بنده بهعنوان کسی که سالهای مدیدی خاک اتوبوس خورده میتوانم ادعا کنم چنان بر چم و خم فنون اتوبوس سواری مسلط هستم که دیگر لیمیتِ تعداد دفعاتی که سوار اتوبوس شده و صندلی گیر نیاوردم به صفر میل میکند. بگذارید مثال بزنم.
وقتی سوار اتوبوس میشوید ممکن است تصور کنین کسانی که نزدیکترین صندلیها به در اتوبوس را برای نشستن انتخاب کردهاند زودتر پیاده میشوند اما من که چندتا اتوبوس بیشتر از شما پاره کردم عرض میکنم مطمئن باشین آنها تا ایستگاه آخر از جایشان جم نمیخورند. گاها دیده شده در ایستگاه آخر هم صندلی خود را چونان ارث پدری کنده و با خود بردهاند. همچنین آنها که سر صندلی مینشینند نیز حاضرند ۱۰ ایستگاه از جایشان بلند شوند تا کناردستیشان پیاده شود ولی خودشان باز همان سر صندلی بنشینن، پیاده بشو هم نیستند. فلذا اصلا روی تصرف صندلیهای مذکور حساب باز نکرده و تمرکزتان را روی باقی صندلیها بگذارید. مرحله بعد روانشناسی چهره و حرکات بدن است.
مثلا تا دیدین کسی گردن میکشد و مدام از پنجره اتوبوس به بیرون نگاه میکند یا کارت اتوبوس و پول آماده میکند، احتمالا یک الی دو ایستگاه دیگر پیاده میشود؛ لذا هر جای اتوبوس ایستادهاید نرم نرمک جوری که بقیه ایستادهها متوجه نشوند، بخزید آن سمتی و تا میتوانید به صندلی او نزدیک شوید. نکته دیگر اینکه هیچوقت در اتوبوس رستمگونه نایستید.آن وسط کسی قرار نیست سرداری سپاه ایران را به شما پیشکش کند! بالعکس طوری بایستید که انگار یک شمشیر از میان بدنتان عبور کرده و عنقریب است که از شدت خونریزی جان بسپارید.
نه اینکه فکر کنین اینجوری کسی صندلیاش را به شما میدهد ها! اما شاید یکی دلش به رحم آید و با اشاره به شما بفهماند که دارد پیاده میشود و یادتان باشد صندلی خالی را هرگز به کسی تعارف نکنید که این مورد ابدا تعارف بردار نیست. تعارفتان از یک به دو نرسیده صندلیتان را خوردهاند، یک نوشابه هم روش. چنانچه ایستگاه اول سوار اتوبوس شدید و امکان انتخاب صندلی داشتید، توصیه من صندلیهایی است که از در اتوبوس فاصله دارند؛ چرا که اگر فرد مسن، باردار یا بچه به بغلی سوار شود، فرصت دارین خودتان را به خواب بزنین. توصیه آخر هم اینکه حتما یک کتاب با خود همراه داشته باشین.
این کار باعث میشود ایستادهها موقتا از فکر تصرف صندلیتان خارج شوند و با آن چشمهای وغ زده منتظر، نگاهتان نکنند و مهمتر از آن هیچکس از شما سوالی نخواهد پرسید. مردم اصولا تمایل غریبی دارند با آنهایی که هندزفری در گوششان است حرف بزنند ولی با کتاب به دستها کاری ندارند. در پایان عرض کنم دوستی داشتم که روزانه سه اتوبوس سوار میشد و توصیههای من را جدی نگرفت، چندی پیش به دلیل واریس پا، به صورت ایستاده در اتوبوس جان داد.
مونا باغی
- 11
- 1