سه شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۳
۱۰:۱۲ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۲۰۱۲۹۵
سایر حوزه های اجتماعی

چه فرآیندهایی منجر به عدم توازن تقسیم ثروت در جوامع می‌شود؟

توازن ثروت,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,جامعه

چه فرآیندهایی منجر به آن می‌شوند که در یک جامعه، ثروتی که خلق شده است متوازن تقسیم نشود و عده‌ای از مردم بهره بیشتر و دیگران بهره کمتری ببرند؟ طبعا می‌توان از عوامل بسیار زیادی نام برد که بر این فرآیند موثرند، ازجمله ساختار سیاسی یا اقتصادی نابرابر، ویژگی‌های شخصی و شخصیتی و شانس و اقبال. 

 

کیت پین، استاد روان‌شناسی و عصب‌شناسی در دانشگاه کارولینای شمالی بر‌اساس پژوهش‌های خود استدلال می‌کند که وقتی نابرابری به‌وجود می‌آید، خود این نابرابری هم زمینه‌ساز نابرابری‌های بیشتر می‌شود. او در کتاب «نردبان شکسته: نابرابری چه تاثیری بر شیوه فکر، زندگی و مرگ ما دارد» که بهار امسال منتشر شده است توضیح می‌دهد که در ایالات‌متحده، نابرابری چه تاثیرات عمیقی به‌جا می‌گذارد. «الیزابت کولبرت» در مقاله‌ای که اخیرا برای «نیویورکر» نوشت، در توصیف یافته‌های پین گفت: «آسیب واقعی فقر در تجربه ذهنی احساس فقیری است. این احساس محدود به دو دهک پایین نیست. در دنیایی که افراد خود را با همسایگان‌شان می‌سنجند، ممکن است که پول خوبی دربیاورید اما کماکان احساس محرومیت کنید... احساس فقر، پیامدهایی دارد که در دایره احساسات محض نمی‌گنجد. آنهایی که خود را فقیر می‌دانند، تصمیم‌های متفاوتی می‌گیرند که عموما تصمیم‌های نادرستی‌اند.» و به عقیده پین، یک تفاوت مهم بین تصمیم‌گیری‌های فقرا و اغنیا آن است که فقرا ریسک‌های خطرناک‌تری می‌کنند. برای کندوکاو درباره ابعاد یافته‌های پین با او گفت‌وگویی ایمیلی کرده‌ایم که متن آن را در ادامه می‌خوانید.

 

مردم چگونه از نابرابری میان خود و دیگران آگاه می‌شوند؟ یک تبیین ساده آن است که در عصر رسانه‌های اجتماعی، ما به تماشای وضعیت زندگی همدیگر نشسته‌ایم. اما وقتی از نابرابری حرف می‌زنیم، یک جنبه عینی و آماری دارد که تفاوت درآمد یا ثروت دو نفر است و یک جنبه ذهنی یعنی تصور نابرابری. عطف به اینکه گفته می‌شود مردم در رسانه‌های اجتماعی درباره بهره‌مندی و شادی‌شان اغراق می‌کنند، آیا تصور ذهنی ما از نابرابری یک نسخه اغراق‌شده از نابرابری واقعی نیست؟ 

اکثر مردم خودشان می‌دانند چقدر پول دارند ولی نابرابری یعنی شکاف بین دارایی‌های غنی و فقیر. برای اینکه این شکاف بر کسی، مثلا یک فرد طبقه‌متوسط، اثر بگذارد او باید نسبت به وجود این شکاف آگاه باشد. آنچه دیگران (به‌ویژه ثروتمندترین افراد یک جامعه) دارند، استاندارد ذهنی آن می‌شود که چه ‌مقدار دارایی نرمال یا «کافی» است. به‌همین‌خاطر است که در مقایسه با ۲۰۰سال پیش، امروزه مردم باید منابع بیشتری داشته باشند تا نرمال باشند و به‌همین‌خاطر است که استاندارد در کشورهای ثروتمند بالاتر از کشورهای فقیر است. ما در پژوهش‌مان دریافته‌ایم که نابرابری، وقتی برای همه آشکار باشد، یک پارامتر بهتر برای پیش‌بینی رفتارهای ریسک‌دار می‌شود. یک روش افراد برای آشکار کردن نابرابری، خرید کالاهای لوکس (مثلا لباس‌های برند، ماشین‌های گرانقیمت و...) است که ثروت‌شان را به دیگران نمایش می‌دهد. بااین‌حال، قبول دارم که نابرابری آشکار در رسانه‌های اجتماعی اغراق‌شده است.

