بازتعريف دقيق رخدادهاي تاريخي در همه جوامع، امري نسبي است. ضمنا پرداختن به متن و حواشي رويدادها با توجه به اعتقاد اصولي و اشراف محقق و نويسنده بر ماوقع، ناشي از ضرورتي است که تحليلهاي جهتدار و سازمانيافته حقيقت حرکت را لوث ميکند.
مرور و بررسي مکرر و چندباره ماوقع بهصورت پژوهشي - علمي و گاه انتقادي و بههرحال مقرون به حقيقت، از تحولي اجتماعي، سياسي و فرهنگي که با تفاسيري در مسير انکار حقايق مواجه شده، نشئت ميگيرد. تبديل کودتاي ٢٨ مرداد به انقلاب مردمي و متهمكردن دکتر مصدق به استفاده از پوپوليسم در آن زمان، امروز هم در تيراژ انبوه با امکانات عظيم در اختيار يک تفکر خاص، براي دگرگون جلوهدادن حقيقت همچنان دنبال ميشود.
نگاه بيطرفانه به رخدادها، ضرورت کاوشي مستند و حقيقي از چگونگي تاريخ معاصر را دوچندان ميکند. تکنولوژي وسيع وسايل ارتباط جمعي هم مانع مصادره تاريخ هستند. مردادماه، با پروژه مشروطهخواهي ايرانيان پيوند خورده است. انقلاب مشروطيت ايران نظير ديگر انقلابهاي عمده سياسي در نتيجه نوعي تغيير حالت و روحيه در افراد مملکت، به وقوع پيوست.
به عبارت ديگر يک عمل دستهجمعي بود که در آن تعداد زيادي از افراد، بالاخص افراد طبقه مؤثر جامعه سهمي اساسي داشتند. اين حرکت و جنبش عمومي ثمره سير تکويني بطئي و طولاني بود که بايد ريشه آن را از اواخر دوران صفويه جستوجو کرد زيرا انقلاب مشروطيت ايران منتج از نهضت فکري و تحول اجتماعي ريشهداري بود که داراي دوقرنونيم سابقه است؛ يعني از آن هنگام که رونق کار، صنعت و تجارت رو به کاهش نهاد و بهتدريج قدرت صنعتي، نظامي و سياسي ايرانيان در برابر اقتصاد و تمدن توانمند و شکوفاي اروپايي به سوي انحطاط گراييد و ايرانيان در آن شرايط با اعجاب چشم اميد به مغربزمين دوختند.
با تحليلي که از عوامل، نتايج و پيامدهاي جنبش مشروطهخواهي ايرانيان ميتوان ارائه داد، اينکه اين حرکت فراگير و همهجانبه تحولاتي عميق و گسترده در جامعه ايراني برجاي نهاد؛ تحولاتي که تاريخ معاصر ايران هيچگاه از دامنه تأثيرات آنها برکنار نبود. مجموعه حوادثي که منجر به ظهور و تکوين مشروطيت ايران شد شاخص دوران نو در تاريخ ايران است.
همچنان که «رنسانس»، در جوامع غربي آغاز ايام جديد به شمار ميرود، به قسمي که پنج قرن پس از آن، فلسفه و طرز زيستي که زاده «رنسانس» بود، در اروپا و آمريکا ضامن تعميم عدالت اجتماعي و گسترش آزادي به نحو عميق در سايه قوانيني که موجد مساوات حقوق تمامي افراد جامعه است و برخورداري از تنعمات مادي تمدن ماشيني شد.
چرا مشروطهخواهي؟
ميتوان گفت برخي از هدفها پس از ١١١ سال که از آغاز مشروطيت ميگذرد، جامعه ايران هنوز به آنها نائل نشده و بعضي در نتيجه تحولات به صورت ديگري حاصل شده است. درباره انقلاب مشروطيت ايران که از مهمترين حوادث اجتماعي کشور ما به شمار ميرود، تأليفات و تتبعات زيادي به وسیله محققان و مورخان ايراني و خارجي انجام يافته که اغلب نوشته کساني است که از روي اعتقاد و ايمان در عين بيغرضي (خود) شاهد صديق بودهاند.
