مهمترین عناوین خبری
جمعه ۲۸ آذر ۱۴۰۴
۰۹:۰۱ - ۰۵ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۱۱۳۰
رفاه و آسیب های اجتماعی

ازدواج شوم خانم معلم با مرد مطلقه

اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی,ازدواج
خانم معلم میانسال که به اصرار خانواده‌اش تن به ازدواج با مرد مطلقه‌ای داده بود، پیش از فرارسیدن دومین سالگرد ازدواجشان، برای طلاق راهی دادگاه خانواده شد.

«نرگس» در هیاهوی راهروهای مجتمع قضایی ونک روی نیمکت نشسته بود و به گذشته‌اش فکر می‌کرد. او تا همین دو سال پیش به جز کار در مدرسه دغدغه دیگری نداشت. اما حالا پشت در اتاق شعبه ۲۶۱ دادگاه خانواده نشسته بود تا نوبت رسیدگی به پرونده‌اش برسد. نرگس آمده بود تا مهریه ۱۰۰ سکه طلا را ازشوهرش مطالبه کند.

 

خانم معلم مانتو شلوار ساده رسمی پوشیده بود.دلش می‌خواست داستان زندگی‌اش را بنویسد و در زنگ انشا بخواند. در دل با خودش می‌گفت: «حیف شد که معلم انشا نیستم. اما اشکالی ندارد، شاید انتشار داستان زندگی من به درد دختران جوان بخورد.»

 

 من نرگس، ۴۷ ساله هستم. تا دو سال و چند ماه پیش دنیای آرامی داشتم. دلم به تدریس و تربیت بچه‌های مردم خوش بود. هیچ وقت به ازدواج فکر نکرده بودم. خیال می‌کردم ازدواج برای دخترانی است که کار نمی‌کنند یا دوست دارند بچه داشته باشند، در حالی که من هم کار می‌کردم و هم بچه‌های زیادی در مدرسه داشتم.

 

جدا از این دوست داشتم از پدر و مادر پیرم مراقبت کنم و  تا وقتی زنده‌اند پرستارشان باشم. اما پدر و مادرم از این وضع خوشحال نبودند و از چند سال پیش که آخرین خواهر و برادر بزرگترم ازدواج کردند دائم در گوشم می‌خواندند که خوب نیست مجرد بمانم. مادرم به همه فامیل و آشناها سپرده بود برایم شوهر پیدا کنند و پدرم هر جا که می‌رفت مرا با خودش می‌برد تا به این بهانه دوستانش متوجه شوند دختر مجردی در خانه دارد.

 

من هیچ وقت آرایش نمی‌کردم و در هیچ مراسمی لباس‌های خاصی نپوشیده بودم. تنها به کتاب خواندن و درس دادن و گاهی هم اردوهای مدرسه سرگرم بودم و هیچ علاقه‌ای به خرج کردن حقوقم در پاساژهای شهر نداشتم. اما پدر و مادرم آنقدر اصرار کردند و مرا از عاق والدین ترساندند که بالاخره قبول کردم ازدواج کنم.

 

با این شرایط دختری به سن و سال من خواستگار چندانی نداشت. همان چند نفری هم که پا پیش گذاشتند یا نقص عضو داشتند یا مهر طلاق بر شناسنامه شان خورده بود، یا اینکه شغل و درآمدی نداشتند. در این میان مردی ۵۵ ساله از راه رسید که فامیلمان بود ولی به خاطر لجبازی پدرش سال­ها هیچ رفت و آمدی با فامیل نداشت. مرد پولداری که خیلی خوش لباس و مؤدب بود. او تازه از همسرش جدا شده بود و می­‌گفت به او خیانت شده.

 

سرانجام به شخصیت‌اش اعتماد کردم و با یک مراسم ساده به خانه‌اش رفتم. اما از فردای همان‌روز دو دخترش برای زندگی به خانه ما آمدند. شوهرم معذرت خواهی کرد و گفت؛ «اگر متوجه می‌شدی که با بچه‌هایم زندگی می‌کنم، زنم نمی‌شدی» با این حال به همسرم گفتم: «بعید است من در این سن بچه‌دار شوم. پس دختران تو را مثل بچه‌های خودم خواهم دانست همین کار را هم کردم و علاوه بر خانه داری در درس‌های مدرسه هم کمک حالشان بودم.

