طنز/ فراستی مقابل گلزار و فردوسی پور

در مصاحبه مسعود فراستی با شبکه شما، مجری برنامه آنچنان تخصصی و موشکافانه سینمای ایران را مورد بررسی قرار داد که به موضوعاتی مثل خود شیفته حرف زدن فراستی، مسعود دو تا زن گرفته و کتک زدن اصغر نعیمي رسید و در نهایت هم وقتی فراستی گفت من جمله‌ام را تمام می‌کنم و جلسه را کات می‌دهم مجری برنامه گفت موافقم و موقع رفتن مهمان برنامه، جوری ژست گرفت که احساس می‌کردی هر لحظه ممکن است یک دکمه را فشار دهد و مهمان برنامه داخل گودال پر تمساح بیفتد و مجری و سایر عوامل بالای گودال رقص سرخپوستی بكنند.

البته از آقای فراستی که کل کل کردنش ملس است و یک‌بار به یکی از کارگردانان گفته بود بی پدر؛ بعید بود اینگونه سوسولانه صحنه را ترک کند و حداقل انتظار می‌رفت در هنگام ترک صحنه چهار تا ناباریک بار مجری برنامه کند.

بحث مجری با فراستی هم این بود که این همه سال می‌گویی سینمای ما مبتذل است چرا باز هم از این فیلم‌ها ساخته می‌شود. خب چون مخاطب دنبال این است که دو ساعت برود سینما که بخندد و قیمت دوازده هزار تومانی مرغ یادش برود.

در سینمای جهان هم فیلم‌های پرفروش درباره نظریات هابرماس و هگل نیست، اکثر فیلم‌های پرفروش مربوط به سوپرمن و آنت من و wonder woman و موجودات عجیب غریب دیگر است در حالی که سینمای ایران بیست سال پیش با جمشید هاشم‌پور پشت تریلی هجده چرخ کل این مراحل را رد کرده است و الان هم اگر قرار باشد پوریا پورسرخ با نیروهای خارق العاده خود به جنگ محمدرضا شریفی‌نیا که شهر را به تسخیر خود درآورده، برود، بیشتر فیلم کمدی می‌شود.

البته اگر فراستی به جای هفت و شبکه شما در سایر برنامه‌های تلویزیون هم شرکت می‌کرد فرق چندانی در سینمای ایران حاصل نمی‌شد. مثلا در نود، فردوسی‌پور می‌گفت: آقای فراستی تو این صحنه از فیلم هزارپا که عطاران پای مصنوعی رو میگیره و میگه؛ تا حالا کسی بهم پا نداده بود، ابتذال می‌بینید؟ یا مثلا گلزار بهش می‌گفت کدامیک از فیلم‌های سینمای ایران مبتذل است.

فقط اگر شک داری ریسک نکن. بعد هم فراستی می‌گفت: لازانیا، هزارپا، خالتور، وای آمپول، لاتاری، لس آنجلس، مصادره و ....، آخر هم یک نفس می‌گرفت و می‌گفت تگزاس یا مجری شبکه ایران کالا وسط مصاحبه می‌گفت: آقای فراستی پای شما بو نمی‌ده، نشون میده کفشتون منافذ برای عبور هوا داره که باعث راحتی پاهاتون میشه، پس از تاك‌تن استفاده می‌کنید. بعد هم بلند می‌شد می‌رفت وسط یک انبار قابلمه و گوشکوب و کلا موضوع برنامه عوض می‌شد.

شاهين قدياني