دهخدا دفتر نامها را باز کرد و از شاگردها پرسید: «آمادهاید؟» ا...کرم آستینهایش را بالا زد و با همان اخم همیشگیاش گفت: «ما همیشه آمادهایم!» سپس فریاد زد. دهخدا کوبید روی میز و تشر زد: «بشینید سر جاتون! چرا الکی شلوغ میکنید؟ مرادِ من این بود که برای درس پس دادن آمادهاید یا نه؟» حدادیان دستش را از روی شانه احمدینژاد برداشت و فریاد زد: «وقتِ درس پس دادنه! حمله!» دهخدا با مُشت کوبید روی میز و با کلافگی گفت: «چرا شما هی میخواین حمله کنید؟»
خیابانی گفت: «بهترین دفاع حملهاس» علیفر گفت: «در ضمن دفاع خطی باید از بین بره!» کُردمیهن سینهاش را ستبر کرد و گفت: «ما از کسی خط نمیگیریم». سپس به قالیباف چشمک زد. دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «قرار بود شعرِ من یار مهربانم رو حفظ کنید!» روحانی به جهانگیری لبخند زد و گفت: «یارِ مهربانِ کی بودی تو؟» جهانگیری لپهایش گل انداخت. دهخدا لبخند زد و گفت: «خوبه که بین این همه جنگ و دعوا گاهی هم چشممون به لبخندتون روشن بشه». شریعتمداری با عصبانیت گفت: «دهخدا همه زمان کلاس رو به روحانی و جهانگیری بخشیده». مطهری اخم کرد و پرسید: «با همون دو ثانیه دیالوگِ روحانی هم مشکل دارین؟» بقایی از احمدینژاد پرسید: «من چی؟ منم یار مهربانم؟» احمدینژاد گفت: «خیلی!» و سپس به مشایی چشمک زد. رییسی ایستاد و گفت: «مطیعی میخواد شعرش رو بخونه».
دهخدا پوف کرد و گفت: «چه عجب! سر انجام یک نفر پیدا شد که درسش رو خونده!» سپس روکرد به مطیعی و گفت: «بخوان!» مطیعی کاغذی را جلوی چشمانش گرفت و فریاد زد: «وای که چه طوفانی شده، برجام چقدر فانی شده...» دهخدا شعر خواندن مطیعی را برید و گفت: «قرار بود شعر من یار مهربانم رو حفظ کنید، این چی بود خوندی؟» جلیلی پرسید: «مهربانی یعنی چی؟» عباسی گفت: «حتما این هم یکجور تهاجم فرهنگیه!» شریعتمداری گفت: «آیا وقت آن نرسیده است که این واژههای بیگانه را از زبان فارسی دور کنیم؟» دهخدا سوی مطیعی رفت، کاغذش را گرفت، آنرا خواند و پرسید: «توفان؟ چرا طوفان رو با «ت» دو نقطه نوشتی؟ طوفان واژهای عربیه و با «ط» نوشته میشه و معنی بوران و بلایای طبیعیه. اگر با «ت» دو نقطه نوشته بشه معنی توفیدن و فریادزدن میده. درسته که باید پارسی را پاس داشت اما معنیش این نیست که واژههای عربی رو به غلط فارسی کنیم. چون هم معنیشون تغییر میکنه هم ماهیتشون. فهمیدی؟»
مطیعی دهانش باز مانده بود. ا...کرم ناگهان فریاد زد: «دهخدا داره فرافکنی میکنه، به جای اینکه پاسخ پرسشِ شریعتمداریرو بده گیر داده به مطیعی». روحانی چند بار سرفه کرد. دهخدا از روحانی پرسید: «شما حالت خوبه پسرم؟» شریعتمداری فریاد زد: «بازهم روحانی وقت کلاس رو گرفت!» دهخدا بدون اینکه حرفی بزند، به سقف کلاس خیره شد. کمی بعد زنگ به صدا در آمد و
ا...کرم فریاد زد و کلاس در چشم بر هم زدنی خالی شد و تنها دهخدا مانده بود که همانجا ایستاده و چشم دوخته بود به سقف.
حسن غلامعلیفرد
- 16
- 6