جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴
۰۹:۳۸ - ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۳۲۹۶
زنان، جوانان و خانواده

طلاق یکسال بعد از زندگی مشترک

دادگاه,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,خانواده و جوانان
عروس و داماد جوان که سه ساعت قبل از عروسی تصمیم به جدایی گرفته بودند، با تلاش دایی مهربان سر سفره عقد نشستند. اما یکسال بعد برای طلاق راهی دادگاه خانواده شدند.

در میان شلوغی راهروهای مجتمع قضایی ونک، مردی میانسال روی نیمکت نشسته بود که عینک گرد بر چشم داشت و کتاب کوچکی را مطالعه می‌کرد. در دو طرفش زن و مرد جوانی ایستاده بودند که به نظر می‌رسید با هم غریبه باشند. اما وقتی منشی شعبه ۲۷۶ از مراجعان پرونده آخر خواست به شعبه بروند هر سه نفر با هم بلند شدند و پا به دادگاه خانواده گذاشتند. پرونده‌ای که زیر دست قاضی «غلامرضا احمدی» قرار داشت، نشان می‌داد که این زن و شوهر سال گذشته زندگی مشترک شان را شروع کرده‌اند و حالا با دادخواست طلاق توافقی تصمیم دارند راه شان را از هم جدا کنند.

 

قاضی دادگاه صفحات پرونده را ورق زد و اسم «احمد» و «صبا» را خواند. بعد از آن گفت:«هنوز مُهر ازدواج تان خشک نشده تصمیم گرفته اید از هم جدا شوید؟!» به نظر می‌رسید قاضی این جمله را با لحنی ادا کرده تا سکوت سرد دادگاه را بشکند. زن و مرد جوان جوابی ندادند و سرشان را پایین انداختند. درعوض مرد میانسال جواب داد:«خوشبختانه هر دو آنها آدم‌های خوبی هستند، اما متأسفانه حرف کسی را قبول ندارند. من هم هر کاری کردم تا کارشان به طلاق نکشد، نشد...»

 

 قاضی نگاهی به او انداخت و پرسید:«جنابعالی؟... شما وکیل این زوج هستید؟»مرد میانسال عینکش را برداشت و گفت:«من دایی داماد هستم.»

 

 قاضی احمدی توضیح داد که اشخاص غیر مرتبط با پرونده نباید در جلسه دادگاه حضور داشته باشند، با این حال چون ممکن است حضور دایی موجب آشتی میان زن و شوهر جوان شود اجازه دارد در جلسه بماند. سپس از زن و شوهر جوان پرسید:«نگفتید چه شده که دو هفته قبل از سالگرد عروسی تان سر از دادگاه خانواده در آوردید؟»

 

صبا جواب داد: «ما هر دو تحصیلکرده هستیم و ازدواجمان به شیوه سنتی بود. یعنی مادر و خواهر احمد از دخترهای زیادی خواستگاری کرده بودند تا اینکه به در خانه ما رسیدند. من تمایل داشتم همسرم را خودم انتخاب کنم، ولی کسی که واسطه میان دو خانواده بود، احمد را مردی تحصیلکرده، غیرسیگاری و پولدار معرفی کرد، یعنی همان ملاک‌هایی که برایم مهم بود. با خودم گفتم حرف می‌زنیم و اگر قانع نشدم جواب رد می‌دهم. شب خواستگاری متوجه شدم همه چیزهای که درباره احمد گفته بودند درست است. اما کسی توضیح نداد که او مردی خسیس و بی‌احساس است که برای هر هزینه‌ای باید ساعت‌ها انرژی صرف کنم. آن شب قول گرفته بودم با ادامه تحصیلم مخالفتی نکند. احمد هم تشویقم کرد و حتی گفت خودش هم می‌خواهد ادامه تحصیل بدهد. اما بعد از ازدواجمان برای پرداخت شهریه هر ترم هزار جور گرفتاری و اختلاف پیدا می‌کردیم...»

 

 احمد که تا آن لحظه ساکت بود، گفت:«کسی که نمره ۱۲ می‌گیرد یعنی اهل درس خواندن نیست. پس چرا باید هزینه تحصیلش را بدهم؟ شما بهتر است در خانه بنشینی و خانه‌داری تمرین کنی؟»

 

صبا حرف همسرش را قطع کرد و ادامه داد:«من خانه‌داری بلد نیستم؟»مرد جوان هم به تندی گفت:«اگر بلد بودی، در نخستین میزبانی زندگی مشترک مان، خودت آشپزی می‌کردی نه اینکه مرا به رستوران بفرستی و غذا را در ظرف یکبار مصرف جلوی پدر و مادرم بگذاری... ۸۰ میلیون تومان جهیزیه آورده‌ای اما حتی یکی شان را به برق وصل نکرده ای. این هم از وضع درس خواندنت...»

 

قاضی از زن و مرد جوان خواست سکوت کنند و سپس رو به مرد میانسال گفت:«من درست متوجه نشدم مشکل این زوج چیست؟ شما که در جریان زندگی آنها هستید، بگویید.»

