای آینده به شمار میرود. چین در طرح جاهطلبانه جاده ابریشم جدید که در پاکستان در قالب پروژه کاشغر- گوادر کلید خورده بالغ بر ۵۴میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است. در عین حال این کشور در حال ساخت دو پایگاه دریایی در گوادر و جیوانی در نزدیکی مرز آبی ایران و در نزدیکی تنگه راهبردی هرمز است که این امر ضمن افزایش سطح رقابتها درآینده، امکان دارد به جابجایی قابل توجهی در اتحادهای منطقهای و بینالمللی منتهی شود.
در چنین فضایی انتخاب قطعی هند به جای پاکستان از طرف امریکا نیز احتمالاً پاکستان را به چین و حتی روسیه و ایران نزدیکتر خواهد کرد. این در حالی است که حضور نظامی بلند مدت امریکا در افغانستان با منافع سیاسی امنیتی و نظامی چین و پاکستان، روسیه و ایران در تضاد قرار داشته و در چنین فضایی واقعی، ممکن است اتحادها و ائتلافهای دوران جنگ سرد بطور کلی دگرگون شده و اتحادهای جدیدی شکل گیرد. در چنین وضعیتی نیز دو سطح از اتحاد قابل تصور است: اتحاد سه جانبه امریکا، هند و افغانستان و همچنین اتحاد چین ، پاکستان و روسیه با ظرفیت پیوستن ایران.
در چنین وضعیتی آیا به مصالحهدو کشور امیدی میرود؟
پاسخ واقع بینانه به این پرسش ساده نیست. پاکستان برای مصالحه با افغانستان سه خواسته شبیه به آرزو دارد که بعید است بسادگی به آنها دست یابد و دست از حمایت طالبان بردارد. اولین خواسته، پذیرش خط مرزی دیوراند به عنوان مرز رسمی بینالمللی از طرف افغانستان است. دو خواسته دیگر نیز استفاده آزاد و بدون هیچ مانعی از خاک افغانستان برای دسترسی به آسیای مرکزی و کاهش نفوذ هند در افغانستان و استقرار دولتی دست نشانده در کابل است.
واقعیت آن است که پاکستان نه تنها به هیچ کدام از خواستههای راهبردیاش نرسیده بلکه نسبت به گذشته فاصله بیشتری پیدا کرده است. با این حال شکی نیست که پاکستان به دلیل اعلام استراتژی ترامپ بشدت نسبت به کمک در روند صلح افغانستان تحت فشار است. از سویی دیگر اتحاد امریکا، هند و افغانستان، امنیت ملی پاکستان را تا حد تجزیه ارضی و اضمحلال قدرت ملی با خطر روبرو خواهد کرد و در این میان اگر فشارها افزایش یافته و تمایل چین برای سوددهی در سرمایهگذاریهایش در پروژه کاشغر-گوادر و وارد کردن افغانستان در این طرح را به فشارهای امریکا ، هند وافغانستان اضافه کنیم، احتمال تغییر موضع پاکستان وجود داشته و ممکن است لااقل بخشی از طالبان از طرف پاکستان برای نشستن بر سر میز مذاکره تشویق شوند.
به باور من کلید آینده روابط پاکستان و افغانستان بتدریج در گرو پروژه چینی جاده ابریشم قرار میگیرد؛ همچنانکه سرنوشت پاکستان را نیز همین پروژه رقم خواهد زد. در این میان چین نیز تا عادی شدن روابط پاکستان و افغانستان نمیتواند پروژه خود را بطور کامل عملیاتی کند. لذا قابل تصور است که نه در کوتاهمدت بلکه در بلند مدت،
پاکستان و افغانستان به طرف نوعی عادی سازی روابط تمایل پیدا کنند.
در عین حال باید توجه داشت که افغانستان و آسیای مرکزی ،آسیای جنوبی و خاورمیانه به محل اصلی دعوی بر سر حوزه نفوذ قدرتهای بزرگ و رقیب تبدیل شده است. بر این اساس جنگ سرد جدید از منطقهای آغاز میشود که افغانستان در قلب آن قرار دارد. همچنین بازی بزرگی در افغانستان و آسیای مرکزی با بازیگران جدیدی از جمله چین بار دیگر تکرار میشود. لذا میتوان گفت که این تنها خواست پاکستان و افغانستان نیست که دو کشور بخواهند یا نخواهند به مشکلات خود پایان دهند؛ چرا که رقابتهای خارجی در روابط دو کشور بسیار تعیین کننده است.
یادداشت
صلح با طالبان تنها راه حل
محمد افسر رهبین/دیپلمات سابق و مشاور کنونی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان
حضور ایالات متحده و ناتو و هر کشور دیگری در افغانستان در راستای دستیابی به منافع استراتژیک آنها در این کشور معنا پیدا میکند. به همین دلیل نیز کمکها و همکاریهای این کشورها در چشمداشت راهبردی آنها و نه حفظ تمامیت ارضی افغانستان تعریف و دسته بندی می شود. تجهیز و حمایت برخی از کشورها از گروههای تروریستی در افغانستان نیز بخشی از برنامههای راهبردی آنها است. شماری از این کشورها با استفاده از حضور مهاجران افغان در کشورهایشان؛ آنها را در اردوگاهها پرورش داده و برای ویرانگری و کشتار مردم افغانستان از آنها سود می جویند.
برکسی پوشیده نیست که در جریان تحولات جدید افغانستان ایالات متحده امریکا علیه تروریسم در سرنگونی حکومت طالبان و به وجود آمدن فضای جدید در افغانستان نقش برجستهای داشته است. اما این امر مانع از آن نخواهد بود که کاستیها و ضعفهای واشنگتن در کمکهای مالی به پاکستان را در مبارزه با گروههای تروریستی نادیده بگیریم.
این کمکهای مالی هنگفت طی سالهای اخیر نه تنها مؤثر نبود بلکه بیشتر در تقویت این نیروها بکار گرفته شد. اگر ایالات متحده واقعاً به فکر از میان برداشتن تروریستها در افغانستان و منطقه بود، بیگمان می توانست در جریان چند ساعت یا چند روز مراکز آموزش و تجمع تمامی نیروهای تروریستی را با خاک یکسان کند. اقدامی که تاکنون انجام نگرفته است.
حملات وحشیانه اخیر طالبان و داعش به بخشهایی از کابل و هدف گرفتن غیرنظامیان در برخی دیگر از شهرها، استراتژی جدید دولت ترامپ را به چالش کشیده و ضرورت نظارت و مدیریت صحیح و بهدور از وابستگی به قدرتهای خارجی را در دولت مرکزی افغانستان دو چندان کرده است. در چنین برههای به نظر میرسد حل مشکلات افغانستان تنها از طریق فراهم کردن امکانات دستیابی به یک راه حل سیاسی میسر است و توافق صلح با طالبان می تواند مناسب ترین راه حل مشکلات این کشور تلقی شود.
پاکستان ، متهم پیشاپیش تمام مشکلات افغانستان !
حسام کیان مقدم/تحلیلگر مسائل پاکستان
بررسی اظهارنظرهای سیاستمداران افغانستانی پیش و پس از هر اتفاق تلخی در این کشور ما را به این نتیجه رسانده که با پیش داوری، مقصر مسائلی که کابل گرفتار آن است از قبل مشخص شده است؛ و آن کشور همسایه آنان یعنی پاکستان است. داعش بمب گذاری می کند! سیاستمداران افغانستانی اعلام می کنند کار سازمان اطلاعات پاکستان بوده است.
گروههای تروریستی شیعیان مظلوم افغانستانی را می کشند، دولت وحدت ملی افغانستان به راحتی انگشت اتهام را به سمت پاکستان میگیرد! هدف ما دفاع از عملکرد پاکستان نیست، ولی حقیقتاً در پس این اتهام زنیها آیا منطقی وجود دارد، یا صرفاً حرکت در مسیری است که امریکا آن را مشخص کرده تا منطقه هیچگاه رنگ ثبات و آرامش به خود نبیند! دولت کابل به تبعیت از امریکا مدعی است که پناهگاه تروریستها در خاک پاکستان واقع شده است و دولتمردان اسلام آباد بارها اعلام کردهاند اگر شما پناهگاهی در خاک پاکستان می شناسید، آن را نشان دهید تا ما هدف قرار دهیم .
معادله بسیار ساده و آسان است، اگر حقیقتاً پاکستان به تروریستهای فعال در خاک افغانستان پناه داده و آنها را برای کشتن مردم این کشور بسیج می کند، دولتمردان کابل با ارائه مستندات و رسانهای کردن آن جرم وتقصیر پاکستان را به تمام مردم جهان اثبات کنند. بدون شک هدف امریکا ازتحت فشار قرار دادن پاکستان در مورد حمایت از تروریستها، رساندن این پیام به اسلام آباد می باشد که نباید به چین نزدیک شود.
ولی افغانستان از بازی کردن در زمین امریکا به چه هدفی می رسد؟ چرا باید سخنان سیاستمداران امریکا بارها و بارها از زبان دولتمردان کابل تکرار شود؟ سؤال بعدی این است که اگر واقعاً امریکا در مبارزه با تروریسم جدی است، چرا با این همه ادعا و بزرگنمایی که انجام می دهد با اعزام تعداد زیادی سرباز کار تروریستها را در افغانستان یکسره نمی کند؟ در این شکی وجود ندارد که وجود برخی مسائل و برخی ابهامات باعث شده تا جرقه اختلافاتی میان دولت کابل و اسلام آباد خورده شود، ولی دو کشور دوست و مسلمان که سالها برادری را تجربه کردهاند چه نیازی دارند که به دلیل حضور امریکا با هم بجنگند.