از زمان جنگ با پرتغاليها که سرداران صفويه به قدرت نظامي اروپاييان پي بردند، برتري صنعتي و فني اروپاييان براي مردم متفکر و صاحبنظر امري محرز شد، ولي نفوذ سنن و عادات گذشته از موانع عمده تغيير مسير بود. تبديل سلسلههاي سلاطين از صفويه به افشاريه، زنديه و قاجاريه فقط چهره حکام را تغيير ميداد بدون اينکه نظام اقتصادي و فلسفه زندگي اجتماعي دگرگون شود.
ولي در عين حال نظير هر تغيير آشکار سياسي، مبين يک سلسلهتغييرات نامرئي اجتماعي يعني حاکي از بروز تشنجی عميق در وضع زندگي جامعه بود که از اواخر دوران صفويه شروع شد. به علت درهمريختن زيربناي اقتصادي مملکت فقط تعادلي که به دست آمد پس از جنگهاي فتحعليشاه با روسيه بود که بايد آن را آخرين هيجان و تلاش دانست که بدل به يأسي عميق شد و از آن به بعد داعيهها فروکش کرد و کشور ما از نظر اقتصادي به حالت وابسته تغيير وضع داد.
در دوران قاجاريه تعادلي به وجود آمد ولي در سطحي پايينتر از گذشته بود و جنگهاي فتحعليشاه با روسيه و شکستهاي پيدرپي ضربه مؤثري به سيستم معتقدات و هيمنه قدرت واهي زد و از آن به بعد اذهان دورانديشان واقعبين راه چاره را پيروي از طريق تدابير فني، سياسي و اقتصاد غريبان دانستند.
کشورگشايي و دلاوري نادرشاه، مملکتداري و تدبير کريمخان زند و رفتار تند آقامحمدخان ديگر قادر نبود که تعادل اقتصادي و اجتماعي دوران صفويه را بازگرداند. ابتدا قائممقام مشاور مدبر عباسميرزا با اعزام جوانان مستعد به فرنگستان و سپس ميرزاتقيخان اميرکبير با شروع اصلاحات عميقي که همه شئون لشکري و کشوري را دربر گرفت خاصه با تأسيس دارالفنون سبب شدند علوم و فنون غربي اشاعه يافته و تماس بلاانقطاع با تمدن و زندگي ملل مترقي برقرار شود.
انتشار روزنامه وقايعاتفاقيه به وسيله اميرکبير و چاپ و انتشار کتب و جزواتي که ترجمه آثار متفکران غربي بود، بهتدريج موجب آگاهي بيشتر افراد مملکت از کموکيف پيشرفتهاي ملل اروپايي شد. نويسندگان متعددي از ميان دانشمند ان زمان و حتي اشراف ناراضي برخاستند که در زمينه آشناکردن ايرانيان با پيشرفتهاي علمي، صنعتي و نهضتهاي فکري به صورت نخستين مبشران و مناديان تمدن اروپايي درآمدند و با نشر جزوات متعدد افکار و عقايد جديد را درباره شئون گوناگون زندگي اجتماعي اشاعه دادند و انتقادات طنزآميز آنها در شکستن ساختمان فکري کهنه و درهمکوفتن معتقدات رجال و درباريان پرادعا و کممايه اثري عميق داشت.