 

مرد میانسال گفت: «اختلاف میان این زوج از همان شب خواستگاری شروع شده است. ظاهراً دو خانواده روی تعداد سکه‌ها و هزینه مراسم با هم اختلاف داشته‌اند. البته مرا به مراسم خواستگاری دعوت نکرده بودند، اما احمد به سراغم آمد و در مورد قوانین ازدواج و طلاق پرسید. من هم تأکید کردم به ازدواج نگاه انسانی داشته باشد و روی رقم‌ها و عددها حساسیت به خرج ندهد. بعد هم پیشنهاد کردم به جای مهریه هدیه مناسبی مثل ملک، خودرو یا تعداد مشخصی سکه به عروس خانم پیشکش کند تا بعدها مسائل مادی زندگی شان را تحت تأثیر قرار ندهد.

 

اما خبردار شدم چند بار خواستگاری به هم خورده تا روی تعداد سکه‌های مهریه توافق کنند. همین‌طور برای خرید جهیزیه از طرف عروس و داماد و خانه مستقل جدا از مادر شوهر و این ماجراها مشکلاتی میان خانواده‌ها پیدا شده. اما هر چه بود مراسم عقد انجام شد و بعد از چند ماه از احمد و خواهرم شنیدم که به خاطر تحصیل کردن و هزینه و دیگر ماجراها، زوج جوان با هم قهر کرده‌اند. خیلی دلم می‌خواست یک ساعت بنشینم و با عروس و داماد حرف بزنم.

 

اما خواهرم سفارش کرده بود چیزی به من نگویند تا آنکه روز جشن عروسی فرا رسید و در حالی که برای رفتن به تالار پذیرایی آماده می‌شدیم، احمد تماس گرفت و برگزاری جشن را منتفی اعلام کرد، اما درباره دلیل کارش حرفی نزد. در همان لحظه احساس کردم باید کاری کنم.

 

به برادر بزرگترم زنگ زدم و هر دو بدون اطلاع داماد و خواهرم به سراغ خانواده عروس رفتیم. آنجا بود که فهمیدیم احمد تعمیرات خانه را بموقع تمام نکرده و عروس خانم هم به بهانه اینکه جهیزیه‌اش را نمی‌تواند به فامیل نشان بدهد دعوا راه انداخته. احمد هم به پدر و مادر صبا توهین کرده و هر دو قهر کنان به خانه پدری‌شان برگشته‌اند...»

قاضی که مشتاق شنیدن ادامه داستان بود، گفت:«خب بعد چه شد؟»

 

 دایی ادامه داد:«در چنین شرایطی می‌دانستم که عروس و داماد از روی احساسات و لجبازی سه ساعت مانده به آغاز مراسم آن را لغو کرده‌اند و به همه فامیل‌ها هم اطلاع داده‌اند. به نظرم این موقعیت هم ناراحت‌کننده بود و هم خنده دار. اما از خانواده صبا خواهش کردم اجازه دهند دخترشان خودش تصمیم بگیرد و اگر واقعاً علاقه‌ای به احمد دارد از همسرش معذرت خواهی کند. برادرم هم به سراغ احمد رفت و از او خواست بابت کار زشت خود عذر خواهی کند. بعد از آنکه هر دو از هم عذر خواهی کردند، به همه فامیل زنگ زدیم و این موضوع را شوخی با آنها عنوان کردیم. در طول همین سه ساعت همه مقدمات جشن به راه افتاد و عروس و داماد هر چند با دلخوری، اما بدون قهر و طلاق به خانه خودشان پا گذاشتند...»

 

 صبا در این لحظه رو به دایی کرد و گفت: «بعد از آن را هم بگویید که احمد چقدر به من بی‌توجه بود. دائماً سر کار بود و هیچ وقت با هم به یک رستوران نرفتیم. هیچ وقت حتی برایم یک شاخه گل نخرید...»احمد هم گفت:«و اینکه هر مشکلی پیش می‌آمد به پدر و مادرت خبر می‌دادی. هیچ وقت بوی غذا در خانه ما نپیچید و...»

 

قاضی گفت:«تا آخرش را حدس می‌زنم. به نظر می‌رسد با نخستین مشکل اختلاف هایتان سر باز کرد و بزرگتر شد تا آنکه به این نتیجه رسیدید از هم جدا شوید.» دایی با تکان دادن سر تأیید کرد و قاضی ادامه داد:«به نظرم مشکل اصلی شما در نداشتن مهارت‌های زندگی باشد. بهتر بود به جای لجبازی و دخالت دادن خانواده‌ها در مشکلاتتان نزد مشاور می‌رفتید. قدری هم برای هم وقت می‌گذاشتید و...»

 

قاضی چند دقیقه دیگر حرف زد و وقتی با اصرار زن و شوهر جوان برای طلاق مواجه شد، از آنها خواست مدارک لازم همچون نظر مشاور و آزمایش باردارنبودن زن را به دادگاه ارائه دهند تا رأی لازم را صادر کند.

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 15
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش