رئيس پليس پيشگيري تهران بزرگ از اجراي طرح برخورد با خانههاي مجردي که به پاتوق معتادان و مجرمان تبديل شده بود، خبر داد.
بابا اين خبر را بلند خواند بعد روزنامه را روي ميز انداخت و با نگاهي زيرچشمي به برادرم که در حال بازي کردن با پلياستيشن بود، گفت: «بفرما، تحويل بگير، همهاش ميگي دوست داري خونه مجردي داشتهباشي، ميخواهي به عاقبت اينها دچار شي؟»
برادرم گفت: «بابا اين چه حرفيه شما ميزني؟ من معتادم يا مجرم؟»
بابا گفت: «خب معلومه که هردوش هستي. صبح تا شب پاي اين بازيهاي مزخرف هستي، از سيگار کشيدنت هم نگم برات.»
برادرم با عصبانيت گفت: «باز گفتي سيگار؟ من ديگه چيکار بايد بکنم که شما بفهمي سيگار نميکشم؟»
گفتم: «نميدونم با چه دليل و منطقي؟ اما پنجاه درصد باباها مطمئن هستن که پسرهاشون سيگار ميکشن.»
بابا گفت: «حتما باباها يک چيزهايي ميدونن که اينجوري اطمينان دارن.»
برادرم که مثل هميشه وقتي بحث سيگار به ميان ميآيد ميخواهد حرف را عوض کند و حواس بابا را پرت کند، گفت: «من خونه مجردي رو براي اعتياد و کارهاي خلاف قانون که نميخوام. فقط ميخوام مستقل باشم.»
مامان که از آشپزخانه به حرفهاي ما گوش ميداد، سمتمان آمد و گفت: «اصلا حرفشرو هم نزن. با اين خونههاست که آمار خودکشي بين دانشجوها داره روز به روز بيشتر ميشه.»
برادرم گفت: «مادر من اين الان چه ربطي به زندگي کردن مستقل من داشت؟ اولا من بخوام خودکشي کنم توي همين خونه ترتيبش رو ميدم، چرا بايد برم خونه مجردي؟ دوما من اصلا دانشجو نيستم، يادتون رفته؟»
مامان گفت: «فرقي نداره. وقتي دانشجوها با اون سطح از سواد، اينکار رو انجام ميدن، توي بيکار بيسواد چرا نبايد انجام بدي؟»
زدم زير خنده و برادرم با نگاهي که يعني «تو يکي ساکت باش»، به من خيره شد.
مامان عينکش رو به چشمش زد و گوشياش را برداشت و خبري را خواند: «يک چهارم دانشجويان ايراني به خودکشي فکر ميکنند! يک پژوهشگر پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي وزارت علوم با تأکيد بر اينکه بايد برنامههاي آگاهيبخشي در دانشگاههاي ايران اجرايي شود، گفت: بر اساس پژوهش انجام شده يک پنجم دانشجويان در کشور دخانيات و يک چهارم مشروبات الکلي مصرف ميکنند و يک چهارم آنها نيز به خودکشي فکر ميکنند.»
برادرم گفت: «به به، مادر و پدرمون يه پا اخبار ۲۰:۳۰ بودن، خبر نداشتيم.»
گفتم: «اِنقد نگران نباشيد، نه قراره خونهاش به خاطر مجرم بودن پلمپ بشه، نه اينکه توي تنهايي خودکشي کنه. فقط يک گوشه ميشينه و بازي ميکنه، به کسي هم کاري نداره.»
مامان گفت: «شايد بهتره براش آستين بالا بزنيم.»
برادرم گفت: «باز بحث ازدواج و شروع کرديد؟ شما که از تمام اخبار خبر داريد، اينم بدونيد که مردم ايران به سمت مجردي دارن حرکت ميکنن و همين سال ۹۷، در برابر هر ۱۰۰ مورد ازدواج، ۳۲ مورد طلاق وجود داشته. حالا بازم دلتون ميخواد من ازدواج کنم؟»
بابا گفت: «نه پسرم. بعد از ظهر ميريم پيش مشاور املاک و خونهاي که ميخواي رو برايت ميگيريم.»
شهرزاد خان محمدی
- 17
- 2