آنان با الهام از افکار ژان ژاک روسو، منتسکيو و ولتر عقايد مربوط به حاکميت ملي و حکومت قانون و آزادي را تبليغ کردند. از آن جمله ملکمخان که با شناسايي کامل تمدن اروپايي افکار وي تحتتأثير نهضت فکري سنسيمون که مبتني بر توأمکردن فن کشورداري نوين با پيشرفتهاي علمي و صنعتي بود، قرار گرفت. از مطالعات و مقالاتي که در زمينه مسائل گوناگون اجتماعي منتشر شد نظريههاي مربوط به تجديد سازمان اقتصادي و اجتماعي کشور و اشاراتي درباره اهميت کار علماي اقتصادي، مديران و متخصصان قابل توجه است.
تأکيد ملکم بر اينکه کشور ما براي تجديد عظمت گذشته به «کارخانه آدمسازي صحيح احتياج دارد»، نشان ميدهد وي با اصول و مبادي نهضت فکري سنسيمون آشنايي داشته است، زيرا هنگامي که ملکمخان دوران نوجواني را در مدارس فرانسه ميگذرانيد مصادف با غليان افکار سياسي و اجتماعي سالهاي قبل از انقلاب در کشورهاي اروپايي بود و در اين زمان افکار سن سيمون در ميان روشنفکران فرانسه طرفداران بسياري داشت و همچنين حکيم فرانسوي آگوست کنت پايهگذار جامعهشناسي که مؤسس فلسفه تحصلي (تحققي) و مبشر مذهب انسانيت بود، تجددخواهي و آزاديطلبي را ممزوج با عشق و اعتقاد به انسانيت ترويج ميکرد.
اينگونه افکار افق وسيع و پهناوري در مقابل دنياي تنگ و بسته رجال دربار قاجار و گروههایی که بر اثر عقبماندن از پيشرفت علوم با تعصب فراوان در حفظ آن ميکوشيدند، ميگشود. به اين نحو مقالات و نوشتههاي ملکم و سپس انتشار روزنامه قانون که به همت وي در ١٦ سال قبل از انقلاب مشروطيت در لندن تأسيس شد و همچنين روزنامه عروهالوثقي که به وسيله سيدجمالالدين اسدآبادي و با همکاري شيخمحمد عبده رجل انقلابي مصر در پاريس انتشار مييافت و روزنامه ثريا که با بياني تند و مؤثر به وسيله محمدعليخان شيباني (معروف به پرورش) در قاهره مبلغ افکار جديد بود و حبلالمتين کلکته و کتب و تأليفات ديگر ايرانيان از قبيل عبدالرحيم طالبوف در قفقاز و ميرزاآقاخان کرماني در استانبول سبب شد که افکار جديد از هر سو به داخل ايران رسوخ يابد و به تمايلات و انگيزههاي گروهها و طبقاتي که داراي زمينه مستعد و مشتاق تغيير و دگرگوني نظام اجتماعي و اداري کشور بودند، قالب و شکل مناسب بخشد. مسلما برخي گروهها و طبقات اجتماعي براي پذيرفتن عقايد نوين انقلابي واجد زمينه فکري آمادهتري بودهاند.
شباهتها و تفاوتهاي مشروطهطلبي
انقلاب مشروطيت ايران را نميتوان از جميع جهات انقلابي بورژوازي دانست زيرا در آن زمان هنوز وضع اقتصادي ايران به پايهاي نرسيده بود تا طبقهاي نظير بورژوازي کشورهاي اروپايي که عامل و هادي انقلابهاي سياسي قرون ١٨ و ١٩ بود، به وجود آيد.
مداقه در تاريخ اقتصادي و اجتماعي قرن گذشته ايران، وجود دستهجات و گروههايي را معلوم ميدارد که از جهاتي داراي برخي خصوصيات اجتماعي هستند که تا حدي با بورژوازي اروپا در قرن بعد از رنسانس قابل قياس است. در مقابل فئوداليته در اروپا که قرنها حاکميت و قدرت خود را در روستاها مستقر کرده بود، طبقه بورژوازي بهتدريج از سوداگران و صنعتگران در شهرها به وجود آمد و اين طبقه که اساس قدرتش برخلاف فئوداليته، متکي بر علم، صنعت و تجارت بود، طالب اسلوب اقتصاد متحرک و لغو امتيازات فئودالها و برقراري نظام اجتماعي که تأمين منافع گروههاي وسيعتري را دربر ميگيرد،بود.