 

در کل، آیا تصور فقر و غنا، با طبقه اجتماعی ارتباط دارد؟ یعنی آیا مثلا افراد پولدار تصور واقعی‌تری از نابرابری دارند؟ 

در کل، مقدار واقعی نابرابری بسیار دست‌کم گرفته می‌شود. حداقل در ایالات‌متحده، اکثر افراد خودشان را طبقه‌متوسط می‌دانند و طبقه اجتماعی را یک منحنی زنگوله‌ای می‌دانند که اکثر افراد وسط آن هستند و تعداد کمی افراد فقیر و ثروتمند دو طرف آن قرار گرفته‌اند. اما در واقعیت، اکثریت غالب مردم درآمد بسیار کمی دارند و اقلیت کوچکی درآمدهای بسیار کلانی دارند. این توهم برابری، یکسان بر هر دو دسته غنی و فقیر اثر می‌گذارد. اما نابرابری و جایگاه اجتماعی، روابط متقابل جالبی دارند. یکی اینکه تصور «ثروتمندی» بسته به درآمد خود فرد فرق دارد. به‌طور متوسط، هرکسی فکر می‌کند «ثروتمندی» یعنی اینکه دو یا سه برابر درآمد خودش درآمد داشته باشد. لذا حتی ثروتمندان هم ممکن است به ثروتمندترها نگاه کنند و از این مقایسه احساس نارضایتی کنند. 

 

آیا می‌شود یک «آستانه» برای رفتار ریسک‌دار تعریف کرد؟ یعنی آیا حدی از ثروت هست که زیر آن حد، افراد ریسک‌های بسیار خطرناک و جدی بکنند؟ 

اگر بین کشورهای مختلف مقایسه کنید، گویا می‌شود یک آستانه برای انواع مختلف رفتارهای ریسک‌دار تشخیص داد. کشورهای بسیار فقیر از لحاظ سلامت، شادی، جرایم و... وضعیت بدتری دارند و در جاهایی که درآمدهای متوسط کفایت بکند این وضعیت جبران می‌شود. اما بین کشورهایی که درآمد متوسط دارند با کشورهای بسیار ثروتمند، تفاوت کمی وجود دارد. در اینجا دیگر درآمد نمی‌تواند رفتارها را پیش‌بینی کند و نابرابری یک پارامتر پیش‌بینی قوی‌تر می‌شود. در این حالت می‌بینیم که عامل اصلی در دسته قبلی محرومیت مادی بود اما در دسته جدید مقایسه‌های اجتماعی است. 

 

مشهور است که می‌گویند برخی از فوق‌ثروتمندان مثلا کارآفرین‌ها، آدم‌های ریسک‌پذیری‌اند. بین ماهیت ریسک‌هایی که آنها می‌کنند با ریسک‌های افراد فقیر چه تفاوتی وجود دارد؟ 

این پرسش جالبی است که اکنون در حال مطالعه‌اش هستیم. من هنوز جواب قطعی برای این سوال ندارم اما فرضیه‌ای که اکنون در حال آزمونش هستیم این است که تفاوت دو گروه به ریسک‌های کوتاه‌مدت و درازمدت برمی‌گردد. راه‌اندازی یک کسب‌وکار یا سرمایه‌گذاری در بورس (کارهایی که ثروتمندان احتمالا می‌کنند) ریسک‌هایی هستند که در درازمدت جواب می‌دهند. اما خرید بلیت بخت‌آزمایی یا گرفتن وام‌هایی با بهره بالا (کارهایی که فقرا اغلب می‌کنند) ریسک‌های کوتاه‌مدت‌اند. ما اکنون در حال بررسی این فرضیه‌ایم که نابرابری و فقر، مردم را به سمت ریسک‌های کوتاه‌مدت می‌کشاند و ثروت، افراد را به سمت ریسک‌های درازمدت سوق می‌دهد. 

 

نظرتان درباره این حرف چیست که: «همه ریسک (مشابه) می‌کنند. اگر موفق شوند، اسم کارشان را ریسک حساب‌شده می‌گذاریم و اگر شکست بخورند، آنها را به خاطر ریسکی که کرده‌اند سرزنش می‌کنیم.»