پاکستان بیش از سی سال میزبان بیشترین تعداد مهاجر افغانستانی در جهان بوده و هم اینک نیز هست. از سویی دیگر این فقط ادعا نیست که تأمین امنیت در افغانستان باعث امنیت در پاکستان می شود و بالعکس، حتی اگر افغانستان معتقد است که تروریستهای این کشور در خاک پاکستان حضور دارند می تواند اقدامی جدی برای بستن مرزها و یا حتی حصارکشی آن کند تا دیگر تروریستها به صورت آزاد میان دو کشور تردد نکنند.
کاری که پاکستان در حال انجام آن است و البته با اعتراضاتی از سوی دولت کابل مواجه شده و افغانستان آن را ورود به مناطق مورد منازعه بین المللی می داند . در هر حال اصل حصار کشی مرزی برای تردد نکردن تروریستها باید رخ دهد ولی در کم و کیف آن دو کشور می توانند به توافق برسند. سیاستمداران پاکستان طی ماههای گذشته اعلام کردهاند که دیگر حاضر نیستند با سناریوی امریکا پیش رفته و از سیاستهای کاخ سفید در منطقه حمایت کنند. در صورتیکه آنها به ادعای خود جامه عمل بپوشانند این می تواند نوید یک منطقه بدون چالش و امن را بدهد . جایی که مشکلات آن توسط مذاکره و رایزنی حل می شود نه اینکه با متهم کردن دیگر کشورهای همسایه به آتش دشمنی دامن زده شود.
طالبان، ریشه اصلی اختلافات
اسماعیل باقری/تحلیلگر مسائل افغانستان و پاکستان
تنشها و اختلافات میان دو کشور همسایه و اسلامی یعنی افغانستان و پاکستان، ریشه در مداخلات قدرتهای بیگانه بویژه انگلیس و سپس امریکا دارد. شاید مهمترین مسألهای که به لحاظ تاریخی روابط دو کشور همسایه را همواره با اختلافات و تنشهایی مواجه ساخته است، به بحث خط «دیوراند» برمیگردد. خطی که در واقع به مرز بین افغانستان و پاکستان گفته میشود.
از سویی دیگر مداخلات نظامی قدرتهای خارجی یعنی در یک مقطع حمله نظامی اتحاد شوروی و سپس حمله امریکا و نیروهای ائتلاف بینالمللی تحت رهبری ناتو به افغانستان، موجب شده تا روابط پاکستان و افغانستان تحت تأثیر مداخلات قدرتهای بیگانه باشد. در این میان شکلگیری طالبان بیشترین تأثیر مخرب را در ایجاد اختلافات بین افغانستان و پاکستان داشته است که به گفته بینظیر بوتو نخستوزیر ترور شده پاکستان، طالبان محصول طراحیهای انگلیس، پولهای عربستان سعودی، آموزشهای امریکا و جغرافیای پاکستان بوده است.
در حقیقت مهمترین هدف غربیها در حمایت از طالبان، القاعده و داعش نشان دادن چهرهای کریه و تروریستی از اسلام، تخریب روابط کشورهای همسایه در جهان اسلام و از همه مهمتر، ضربه زدن به انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن در منطقه بود. یکی از دلایل اصلی عدم موفقیت دولت مجاهدین در افغانستان نیز ناشی از ایجاد ترس و واهمه از شکلگیری نظامی شبیه به انقلاب اسلامی در افغانستان و سپس ترساندن پاکستان از تأثیرات انقلاب شیعی در پاکستان بوده است. مسلم است که بخش عمدهای از اختلافات بین افغانستان و پاکستان به سیاست استعماری قدرتهای خارجی باز می گردد که به نوعی ریشه تاریخی نیز دارد، اما بخش دیگر این اختلافات در فرآیند تحولات افغانستان و پاکستان بوجود آمده که از زمان ظهور تا سقوط طالبان و سپس حمله امریکا به افغانستان تاکنون به نوعی ادامه دارد.
نبود قرار داد مرزی میان دو کشور و عدم تمایل افغانستان به شناسایی مرزهایش با پاکستان که حتی در مقاطعی تا انکار موجودیت سیاسی پاکستان نیز پیش رفته است، در افزایش تنشها میان اسلام آباد و کابل مؤثر بوده است. در این میان دولت پاکستان نیز همواره تلاش کرده تا با مهار افغانستان و گاه حمایت از گروههای طالبان در افغانستان به نوعی مانع از هرگونه خطری از جانب این کشور شود. اقدامی که بر دامنه تنشها میان دو کشور افزوده و مذاکرات صلح میان مقامات افغانی و طالبان را در وضعیت سخت و خطیری قرار داده است.
بیتا میرعظیمی
- 12
- 5







