در ايران مالکان بزرگ به علت خشکي هوا و دوربودن دهات از يکديگر بر عکس فئودالهاي اروپايي که حاصلخيزبودن زمين امکان استقرار در منطقه محدودي را به آنها ميداد، ناگزير به بسط قدرت خود در مناطق وسيعي بودند که دامنه آن به شهرها کشيده ميشد و اکثر مالکان به منظور نظارت بر اين مناطق وسيع، به ویژه راهها به صورت سران ايالات و عشاير درآمده، در شهر و ده صاحب نفوذ اصلي بوده و در صورت ضعف دولت مرکزي اين نفوذ به حکومت بدل ميشد.
در روزگار صفويه صنعت و تجارت رونق داشت و هنوز مصنوعات ايراني مقهور کالاهاي ماشيني اروپايي نشده بود. سلاطين اين سلسله به منظور حصول منافعي که از راه صنعت و تجارت عايد دستگاه دولتي ميشد در بسط تأمين راهها ميکوشيدند ولي از اواخر دوران صفويه به علت فقر و انحطاط صنايع و تجارت، بهتدريج نفوذهاي محلي قدرت خود را بازيافتند و تجار و صنعتگران در مقابل مالکان و حکام محلي به طبقهاي زيردست بدل شدند.
اين طبقه که همچنان رؤياي دوران طلايي صفويان را در سر ميپروراند، از اواسط دوران قاجاريه کوششي از نو آغاز کرد، ولی به دلايل اقتصادي (ضعف تکنولوژي) و سياسي (امتيازات دولتهاي خارجي) و اجتماعي (نفوذ و قدرت مالکان) موفق به تجديد رونق و احياي صنعت و تجارت گذشته نشد. دولت نيز به استقرار امنيت داخلي و حفظ منافع تجاري ايران در خارج بياعتنا بود و در صورت تمايل به علت عدم توانايي از عهده انجام آنها برنميآمد.
بنابراين ايجاد امنيت، عدالت و مقاومت در مقابل قدرتهاي خارجي جزء شعار و هدفهاي اين طبقه در آمد و چون تجار ايراني عادت داشتند به دنبال مالالتجاره خويش حرکت کنند با احداث راهآهن و خطوط کشتيراني به کشورهاي خارج سهلتر سفر کردند و در شهرهاي مختلف اجتماعاتي از ايشان به وجود آمد و درنتيجه ارتباط مستقيم و مستمري با زندگي و تمدن اروپايي برقرار شد.
اين ارتباط با روسيه بيش از ديگر ممالک بود مخصوصا در قفقاز تعدادي از ايرانيان که به تجارت و کسبوکار در کارخانهها و چاههاي نفت ميپرداختند، بر چندينهزار بالغ شد و از اينجا بود که از ميان اين توده انبوه که قويا تحت تأثير آرمانهاي انقلابي روسيه قرار گرفته بودند، مجاهدان قفقاز و فداييان برخاستند و در سالهاي اول مشروطيت به سرکردگي يپرم و حيدر عمواوغلي به صورت نگهبانان اسلحه به دست مشروطيت درآمدند.
خلاصه آنکه تماس طبقات متوسط با تمدن اروپايي و آشنايي با دنياي جديد صنعت در مقابل درجازدن سيستم حکومتي، موجب نارضايتي اين طبقات بود و دادوستد تجار در داخل و خارج کشور و مراودات آنها با يکديگر شبکه ارتباطي مؤثري به وجود آورد. از سال ١٢٨٠ هجري قمري تأسيس پست و چاپار اتحاد بين تجار را به وجود آورد، تجار و بازاريان وسيله انتقال افکار آزاديخواهي، حکومت قانوني، اصلاحات اجتماعي و مبارزه با قدرت حکام به منظور تأمين منافع خود که در لفظ حکومت مشروطه خلاصه ميشد، شدند و به صفوف آزاديخواهان و مشروطهطلبان پيوستند.