دو نکته به نظرم ‌رسید؛ اول اینکه، این درست نیست که افراد ریسک‌های مشابهی می‌کنند. ریسک‌های افراد بسیار با هم فرق دارند و می‌توانید بر‌اساس سطح نابرابری در وضعیت‌شان، پیش‌بینی کنید که چقدر ریسک خواهند کرد. دوم، قبول دارم که در گفت‌وگوی عادی می‌شود چنین حرفی زد اما در ادبیات علمی، ما پیشاپیش تعریف می‌کنیم ریسک کردن یعنی چه تا دقیقا از همین نوع قضاوت‌های بعد از وقوع حادثه اجتناب کنیم. 

 

شما در پژوهش‌های‌تان نشان داده‌اید که افراد فقیرتر، تصمیم‌های پرریسک‌تری می‌گیرند. این حقیقت چقدر می‌تواند فقر آنها را تبیین کند؟ 

به سختی می‌شود رقم دقیقی داد اما گویا روشن است که ریسک‌کردن هم یکی از عواملی است که آن چرخه موسوم به «تله فقر» را می‌سازد. وقتی افراد تصمیم‌های با ریسک بالا و پاداش بالا را می‌گیرند، تعداد معدودی سود زیاد می‌برند اما اکثر افراد ضرر می‌کنند. این فرآیند هم نابرابری را در نسل بعدی پایدار می‌کند. 

 

شاید به شما انتقاد کنند که این استدلال‌های‌تان برای به‌اصطلاح «سرزنش کردن قربانی» استفاده می‌شود، یعنی اینکه فقرا به خاطر تصمیم‌های بد خودشان فقیرند. نظر شما چیست؟ 

من در کتاب «نردبان شکسته» اشاره کرده‌ام اینکه فقرا ریسک سنگین می‌کنند به‌خاطر شخصیت فردی‌شان نیست، بلکه به خاطر محیطی است که مردم در آن قرار گرفته‌اند. می‌توانید این را به‌وضوح در آزمایش‌های‌مان ببینید که افراد را تصادفی در دو دسته بهره‌مند و کم‌بهره، یا نابرابری زیاد و کم قرار می‌دهیم. افراد همین که پنج دقیقه در چنین وضعیتی قرار بگیرند، رفتار ریسک‌پذیری‌شان تغییر می‌کند. این یعنی هر فردی اگر وارد وضعیت محرومیت یا نابرابری زیاد شود، ریسک‌های سنگین‌تر می‌کند. پس آنچه باید مقصر بدانیم، وضعیت است، نه خود فرد. 

 

آیا این رفتار ریسک‌پذیری افراد فقیر، مزیت تکاملی دارد؟ یعنی آیا در ذهن ما سیم‌پیچی شده است؟ 

پژوهش‌های بوم‌شناسی رفتاری نشان می‌دهند که بسیاری (یا شاید همه؟) ارگانیسم‌ها -از پستانداران نخستین‌پایه تا مگس‌های میوه- وقتی منابع کم باشد سعی می‌کنند نیازهای فوری‌شان را برآورده کنند حتی اگر در آینده هزینه سنگینی برای‌شان داشته باشد. این هم یک رفتار انطباقی است که سعی می‌کنید امروز را دوام بیاورید؛ چون اگر امروز جان به در نبرید و فردایی برای‌تان در کار نباشد، طبعا آینده هم بی‌اهمیت می‌شود. اما آنچه در کوتاه‌مدت (که آن ارگانیسم گرسنگی می‌کشد) یک رفتار انطباقی درست است، شاید در درازمدت یک رفتار انطباقی درست محسوب نشود. این نکته به‌ویژه درباره انسان‌ها صادق است که حتی وقتی گرسنه نیستند، ممکن است به‌واسطه مقایسه با دیگران احساس کنند فقیرند. می‌توانید این پدیده را با واکنش استرسی مقایسه کنید: استرس به ما کمک می‌کند از وضعیت «بجنگ یا بگریز» دربیاییم اما اگر چندین ماه ادامه پیدا کند، می‌تواند برای سلامت‌مان مشکل ایجاد کند. رفتار ریسک‌دار هم به همین نحو عمل می‌کند. این رفتار می‌تواند ما را از مشکل فوری‌مان خلاص کند اما بالاخره در درازمدت باید هزینه‌هایش را بپردازیم. 

