نمیفهمم چرا دوست داریم در یکسری از مسائل بگوییم؛ گذشته عین گلوبلبل بوده، در یکسری دیگر از مسائل (در همان دوره تاریخی) بگوییم شرایط در حد چرنوبیل بوده است، مثلا در فیلمهای کمدی دهه شصتی، یکجوری همهچیز را نشان میدهیم انگار روزهای فرد برنامه پاتیناژ داشتیم، روزهای زوج برنامه آموزش حرکات موزون محلی! در حالت مقابلش هم فاجعه نشاندادن وضعیت است، مثلا در مورد کنکور یکجوری صحبت میکنند، انگار در گذشته سر جلسه کنکور با چوب و کمربند شرکتکنندهها را تنبیه میکردند، الان حسینی بای سر جلسه کنکور به بچهها پاستیل میدهد.
خب قبول دارم که قبلا تعداد پذیرش دانشگاهها کم بود و جمعیت زیاد، اما شما اگر در دانشگاهی بین کوه جلویی و کوه سمت چپ هم قبول میشدید، پدر و مادرتان شما را فخر فامیل، عزت خاندان و شکوه دوران مینامیدند. چنان شامی به اعضای فامیل میدادند که ببینید آقا فریور کاردانی آبشورداری کوه نمک سمت چپ، هجده کیلومتری کویر لوت قبول شده و اگر در راه رفتن به دانشگاه، گرگ او را نخورد، راهزنها برای مشتی سیم او را سنگ نزنند، دوسال دیگر مهندس آبشورداری میشود.
الان چون تعداد دانشگاهها زیاد شده؛ اما دکوپز ما بالا رفته، کسی کمتر از دانشگاه شریف و امیرکبیر رضایت نمیدهد. یعنی زرافه همان زرافه است، گردنش عوض شده است(مثلا!). الان هم استرس کنکور بلای جان نوجوانهای مردم است. هنوز هم انتشاراتیهای قدیمی کتابهای زرد و سبز و قهوهای و خالخالی کنکور را میفروشند (حتی بیشتر از قبل!). الان هم شما مدرکتان را که بگیرید، از شما توقع شانزدهسال رزومه کاری دارند. فقط آن زمان مدرک را که میگرفتید با خودروی شخصی مسافرکشی میکردید یا توی آژانس کار میکردند، الان در تاکسیهای اینترنتی مشغول بهکار میشوند.
پس اولا آنقدر غر نزنید، دوما توی مسابقه «من بدبختتر بودم» از یکدیگر سبقت نگیرید.
فریور خراباتی
- 14
- 6