انعقاد معاهده ترکمانچاي، به بعد و ورود آزادانه کالاهاي روسي و کشورهاي اروپايي صرفنظر از تأثير اقتصادي که موجب تضعيف صنايع داخل بود، آشنايي مردم با صنايع و فنون جديد را در پي آورد. مصرف مصنوعات متنوع خارجي ماهيت علوم، فنون و ترقيات اروپاييان را در زمينههاي مختلف نشان داد و چون تجار و بازاريان خود عامل اصلي ورود اين مصنوعات بودند، بيش از ديگران از نظر روحي تحت تأثير قرار ميگرفتند.
دولت قاجاريه روحانيت را قدرتي رقيب ميپنداشت و با جداکردن امور شرعي از امور عرفي و اختصاص امور عرفي به دولت درصدد تضعيف قدرت روحانيت برآمد و از طرفي ديگر پيشرفت علوم و معارف اروپايي سبب شد دستگاه روحانيت تضعيف شود. واقعه رژي و منع استعمال تنباکو به جرئت سياسي آنها افزود، زيرا در اين واقعه روحانيون شيعه توانستند از دو سلاح اجتماعي دين استفاده کنند و در هدايت نهضتهاي ملي مسئوليت بيشتري را براي خود قائل شدند و درصدد بودند از اين راه اعتبار ازدسترفته خود را بازيابند.
از عواملي که در سوقدادن روحانيت به سمت هدفهاي مشروطيت تأثير بسزايي داشت علماي نجف بودند که از هرگونه اشرافيتي به دور بوده و به تعاليم اساسي شيعه نزديک بودند و زندگي ساده و عاري از تجمل آنان موجب تقويت صفات حريت و آزادگي و احترام به شخصيت انساني بود؛ بهویژه آنکه به علت خارجبودن از حيطه تسلط مستقيم حکومت وقت، قدرت مستقلي را در مقابل دربار قاجاريه تشکيل ميدادند.
از طرفي متأثر از بعضي اقدامات و پيشرفتهاي اجتماعي و سياسي عثماني و تا حدودي دولتهاي ديگر بودند. به اين علل علماي نجف فرصت مناسبي يافتند تا احساسات باطني و هميشگي ضدحکومتي خود را از قوه به فعل آورده و در برابر تجملپرستي، سستي و اعمال حکومت قاجاريه قد علم کرده، شيعيان را به مبارزه با آن و همچنين با نفوذ روزافزون خارجي ترغيب کنند.
در باب تأثير علوم و معارف غربي ميتوان گفت دارالفنون و مدارسي که بعد از آن بعضي از رجال اصلاحطلب ناصري و ميسيونهاي مذهبي خارجي از اوايل دوره ناصرالدينشاه به بعد در تهران و ديگر ولايات تأسيس کرده بودند، موجب آشنايي طبقات مختلف شهري با علوم و معارف جديد بود، ولي طرز اداره مملکت به موازات اين رشد و نمو فکري پيشرفت نميکرد و بيشازبيش به عنوان مانعي در انجام افکار و مقاصد اصلاحطلبانه به چشم ميخورد.
مستوفيان و جماعت اداري نيز که در اثر علم و آگاهي وارد دايره روشنفکران شده بودند، بهخصوص مأموران وزارت امور خارجه که سالها در کشورهاي خارجي به سر برده و به رمز موفقيت ديگر کشورها و فلسفه تشکيلات جديد پي برده بودند، داراي تمايلات مشروطهطلبي شدند. عدم موفقيت رجال روشنفکر و اصلاحطلب دوران ناصرالدينشاه از قبيل ميرزاحسينخان سپهسالار و ميرزايوسفخان مستشارالدوله که با رويه اعتدالي درصدد وضع قوانين و برقراري نظامات متناسب با روحيه عصر جديد و احتياجات مملکت بودند، با پيشرفت اين نوع افکار و ظهور درسخواندههاي ناراضي تعداد قابل ملاحظهاي از اعيان و اشراف نيز بهتدريج طرفدار حکومت مشروطه (مشروطهخواه) شدند.
افزايش تعداد افراد ايل قاجار پس از چندين سال سلطنت سبب شده بود که اکثر مقامات مهم به افراد اين خاندان تفويض شود. همين امر موجبات عدم رضايت عشاير و ايلات را فراهم ميکرد به طوري که سران ايل بختياري نيز به علت صدماتي که از حکومت قاجاريه خورده بودند و همچنين به علت آشنايي با افکار و عقايد جديد که از راه تحصيل در خارج براي عدهاي از آنها حاصل شده بود متمايل به مشروطه شدند و سهم مؤثري خصوصا در مبارزه با دولت مستبد محمدعليشاه و فتح تهران برعهده داشتند.
خلاصه آنکه مجموعه اين عوامل و تأثير نهضتهاي آزاديخواهي کشورهاي همجوار از قبيل حزب سوسيالدموکرات در روسيه و حزب اتحاد و ترقي در عثماني منجر به تکوين نهضتي شد که در آغاز شعار آن برقراري و ايجاد عدالتخانه بود و سپس تعميم بيشتري يافت و مبدل به جنبش ملي شد که هدف آن تنظيم و تفکيک قدرت و اختيار دولت و ملت و نظارت نمايندگان ملت در امور عمومي بود.
استقلالطلبي مشروطهخواهان
شکي نيست که رقابت دو دولت نيرومند خارجي (خصوصا سياست دولت انگليس که سياست دولت ايران را تحت تأثير سياست دولت روسيه ميدانست) تأثير عمدهاي در بيداري ايرانيان و پيشرفت کار مشروطيتطلبان داشت. نگاهي به وابستگي نمايندگان ادوار مختلف مجلس شوراي ملي در ارتباط با موضوع از نظر نفوذ گروههاي مختلف اجتماعي روز و... ضروري است.
در دوره اول مجلس که هنوز شعلههاي انقلاب فروزان بود و انتخابات جنبه طبقاتي داشت نمايندگان اکثرا مظهر واقعي طبقات و گروههايي بودند که در ايجاد مشروطه سهم اساسي داشتند به طوري که بررسي شغل نمايندگان نشان ميدهد بيش از ٤٠ درصد نمايندگان از تجار و اصناف بودند. در دوره بعد اين نسبت به ٩ درصد تقليل مييابد و برعکس نسبت مالکان بدوا از ٢١ به ٣٠ درصد و سپس همچنان رو به افزايش ميرود به طوري که از دوره ششم تا دوره بيستم حدود ٥٠ درصد نمايندگان را مالکان تشکيل ميدهند.
از مطالعه وضع شخصي و اجتماعي وکلاي دوره دوم بهخوبي مشخص ميشود که مالکان به محض اينکه از حالت غافلگيري دوره اول مشروطيت خارج شدند در دوره دوم کسان و عوامل خود را وارد مجلس کردند ولي از اين به بعد مستقيما و شخصا وارد مجلس شدند. چون در مجلس اول انتخابات جنبه طبقاتي داشت و طبقات بازاري و شهري توانستند صاحب نفوذ عمدهاي باشند ولي بعدا قانون انتخابات طوري تنظيم شد که عملا مالکان مقام اول را به دست آورند.
در حقيقت بايد گفت دموکراسي که بعضي آن را حکومت اعداد خواندهاند، وقتي بدون مفهوم و معناي واقعي که در جامعه غربي وجود دارد به يک کشور غيرصنعتي وارد شود، به صورت وسيلهاي درميآيد فقط کساني که گروه متشکلي در اختيار دارند از آن بهرهمند ميشوند. نتيجه آنکه تجار و اصناف که عامل نوعي بورژوازي بوده و سهم اصلي را در مشروطيت داشتند، به علت ضعف بنيه صنعت و تجارت مملکت نتوانستند مدت کوتاهي مقام اول را در سياست دارا باشند و چون نظام اقتصادي و اجتماعي در دست مالکان بزرگ بود، آنان بهزودي دستگاه حکومتي جديد را در دست گرفتند.
بدون شبهه يکي از دلايل شکست اين طبقه اين بود که در مقايسه با بورژوازي کشورهاي اروپايي يک طبقه مولد و سازنده محصولات ماشيني نبود، بلکه فقط واردکننده آن بود و از خود نيروي مستقلي نداشت. نکته ديگر اينکه مشروطيت ايران در شهرها نضج گرفت و مردم طبقات متوسط از مدافعان اوليه آن بودند و زماني که در دوران استبداد صغير نهضت مشروطهطلبي جنبه مبارزه مسلحانه به خود گرفت، بهتدريج به دست نيروهاي غيرشهري يعني ايلات و عشاير افتاد.
چه شد که افراد ايل که طبق رسوم و سنن در زندگي کوچنشيني به سر ميبرند و تابع نظام نيمهفئودالي و نيمهعشيرهاي بودند، به صورت يکي از عوامل مؤثر مشروطيت درآمدند؟ از جهت بحث نظري و ايدئولوژي طبقاتي رابطهاي ميان زندگي عشيرهاي و آرمانهاي انقلابي نظير مشروطيت ايران وجود نداشت، به عبارت ديگر عشاير نميتوانستند خواهان همان رژيم سياسياي باشند که بازاريان و تجار دنبال آن بودند.
هنگامي که بحران آغاز شد و مردم شهرنشين براي دردستگرفتن قدرت وارد صحنه مبارزات سياسي شدند و در اين راه موفقيت بيسابقهاي به دست آوردند، به علت عدم توانايي در نگهداشتن آن در برابر قدرت مالکان و عشاير در آخر به قسمتي از همين قدرت پناهنده شدند- به طوري که کمک اين قسمت از نيروهاي مسلط (عشاير بختياري) توانست مشروطهخواهان را به پيروزي برساند و ناگزير کساني که در اين پيروزي سهم مؤثري داشتند، مشروطيت بازيافته را تحت تأثير روحيه و افکار و منافع خود قرار دادند.
در حقيقت پس از چند سال چالش ميان مردم شهرنشين و نيروي خارج از شهر مجددا قدرت در دست نيروهاي عشايري و مالکان افتاد. بيشک جانبازي و دلاوري مردم شهرهاي ايران خصوصا تبريز، رشت، اصفهان، کرمان و مشهد از هنگام به توپبستن مجلس به دست محمدعليشاه تا فتح تهران و سپس در مقابله با اولتيماتوم دولت روسيه با وجود ستمگريهاي قواي آن دولت تا مبارزه با قيامهاي همدستان محمدعليشاه خصوصا فداکاري و مجاهدت فداييان، از صحنههاي افتخارآميز تاريخ ايران بوده و دليل بر اين است که جنبش مشروطيت ريشههايي در ميان توده مردم شهرهاي بزرگ داشته است.
در صدويازدهمين سالگرد اين جنبش که آغازي بر تحولات فکري و پيشرفت مردم کشورمان در مسير توجه به آرای عمومي و حاکميت قانون به جاي افراد است، به روان پاک پيشقراولان اين نهضت درود ميفرستيم و اميدوار به کوشش آرام و مؤثر جامعه هوشيار و پوياي امروز ايران هستیم.
- 15
- 5