 

آیا رفتار ریسک‌دار فقرا را نمی‌توان مصداقی از آن دانست که فرد به‌اصطلاح «چیزی برای ازدست‌دادن ندارد»؟ در این صورت، برایم سوال است که افراد چطور به این باور می‌رسند که چیزی برای ازدست‌دادن ندارند، درحالی‌که حقیقتا در چنین وضعیتی نیستند؟ 

پاسخ سوال قبلی‌تان اینجا هم صدق می‌کند. مردم اغلب در مقایسه با دیگران است که احساس می‌کنند چیزی برای ازدست‌دادن ندارند، درحالی‌که از دید یک ناظر بیرونی چیزهایی دارند. شاید فرد گرسنگی نکشد اما اگر آن چیزهایی را که به نظرش استانداردهای نرمال حداقلی هستند نداشته باشد، ممکن است همچنان احساس کند بیچاره است یا به شأن او توهین شده است و آن استاندارد طبق آن چیزهایی تعریف می‌شود که سایر افراد در زمان و مکان مشابه ما دارند. 

 

الیزابت کولبرت در پایان مقاله‌اش در نیویورکر که از طریق آن با کار شما آشنا شدم، نوشته بود «نه ثروت بیشتر، بلکه برابری بیشتر است که موجب خواهد شد احساس غنای بیشتری کنیم.» آیا با نتیجه‌گیری او موافقید؟ 

بله، همان‌طور که در کتابم نشان گفته‌ام، رشد اقتصادی بی‌تردید خوب است. اما اگر ثمرات آن نامتوازن توزیع شوند، آنگاه اغنیا غنی‌تر خواهند شد و نابرابری وخیم‌تر خواهد شد. در این حالت نیز همه مشکلات مربوط به نابرابری که بحث کرده‌ایم، بدتر خواهند شد. 

 

برخی از اغنیا البته به قول فقرا، ثروت‌شان را به رخ می‌کشند؛ چرا؟ 

افراد مطمئنا دوست دارند ثروت‌شان را به دیگران نمایش بدهند. ثروتمندان صرفا با این کار می‌خواهند به افراد هم‌درآمد خودشان نشان بدهند که حداقل استانداردهای لازم برای حضور در محافل ثروتمندان را دارند. اما این کار برای فقرا یک استاندارد بسیار بالاتر زندگی را تعریف می‌کند که رسیدن به آن دشوار است. لذا شاید فقرا این کار را مساوی به‌رخ‌کشیدن بدانند. شاید هم آن را هدفی پسندیده ببینند که بیارزد برای رسیدن به آن بکوشند. همین هم یکی از دلایلی است که به سمت ریسک کردن می‌روند. اما برای رسیدن به آن استاندارد، باید قمارهایی کنند که پاداش بالا ولی ریسک زیاد دارد. 

 

شما چندین‌جا به مسئله آگاهی اشاره کرده‌اید، مثلا در باب مقایسه‌های دائمی که ناخودآگاه انجام می‌دهیم؛ البته شاید این سوالم در دایره تحقیقات شما نباشد اما کنجکاوم نظرتان را بدانم. نظرتان درباره این گزاره چیست که «من نابرابری را حس می‌کنم، پس هستم»؟ چون شاید اگر همه برابر باشند، دیگر «من» فردی بی‌معنا شود. 

 

این مسائل قدری خارج از دایره تخصص من است ولی دوست دارم اشاره کنم که من از برابری مطلق و کامل دفاع نمی‌کنم؛ فقط می‌گویم نابرابری باید در حدی باشد که با نقش‌آفرینی واقعی افراد متناسب باشد و مردم احساس کنند آن میزان از نابرابری، معنادار و منصفانه و موجه است. می‌توانید به کشورهایی نگاه کنید که برابری در آنها بالاست، مثل کشورهای منطقه اسکاندیناوی، آلمان یا کانادا. فکر نمی‌کنم آنها دچار بحران هویت باشند. در مقایسه با کشورهای نابرابرتر (مثل ایالات‌متحده)، آنها زندگی‌های درازتر، سلامت بیشتر، جرم کمتر و شادی بیشتری دارند.

 

محمد معماریان

 

vaghayedaily.ir
  • 9
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش