دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴
۰۹:۴۲ - ۰۱ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۰۰۵۸
تاپ طنز

طنز/ نوشابه شیشه‌ای مال من هرچی که دارم مال تو!

دراز کشیده بودم و اخبار رو مرور می‌کردم‌. یه جایی نوشته بود «بازنشستگان شرکت زمزم گرگان در ازای سنواتشون، به جای پول، نوشابه می‌گیرن و در سطح شهر می‌فروشن». فکرم مشغول این قضیه شده بود که خوابم رفت. خواب دیدم رفتم از خودپرداز بانک یارانه‌ام رو بگیرم اما دستگاه خودپردازی نیست. از آقایی که کنار در بانک ایستاده بود پرسیدم: «اینجا دستگاه خودپرداز نداره؟» گفت: «خودم خودپردازم، کارت خود را وارد كنید!» با تعجب نگاه کردم به نفر پشت سری‌ام.

 

پشت سری گفت: «معلومه بی‌خبری؛ بعد از اینکه پول رو از معاملات حذف کردیم و مبادله کالا به کالا می‌کنیم، خودپردازها این شکلی شدن». یارو خودپردازه دوباره دستش رو آورد بالا و گفت: «عرض کردم کارت خود را وارد کنید». کارتم رو فرو کردم تو دستاش. یهو گفت: «با سلام، در خودرو باز است!» پشت سری‌ام گفت: «معمولا دستگاه‌هاشون مشکل داره؛ دو تا بزنی تو گوشش درست می‌شه». دو تا زدم تو گوشش و بعد از انتخاب زبان و ورود رمز، دکمه مربوط به برداشت ۴۰ تومن رو انتخاب کردم.

 

یارو خودپردازه یه لبخند زد و از توی جیبش اندازه ۴۰ تومن کلید داد بهم و گفت: «آیا درخواست دیگری دارید؟» یه نگاه به کلیدهای توی دستم کردم و گفتم: «آره دارم، اینا چیه آخه؟!» خودپردازه گفت: «درخواست‌های دیگه‌ات رو ببر جای دیگه بی‌شعور». بعدش هم یه دونه تشر به سمتم پرتاب کرد. از نفر پشت سری‌ام پرسیدم: «این کلیدها رو چیکار کنم؟!» گفت: «ببر بازار مبادلات، اونجا با چیزای دیگه عوض کن». رفتم بازار مبادلات. اولین نفری رو که دیدم گفتم: «آقا شما کلید به کارتون میاد؟» گفت: «آره بده».

 

کلیدها رو که دادم، یارو دست یه مرد دیگه رو گذاشت تو دستم. گفتم: «این کیه دیگه؟» گفت: «این شخص ثالثه؛ من بیمه کار می‌کردم، پول نداشتن، به جاش شخص ثالث رو بهم دادن». گفتم: «خیلی خب یه کاریش می‌کنم!» به نفر بعدی گفتم: «آقا شما شخص ثالث به کارت میاد؟» گفت: «آره بِده مرتیکه فلان فلان شده!» گفتم: «چرا فحش میدی؟!» گفت: «من لیدر تماشاگرای فوتبالم، پول نداشتن، یه سری فحش دادن به جاش». تشکر کردم رفتم سراغ نفر بعدی و همون فحش‌ها رو بهش دادم. نگاهم کرد.

 

گفتم: «تو چیزی نداری بهم بدی؟» گفت: «چرا بیا این آباژورها رو بگیر». گفتم: «واقعا چرا آباژور گرفتی؟!» گفت: «من تو صدا و سیما بودم، پول نداشتن اینا رو دادن». گفتم: «همین؟» گفت: «نه یه دونه مهران رجبی هم هست اون رو هم ببر». برداشتمشون و رفتم سراغ نفر بعدی. گفتم: «خانم اینا به کارِتون میاد؟» بعد از یه نگاه خریدارانه، آباژورها رو جدا کرد و گفت: «توام بیا این بچه رو بگیر». بچه رو تو بغلم گرفتم و گفتم: «این چیه؟» گفت: «من ماما بودم، پول نداشتن، اینو دادن». رفتم به نفر بعدی گفتم:

 

«اهل معامله‌ای؟» گفت: «آره، ولی قبلش یه پدر مهربونم». گفتم: «خوبه، این بچه رو بگیر ولی قول بده مثل بچه خودت مواظبش باشی». گفت: «باشه». گفتم: «خب تو چی می‌دی؟» گفت: «راستش چیزی ندارم؛ من تو کارخونه ساخت خودرو بودم، پول نداشتن، خواستن به جاش ماشین بدن منم فرار کردم». گفتم: «خب حالا چیکار کنم؟!» نفر کناری‌اش گفت: «آقا بیا من یه چیزی بهت می‌دم در عوضش چیزی‌ام ازت نمی‌خوام». گفتم: «چی؟» گفت:

 

«بحران». گفتم: «یعنی چی؟» گفت: «من تو ستاد بحران کار می‌کردم، پول نداشتن، به جاش بحران دادن». گفتم: «چه‌جوری بحران رو منتقل کردن بهت آخه؟!» گفت: «این‌جوری که ريیسم گفت یه زلزله نیم ریشتری اومده، کانونش ۲۰۰ کیلومتری خونتونه. به ريیسم گفتم خب خدا رو شکر به خیر گذشته. ريیسم گفت اون که آره، فقط اینکه درست تو همون ساعت فامیلتون تصادف کرد و مُرد! حالا توام‌ بیا یه کم بحران بهت بدم» .دیگه قاطی کرده بودم؛ با عصبانیت فریاد کشیدم:

 

«نمی‌خوام آقااا، من خودم وسط بحرااانم؛ یعنی اینجا هیچکی یه چیز درست و درمون واسه مبادله ندارههههه؟» همه بهت زده من رو نگاه می‌کردن که یکی خیلی آروم از بین جمعیت اومد بیرون و گفت: «رفیق! بیا من هرچی بخواهی دارم». گفتم: «هررر چی؟» گفت: «هررر چی». گفتم: «حتی پول؟» گفت: «حتی پول». گفتم: «مگه چیکاره بودی؟» یه سکوت چندثانیه‌ای کرد و با لبخند گفت: «دزد!»

 

محمدامین فرشادمهر

 

ghanoondaily.ir
  • 9
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

مجلس

دولت

ویژه سرپوش