 

اما همسرم خیلی زود رنج بود و به هر بهانه ‌ای عصبانی می‌شد. اوایل ازدواج فقط بحث و جدل می‌کردیم، اما چند ماه بعد جلوی بچه‌ها سیلی محکمی به صورتم زد. دخترها از من دفاع می‌کردند اما آنها را تهدید کرد که از خانه بیرون‌شان می‌اندازد. سال گذشته بارها و به بهانه‌های مختلف کتکم زد. یک بار بعد از کتک خوردن تصمیم گرفتم به پلیس خبر بدهم. اما خودزنی کرد و با شهادت پدر و مادرش برایم پرونده‌سازی کرد. مانده بودم چه کنم؟

 

در نهایت تصمیم گرفتم هر چه می‌گوید گوش کنم. اما باز هم بهانه تازه‌ای پیدا می‌کرد و کتکم می‌زد. یک بار می‌خواست خفه‌ام کند، اما دخترانش نجاتم دادند. روی برگشتن به خانه پدری را نداشتم، می‌ترسیدم دلشان بشکند و در این سال‌های پیری غصه بخورند. سرانجام تصمیم گرفتم به مشاور خانواده مراجعه کنم. مشاورها از نظر روحی کمک زیادی کردند، اما چون همسرم حاضر به همکاری نمی‌شد، روال زندگی ما تغییر نکرد. بالاخره ناچار شدم به دادگاه مراجعه کنم و دادخواستی برای دریافت مهریه بدهم شاید به خودش بیاید...»

 

 

خانم معلم همانطور که در راهروی دادگاه شعبه ۲۶۱ نشسته بود، آهی کشید و به اطرافش نگاهی انداخت. از کیفش بطری آب معدنی کوچکی را بیرون آورد، جرعه ای نوشید و ادامه داد: «شوهرم خیلی بد دهن و عصبی است. معلوم نیست چطور شرکتش را اداره می‌کند؟  او هر وقت به خانه می‌آید بهانه‌ای برای دعوا پیدا می‌کند. بعضی اوقات هم در خودش فرو می‌رود. فامیل‌هایمان می‌گفتند مشروبات الکلی می‌نوشد.

 

اما در خانه چیزی ندیده‌ام. حتی سیگار هم نمی‌کشد. اما معمولاً بی‌حوصله است. در این دو سالی که با هم ازدواج کرده‌ایم نه مسافرت رفته بودیم و نه در میهمانی‌های فامیلی شرکت کرده‌ایم. همه جا فقط من و دخترهایش با هم بوده‌ایم. یک بار هم همسر قبلی‌اش را در یک مراسم ختم فامیلی دیدم. گفت دلش برایم می‌سوزد که فریب شوهر سابقش را خورده ام.

 

اما من چه کار می‌توانستم بکنم؟ شوهرم در میان جمع خیلی خوش برخورد و مؤدب به نظر می‌رسد. شیک پوش است و در خرج کردن خساستی ندارد. با همه غریبه‌ها همینطور است. اما در خانه از آن آدم باشخصیت خبری نبود و مثل هیولا به جان من و بچه‌هایش می‌افتد.

 

پدر و مادر من هم معتقدند اگر طلاق بگیرم آبروی خانواده‌مان می‌رود. مانده‌ام چه کنم که زندگی روی خوش به من نشان بدهد؟ اگر طلاق بگیرم دخترهای بخت برگشته‌اش چه می‌شوند؟ مادرشان که قادر به نگهداری از آنها نیست. کاش...»

 

دقایقی بعد خانم معلم با دعوت منشی  دادگاه از جایش بلند شد و در اوج دلشکستگی  وارد دادگاه شد.

 

 

khabaronline.ir
  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۹
جدیدترین
قدیمی ترین
سلام، من درسال ۷۸باخانمی ازدواج کردم که دارای ۷خواهر، مادری مریض ودارای سرطان رحم وپدری معتادبود، همی که واردزندگیشان شدم، پدرومادرش دختران راازنظرخرج ومخارج وبه دلیل حقوق بگیربودنم به من سپردورفت ن به سلامت ومن نیزخانمکخودرابردم سرکار، دختران راشوهردادم ودرخانه خودم عروس کردم، متاسفانه وقتی خانمم رسمی شدوخواهراش تمام شوهرکردن، باداشتن دوپسربزرگ طلاق گرفت، وبه خانه پدرش رفت تاازمادرسرطانیش نگهداری کنه وپولاشه خرج اوناکنه، تجربه من این است که گول ظاهرطرف رانخورید، به همسایگان طرف مقابل اعتمادوتحقیق کنید، باطرف مقابل معاشرت ومعامله کنید، اصلابخاطردلسوزی ازدواج نکنید، به حرفای بزرگترگوش دهیدو.......
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش